eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.4هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚حکایتی از گلستان سعدی.... دو درویش ملازم صحبت با یکدیگر سفر کردند یکی ضعیف بود که هر بدو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار غذا میخورد! اتفاقا به شهری رفتند و به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند ، هر دو را به زندانی بردند و در به گل بر آوردند بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند و در را باز کردند! قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت برده... مردم در عجب ماندند، حکیمی گفت خلاف این عجب بود آن یکی بسیار پر خور بوده است طاقت بینوایی نیاورد به سختی هلاک شد و این یکی دگر خویشتن دار بوده است لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت بماند. چو کم خوردن طبیعت شد کسی را چون سختی پیشش آید سهل گیرد وگر تن پرورست اندر فراخی چو تنگی بیند از سختی بمیرد... ✾📚 @Dastan 📚✾
🌟راننده در دل شب برفیراه راگم کرد، و بعد از مدتی ناگهان موتورش خاموش شد... همان جا شروع کرد به شکایت از خدا که خدایا پس تو آن بالا چه کار میکنی که به کمک من نمیرسی؟و از همین قبیل شکایات... 🌟چون خسته بود,خوابش برد و وقتی صبحاز خواب بلند شد, از شکایت های دیشب اش شرمنده شد, چون موتورش دقیقآ نزدیک یگ پرتگاه خطرناک خاموش شده بود و اگر چند قدمی دیگر میرفت امکان سقوط اش بود!!! ✨✨👈به "خداوند کریم و رحیم" اعتماد داشته باشیم.اگر خداوند دری🚪را می بندد. دست از کوبیدنش بردارید. ✨✨هر چه در پشت آن بود قسمت شما نبود. به این بیندیشید که او ان در را بست چون می دانست ارزش شما بیشتر از ان است!!! ✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨ ✅قایق‌های خالی ✍وقتی جوان بودم، قایق‌سواری را خیلی دوست داشتم. یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق‌سواری می‌کردم و ساعت‌های زیادی را آنجا به تنهایی می‌گذراندم. در یک شب زیبا و آرام، بدون آنکه به چیز خاصی فکر کنم، درون قایق نشستم و چشم‌هایم را بستم. در همین زمان، قایق دیگری به قایق من برخورد کرد. عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایقم، آرامش مرا به‌هم زده بود دعوا کنم؛ ولی دیدم قایق خالی است! کسی در آن قایق نبود که با او دعوا کنم و عصبانیتم را به او نشان دهم. حالا چطور می‌توانستم خشمم را تخلیه کنم؟ هیچ کاری نمی‌شد کرد! دوباره نشستم و چشم‌هایم را بستم. در سکوت شب کمی فکر کردم. قایق خالی برای من درسی شد. از آن‌موقع اگر کسی باعث عصبانیت من شود، پیش خود می‌گویم: «این قایق هم خالی است!» ‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
💠 استاد فاطمی نیا رحمة الله علیه؛ 🔸بعضی ها که حتی اهل جبهه، اهل دعای کمیل و ندبه و زیارت هستند، شنیده می شود که در منزل زبانشان را کنترل نمی کنند! با همسر و بچه، یا خواهر و برادر و والدین، برخورد نامناسب و تند دارند! 🔸همین ها باعث محرومیت و بی توفیقی و بی حالی در عبادت است! مساله ی والدین شوخی نیست؛ خدا می داند یک پرخاش به پدر ومادر، انسان را صد سال عقب می اندازد! اگرکوتاهی کرده اید جبران کنید! اگر هم از دنیا رفته اند، با صدقه دادن و طلب مغفرت برایشان، رضایت شان را کسب کنید تا درآن عالم از شما راضی شوند. می توان با خیرات و مبرات و صدقه و دعا، آن ها را از خود راضی کرد. ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓        ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 «تـاوان دل ســوزاندن» ☘ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ: ﭘﻴﺮﺯﻧﻰ ﺁﻣﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﺭﺟﺐ ﻋﻠﻰ ﺧﻴﺎﻁ ﺗﻬﺮﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﻣﻜﺎﺷﻔﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﻡ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﻳﺾ ﺷﺪﻩ ﻫﺮﭼﻪ ﺣﻜﻴﻢ ﻭ ﺩﻭﺍ ﻛﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﺑﻰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻃﺒﺄ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻳﻚ ﻓﻜﺮﻯ بکنید. ☘ ﺷﻴﺦ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﺋﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﺗﺎﻣﻞ ﻛﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺴﺮﺕ ﺳﻠﺎّﺥ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﻮﺏ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ!! پیرزن ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺨﺎﻃﺮﺍﻳﻨﻜﻪ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻛﺸﺘﻪ. ﻭ ﭘﺴﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ، ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺁﻧﻬﻢ ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﻭ ﺁﻧﻬﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻩ ﻛﺸﻴﺪﻩ.... ☘ پیرزن ﮔﻔﺖ: ﺁﺷﻴﺦ ﻳﻚ ﻛﺎﺭ ﺑﻜﻦ ﭘﺴﺮﻡ ﻧﻤﻴﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩ. ﺁﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻛﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺁﻩ ﺁﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ... ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﻢ ﻣﺮﺩ. ☘ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺷﺮﻑ ﻛﺎﺋﻨﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﺭﻧﺠﺎﻧﻰ ﻭﺑﺪﺭﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻯ، ﻭﺍﻯ ﺑﺤﺎﻝ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ، ﺟﻮﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﻴﺪ..... از بیانات آیت الله فاطمی_نیا ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼تأثیر دعا در قضا و بلاء ✍عمر بن يزيد گويد: از امام كاظم عليه السلام شنيدم كه می‌فرمود: همانا دعاء برمی‌گَرداند آنچه را مُقَدر شده و آنچه را مقدر نشده؛ عرض‌ كردم: مقدر شده را دانستم، مقدر نشده كدام هست‌؟ فرمودند: تا اينكه تقديرى در بارۀ آن نشود. امام صادق عليه السلام فرمودند: دعا برمی‌گرداند قضائی كه از آسمان نازل گرديده و بسختى محكم شده. امام رضا عليه السلام فرمودند: على بن الحسين عليهم السلام فرموده: همانا دعا و بلاء تا روز قيامت با هم رفاقت می‌كنند و در کنار یکدیگر هستند (با دعا بلا رفع می‌شود) همانا دعاء برمی‌گرداند بلاء را كه بسختى محکم شده است. 📚 الکافی، ط_الاسلامیه، ٢/٤٦٥ ✾📚 @Dastan 📚✾
📚 🌟روزي روزگاري سنگ شکن فقیري بود که زیرآفتاب و باران، روزگار را به خرد کردن سنگ هاي کنار جاده می گذرانید. روزي با خود گفت:"آه!اگر می توانستم ثروتمند شوم،آن وقت می توانستم استراحت کنم." 🌼فرشته اي در آسمان پرسه می زد. صدایش را شنید و به او گفت:" آرزویت اجابت باد"همین طور هم شد. 🌟سنگ شکن فقیر ناگهان خود را در قصري زیبا یافت که تعداد زیادي خدمتکار به اوخدمت می کردند. حالا می توانست هرچقدر که می خواست استراحت کند. اما روزي آمد که سنگ شکن به این فکر افتاد که تا نگاهی به آسمان بیندازد. آن وقت چیزي را دید که هرگزبه عمرش ندیده بود:خورشید را! آهی کشید و 🌼گفت:"آه! اگر می توانستم خورشید شوم، دیگر این همه خدمتکار موي دماغم نبودند!" این بار هم فرشته ي مهربان خواست او را خوشحال کند. به او گفت:"خواسته ات اجابت باد!"اما وقتی آن مرد خورشید شد، ابري از برابر او گذشت و درخشش او را تیره و تار کرد. 🌟 با خود فکر کرد:" اي کاش ابر بودم! ابر از خورشید هم نیرومندتر است!"اما این خواسته اش هم که اجابت شد، باد وزید و ابر را در آسمان پراکند."دلم می خواهد باد باشم که هر چیزي را با خود می برد. 🌼" فرشته با کمال میل خواسته اش را اجابت کرد. اما به باد بی پروا و خشمگین که تبدیل شد، به کوه برخورد که در مقابل باد هم تکان نخورد. کوه که شد، متوجه شد که کسی با کلنگ پایه اش را خرد می کند. گفت:" کاش می توانستم آن کسی باشم که کوه ها را خرد می کند." 🌟فرشته براي آخرین بار خواسته اش را اجابت کرد. چنین شد که سنگ شکن دوباره خود را کنار جاده و در همان قالب پیشین کارگر ساده اي که بود ، یافت و دیگر پس از آن زبان به شکوه نگشود. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌟مردی که اندرز خواست ✨مردی از بادیه به مدینه آمد و به حضور رسول اکرم رسید. از آن حضرت پندى و نصیحتى تقاضا کرد . رسول اکرم باو فرمود : (( خشم مگیر )) 🌱 و بیش از این چیزى نفرمود . ✨آن مرد به قبیله خویش برگشت . اتفاقا وقتى که به میان قبیله خود رسید , اطلاع یافت که در نبودن او حادثه مهمى پیش آمده , از این قرار که جوانان قوم او دستبردى به مال قبیله اى دیگر زده اند , و آنها نیز معامله به مثل کرده اند , و تدریجا کار به جاهاى باریک رسیده , و دو قبیله در مقابل یکدیگر صف آرائى کرده اند , و آماده جنگ و کارزارند . شنیدن این خبر هیجان آور , خشم او را برانگیخت .  🍂فورا سلاح خویش را خواست و پوشید و به صف قوم خود ملحق و آماده همکارى شد . 🍃در این بین , گذشته به فکرش افتاد , به یادش آمد که به مدینه رفته و چه چیزها دیده و شنیده , به یادش آمد که از رسول خدا پندى تقاضا کرده است , و آن حضرت به او فرموده , جلو خشم خود را بگیرد . 🌼در اندیشه فرو رفت که چرا من تهییج شدم , و به چه موجبى من سلاح پوشیدم , و اکنون خود را مهیاى کشتن و کشته شدن کرده ام ؟ چرا بى جهت من برافروخته و خشمناک شده ام ؟ ! با خود فکر کرد الان وقت آن است که آن جمله کوتاه را به کار بندم . 🌟جلو آمد و ز علماى صف مخالف را پیش خواند و گفت : (( این ستیزه براى چیست ؟ اگر منظور غرامت آن تجاوز است که جوانان نادان ما کرده اند , من حاضرم از مال شخصى خودم اداکنم . علت ندارد که ما براى همچو چیزى به جان یکدیگر بیفتیم و خون یکدیگر را بریزیم )) . 💫طرف مقابل که سخنان عاقلانه و مقرون به گذشت این مرد را شنیدند , غیرت و مردانگى شان تحریک شد و گفتند : (( ما هم از تو کمتر نیستیم . حالا که چنین است ما از اصل ادعاى خود صرف نظر مى کنیم )) . ✨هر دو صف به میان قبیله خود بازگشتند  و کسی هم کشته نشد. 📚نقل از کتاب " داستان راستان " شهید مطهری ( ره ) ✾📚 @Dastan 📚✾
وقتی به آقا روح‌الله اصرار می‌کردم که چرا توی شهر خودمون (آمل) کار نمی‌کنی؟ این طوری کمتر به ماموریت میری و رفت و آمد هم برات راحتره، می‌گفت: خانم، من برای پشت میز نشستن وارد سپاه نشدم، نباید به سپاه به عنوان یک شغل نگاه کرد، بلکه وظیفه و تکلیفی روی دوش ماست، سپاه یعنی آماده باش برای سربازی امام زمان(عج). 🌷شهید روح‌الله صحرایی🌷 ✾📚 @Dastan 📚✾
✔️ هیچ چیزی اتفاقی رخ نمی دهد، حتی وجود این دشمن ها و موانع در زندگی شما اتفاقی نیست. اگر شما همواره نگرش درستی داشته باشید، خدا از آن ها به نفع شما استفاده می کند. بیشتر چیزهایی که ما خوشمان نمی آید و از خدا می خواهیم که ما را از شر آنها خلاص کند اگر خداوند همین الان آنها را از بین ببرد، آنگاه ما به بالاترین پتانسیل هایمان نمی رسیم. شما باید تمام دشمنان و همینطور تمام ناامیدی ها و خیانت ها را با این نگرش جدید ببینید: آنها فرستاده نشده اند تا شما را شکست دهند، بلکه آنها فرستاده شده اند تا باعث رشد و پیشرفت شما شوند.🌷🦋 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ 🎙از زبان شهيد حاج شيخ احمد كافے گوش به حرف خدا نکردی که گوش به حرفت کنه سرکشی ، هی طغیان هی یاغی گری ، هی سینه سپر کردن مقابل قرآن توش که گیر می‌کنه ، میگه یا الله میخواد همه چی بهش بدن ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🍃مردی از شیعیان خدمت حضرت صادق علیه السلام آمد و شکایت از فقر و تنگدستی نمود حضرت فرمود (انت من شیعتنا و تدعی الفقر و شیعتنا کلهم اغنیاء) 🤔 تو از دوستان مائی و اظهار فقر و تنگدستی می کنی با اینکه تمام شیعیان ما بی نیاز و غنی هستند. 👈 آنگاه فرمود تو را تجارت پرفایده ای است که بی نیازت کرده عرض کرد آن تجارت چیست؟ ✨فرمود اگر کسی از ثروتمندان بگوید روی زمین را برای تو پر از نقره می کنم و از تو می خواهم دوستی و ولایت اهل بیت پیغمبر را از قلب خود خارج کنی و نسبت بدشمنان آنها دوستی و محبت پیدا نمائی آیا حاضر می شوی این کار را بکنی؟ 🍃عرض کرد نه یابن رسول الله (ص ) اگر چه دنیا را پر از طلا بنماید! 🔆فرمود پس تو فقیر نیستی: بینوا کسی است که آنچه تو داری نداشته باشد، حضرت مقداری مال به او بخشیدند و مرخص شد. 📚منبع : انوار نعمانیة ، ص 349 , ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆روزی حضرت داوود از یك آبادی میگذشت. پیرزنی را دید بر سر قبری زجه زنان. نالان و گریان. 🔆 پرسید: مادر چرا گریه می كنی؟ پیرزن گفت: فرزندم در این سن كم از دنیا رفت. 🔆داوود گفت: مگر چند سال عمر كرد؟ پیرزن جواب داد:350 سال!! 🔆داوود گفت: مادر ناراحت نباش. پیرزن گفت: چرا؟ پیامبر فرمود: بعد از ما گروهی بدنیا می آیند كه بیش از صد سال عمر نمیكنند. 🔆 پیرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسید: آنها برای خودشان خانه هم میسازند، آیا وقت خانه درست كردن دارند؟ 🔆حضرت داوود فرمود: بله آنها در این فرصت كم با هم در خانه سازی رقابت میكنند. پیرزن تعجب كرد و گفت: اگر جای آنها بودم تمام صد سال را به سجده خدا میپرداختم. برچرخ فلک مناز که کمر شکن است بررنگ لباس مناز ک آخر کفن است مغرور مشو که زندگی چند روز است در زیرزمین شاه و گدا یک رقم است ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨دلی بی غم در این دنیا نباشد ✨✨اگر باشد بنی آدم نباشد 🌳سليمان بن داود از نادر پيامبراني بود كه خداوند پادشاهي مشرق و مغرب زمين را به او داد و سالها بر جن و انس و چهارپايان و مرغان و درندگان غالب و حاكم بود و زبان همه موجودات را مي دانست ؛ به طوری که كه زبان از توصيف قدرت عظيم او عاجز است 🌳چنانچه در قرآن آمده است روزی به حق تعالي عرض كرد : (بر من ملك و حکومتی ببخش كه بعد از من به احدي ندهي ) ! بعد از اينكه خداوند به او كرامت كرد ، به خود گفت : يك روز تا شب به شادي نگذرانيده ايم ؛ مي خواهم فردا داخل قصر خود شوم و بر بام قصر برآيم و نظر به مملوك و زیر دستان خود كنم ؛ كسي را اجازه ندهيد نزد من آيد كه شاديم تبديل به حزن نشود . 🌳روز ديگر بامداد عصاي خود رابه دست گرفت و بر بلندترين جايي از قصرش بالا رفت و ايستاد و تكيه بر عصا ، نظر به رعيت و مملکت خويش مي كرد و به آنچه حق تعالي به او داده ، خوشحال بود . 🌳ناگاه نظرش به جوان خوش روي پاكيزه لباس افتاد كه از گوشه قصرش پيدا شد . با تعجب پرسید : چه كسي ترا اجازه داده تا داخل قصر شوي ؟ گفت : پروردگار 🌳فرمود : تو كيستي ؟ گفت : عزراييل هستم ، پرسيد براي چه كار آمده اي ؟(آیا برای دیدن من آمدی یا برای گرفتن جانم آمده ای ؟) گفت براي قبض روح تو آمده ام سلیمان فرمود : امروز مي خواستم روز شادي برايم باشد خدا نخواست ؛ حال که چنین است به آنچه ماءموري انجام بده . ! 🌳پس عزراييل به دستور خدا روح حضرت سليمان را قبض نمود بر همان حالت كه بر عصا تكيه كرده بود جانش را گرفت و اجازه نداد که حتی بنشیند ! 🌳مردم از دور بر او نظر مي كردند و گمان مي كردند چون به عصا تکیه کرده و ایستاده است لذا هنوز زنده است . 🌳چون مدتي گذشت اختلاف در ميان مردم افتاد ، عده ای گفتند ، چند روز است غذا نخورده و چیزی نياشاميده و چون خسته نیست و هنوز بر پاست پس او پروردگار ماست 🌳گروهي گفتند : او جادوگر است اين چنين در ديدگان ما بدون غذا و استراحت دیده می شود و با صلابت ايستاده است گروه سوم گفتند :چنین نیست که اعتقاد دارید او پيامبری از پیامبران خداست . 🌳بعد از اختلاف خداوند موريانه را فرستاد كه ميان عصاي او را خالي كند .چون عصا شكست و او بيفتاد ، همگی متوجه شدند او چند روز پيش از دنيا رحلت كرده بود، (جنیان و کارگزاران گفتند اگر می دانستیم چند روز پیش مرده است ، این قدر کار و فعالیت نمی کردیم و اندکی استراحت می کردیم ) 📚حيوه القلوب 1/370 ✾📚 @Dastan 📚✾
بعضی مواقع خداوند متعال میخواهد کسی را در مراتب بندگی زود بالا ببرد. به همین خاطر درهای زندگی او را مثل دیگ زودپز محکم میبندد و او را درسختی قرار میدهد. خود ما نمیدانیم که آیا ما در سختی ها بهتر خداوند را بندگی میکنیم یا در خوشی هایمان. اکثر کسانی که به مراتب بالای بندگی رسیدند، زندگی سختی داشته اند. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼آیا حقیقت دارد که با به دنیا آمدن فرزند تمام گناهان مادر بخشیده می‌شود؟ ✍️روایاتی که در این زمینه وارد شده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر کدام از زنان مسلمان در هنگام زایمان بمیرد، خداوند نامه عملش را در روز قیامت نخواهند گشود. 💫همچنین درباره قصّه حضرت آدم و حوّاء علیهما السلام آمده است. خداوند فرمود: ای حوّاء! هر زنی که به هنگام زایمانش بمیرد او را با شهیدان محشور مى‏‌کنم. 💫ای حوّاء! هر زنى که درد زایمان او را بگیرد پاداش شهید برایش مى‌‏نویسم و اگر سالم بماند و زایمان کند گناهانش را برایش مى‌‏آمرزم گرچه به اندازه کف دریا و ریگ بیابان و برگ درختان باشد و اگر بمیرد شهید مى‌‏گردد و فرشته‌‏ها به هنگام قبض روحش نزد وى حاضر مى‌‏شوند و او را به بهشت بشارت مى‌‏دهند و در آخرت او را نزد شوهرش مى‌‏برند و هفتاد برابر برتر از حورالعین است. حوّاء گفت: آنچه داده‌‏اى مرا کافی است. 📚مستدرک‌الوسائل و مستنبط‌المسائل، ج15، ص214 ‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌳🌳مسلمان و کتابى 💫در آن ایام , شهر کوفه مرکز ثقل حکومت اسلامى بود . در تمام قلمرو کشور وسیع اسلامى آن روز , به استثناء قسمت شامات , چشمها به آن شهر دوخته بود که , چه فرمانى صادر مى کند و چه تصمیمى مى گیرد . 🔆در خارج این شهر دو نفر , یکى مسلمان و دیگرى کتابى ( یهودى یا مسیحى یا زردشتى ) روزى در راه به هم برخورد کردند . مقصد یکدیگر را پرسیدند . معلوم شد که مسلمان به کوفه مى رود , و آن مرد کتابى در همان نزدیکى , جاى دیگرى را در نظر دارد که برود . توافق کردند که چون در مقدارى از مسافرت راهشان یکى است با هم باشند و بایکدیگر مصاحبت کنند . ✨راه مشترک , با صمیمیت , در ضمن صحبتها و مذاکرات مختلف طى شد . به سر دو راهى رسیدند , مرد کتابى با کمال تعجب مشاهده کرد که رفیق مسلمانش از آن طرف که راه کوفه بود نرفت , و از این طرف که او مى رفت آمد . 🙄 پرسید : (( مگر تو نگفتى من مى خواهم به کوفه بروم ؟ )) . 🤔- (( چرا )) . 🍃- (( پس چرا از این طرف مى آیی ؟ راه کوفه که آن یکى است )) . 🍂- (( مى دانم , مى خواهم مقدارى تو را مشایعت کنم . پیغمبر ما فرمود (( هرگاه دو نفر در یک راه با یکدیگر مصاحبت کنند , حقى بر یکدیگر پیدا مى کنند )) . اکنون تو حقى بر من پیدا کردى . من به خاطر این حق که به گردن من دارى مى خواهم چند قدمى تو را مشایعت کنم . و البته بعد به راه خودم خواهم رفت )) . 🔆- (( اوه , پیغمبر شما که این چنین نفوذ و قدرتى در میان مردم پیدا کرد , و باین سرعت دینش در جهان رائج شد , حتما به واسطه همین اخلاق کریمه اش بوده )). 🌟تعجب و تحسین مرد کتابى در این هنگام به منتها درجه رسید , که برایش معلوم شد , این رفیق مسلمانش , خلیفه وقت على ابن ابیطالب (( ع )) بوده . 👈طولى نکشید که همین مرد مسلمان شد , و در شمار افراد مؤمن و فداکار اصحاب على - علیه السلام - قرار گرفت )) ( 1 ) . 1 . اصول کافى , ج 2 , باب (( حسن الصحابة و حق الصاحب فى السفر )) , صفحه 670 . 📚نقل از کتاب " راستان " شهید مطهری (ره) ✾📚 @Dastan 📚✾
حکایتی بسیار زیبا🌷 🌟🌟زنی ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ هر شب قبل از خواب ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺍو ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﻨﺪ ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺍﯾن گوﻧﻪ ﻧﻮﺷﺖ :😊 🤲ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺮﺧﺮ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﻡ ،ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ! 🌟🌟 ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻇﺮف ها ﺷﺎﻛﯽ ﺍﺳﺖ ، 👈ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ در خیابان ها پرﺳﻪ نمی زﻧﺪ ! 🌟🌟 ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﻣﯽ پرداﺯﻡ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻐﻞ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﯿﻜﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﻢ ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﻟﺒاس هاﯾﻢ ﻛﻤﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻏﺬﺍﯼ ﻛﺎﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ ! 🤲ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ پاﯾﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺍﺯ پا ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻢ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ! 🌟🌟ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﯾﻢ ﻭ پنجرﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﻛﻨﻢ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﯿﻤﺎﺭ می شوم، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﻡ ﻛﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺳﺎﻟﻢ ﻫﺴﺘﻢ ! 🤲 ﺧﺪﺍﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺟﯿﺒﻢ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ می کند ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍﯼ شان ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺨﺮﻡ ! 🌟🌟ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛه ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺯﻧﮓ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻮﻡ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ! 👌ﺁﺭﯼ ... ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﺪ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﺎ می بایست ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ .❤️ ✨ﺧﺪایا شکرت✨ ✾📚 @Dastan 📚✾
💟شما در برابر آینه اگر خندان باشی چهره‌ای خندان می‌بینی و اگر گریان باشی چهره‌ای گریان را تماشا می‌کنی؛ 🌻این دنیا هم آینه‌وار است، از این‌رو شما همان می‌بینی که هستی و انجام می‌دهی. هر دست که دادند همان دست گرفتند 🦋این فرمولی است که قرآن کریم دارد و می‌گوید: ✨" إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا ✨ 🌻یعنی اگر خوبی کنی خوبی می‌بینی و اگر بدی کنی بدی می‌بینی ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🦋داستان زرّاق و نایب سلطان سنجر ✨🍃آورده اند که: زرّاقی(1) نزدیک یکی از نواب سلطان سنجر آمد گیسوها گذاشته و قدری جامه کعبه آورده، گفت: 🔆من مردی ام از اهل بیت رسالت پناه صلی الله علیه و آله و سلم، و امسال به حج رفته بودم و جهت سلطان حج گذارده ام و بر سر روضه مقدسه حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله و سلم برای شاه و ارکان دولت او به حضور قافله حجاج دعا کرده ام، اگر مرا به خدمت سلطان رسانی هر آینه از تو منت وار شوم و بدین بشارت که آورده ام مرا نیز نوازش فرماید، آن نائب این صورت را تحقیق نکرده نزد سلطان آمد و آن حاجی علوی را تعریف بسیار کرد، 🔆 چنان که سلطان مشتاق شده به احضار او فرمان داد، چون آن عزیز را حاضر گردانیدند سلطان را دست بوس کرده بر حاشیه بساط نشست. سلطان پرسید که: از کجایی ؟ گفت: از شهر اصفهان. فرمود که: 🔆 کی حج کردی ؟ گفت: امسال. قضا را ایلچی از نزد حاکم اصفهان در مجلس آمده بود، چون نام اصفهان شنید و آن کس را دید گفت: ✨ای شاه من این کس را می شناسم او سید نیست، بلکه از لولیان(2) آن ولایت است و بیشتر از ایشان موی بر سر دارند و من در همه این سال وی را در صفاهان می دیدم و در روز عید اضحی به در خانه من آمده بود به طلب گوشت قربانی. سلطان به غایت متأثر شده روی به آن نائب کرد که: نیک سید نامدار و حاجی بزرگوار را به خدمت ما آورده ای! آن نائب خجل زده و انفعال یافته از مجلس بیرون رفت، و بقیة العمر به خدمت سلطان نیارست(1) آمد. 🔆اگر در اول تحقیق حال او کردی و در آن باب تفحص تمام بجا آوردی، غبار خجلت بر چهره حال او ننشستی و از نظر چنان پادشاه محروم نگشتی. قطعه: مگو وصف کسی نزدیک شاهان مگر وقتی که او را نیک دانی که گر نبود بران وصفی که گفتی بسی در انفعال آن بمانی 🔆هفتم هر چه داند که پادشاه را بدان میل است - از اسب و نوکر و امتعه و ضیاع(2) و مستغلات(3) و غیر آن - جهت خود نگاه ندارد، بله به طریق استدعا چنان کند که به نظر قبول سلطان رساند. 🔆هشتم آنکه: چون پادشاه با وی سخن گوید - به دل و جان و عقل و هوش و چشم و گوش و تمام جوارح و اعضا - متوجه سخن وی باشد، و چنان نکند که یک کلمه ازو فوت شود و به هیچ فکر و عمل نپردازد، و نظر بر جانبی دیگر نیندازد و به سخن با کسی مشغول نشود، هر چند سخن ضروری باشد، چه سلاطین به غایت غیور باشند، چون ببینند که کسی به وقت توجه ایشان به جای دیگر به نظر یا به سخن میل کند - از روی غیرت - بر وی خشم گیرند، و اگر در آن محل ظاهر نکنند اثر آن به مرور ظهور کند، و خطرات کلی بر آن مترتب شود. 🔆نهم: در مجلس ملوک با کسی سر گوشی نکند یعنی سرّ نگوید، که هرگه به حضور او دو تن سرّ گویند که او نداند و نشنود و نفرموده باشد او را خیالات بسیار رو دهد، و انواع گمان ها برد و اغلب است که از ایشان کینه گیرد، و در صحبت سلاطین ملاحظه این معنی بیشتر باید نمود، و یمکن که حسّاد اهل فساد خاطرنشان پادشاه کرده باشند که: فلان و فلان را با شما دل راست نیست، و در هواخواهی ایشان خللی پدید آمده و در مقام قصد(1) می باشند، چون سلطان بیند که با یکدیگر سر می گویند کلام صاحب غرضان مؤثر می افتد، و هر دو تن در معرض غضب ملک و در ورطه هلاک می افتد. مثنوی: سخن پوشیده گفتن در محافل نباشد شیوه دانا و عاقل که از طرز ادب بسیار دور است نشان غفلت و مکر و غرور است 🔆دهم: باید که چون سلطان از کسی دیگر سؤالی کند او سبقت نکند و جواب ندهد، تا آن کس که ازو پرسید جواب گوید، زیرا که جواب دادن کسی از آن سؤال - که به دیگری متوجه است - حمل بر سبکساری و بی وقاری او می کند، یکی از حکیمی پرسید که: 🔆اگر من در مجلس پادشاهی باشم و او از غیر من سؤال کند؛ روا باشد که من جواب دهم ؟ گفت: نی، تو جواب مده که آن نشانه استخفاف(2) است؛ هم به سائل یعنی ندانستی که از که سؤال باید کرد، و هم به مسئول یعنی او استحقاق این سؤال ندارد و درین باب محذوری(3) دیگر هست که اگر سلطان گوید که: از تو نمی پرسم این را چه جواب توانی گفت ؟ 🔆و از انفعال این صورت چگونه بیرون توانی آمد؟ و اگر فرضاً از جماعتی پرسد که تو از ایشان باشی به جواب سبقت مکن، که دیگران خصم تو شوند و بر سخن تو عیب گیرند، بلکه تأخیر کن تا دیگران گویند و عیب و هنر هر سخن بدانی، پس آنچه تو دانی اگر بهتر باشد عرض کن و الا خاموش بنشین. 📚اخلاق محسنی.كمال الدین حسین بن علی واعظ كاشفی سبزواری بیهقی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حکایت بهلول عاقل و خشت طلا 🎙حجت الاسلام دانشمند ‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌟حکایت پادشاه عادل چین ✨آورده اندکه: پادشاهی بود در دارالملک چین، به زیور عدل آراسته و نِهال(1) حالش به صفت نصفت پیراسته، بیت: ستم را زیان عدل را سُوَد ازو خدا راضی و خلق خوشنود ازو ناگاه آفتی به حسّ سامعه ی(2) او راه یافته و گرانی در گوش او پدید آمد. ارکان دولت را جمع کرد و چنان زار بگریست که جمله ی حاضران بر حال وی به گریه درآمدند و از برای تسلّیه ی او تدبیرها انگیختند. 🦋ملک فرمود که: شما آن گمان می برید که من به فوت حسّ سمع می گریم ؟ چه می دانم که عاقبت کار، فتور(3) و قصور به قوای و حواس راه خواهد یافت. پس بر بطلان چیزی از آن مرد خردمند چگونه اندوهگین شود؟ 👈 گریه ی من برای آن است که ناگاه مظلومی دادخواه بر در بارگاه فریاد کند و صدای استغاثه ی(4) او به گوش من نرسد و او محروم باز گردد و من عندالله(5) مؤاخذه باشم. 💫💫اما در این باب فکری کرده ام تا در این دیار ندا کنند که کسی غیر دادخواه، جامه ی سرخ نپوشد تا بدان علامت بر حال مظلومان اطلاع یابم و داد ایشان از روی راستی و انصاف بدهم، به توفیق الله تعالی. بیت: داد مظلومان بده مقصود محرومان برآر دین و دنیا را بدین داد و دهش معمور دار و بسیار بوده که به یک داد که داده اند و به فریاد مظلومان رسیده اند، از عقوبت عقبی برات نجات یافته اند. 📚اخلاق محسنی.كمال الدین حسین بن علی واعظ كاشفی سبزواری بیهقی ✾📚 @Dastan 📚✾
💫دل مومن جایگاه من است ✨✨اگر خداوند را می خواهید بجویید در زمین و آسمان نیابید که پیدا نمی شود . ✨👈چون خود رحمانش فرمودند: ✨✨زمین و آسمان وسعت مرا ندارد دل مؤمن جایگاه من است.  محمداسماعیل دولابی ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸خواهر عزیزم👇👇👇👇 هرگاه خواستے از حجاب خارج شوے و لباس اجنبے را بپوشے به یاد آور ڪه اشک امام زمانت را جارے میڪنے به خون هاے پاڪے ڪه ریخته شد براے حفظ این وصیت خیانت میڪنی🥀 به یاد آر ڪه غرب را در تهاجم فرهنگے اش یارے میڪنے و فساد را منتشر میڪنے و توجه جوانے ڪه صبح و شب سعے ڪرده نگاهش را حفظ ڪند جلب میڪنے🥀 به یاد آر حجابے ڪه بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمے حفظ ڪند تغییر میدهے ... تو هم شامل آبرویے بعد از همه این ها اگر توجه نڪردے (متنبه نشدی) هویت شیعه را از خودت بردار (اسم خودتو شیعه نزار)🥀 🌹شهید علاءحسن نجمه 🥀یاد شهدا با صلوات 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 پاك نگه داشتن زندگي فقط به «نه» گفتن در برابر دعوت هاي شيطان است . ✨در تاريخ هم بودند كساني كه در مقابل دعوت هواي نفس خودشان و دعوت هواي نفس ديگران گفتند «نه» ! وبه كمالات ومقام هاي والائي رسيدند ؛ البته ممكن است سختي هائي هم كشيده باشند ، ولي ما آن سختي ها را هم نداريم ! 🌺«آسيه» كه (در برابر خواسته هاي فرعون) گفت «نه» ، او را به چهار ميخ كشيدند و بعد هم يك سنگ هشتاد ، نود كيلويي را رها كردند روي بدنش كه كل سر و استخوان هاي بدنش را خورد كرد . (10) 🌼حضرت آسيه(س) همزمان باجادوگران فرعون كه در يك صحنه سياسي و اجتماعي صورت گرفت، با ديدن معجزات موسي(ع) ايمان آورد و پس از تحمل شكنجه هاي فراوان به شهادت رسيد. 🌸اگر كسي شخصيت اجتماعي«آسيه» را در ذهن خود تصور نمايد و متوجه شود كه او همسر كسي بود كه ادعاي خدايي داشت، و تمام زرق و برقهاي مصر پهناور و مردم آن سامان در اختيار او بود، متوجه مي شود كه وي چگونه خود را در برابر آن همه عوامل مادي نباخت و با اين وضع شهادت را به جان و دل خريد و در برابر دعوتهاي شيطان قاطعانه ايستاد. 🌺وي از نظر ايماني به جايي رسيدكه رسول خدا(ص) در موردش مي فرمايد: 🌼«اما آسيه از بني اسرائيل و از زنان پاك و مؤمني بود كه خداي متعال را مخفيانه عبادت مي كرد. او از برترين زنان و از دختران انبياء و مادري براي مؤمنان بود». 🌸ايمان آسيه مخفي ماند تا زماني كه فرعون «زن آرايشگر» دخترش را به جرم خداپرستي دستگير كرد. 🌺وي كه روزي مشغول آرايشگري دختر فرعون (انيسا) بود شانه از دستش رها شد، همينكه خم شد تا شانه را بردارد بسم ا... گفت، دختر فرعون از او پرسيد: مگر خدايي غير از پدر من نيز هست؟ زن آرايشگر گفت: پدر تو نيز مانند ديگر مخلوقات، آفريده اي از آفريده هاي خداي من است. سر انجام فرعون از اين ماجرا باخبر شد و دستور داد تا آن زن مؤمنه را دستگير نموده و او را با ميخ به زمين بكوبند. فرعون او را زير ضربات تازيانه گرفت و از او خواست تا به خدايي اش اعتراف كند؛ اما اين زن برجسته دست از اعتقاد خود برنداشت. 🌼فرعون براي آنكه او را از عقيده اش باز دارد دستور داد فرزندان زن آرايشگر را آوردند همگي را در كوره اي از مس گداخته شده انداختند. 🌸در اين ميان آسيه كه با چشمان خود اين جنايات را ديد صبر از كف داد و شديداً به فرعون اعتراض كرد و ضمن ابراز سخناني گفت: 🌺تا چه وقت مي خواهي به اين جنايات ادامه دهي؟ چقدر به خدايت و خداي عالميان جسارت پيدا كرده اي؟ اين زن و فرزندانش چه گناهي داشتند كه آنها را به آتش كشيدي؟ 🌼فرعون با شنيدن اين سخنان آتشين تعجب كرد و او را به جنون نسبت داد و گفت: مگر ديوانه شده اي كه اينگونه سخن مي گويي؟ 🌸آسيه گفت: ديوانه نشده ام ولي به خداي موسي كه خداي عالميان است ايمان آورده ام... . 🌺سرانجام فرعون دستور داد تا اين زن برجسته را با ميخ به زمين دوختند و سنگ بزرگي را روي سينه اش گذاشتند، مأموران دستورش را اجابت كردند. 🌼آسيه در آن حال با خداي متعال مناجاتي داشته است كه ضمن آن از حضرت حق درخواست نمود كه او را در بهشت جاي دهد و از شر فرعون و فرعونيان نجات دهد، در آن هنگام به آسيه الهام شد كه به آسمان نگاه كند، وي نگاهي كرد و جايگاه خود را مشاهده نمود و در حالي كه خنده بر لب داشت شربت شيرين شهادت را نوش جان كرد. اين وقايع را مي توانيد در بحارالانوار، 13/163 و تفسيرهاي مربوط به آيه 11 سوره تحريم ملاحظه نمايد ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍به خدا اعتماد کن، به زمانبندی هاش و به حکمتش، شاید بعضی اتفاقات برات راحت نباشه و صبرت رو از دست بدی و ناامید بشی ولی بعدها به حکمت و معنای سختی که اون زمان کشیدی، پی میبری یادمه زمانی که مادرم به سرطان سختی مبتلا شده بود، و امیدی نبود، شرایط خیلی سختی رو پشت سر گذاشتم.بعد از اون ماجرای سخت، دیدم نسبت به زندگی خیلی تغییر کرد و به وضوح دیدم که دیگه نسبت به خیلی چیزها که قبلا بهم می‌ریختم، دیگه ناراحت نمی‌شدم و کنترل خودم و از دست نمی‌دادم. نویسنده ژاپنی هاروکی موراکامی میگه: "وقتی طوفان تمام شد، یادت نمی‌آید چگونه از آن گذشتی اما یک چیز مسلم است، وقتی از طوفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون آن گذاشت." در مقابل موانع و مشکلات صبور باش و امیدت رو از دست نده شک نکن خدا چیزهای بهتری رو برات در نظر داره 💚یقیناً پروردگارت [پاداشِ] اعمال همه آنان را [در قیامت] کامل و تمام پرداخت خواهد کرد؛ زیرا او به آنچه انجام می دهند، آگاه است. (۱۱۱) فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ پس همان گونه که فرمان یافته ای ایستادگی کن سوره هود ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋داستان جالب « آرایشگر و خدا » 🌱مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردند. وقتی به موضوع خدا رسید آرایشگر گفت: «من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.» 🌱مشتری پرسید: «چرا باور نمی کنی؟» 🌱آرایشگر جواب داد: «کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.» 🌱مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده و ظاهرش هم کثیف و به هم ریخته بود. مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: «میدونی چیه! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.» 🌱آرایشگر گفت: «چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم. همین الان موهای تو را کوتاه کردم.» 🌱مشتری با اعتراض گفت: «نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.» 🌱آرایشگر گفت: «نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.» 🌱مشتری تاکید کرد: «دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد!» ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا