eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.7هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ 🌼بعد از هر گناه توبه کنید تا خداوند متعال به شما رحم کند! ✍️یک قاضی بسیار مؤمنی در زمان حکومت دنبلی‌ها در شهر خوی به نام شیخ صادق بود. روزی پیرزنی فقیر و بی‌نوا از جوانی نزد او شکایت برد که مرغ مرا این جوان دزدیده است. قاضی آن جوان را احضار کرد و جوان بعد از شنیدن شکایت آن پیرزن‌، بلافاصله به گناه خود بدون هیچ سخنی اعتراف کرد و سرش را پایین انداخت. قاضی که خیلی ناراحت بود و تصمیم گرفته بود تا او را به اشدّ مجازات برساند از این اعترافِ جوان خشمش فروکش کرد و دلش به حال او رحم آمد. قیمت مرغِ پیرزن را خودش داد و او را بخشید. بعد از رفتن شاکی و متهم، شاگرد قاضی که یک جوان بود و در محکمه حاضر بود، دید حالِ قاضی دگرگون شد؛ و می‌گفت: خدایا! این جوان به خطای خود اعتراف کرد و من در صددِ اثبات گناه او برنیامدم. اگر اعتراف نمی‌کرد با تحقیقی که در محل می‌کردم، آبروی او را می‌بردم و به شدیدترین وجه مجازاتش می‌کردم. خدایا! من نیز بر جهل و نادانی‌ام در برابر تو اعتراف می‌کنم که مرا با قضاوتی اشتباه به دستِ خودم، جهل مرا بر خودم و دیگران اثبات نکنی. خدایا! من در برابر تو به ناتوانی خودم اعتراف می‌کنم که مرا با قرار دادن در فلاکت و بدبختی، ناتوانی مرا به دیگران اثبات نکنی. خدایا! ناتوانی بیش نیستم که به همه چیز ابتدای کار اعتراف می‌کنم، دستم را بگیر و مرا ببخش و مرا نَیازمای که من، خود را می‌شناسم و تو مرا بهتر از من می‌شناسی. •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ ✍ راز موفقیت ✍مرد جوانی از سقراط پرسید: رمز موفقیت چیست؟ سقراط به مرد جوان گفت: صبح روز بعد به نزدیکی رودخانه بیا. وقتی هر دو به رودخانه رسیدند، سقراط از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود. بعد از اینکه وارد رودخانه شدند و آب به زیر گردنشان رسید، سقراط سر مرد جوان را زیر آب برد و او را شگفت‌زده کرد. مرد تلاش می‌کرد تا خود را رها کند اما سقراط قوی‌تر بود و او را تا زمانی که رنگ صورتش کبود شد، محکم نگاه داشت. سقراط سر مرد جوان را از آب خارج کرد و اولین کاری که مرد جوان انجام داد، کشیدن یک نفس عمیق بود. سقراط از او پرسید: در آن وضعیت تنها چیزی که می‌خواستی چه بود؟ پسر جواب داد: هوا. سقراط گفت:این راز موفقیت است! اگر همان طور که هوا را می‌خواستی در جست‌وجوی موفقیت هم باشی، به دستش خواهی آورد. رمز دیگری وجود ندارد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
💎نقل است ساربانی در آخر عمر، شترش را صدا می‎زند و به دلیل اذیت و آزاری که بر شترش روا داشته از وی حلالیت می طلبد. یکایک آزار و اذیت‎هایی که بر شتر روا داشته را نام می‎برد. از جمله؛ زدن شتر با تازیانه، آب ندادن ، غذا ندادن، بار اضافه زدن و …. همه را بر می‎شمرد و می‎پرسد آیا با این وجود مرا حلال می‎کنی؟ شتر در جواب می‎گوید همه اینها را که گفتی حلال می‎کنم، اما یک‎بار با من کاری کردی که هرگز نمی‎توانم از تو درگذرم و تو را ببخشم. ساربان پرسید آن چه کاری بود؟ شتر جواب داد یک بار افسار مرا به دُم یک خر بستی. من اگر تو را بخاطر همه آزارها و اذیت‎ها ببخشم بخاطر این تحقیر هرگز تو را نخواهم بخشید! ضرب‎المثل معروف "افسار شتر بر دُم خر بستن" اشاره به سپردن عنان کار به افراد نالایق است و اینکه چنين افرادی بدون دارابودن تخصص، تحصیلات، تجربه، شایستگی و شرایط تصدی پست و مقامی، صرفاً بر مبنای روابط زمام امور را بدست گیرند و بدبخت جماعتی که دچار چنین افرادی •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔆 ✍ مال حرام، ماندنی نیست 🔹مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌ طوری که زخم بستر گرفته و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند و همیشه دست به دعا داشت. 🔸روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ 🔹گفت: به‌خدا قسم حاضرم. 🔸داستان مرد بیمار به این طریق بود که در بصره بیماری وبا آمد و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب‌لیموست. 🔹این مرد، تنها آب‌لیموفروش شهر بود که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد. 🔸مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود، چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. 🔹عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ۱۰ سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی. 🔸می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد و زجرکش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. 🔹پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. 🔸چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدر جان داد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
💎شیطون بازار به محمود گفتم این یکی خوبه ها .محمود به پراید رنگ و رو رفته که از در ورودی شیطون بازار آمده بود تو، نگاهی کرد و گفت بریم ببینیم. طرف ی کارمند با کفش هایی کهنه بود که سالم نگهشون داشته بود ، کت و شلوارش هم خیلی تمیز بود ولی معلوم بود خیلی کار کرده . یه جورایی به تنش بزرگ شده بود . ماشین از اول زیر پای خودش بوده . آفتاب رنگ ماشین رو عوض کرده بود. می گفت که اداره شون و خونشون پارکینگ نداشتن محله شون هم هیچوقت سایه نداشته. محمود دقیق داشت ماشین رو چک می کرد. به ترک های پیشانی و موهای ریخته طرف نگاه کردم آدم دقیقی بود . تلفنش زنگ زد، یه ارباب رجوع بود . شمارش رو داده بود که اگر مرخصی باشه کار مردم رو زمین نمونه. خوب با وجدان بود . جواب طرف رو داد و عینکش رو زد به چشمش . میخواست شماره رو ذخیره کنه. گفت خوندن پرونده‌ها چشم ضعیف کرده. محمود حسابی داشت زیر و روی ماشین رو معاینه می کرد. دو سه تا دلال اومدن سراغ ماشین. صاحب ماشین به دلالا گفت اگه این آقا نخواست با شما صحبت می کنم. تو صدای دلالا که هر کدوم یه عیب روی ماشین میذاشتن و محمود رو میخواستن منصرف کنن گفتم چرا میخوای بفروشی؟ گفت ماشین سالم خوبیه ولی دارم بازنشست میشم ، بعد یه بغض کوچیک کرد و ساکت شد . من دلیلشو نفهمیدم. به محمود گفتم همینو میخوام . با تعجب گفت پسر جان، ندیده و چک نکرده؟؟؟ گفتم فکر کنم موتور سالمه، توی ماشین هم سالمه ، سرویس هاش هم حتما انجام شده . به نظرم ایرادی نداره. یکم رنگ و روش رفته که یه دست میکشم روش درست میشه. گفت ؛ همه چی درسته ولی چه جوری فهمیدی ؟ گفتم خیلی از دارایی آدما وقتی خیلی زمان با یه آدم باشند اون ها هم شبیه صاحبش میشن. گفتم مثل سگ همسایه مون که دیگه کلاسش به خوردن آشغال غذا نمیخوره ، مثل میز مدیرمون که هی داره خوشگل تر و بزرگتر میشه و فضای اتاق و فقط الکی محدود میکنه . مثل خودکار قرمز معلم کلاس چهارم که همیشه بد خط بود. مثل خودکار قرمز معلم کلاس پنجم که همیشه خوش خط بود... مثل خودم که همیشه دور و برم پر از لباس های رنگ به رنگه . پر از گل های سروحال ، مثل ماشینم که حالا رنگ و روش هم مثل موتورش سالم سالمه و پشت آیینه ش یه قلب قرمز و روی داشبوردش یه ساعت دقیق همیشه حضور داره ...... ✏️ •✾📚 @Dastan 📚✾•
زمانی در زندگی می رسد که بین عشق و احترام باید یکی را انتخاب کرد همیشه احترام را برگزینید چرا که عشق بدون احترام دیری نخواهد پایید اما احترام میتواند عشق حقیقی به ارمغان آورد ... •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌷شب عمليات بود. داخل سنگر نشسته بوديم در زير روشنايى نور چراغ قوه، دعا مى خوانديم. غذاى مختصرى را كه توزيع شده بود كاظم بين بچه ها تقسيم كرد و دست آخر، غذاى خودش را هم پيش من گذاشت! 🌷وقتى علت را جويا شدم گفت: «امشب، آخرين شب زندگى من است و فردا به شهادت خواهم رسيد». و پس از مكثى كوتاه ادامه داد: «من از خداوند چند درخواست كردم: يكى اين كه با شكم گرسنه شهيد شوم؛ دوم اينكه تنها با يك گلوله كشته شوم و سوم اينكه بدنم در آفتاب بماند.» 🌷صبح عمليات، فرمانده ما – برادرآهنى – متوجه غيبت كاظم شد. وقتى او را يافت كه آخرين لحظات زندگى اش را مى گذراند.... 🌷....درگيرى با دشمن ادامه داشت و انتقال شهدا به عقب امكان پذير نبود بنابراين پيكر او ٩ روز زير آفتاب داغ خوزستان باقى ماند و آخرين آرزوى شهيد هم محقق شد. راوى: همرزم شهيد كاظم خائف 🌷 •✾📚 @Dastan 📚✾•
💎امام امیرالمومنین علی علیه السلام: . 💎جُودُ الفَقيرِ يُجِلُّهُ ، وَ بُخْلُ الغَنِيِّ يُذِلُّهُ . 💎سخاوت فقیر او را بزرگ می کند و خساست ثروتمند او را خوار می نماید. . 👈غررالحکم ‌‎‌ ‌‌ •✾📚 @Dastan 📚✾•
زغال های خاموش را درکنار زغال های روشن میگذارند تا روشن شود. چون همنشینی اثردارد... ماهم مثل همان زغال های خاموشیم٬اگرکنار افرادی روشن بشینیم که گرما وحرارت دارند٬ مابه طبع آنها نور وحرارت و گرما پیدا میکنیم. پس همیشه آدمی را انتخاب کنید که به شما انرژی مثبت ببخشد. "غرور " هديه ى شيطان است و "دوست داشتن " هديه ى خداست ؛ و چه زشت و قبیح است وقتی : هديه ى شيطان را به رخ هم ميكشيم و هديه ى خداوند را از يكديگر پنهان ميكنيم... •✾📚 @Dastan 📚✾•
✅ حق رعیت ✍️ای کسی که بر مردم حکومت می‌کنی و زمام امور آن‌ها را بدست گرفته‌ای بدان که رعیت را بر گردن تو حقوقی است که ملزم به رعایت آن می‌باشی. بدان که حکومت تو بر آن‌ها ناشی از قوت تو و ضعف ایشان است؛ پس بهتر آن است که کفایت و رعایت کنی کسی را که ضعف و ناتوانیش او را رعیت تو ساخته است؛ و حکم تو را بر او نافذ گردانیده است و نمی‌تواند که با تو به مخالفت پردازد و برای استیفای حقش علیه تو قیام نماید و فرمانت را سر پیچی کند چون قوت و قدرتی ندارد. چنانکه برای رهائیش از تو نمی‌تواند به کسی اتکا کند مگر به خداوند متعال. پس نسبت به رعیت رحیم و مهربان باش و برای حفاظت جان و مال و ناموس رعیت و حمایت از آنان لحظه‌ای غافل نباش؛ برای آسایش و آرامش آنها تلاش کن و با حلم و بردباری با ایشان برخورد نما و باید بدانی که تو به فضل خداوند و لطف او حکومت را به دست آورده‌ای پس خدا را شکرگزار باش؛ زیرا کسی که شاکر باشد خداوند نعمت بیشتری به عطا می‌کند و قوتی نیست مگر به قوت خداوند. 📚منبع: رساله حقوق امام سجاد(ع) •✾📚 @Dastan 📚✾•
لقمان حكيم فرزندش را گفت: دوست حسود را سه نشانه است: •پشت سرت غیبت میکند، •رو به رو تملق میکند •و از گرفتاری دیگران شاد میشود... •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ 🌻🍃ده پند امام علی بن موسی الرضا علیه السلام: 🌻اول: در خوشحال کردن مردم بسیار بکوشید تا در قیامت خدا خوشحال تان کند. 🌻دوم: تا می توانید سکوت اختیار کنید که سکوت موجب محبت می شود و راهنمای هر خیری است. 🌻سوم: در خواندن سوره حمد استمرار بورزید که جمیع خیردرامور دنیا و آخرت درآن گرد آمده است. 🌻چهارم: به روزی اندک خدا راضی باشید تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد. 🌻پنجم: در برقرار کردن صله رحم ثابت قدم باشید که بهترین نوع آن خودداری از آزار خویشاوندان است. 🌻ششم: به کسی که از خدا نمی ترسد امید نداشته باشید که نه تعهد دارد، نه نجابت و نه کرم. 🌻هفتم: بسیار احسان کنید که خداوند در قیامت یک نصفه خرما را مانند کوه احد بزرگ می کند. 🌻هشتم: حق الناس را رعایت کنید که دوستی محمدوآل محمد بدون آن پذیرفته نیست. 🌻نهم: ازبخششی که زیانش برای تو بیش از سودی است که به دیگران میرسد، حذر کن. 🌻دهم: بسیارمراقب کردار خودباشید تا مورد تهمت واتهام قرار نگیرید،که در آن صورت حق ملامت ندارید. السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا«ع»  •✾📚 @Dastan 📚✾•
❣دكتر الهی قمشه اي: میلیاردها انسان در جهان متولد شده اند اما هیچ یک اثر انگشت مشابه نداشته اند اثر انگشت تو، امضای خداوند است که اتفاقی به دنیا نیامده ای و دعوت شده ای تو منحصر به فردی مشابه یا بدل نداری تو اصل اصل هستی و تکرار نشدنی وقتی انتخاب شده بودن و منحصر به فرد بودنت را یاد آوری کنی٬ دیگر خودت را با هیچکس مقایسه نمیکنی. و احساس حقارت یا برتری که حاصل مقایسه کردن است از وجودت محو میشود...🍃🍃🍃🍃 •✾📚 @Dastan 📚✾•
📚اعتقاد به جبر از خصوصیات مردم آخرالزمان، اعتقاد به جبر است؛ اهل جبر معتقدند: «ما هرچه می‌کنیم، خدا از پیش برای ما تقدیر نموده و ما جز آنچه هستیم و می‌کنیم، نمی‌توانیم باشیم.» این در حالی است که خداوند، تنها در مسائل تکوینی و خلقت، ما را مجبور نموده است و در مسائل تشریع و انجام واجبات و ترک محرمات، تنها امر و نهی نموده و کسی را الزام به انجام و یا ترک کاری نکرده است. او راه خیر و شر را به مردم یاد داده و از آنان خواسته که در حد توان خود به کارهای خوب روی بیاورند و از کارهای زشت و ناپسند دوری نمایند و اگر جز این باشد، فرقی بین عبادت و معصیت و زشت و زیبا و صالح و ناصالح نخواهد بود. 🔺 رسول خدا میفرمایند: «در آخرالزمان، گروهی معصیت خدا را انجام می‌دهند و می‌گویند: "خدا این چنین برای ما تقدیر نموده است." پاداش کسی که سخنان آنان را ابطال نماید، همانند پاداش کسی خواهد بود که شمشیر خود را برای جهاد در راه خدا آماده کرده باشد.» 📚 رسائل المرتضی، جلد ٢، ص ٢۴٢ •✾📚 @Dastan 📚✾•
✅نیڪے ڪنندہ بہ پدر و مادر همنشینے با انبیاست روزے حضرت موسے (ع) در ضمن مناجات خود عرض ڪرد: خدایا مے‌خواهم همنشین خود را در بهشت ببینم. جبرئیل بر حضرت موسے نازل شد و عرض ڪرد: یا موسے، فلان قصاب در فلان محلہ همنشین تو خواهد بود. حضرت موسے (ع) بہ آن محل رفت و مغازہ قصابے را پیدا ڪرد و دید ڪہ جوانے مشغول فروختن گوشت است. شامگاہ ڪہ شد، جوان مقدارے گوشت برداشت و بہ سوے منزل خود روان شد. حضرت موسے (ع) از پے او تا در منزلش آمد و سپس بہ او گفت: مهمان نمے‌خواهے؟ جوان گفت: خوش آمدید. آنگاہ او را بہ درون منزل برد. حضرت موسے (ع) دید ڪہ جوان غذایے تهیہ نمود، آن‌گاہ زنبیلے از سقف بہ زیر آورد و پیرزنے ڪهنسال را از درون آن خارج ڪرد او را شستشو دادہ و غذایش را با دست خویش بہ او خورانید. موقعے ڪہ جوان مےخواست زنبیل را در جاے اول بیاویزد، پیرزن، ڪلماتے ڪہ مفهوم نمے‌شد ادا ڪرد. بعد از آن جوان براے حضرت موسے (ع) غذا آورد و خوردند. حضرت پرسید: حڪایت تو با این پیرزن چگونہ است؟ جوان گفت: این پیرزن مادر من است. چون مرا بضاعتے نیست ڪہ براے او ڪنیزے بخرم، ناچار خودم ڪمر بہ خدمت او بسته‌ام. حضرت پرسید: آن ڪلماتے ڪہ بر زبان جارے ڪرد چہ بود؟ جوان گفت: هر وقت او را شستشو مےدهم و غذا بہ او مےخورانم، می‌گوید: «غفراللہ لڪ و جعلڪ جلیس موسے یوم القیامة فے قبّتہ و درجته» یعنے خداوند، تو را ببخشد و همنشین حضرت موسے (ع) در بهشت باشے، به‌‌ همان درجہ و جایگاہ او. حضرت موسے (ع) فرمود: ‌اے جوان بشارت مےدهم بہ تو ڪہ خداوند دعاے او را درباره‌ات مستجاب گردانیدہ است. جبرئیل بہ من خبر داد ڪہ در بهشت، تو همنشین من هستے... 📔اندرزها و حڪایات •✾📚 @Dastan 📚✾•
یکی از صالحان دعا میکرد: پروردگارا در روزی ام برکت ده » کسی پرسید:چرا نمیگویی روزی ام ده؟ ڱفت روزی را خدا برای همه ضمانت کرده است... اما من برکت را در رزق طلب میکنم چیزی‌ست که خدا به هرکس بخواهد میدهد (نه به همگان) اگر در مال بیاید ، زیادش میکند . اگر درفرزند بیاید ،صالحش میکند . اگر درجسم بیاید، قوی وسالمش میکند . و اگر درقلب بیاید،خوشبختش می کند •✾📚 @Dastan 📚✾•
*✨داستان قواص ها✨* تا حالا سگ دنبالت کرده ؟😔😔😔 نکرده؟ خب خداروشکر که تجربشو نداری...😔 اما بزار برات بگم... وقتی سگ دنبالت میکنه... مخصوصا اگه شکاری باشه... خیلیا میگن نباید فرار کنی ازش ... اما نمیشه... یه ترسی ورت میداره ک فقط باید بدویی... امـا... خدا واست نیاره اگه پات درد کنه... یا یه جا گیر کنی... یا... کربلای چهار بود... وقتی منافقین لعنتی عملیاتو لو دادن... مجبور شدیم عقب نشینی کنیم... نتونستیم زخمیا رو بیاریم... بچه های زخمیه غواص تو نیزارهای ام الرصاص جاموندن... چون نه زمان داشتیم و نه شرایط نیزار ها میذاشت برشونگردونیم... هنوز خیلی دور نشده بودیم از نیزارا که یهو صدای ناله ی زخمیا بلند و بلند تر شد... آخ ... نمیدونم چنتا بودن... سگای شکاری ... ریخته بودن تو نیزار... بعثیا به سگ های شکاریشون یه چیزی تزریق کرده بودن که سگا رو هار کرده بود ... هنوز صدای ناله های بچه ها تو گوشمه... زنده زنده رفیقامو که دیگه پای فرار کردن نداشتن رو... داشتن تیکه تیکـ .... کاری از دست ما بر نمیومد ... شنیدی رفیق؟ *انقد راحت پا روی خونشون نزاریم... *امنیتی که الان داریم فقط به خاطره خون شهداست. 🌷 •✾📚 @Dastan 📚✾•
💠 احادیثی از امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد قانع بودن... 🔸 هر كه قانع باشد، عبادتش نيكو شود مَن قَنِعَ حَسُنَت عِبادَتُهُ غررالحکم حدیث7795 🔹 هر كه قانع باشد، طمعش اندك شود مَن قَنِعَ قَلَّ طَمَعُهُ غررالحکم حدیث7974 🔸قانع، از آسيب طمع ها مى رهد القانِعُ ناجٍ مِن آفاتِ المَطامِعِ غررالحکم حدیث1770 🔹عبرت گير، تا قانع شوى اِعتَبِرْ تَقتَنِعْ غررالحکم حدیث2252 🔸قانع باش تا عزيز گردى اِقنَعْ تَعِزَّ ميزان الحكمه ج7 ص 367 🔹تنِ قانع، غنى تر از درياست البَدَنُ القانِعُ أغنى مِنَ البَحرِ جامع الأخبارصفحه 383 •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 🌸حضرت محمد (ص) : هر مسلمان بر مسلمان دیگر، شش حق دارد: 🌸هنگام ملاقات بر او سلام نماید. 🌸 هنگام مریضى از او عیادت نماید. 🌸 وقتى عطسه زد او را به جمله یرحمک اللّه، دعا کند. 🌸 وقتى از دنیا رفت در مراسم او شرکت کند. 🌸 هنگامى که او را دعوت کرد،اجابت نماید. 🌸 آنچه براى خود مى خواهد، براى او هم دوست بدارد. 🌸 آنچه براى خود نمى پسندد، براى او هم روا ندارد. 📚:بحارالأنوار •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ 🔴کلامی بسیار زیبا و تلنگرآمیز... ✍مرحوم حاج اسماعیل دولابی: نه انتظار ما طوریست که آنها پهلوی ما بیایند، نه حرکت ما طوریست که ما به آنطرف برویم و او را ببینیم. اگر براستی منتظری، چرا لاغر نشده ای(از تلاش فراوان برای ظهور)؟ به محض اینکه حقیقتاً منتظر شوی، او میرسد. آیا خوبَست آدم اینقدر بی رگ (غیرت) باشد؟ دوستت ۱ ساعت دیر از سفر بیاید، اینهمه بی تابی میکنی. اگر منتظری آثارش کو؟ 💠ما سه دسته انتظار داریم: 1️⃣ کسیکه از دوری زیاد، یاد امام میکند و انتظار دیدارش را میکِشد تا آثاری ببیند. 2️⃣ کسیکه آثار و جلوه ای از امام دیده، که فرموده اند: فرج امام زمان، فرجِ خود شماست. یعنی انتظار و دعا، برای خود شما گُشایش(در کارهایتان) می آورد. 3️⃣ اگر انتظار و محبت به کمال برسد، دیدن یا ندیدنِ حضرت، در یقینش اثر ندارد و در همه وقت با قلب خود مشاهده میکند. مثل پیامبراکرم و اُویس قرنی که به ظاهر اصلا یکدیگر را ندیدند، اما هرگز از هم جدا نبودند. 🔅امام سجاد نیز در اینباره فرموده اند: منتظرین واقعی در زمان غیبت، برتر از مردم تمام زمان ها هستند؛ زیرا آنقدر از جانب خدا عقل و معرفت پیدا کرده اند که غیبت و شُهود برای آنها فرق نمیکند. 📚 مصباحُ الهُدی؛ ص ۳۱۹ •✾📚 @Dastan 📚✾•
👌 🌹ابراهيم خليل (ع) روزى از منزل بيرون آمد به طرف صحرا و كرانه دريا رفت و به سير و سياحت پرداخت ، با خود مى گفت : همه اين موجودات متنوع و گلها و بلبلها و آبها و گياهان و كوهها، خداى يكتا را شناخته اند و تسبيح او مى گويند، ولى اين بشر خيره سر حاضر نيست از بت پرستى دست بردارد. غرق در فكر بود، كه ناگهان چشمش به انسانى خورد، كه در گوشه اى مشغول نماز است ، ابراهيم مثل عاشقى كه به دنبال معشوق مى رود، به سوى آن شخص رفت 🌹ابراهيم كنار او مشغول نماز شد، تا او از نماز فارغ گرديد، ابراهيم از او پرسيد براى چه كسى نماز مى خوانى ؟ او گفت : براى خدا، ابراهيم پرسيد: خدا كيست ؟ او گفت : خدا كسى است كه تو و مرا آفريده است . ابراهيم دريافت كه او خداى حقيقى را مى پرستد، به او فرمود: بسيار به تو علاقمند شدم ، روش تو را مى پسندم ، دوست دارم با تو باشم ، منزل تو كجاست ؟ تا هرگاه خواستم به زيارت تو آيم . عابد گفت : منزل من آن سوى دريا است ، تو نمى توانى به آنجا بيائى . ابراهيم پرسيد: پس تو چگونه از آب رد مى شوى ؟ عابد گفت : من به خواست خدا روى آب مى روم و غرق نمى شوم . ابراهيم گفت : شايد همان خدا به من نيز لطف داشته باشد و آب را براى من نيز رام كند، برخيز تا امشب با هم در منزل تو باشيم . عابد برخاست و همراه ابراهيم ، حركت كردند، تا به دريا رسيدند، عابد نام خدا را برد، و از روى آب گذشت ، ابراهيم نيز نام خدا را به زبان آورد و حركت كرد، و هر دو از آب گذشتند و به منزل عابد رسيدند. ابراهيم گفت : غذاى تو چيست ؟ عابد اشاره به درختى كرد و گفت : (ميوه اين درخت را جمع مى كنم و در تمام ايام سال مى خورم .) ابراهيم پرسيد كدام روز از همه روزها بزرگتر است ؟ عابد گفت : آن روزى كه خداوند خلايق را تحت حساب و كتاب مى كشد و به آنها پاداش يا كيفر مى دهد (يعنى روز قيامت ) ابراهيم گفت : بيا دعا كنيم تا خداوند مؤ منان را از سختى آن روز نجات دهد. عابد گفت : سه سال است يك تقاضائى از خدا دارم هر چه دعا مى كنم به استجابت نمى رسد، ديگر در درگاه خداوند شرم دارم ، دعاى ديگرى كنم . ابراهيم گفت : هيچ شرم نداشته باش ، گاهى خداوند، بنده اش را دوست دارد، دعاى او را مدتى طولانى ، اجابت نمى كند، تا مناجات او زياد شود، و به عكس هرگاه بر بنده اى غضب كرد، دعايش را مستجاب مى كند، يا نااميدش مى نمايد كه ديگر دعا نكند، حال بگو بدانم دعايت چيست ؟ عابد گفت : روزى در محلى نماز مى خواندم ناگاه چشمم به جمال بسيار زيباى نوجوانى افتاد كه چهره اش از زيبائى مى درخشيد، و چند گاو مى چراند كه گوئى به بدن آنها روغن ماليده اند، بسيار براق بودند و همچنين بهمراه او چند گوسفند فربه بود، به سوى او رفتم و پرسيد تو كيستى ؟ گفت : من فرزند (ابراهيم خليل (ع )هستم . علاقه ابراهيم خليل در دلم جاى گرفت ، و اكنون سه سال است از خدا مى خواهم كه مرا به زيارت خليل خود ابراهيم ، موفق كند، اما دعايم مستجاب نشده است . ابراهيم گفت : من همان ابراهيم هستم و آن نوجوان پسر من است . عابد تا اين سخن را شنيد دست بر گردن ابراهيم انداخت و او را بوسيد و گفت : (حمد و سپاس خداوندى را كه دعايم را مستجاب كرد) آنگاه ابراهيم (ع) بدرخواست عابد براى همه مؤ منين و مؤ منات دعا كرد و عابد آمين گفت به اين ترتيب ، در مى يابيم كه نبايد نااميد شد، و نبايد از دعا غفلت كرد كه مستجاب خواهد شد! و گاهى اين چنين شيرين مستجاب مى شود كه در داستان خوانديد. 💚او عابدى بنام ((ماريا)) فرزند ((اوس )) بود كه عمرى طولانى داشت 📚بحارالانوارط قديم ج5 به نقل از امام باقر(ع) •✾📚 @Dastan 📚✾•
تلنگــــــــر از خدا ایراد نگیر.... روزی عابدی سگی را دید که خیلی زشت بود ،گفت:چقدر این سگ زشت است وقتی این حرف را زد ،در روایت داریم که این سگ به قدرت الهی مقابل این آقا زانو زو و به زبان فصیح و بلیغ گفت: ای عابد ! اگر به خلقت کُن ایراد داری میتوانی مرا تغییر بدهی،بده.. مرا خدایی درست کرده که تو را درست کرده است یعنی شما به خدا ایراد میگیری!!! در روایتی دیگر داریم یکی از همسران پیغمبر کوتاه قد بود ؛ آمد از جایی بگذرد همسر دیگرپیغمبر اشاره کرد : چقدر قد کوتاه و زشت است! پیغمبر خدا فرمودند : گناهی مرتکب شدی که با آب های دریا پاک نمیشود!! یعنی کفر میگویی!! ☝️🏻به خدا میگویی:چرا این را درست کردی ؟ چرا این را قد کوتاه آفریدی؟! 📚حجت الاسلام فرحزاد •✾📚 @Dastan 📚✾•
💫 داستان کوتاه 🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت: شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود. وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود. من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم. با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم. اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند! حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین! حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود. در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود. •✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃🌺 به والدین ‌خـود محبت کنید ❤️ ما آنقدر مشغول بزرگ شدن هستیم که اغلب فراموش میکنیم آنها هم دارند پیـر می شونـد •✾📚 @Dastan 📚✾•
❌گناه 🌷روزی امام رضـا علیه السلام از ڪوچه رد مے ‌شدند ڪه جـواني از ایشـان سوال ڪرد: شمـا گنـاه نمي تـوانیــد بڪنیـد یـا دوست نـدارید؟ حضـرت حرڪت ڪردند و به خانه ای رسیـدنـد ڪه چـاه فـاضـلاب خـود به بیـرون مي ڪشیـدند. 🌷حضـرت از آن جـوان سـوال ڪردند : آیـا تو گرسنـه ڪه مي شـوی حتي فڪر میڪني ڪه ڪمي از این نجـاست ها میـل ڪني؟ 💠جـوان گفـت: هرگـز ..... 🌷امـام فرمـودند: گنـاه مانند آن نجـاست است. اگـر بر نجـس بـودن گنـاه علـم پیـدا ڪنیـم آنـگاه هـرگز خودمـان سمـت گنـاه نمي رویـم و نیـازی نیسـت ڪسي مـانع ما شـود. •✾📚 @Dastan 📚✾•
♻️ مرد جوانی از مشکلات خود به حکیمی گلایه می کرد و از او خواست که راهنمایی اش کند. حکیم آدرسی به او داد و گفت به این مکان که رسیدی ساکنان آن هیچ مشکلی ندارند، می توانی از آنها کمک بطلبی. مرد هیجان زده به سمت آدرس رفت، با تعجب دید آنجا است. ❗️به راستی تنها مُردگانند که مشکل ندارند! 🔹"همانا انسان را در آفریدیم"[سوره بلد/۴] •✾📚 @Dastan 📚✾•
...! 🌷اصرارهایش تمامی نداشت، اما مادر این‌بار دست از مخالفت برنمی‌‌داشت، چون او تنها پسر خانواده بود، فرامرز هم که چاره‌ای جز تسلیم شدن در برابر مادر پیش‌روی خود نمی‌‌دید، به ناچار از تصمیمش صرف‌نظر کرد. 🌷روزی خبر آوردند که فرامرز در یکی از خیابان‌های بابل تصادف کرده، سراسیمه برای دیدنش به بیمارستان رفتیم، پس از دقایقی فرامرز لبخندی زد و زیرکانه از مادر پرسید: «مادرم! اگر در این تصادف می‌مردم بهتر بود یا این که برای دفاع از کشورم شهید می‌‌شدم؟» 🌷....مادر به فکر فرو رفت و پس از چند لحظه پاسخ داد: «از این پس، هر زمان خواستی می‌‌توانی برای دفاع از وطن به جبهه بروی فرزندم!» 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز فرامرز فامیلی‌سنگسری ـ متولد ۱۳٣٩ بابل ـ شهادت ۱۳٦٢ پنجوین عراق راوی: خواهر شهید •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از قاصدک
🔥 شروع دوره به روشی کاملا متفاوت با آنچه تا به حال شنیده اید 💥 اگه سرتون خیلی شلوغه و برکت زمانی ندارید 💥 اگه هزار بار برنامه ریختید و نصفه نیمه رها شد 💥 این دوره که پر از تکنیک ها و تمرین های کاربردیه هرگز از دست ندید 💜 جالبه که در این دوره گروه دونفری خصوصی تشکیل میشه بین شما و استاد و هر روز در ارتباطید... 💥جمع پنجاه هزار نفره ما👇 https://eitaa.com/joinchat/1634271298C2b479acc30
امام على عليه السلام: إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ فَرَضَ في أموالِ الأَغنِياءِ أقواتَ الفُقَراءِ، فَما جاعَ فَقيرٌ إلاّ بِما مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ، وَاللّهُ تَعالى سائِلُهُم عَن ذلِكَ همانا خداى سبحان روزى فقيران را در اموال توانگران واجب فرموده؛ و هيچ فقيرى گرسنه نمى ماند، مگر آن كه توانگرى از وى بهره برده است. و خداى تعالى توانگران را از اين، بازخواست خواهد كرد نهج البلاغه حکمت328 •✾📚 @Dastan 📚✾•