eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
66.9هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
75 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
3.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥به دعای امام حسن(ع) کربلایی شد 🎥حجت الاسلام و المسلمین سید حسن علوی - مسجد جامع صفا - ❄️داستان زخم شدن پای امام حسن علیه السلام در مسیر حج ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 🔆مصلح باید دانا به نزاع باشد 🌾«عبدالملک» گوید: بین حضرت باقر علیه‌السلام و بعضی فرزندان امام حسن علیه‌السلام اختلافی پیدا شد، من خدمت امام رفتم و خواستم در این میان سخنی بگویم تا شاید اصلاح شود. 🌾امام فرمود: تو چیزی در بین ما مگو، زیرا مَثَل ما با پسرعمویمان مانند همان مردی است که در بنی‌اسرائیل زندگی می‌کرد و او را دو دختر بود یکی از آن دو را به مردی کشاورز و دیگری را به شخصی کوزه‌گر شوهر داده بود. 🌾روزی برای دیدن آن‌ها حرکت کرد، اوّل پیش آن دختری که زن کشاورز بود رفت و از او احوال پرسید: دختر گفت: پدر جان شوهرم زراعت فراوانی کرده اگر باران بیاید حال ما از تمام بنی‌اسرائیل بهتر است. 🌾از منزل آن دختر به خانه دیگر دخترش رفت و از احوالش پرسید، گفت: پدر! شوهرم کوزه زیادی ساخته اگر خداوند مدتی باران نفرستد تا کوزه‌های او خشک شود حال ما از همه نیکوتر است. 🌾آن مرد از خانه دختر خود خارج شد درحالی‌که می‌گفت: «خدایا تو خودت هر چه صلاح می‌دانی بکن، در این میان مرا نمی‌رسد که به نفع یکی درخواستی بکنم، هر چه صلاح است آن‌ها را انجام ده.» 🌾امام فرمود: «شما نیز نمی‌توانید بین ما سخنی بگویید، مبادا در این میان بی‌احترامی به یکی از ما شود. وظیفه شما به‌واسطه‌ی پیامبر صلی‌الله علیه و آله نسبت به ما احترام نسبت به همه ما است.» 📚داستان‌ها و پندها، ج 1، ص 134 -روضه کافی، ص 85 🌴🌴امام صادق علیه‌السلام فرمود: «صلح دادن بین دو نفر مردم از دو دینار صدقه دادن بهتر است.» اصول کافی، ج 2، ص 167 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌕 علت مقام معنوی حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام✨ 🔵 از (خیاط) نقل شده است که : 🔴 را در عالم معنا زیارت می کند و از او می پرسد: از کجا به این مقام رسیدید؟ ایشان پاسخ می دهد: از راه احسان به خلق. از قرآن، نسخه برداری می کردم و آن نسخه ها را در اختیار مردمی که طالب آنها بودند، می گذاشتم و دستْمزد ناچیزی نصیبم می شد که آن را احسان می کردم. 📚 کیمیای محبّت ص ۲۱۰ ✾📚 @Dastan 📚✾
✍🏻وسط داد و بیداد و دعوا یهو میگفت: "منم!" راستش اونقدری سرم گرم گله و لجبازی بود که توجه نمی کردم توی جواب اون همه حرف فقط نوشته منم! حواسم نبود بپرسم اصلا یعنی چی منم؟! منم چی؟! فحشه، بد و بیراهه؟! چیه این منم! بدتر حرصی می شدم و آتیش معرکه بالا می گرفت و کار می رسید به اونجایی که نباید! یه بار اما وقتی گفت منم، دیگه سکوت نکرد، داد زد: " منم! اینی که داری باهاش می جنگی منم! دشمن نیست، غریبه نیست، رهگذر کوچه و خیابونم نیست، منم! نه شمشیر دستمه، نه سنگر گرفتم جلوت، نه قراره باهات بجنگم، ببین دستام بالاست؟! تسلیمم، نه از ترس و نه بخاطر ناحق بودنم، فقط به حرمت عشقی که تو از یادت می بریش گاهی! یه وقتایی اگه سکوت می کنم دربرابرت برای این نیست که حرفی واسه گفتن ندارم یا نمی تونم جواب حرفاتو بدم، فقط برای اینه که حالیمه قرار نیست خراب کنیم چیزیو، اگه بحثیم هست برای بهتر شدنمونه، یادم نمیره اینی که جلوم وایساده تویی، ولی تو انگار یادت میره اینی که داری زخم رو زخمش می زنی منم، میفهمی؟! منم!" بعد اون تلنگر انگار بزرگ تر شدم، بزرگ تر شدیم جفتمون، حالا اونم خبط و خطایی اگه کنه بهش میگم ببین فهمیدما، هرچند از نظر من درست نبود این کارت ولی چون تویی اشکال نداره، فدای سرت! فقط دیگه تکرار نشه که کلاهمون میره توو هم! ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨✨✨✨ 🍃✨ســـلام صبح بخیر، 🌸🌸 صبح زیبای تون بخیر و نیکی، 🍃✨دلتـون بـی درد و غـصه، 🌸🌸زندگی تون شیرین و عاشقانه، 🍃✨دنیاتون غرق در شـادی و آرامش، 🌸🌸صبحتون بـخیر و شـادی. ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🦋🦋🦋 🔆ریسمان به گلو 🍂🍂عمرو عاص سیاستمدار مکار که معاویه از افکار او بر ضد امیر مؤمنان علیه‌السلام استفاده می‌کرد، نود سال تا سال 43 هـ. ق عمر کرد. وقتی در حال احتضار افتاد، به‌ظاهر از کرده‌های خود پشیمان شده بود و گریه می‌کرد و می‌گفت: «خدایا! اطاعتت نکردم، از بدی‌ها بازم داشتی و در من اثر نگذاشت.» به ابن عباس که سراغ او آمده بود گفت: 🌱«اکنون مانند کسی هستم که ریسمان به گلویش افکنده و میان زمین و آسمان آویزان است؛ نه با دست به‌طرف بالا و نه با پا به طرف زمین می‌توانم دست یابم.» ✨✨پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «به افراد در حال جان دادن، کلمه‌ی «لا اله الاّ الله» را تلقین کنید.» 📚سفینه البحار، ج 1، ص 281 ✾📚 @Dastan 📚✾
💥💥💥💥💥💥💥 🔆ابوایوب انصاری 🍁یکی از اصحاب بزرگ پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم «ابوایوب انصاری» بود. موقعی که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از مکه به مدینه هجرت کردند، همه‌ی قبایل مدینه تقاضا کردند که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر آن‌ها فرود آید! پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: 🍁«هر جا شترم نشست، همان‌جا را انتخاب کنم.» تا اینکه نزدیک خانه‌های «بنی مالک بن النجار» رسید در محلی که بعدها درب مسجد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم قرار گرفت، شتر به زمین نشست. مردم نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند و هر کس او را به خانه‌ی خودش دعوت می‌کرد. ابوایوب فوری خورجین پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را از پشت شتر گرفت و به خانه برد. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چه شد؟ 🍁گفتند: ابوایوب آن را به خانه خود برد. فرمود: شخص باید همراه بارش باشد و به خانه‌ی ابوایوب تشریف بردند و تا هنگامی موقعی که خانه‌های اطراف مسجد ساخته شد، در خانه‌ی ابوایوب تشریف داشتند. 🍁اول در اتاق پایین و همکف بودند بعد ابوایوب عرضه داشت یا رسول‌الله مناسب نیست شما در طبقه‌ی پایین و ما در طبقه فوقانی باشیم، خوب است شما بالا تشریف ببرید. 🍁حضرت قبول کردند و دستور دادند اثاثیه را به طبقه‌ی فوقانی ببرند. او در تمام جنگ‌ها همانند بدر و اُحد و غزوات در رکاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با دشمنانش می‌جنگید و شهامت‌های بزرگی از خود نشان می‌داد. در جنگ خیبر پس از پیروزی در برگشت پشت خیمه‌ی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نگهبانی می‌داد، وقتی صبح شد، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «بیرون خیمه چه کسی است؟» 🍁عرض کرد: «منم ابوایوب…» دو بار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: خدا تو را رحمت کند. «آری ابو ایوب از راه احسان با مال و جان این دعای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نصیب او شد.» 🍂امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: «برادر دینی خود را به‌جای سرزنش، احسان و نیکی کن.» نهج‌البلاغه فیض الاسلام، ص 1165 ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔆یهودی و زرتشتی 🌳مردی یهودی و فقیر، با شخصی آتش‌پرست که ثروتمند بود، به راهی می‌رفتند؛ آتش‌پرست شتری داشت و اسباب سفر نیز همراه داشت؛ از یهودی سؤال کرد: «مذهب و مرام تو چیست؟» گفت: «عقیده‌ام آن است که جهان را آفریدگاری است و او را پرستش می‌کنم و به او پناه می‌برم و هر کس موافق مذهب من می‌باشد، به او نیکی می‌کنم و هر کس مخالف مذهب من است، خون او را بریزم.» 🌳یهودی از آتش‌پرست سؤال کرد: «مرام تو چیست؟» گفت: «خود و همه موجودات را دوست می‌دارم و به کسی بدی نمی‌کنم و به دوست و دشمن احسان و نیکی می‌کنم. اگر کسی با من بدی کند به او جز با نیکی رفتار نکنم به سبب آن‌که می‌دانم جهان هستی را آفریدگاری است.» یهودی گفت: «این‌قدر دروغ مگو که من همنوع تو هستم و تو روی شتر با وسایل مسافرت می‌کنی و من با پای پیاده به تهی‌دستی. نه از خوراک خود می‌دهی و نه سوار بر شترت می‌نمایی.» 🌳آتش‌پرست از شتر پیاده شد و سفره‌ی غذا را در مقابل یهودی پهن کرد. یهودی مقداری نان خورد و با خواهش بر شتر او نشست تا خستگی بگیرد. مقداری راه را که با یکدیگر حرکت کردند، یهودی ناگهان تازیانه بر شتر نواخت و فرار نمود. 🌳آتش‌پرست هرچند فریاد کرد: که ‌ای مرد! من به تو احسان نمودم، آیا این جزای احسان من است که مرا در بیابان تنها بگذاری؟ فایده‌ای نکرد. یهودی با فریاد می‌گفت: «قبلاً مرام خود را به تو گفتم که هر کس مخالف مرام من است، او را هلاک کنم.» 🌳آتش‌پرست رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا! من به این مرد نیکوئی کردم و او بدی نمود، داد مرا از او بستان.» 🌳این گفت و به راه خود ادامه داد. هنوز مقداری راه را نپیموده بود که ناگهان چشمش به شترش افتاد که ایستاده و یهودی را به زمین انداخته و تمام بدنش مجروح و ناله‌اش بلند است. خوشحال شد و شتر خود را گرفت و بر آن نشست و می‌خواست حرکت کند که ناله‌ی یهودی بلند شد: «ای مرد نیکوکار! تو میوه‌ی احسان را چشیدی و من پاداش بدی را دیدم، اینک به عقیده‌ی خودت از راه احسان رو مگردان و به من نیکی کن و مرا در این بیابان رها مکن.» 🌳او بر یهودی رحم و شفقت نمود و او را به شتر خویش سوار کرد و به شهر رساند. 📚جوامع الحکایات، ص 24 -نمونه‌ی معارف، ج 1، ص 29 🔷امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: «برادر دینی خود را به‌جای سرزنش، احسان و نیکی کن.» 📚نهج‌البلاغه فیض الاسلام، ص 1165 ✾📚 @Dastan 📚✾
1.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃 ❓ انسانها در اثر وابستگى شديد به دنيا روحشان سنگين و سرگردان است. راه رهايى از آن چيست و وابستگى به دنيا كدام است؟ 🌟 پاسخ: وابستگى به دنيا در نفس خود كمال است و همه لذتها و گرايش هاى انسانى كه در ما هست، موهبت الهى است. اما وقتى اين تعلقات حق را زير پا بگذارد و دروغ را بر راستى ترجيح دهد و كبر را بر فروتنى و حرص را بر قناعت و كينه را بر مهربانى، در اينجا نام آن تعلقات، دنيوى و نفسانى مى شود كه مايه گمراهى و سرگردانى است. ✨✨راه رهايى اين است كه شخص هر چه بيشتر خود را به زيبايى و دانايى و نيكويى وابسته كند و پاى از دايره خوبى و زيبايى بيرون نگذارد. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 . 🌷به بهانه خرید برای منزل از برادرش پول گرفت و تصمیم گرفت برای رفتن به سوریه فرار کند و از تهران اعزام شود. در حین فرار توسط مأمورین ایست و بازرسی مهریز مورد تعقیب [قرار] می‌گیرد. در دل شب به بیابان می‌زند و راه را گم می‌کند. بانویی نقاب به چهره را می‌بیند، شوکه می‌شود. آستین پیراهن دست راستش را می‌گیرد چند قدمی همراهش می‌آید و به او می‌گوید: پسرم برگرد مادرت را راضی کن به ما می‌رسی. (ایشان شهید هجده ساله‌ای است که هر چه اصرار می‌کرد مادرش اجازه نمی‌داد به سوریه برود. در ماه محرم به دنیا آمد و در هفتمین روز ماه محرم در سوریه به شهادت رسید و مزارش در گلزار شهدای کرمان واقع شده است.) 🌹خاطره ای به یاد مدافع حرم محمد علی حسینی : مادر گرامی شهید ✾📚 @Dastan 📚✾
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویژه!! کوهنوردی در یک متری زمین منجمد شد!!!!!! شاید می شد نمیره!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!! بیاید ماهم نمیریم! ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔆وحشت از اتحاد مسلمین 🌾در زمان حکومت عبدالمَلِک مروان، اختلافات داخلی و هرج‌ومرج بین مسلمین به حدی شدید شد که پادشاه روم با وزرای خود مشورت نمود و تصمیم گرفتند تا از موقعیت پیش‌آمده استفاده کرده و لشکری مهیا نمایند؛ تا علیه آنان وارد جنگ شوند. 🌾همه‌ی وزرا این نظر را پسندیدند؛ اما یکی از آنان که باتجربه بود، نسبت به این مسئله متعرض شد. چون علت را از وی پرسیدند، گفت فردا شما را آگاه می‌کنم. 🌾فردای آن روز، بعد از آن‌که جمعی از بزرگان کشور نزد او جمع شده و در انتظار شنیدن جواب او بودند، دستور داد دو سگ مخالف را آوردند و در وسط میدان رها کردند. آن دو سگ بعد از لحظه‌ای به همدیگر حمله کردند و آن‌قدر زد و خورد کردند که خون از بدن آن‌ها جاری شد. 🌾در این هنگام، آن وزیر گرگی یا روباهی را که در اتاقی دیگر آماده کرده بود، بیرون آورد؛ و در وسط میدان، نزد آن دو سگ رها کرد. تا چشم آن دو (سگ) به مخالف افتاد، دست از اختلاف و نزاع برداشته و به آن گرگ حمله‌ور شدند و او را فراری دادند. 🌾وزیر گفت: مَثَلِ شما و مسلمان‌ها، مَثل دو سگ و گرگ است. هرچند مسلمان‌ها اختلاف داخلی دارند، اما به‌مجرد حمله کردن به آن‌ها، اختلافات داخلی را کنار می‌گذارند و به‌طور دسته‌جمعی با شما وارد جنگ می‌شوند. سخن این وزیر، موردپسند شاه و وزرا واقع شد و از جنگ با مسلمین صرف‌نظر نمودند. نمونه‌ی معارف، ج 1، ص 13 -مجانی الادب، ج 2، ص 242 ✾📚 @Dastan 📚✾