eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.2هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
69 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🦋🦋🦋 🔆ریسمان به گلو 🍂🍂عمرو عاص سیاستمدار مکار که معاویه از افکار او بر ضد امیر مؤمنان علیه‌السلام استفاده می‌کرد، نود سال تا سال 43 هـ. ق عمر کرد. وقتی در حال احتضار افتاد، به‌ظاهر از کرده‌های خود پشیمان شده بود و گریه می‌کرد و می‌گفت: «خدایا! اطاعتت نکردم، از بدی‌ها بازم داشتی و در من اثر نگذاشت.» به ابن عباس که سراغ او آمده بود گفت: 🌱«اکنون مانند کسی هستم که ریسمان به گلویش افکنده و میان زمین و آسمان آویزان است؛ نه با دست به‌طرف بالا و نه با پا به طرف زمین می‌توانم دست یابم.» ✨✨پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «به افراد در حال جان دادن، کلمه‌ی «لا اله الاّ الله» را تلقین کنید.» 📚سفینه البحار، ج 1، ص 281 ✾📚 @Dastan 📚✾
💥💥💥💥💥💥💥 🔆ابوایوب انصاری 🍁یکی از اصحاب بزرگ پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم «ابوایوب انصاری» بود. موقعی که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از مکه به مدینه هجرت کردند، همه‌ی قبایل مدینه تقاضا کردند که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر آن‌ها فرود آید! پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: 🍁«هر جا شترم نشست، همان‌جا را انتخاب کنم.» تا اینکه نزدیک خانه‌های «بنی مالک بن النجار» رسید در محلی که بعدها درب مسجد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم قرار گرفت، شتر به زمین نشست. مردم نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند و هر کس او را به خانه‌ی خودش دعوت می‌کرد. ابوایوب فوری خورجین پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را از پشت شتر گرفت و به خانه برد. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چه شد؟ 🍁گفتند: ابوایوب آن را به خانه خود برد. فرمود: شخص باید همراه بارش باشد و به خانه‌ی ابوایوب تشریف بردند و تا هنگامی موقعی که خانه‌های اطراف مسجد ساخته شد، در خانه‌ی ابوایوب تشریف داشتند. 🍁اول در اتاق پایین و همکف بودند بعد ابوایوب عرضه داشت یا رسول‌الله مناسب نیست شما در طبقه‌ی پایین و ما در طبقه فوقانی باشیم، خوب است شما بالا تشریف ببرید. 🍁حضرت قبول کردند و دستور دادند اثاثیه را به طبقه‌ی فوقانی ببرند. او در تمام جنگ‌ها همانند بدر و اُحد و غزوات در رکاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با دشمنانش می‌جنگید و شهامت‌های بزرگی از خود نشان می‌داد. در جنگ خیبر پس از پیروزی در برگشت پشت خیمه‌ی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نگهبانی می‌داد، وقتی صبح شد، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «بیرون خیمه چه کسی است؟» 🍁عرض کرد: «منم ابوایوب…» دو بار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: خدا تو را رحمت کند. «آری ابو ایوب از راه احسان با مال و جان این دعای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نصیب او شد.» 🍂امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: «برادر دینی خود را به‌جای سرزنش، احسان و نیکی کن.» نهج‌البلاغه فیض الاسلام، ص 1165 ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔆یهودی و زرتشتی 🌳مردی یهودی و فقیر، با شخصی آتش‌پرست که ثروتمند بود، به راهی می‌رفتند؛ آتش‌پرست شتری داشت و اسباب سفر نیز همراه داشت؛ از یهودی سؤال کرد: «مذهب و مرام تو چیست؟» گفت: «عقیده‌ام آن است که جهان را آفریدگاری است و او را پرستش می‌کنم و به او پناه می‌برم و هر کس موافق مذهب من می‌باشد، به او نیکی می‌کنم و هر کس مخالف مذهب من است، خون او را بریزم.» 🌳یهودی از آتش‌پرست سؤال کرد: «مرام تو چیست؟» گفت: «خود و همه موجودات را دوست می‌دارم و به کسی بدی نمی‌کنم و به دوست و دشمن احسان و نیکی می‌کنم. اگر کسی با من بدی کند به او جز با نیکی رفتار نکنم به سبب آن‌که می‌دانم جهان هستی را آفریدگاری است.» یهودی گفت: «این‌قدر دروغ مگو که من همنوع تو هستم و تو روی شتر با وسایل مسافرت می‌کنی و من با پای پیاده به تهی‌دستی. نه از خوراک خود می‌دهی و نه سوار بر شترت می‌نمایی.» 🌳آتش‌پرست از شتر پیاده شد و سفره‌ی غذا را در مقابل یهودی پهن کرد. یهودی مقداری نان خورد و با خواهش بر شتر او نشست تا خستگی بگیرد. مقداری راه را که با یکدیگر حرکت کردند، یهودی ناگهان تازیانه بر شتر نواخت و فرار نمود. 🌳آتش‌پرست هرچند فریاد کرد: که ‌ای مرد! من به تو احسان نمودم، آیا این جزای احسان من است که مرا در بیابان تنها بگذاری؟ فایده‌ای نکرد. یهودی با فریاد می‌گفت: «قبلاً مرام خود را به تو گفتم که هر کس مخالف مرام من است، او را هلاک کنم.» 🌳آتش‌پرست رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا! من به این مرد نیکوئی کردم و او بدی نمود، داد مرا از او بستان.» 🌳این گفت و به راه خود ادامه داد. هنوز مقداری راه را نپیموده بود که ناگهان چشمش به شترش افتاد که ایستاده و یهودی را به زمین انداخته و تمام بدنش مجروح و ناله‌اش بلند است. خوشحال شد و شتر خود را گرفت و بر آن نشست و می‌خواست حرکت کند که ناله‌ی یهودی بلند شد: «ای مرد نیکوکار! تو میوه‌ی احسان را چشیدی و من پاداش بدی را دیدم، اینک به عقیده‌ی خودت از راه احسان رو مگردان و به من نیکی کن و مرا در این بیابان رها مکن.» 🌳او بر یهودی رحم و شفقت نمود و او را به شتر خویش سوار کرد و به شهر رساند. 📚جوامع الحکایات، ص 24 -نمونه‌ی معارف، ج 1، ص 29 🔷امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: «برادر دینی خود را به‌جای سرزنش، احسان و نیکی کن.» 📚نهج‌البلاغه فیض الاسلام، ص 1165 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃 ❓ انسانها در اثر وابستگى شديد به دنيا روحشان سنگين و سرگردان است. راه رهايى از آن چيست و وابستگى به دنيا كدام است؟ 🌟 پاسخ: وابستگى به دنيا در نفس خود كمال است و همه لذتها و گرايش هاى انسانى كه در ما هست، موهبت الهى است. اما وقتى اين تعلقات حق را زير پا بگذارد و دروغ را بر راستى ترجيح دهد و كبر را بر فروتنى و حرص را بر قناعت و كينه را بر مهربانى، در اينجا نام آن تعلقات، دنيوى و نفسانى مى شود كه مايه گمراهى و سرگردانى است. ✨✨راه رهايى اين است كه شخص هر چه بيشتر خود را به زيبايى و دانايى و نيكويى وابسته كند و پاى از دايره خوبى و زيبايى بيرون نگذارد. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 . 🌷به بهانه خرید برای منزل از برادرش پول گرفت و تصمیم گرفت برای رفتن به سوریه فرار کند و از تهران اعزام شود. در حین فرار توسط مأمورین ایست و بازرسی مهریز مورد تعقیب [قرار] می‌گیرد. در دل شب به بیابان می‌زند و راه را گم می‌کند. بانویی نقاب به چهره را می‌بیند، شوکه می‌شود. آستین پیراهن دست راستش را می‌گیرد چند قدمی همراهش می‌آید و به او می‌گوید: پسرم برگرد مادرت را راضی کن به ما می‌رسی. (ایشان شهید هجده ساله‌ای است که هر چه اصرار می‌کرد مادرش اجازه نمی‌داد به سوریه برود. در ماه محرم به دنیا آمد و در هفتمین روز ماه محرم در سوریه به شهادت رسید و مزارش در گلزار شهدای کرمان واقع شده است.) 🌹خاطره ای به یاد مدافع حرم محمد علی حسینی : مادر گرامی شهید ✾📚 @Dastan 📚✾
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویژه!! کوهنوردی در یک متری زمین منجمد شد!!!!!! شاید می شد نمیره!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!! بیاید ماهم نمیریم! ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔆وحشت از اتحاد مسلمین 🌾در زمان حکومت عبدالمَلِک مروان، اختلافات داخلی و هرج‌ومرج بین مسلمین به حدی شدید شد که پادشاه روم با وزرای خود مشورت نمود و تصمیم گرفتند تا از موقعیت پیش‌آمده استفاده کرده و لشکری مهیا نمایند؛ تا علیه آنان وارد جنگ شوند. 🌾همه‌ی وزرا این نظر را پسندیدند؛ اما یکی از آنان که باتجربه بود، نسبت به این مسئله متعرض شد. چون علت را از وی پرسیدند، گفت فردا شما را آگاه می‌کنم. 🌾فردای آن روز، بعد از آن‌که جمعی از بزرگان کشور نزد او جمع شده و در انتظار شنیدن جواب او بودند، دستور داد دو سگ مخالف را آوردند و در وسط میدان رها کردند. آن دو سگ بعد از لحظه‌ای به همدیگر حمله کردند و آن‌قدر زد و خورد کردند که خون از بدن آن‌ها جاری شد. 🌾در این هنگام، آن وزیر گرگی یا روباهی را که در اتاقی دیگر آماده کرده بود، بیرون آورد؛ و در وسط میدان، نزد آن دو سگ رها کرد. تا چشم آن دو (سگ) به مخالف افتاد، دست از اختلاف و نزاع برداشته و به آن گرگ حمله‌ور شدند و او را فراری دادند. 🌾وزیر گفت: مَثَلِ شما و مسلمان‌ها، مَثل دو سگ و گرگ است. هرچند مسلمان‌ها اختلاف داخلی دارند، اما به‌مجرد حمله کردن به آن‌ها، اختلافات داخلی را کنار می‌گذارند و به‌طور دسته‌جمعی با شما وارد جنگ می‌شوند. سخن این وزیر، موردپسند شاه و وزرا واقع شد و از جنگ با مسلمین صرف‌نظر نمودند. نمونه‌ی معارف، ج 1، ص 13 -مجانی الادب، ج 2، ص 242 ✾📚 @Dastan 📚✾
✍ آیت الله بهجت(ره): از سخنان علی علیه السلام است که: «بدان تمام اعمالت تابع نمازت می باشد»؛ برترین نوع اصلاح نماز به جا آوردن آن در اول وقت می باشد و بالاترین مرحله اصلاح نماز روی آوردن و توجّه با تمام وجود در نماز به خداوند متعال است. و اوّلی برای کسی که خدا بخواهد به دوّمی منجر می گردد و خداوند آگاه و هدایتگر است و به ما و شما توفیق عنایت می فرماید. 📚 فریادگر توحید، ص٢٢٩ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🔆اثر وضعی و اخروی اصلاح 🍂«فضل بن عیاض» گوید: روزی شخص پریشانی، قدری ریسمان که عیالش بافته بود، به بازار برد تا با فروش آن، از گرسنگی نجات پیدا کنند. ریسمان را به یک درهم فروخت و خواست نانی تهیه کند که در این هنگام، دو نفر را مشاهده کرد که به سبب یک درهم با یکدیگر نزاع می‌کنند و سر و صورت یکدیگر را مجروح نموده و به نزاع خویش هم ادامه می‌دهند. 🍂آن شخص جلو آمد و گفت: یک درهم را بگیرید تا نزاع شما تمام شود و این کار را کرد و بین آنان را اصلاح نمود و باز با تهیدستی به منزل رهسپار شد و داستان را برای همسرش نقل کرد، او نیز خشنود گشت. 🍂آنگاه زن اطراف خانه را جستجو کرد و لباس کهنه‌ای را پیدا نمود و به شوهر خود داد تا مرد لباس کهنه را به بازار آورد؛ ولی کسی از او نخرید. دید مردی ماهی گندیده‌ای در دست دارد. گفت: بیا معامله و معاوضه کنیم. ماهی‌فروش قبول کرد. لباس کهنه را داد، ماهی فاسد را گرفت و به منزل آمد. 🍂زن مشغول آماده کردن ماهی شد که ناگهان چیزی قیمتی در شکم ماهی یافت و به شوهرش داد تا به بازار ببرد و بفروشد. 🍂آن را در بازار به قیمت خوبی (دوازده بدره) فروخت و به منزل مراجعت کرد. چون وارد خانه شد، فقیری بر در آواز داد: ازآنچه خدای به شما داده مرا عنایت کنید. آن مرد همه پول‌ها را نزد فقیر گذاشت و گفت هر چه می‌خواهی بردار، فقیر برنداشت ولی چند قدم نرفته بود که مراجعت نمود و گفت: «من فقیر نیستم، فرستاده‌ی خدایم، خواستم اعلان کنم که این، پاداشِ احسان شماست که میان آن دو نفر را اصلاح و سازش دادید.» نمونه معارف، ج 1، ص 218 -فرج بعد الشدّه امام صادق علیه‌السلام فرمود: «صلح دادن بین دو نفر مردم از دو دینار صدقه دادن بهتر است.»(1) اصول کافی، ج 2، ص 167 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 خیلیها فکر می کنند، زشت ترین بخش بدنشان بینی شان است! بعضیها هم با دهانشان مشکل دارند، فکر می کنند دهانشان خیلی زشت است! و دیگران زیادی هم شکم بزرگشان، مشکلشان است و زشت شان کرده؛ همه اینها شاید زشت و زیبا باشد، اما من می گویم: زشت ترین بخش بدن آدم ها، "ذهن شان" است؛ ذهن آدم ها، مثل یک حفره عمیق، پر می شود از خیلی چیزهای زشت؛ از شک، از بدبینی، از برداشتهای بد، از نگاه پر غرور به دیگران، از توقع زیاد، از خودبینی زیاد؛ ذهن آدم ها گاهی تبدیل می شود به عضو زشت بدن؛ آنقدر بدن را زشت می کند که صدتا جراحی زیبایی هم کاری از پیش نمی برد؛ کاش می شد، جای بینی، جای شکم و پا، آدم "ذهنش" را جراحی می کرد... ✾📚 @Dastan 📚✾
اﻻﻏﯽ، ﭘﻮﺳﺖ ﺷﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩ ، ﻫﻤﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺑﺖ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻌﺮﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽﮐﺮﺩ. ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ ﺩﯾﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻭ ﻓﺮﻕ ﻣﯽﮐﻨﺪ... ﺑﻪ ﺍﻻﻍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ: «ﺍﮔﺮ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺗﺮﺳﺎﻧﺪﯼ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻟﻮ ﺩﺍﺩﯼ ﺍﺣﻤﻖ!» ﯾﮏ ﺍﺣﻤﻖ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﺏ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺐ ﺩﻫﺪ، اما ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺕ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﭼﻮﻥ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻟﻮ ﻣﯽﺩﻫﺪ! ✾📚 @Dastan 📚✾
📚 از مردی پرسیدند بچه ت را بیشتر دوست داری یا همسرت رو پاسخ جالبی داد: گفت بچم رو عاشقانه دوست دارم ولی زنم رو عاقلانه گفتم یعنی چی؟ گفت من عاشق بچم هستم همه کارهاش رو دوست دارم همه افکارش رو و همه حرکاتش رو همه چیزش برام زیباست حتی اگر برای دیگران بد باشه... ولی همسرم را عاقلانه دوست دارم دختر زیبای رویاهای من وقتی با من ازدواج کرد زیباترین موها رو داشت بنابرین الان که بین موهای زیبایش موهای سفید میبینم من اون موهای سفید رو میپرستم. وقتی با من ازدواج کرد صورتش بسیار زیبا بود حالا که چروکهای صورتش را میبینم من اون خطهای صورتش رو سجده میکنم. وقتی از دست من عصبانی میشه و سکوت میکنه من اون سکوت رو دوست دارم. وقتی به خاطر من چندین سال با ناملایمات ساخته من اون ساختنش را دیوانه وار دوست دارم پس من نسبت به همسرم عاقلانه عاشق هستم زن هر چقدر هم که بزرگ شود، همسر شود، مادر شود، مادر بزرگ شود، درونش هنوز هم دختری کوچک چشم انتظار است، انتظار میکشد برای لوس شدن، محبت دیدن، دستی میخواهد برای نوازش، و چشمی برای ستایش، مهم نیست چند ساله شدی، زن که باشی دنیای درونت همیشه صورتی ست تقدیم به همه ی بانوان سرزمینم ✾📚 @Dastan 📚✾