#داستان_آموزنده
🔆نمونه از تشرف به محضر مهدىآل محمد (صل الله علیه وآله و سلم )
يكى از علماى برجسته و مجتهد عارف و عاليمقام و وارسته گذشته مرحوم آيت الله العظمى سيد مهدى بحرالعلوم طباطبائى بروجردى (قدس سرّه ) است ، اين بزرگمرد تاريخ شيعه ، عموى جدّ دوم مرحوم آيت الله العظمى بروجردى (ره ) است ، او جامع معقول و منقول بود، و چند سال در حرمين شريفين (مدينه و مكه ) مدرس تعاليم و معارف اسلام بود، مردم مسلمان از گروههاى مختلف به دور او حلقه مى زدند و از محضرش بهره مند مى شدند.
اين بزرگوار (در نجف اشرف ) در سال 1212 از دنيا رفت ، از ويژگيهاى اين عالم وارسته تشرفهاى مكرر او به محضر مبارك امام زمان (عج الله تعالی الفرجه) است كه در اينجا به ذكر دو نمونه مى پردازيم :
1- علامه شيخ زين العابدين سلماسى شاگرد و مباشر او گويد: در خدمت علامه بحرالعلوم به شهر سامره براى زيارت مرقد شريف دو امام بزرگ (امام هادى و امام حسن عسكرى ) رفتيم ، روزى سيد بحرالعلوم خواست وارد حرم مطهر شود، ديدم به عكس هميشه كه با حالت عرفانى و معنوى عجيب و ادب مخصوص ، اذن دخول مى خواند و با وقار و آهسته قدم بر مى داشت ، امروز كنار در حرم ايستاده و صورت به در گذاشته و اشك مى ريزد و آهسته چيزى مى گويد، گوش دادم ، شنيدم اين شعر را مى خواند:
چو خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنيدن
به رخت نظاره كردن ، سخن خدا شنيدن
سپس وارد حرم شد و زيارت نمود، و به خانه مراجعت كرد، فرصتى بدست آمد و جريان و آن حالت و خواندن شعر را از او پرسيدم ، فرمود:
وقتى خواستم وارد حرم شوم ، ديدم مولايم صاحب الامر امام زمان عجل الله تعالى فرجه ، در بالاى سر قبر پدر بزرگوارش تلاوت قرآن مى كند، بى اختيار شدم و آن شعر را خواندم .
2- علامه سلماسى گويد: در خدمت بحرالعلوم به مكه معظمه مشرف شديم ، ايشان در مكه حوزه تدريس تشكيل داد، جود و كرم خاصى از او ديدم كه آنچه داشت به افراد بخشش مى كرد، يك شب به ايشان عرض كردم : اينجا عراق و نجف اشرف نيست كه اين گونه بخشش مى كنى ، اينجا سنّى خانه است ، اگر در ولايت غربت پولمان تمام شد از چه كسى بگيريم ؟
سيد سكوت كرد، و هر روز معمولش اين بود، صبح زود به حرم خدا (مسجدالحرام ) مشرف مى شد، طواف و نماز طواف را انجام مى داد و سپس نماز صبح و تعقيب آن را مى خواند و اول طلوع آفتاب به منزل باز مى گشت ، صبحانه ميل مى كرد و سپس مردم گروه گروه مى آمدند و از محضرش بهره مند مى شدند، آن شب كه به او گفتم پول تمام شده و از كجا پول بياوريم روز آن شب ، كه صبح از حرم بازگشت ، چند لحظه بعد شنيدم در را مى كوبند، در صورتى كه آن وقت ، هنگام آمدن افراد معمولى نبود، مى خواستم بروم در را باز كنم ، ديدم سيد بحرالعلوم با شتاب حركت كرد و به من فرمود: نيا، من تعجب كردم ، پس از آنكه سيد رفت و در را باز كرد، ناگاه ديدم شخص بزرگوارى سوار بر مركب است ، سيد بيرون دويد و سلام كرد و عرض ادب نمود و ركاب را گرفت و آن بزرگوار، پياده شد، و سيد بحرالعلوم عرض كرد: اى آقاى من بفرما، آن بزرگوار وارد منزل شد و در اطاق سيد بحرالعلوم بجاى سيد نشست ، پس از ساعتى صحبت ، آن بزرگوار حركت كرد و بر مركب سوار شد و رفت .
سيد برگشت و بسيار شاد بود، به من حواله اى داد كه بروم بازار صفا و مروه ، و طبق آن حواله پول بگيرم ، رفتم به بازار، به همان مغازه اى كه سيد فرموده بود، رسيدم ديدم صاحب مغازه منتظر من است ، حواله را به او دادم و بوسيد و گفت برو حمّال بياور، رفتم چند حمّال خبر كردم آمدند و چند جوال از پولهاى رائج را به منزل سيد آورديم ، بعد كه مطلب را با سيد به طور خصوصى در ميان گذاشتم ، فرمود: تا زنده ام به كسى نگو، حواله از حضرت صاحب الامر امام مهدى (عج الله تعالی الشریف ) بود، همان كسى كه ديروز صبح با مركب به منزل ما تشريف آوردند
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانی زیبا و پندآموز از مکاشفه آیتالله سید جمال الدین گلپایگانی و دیدن عذاب قبر یک جوان در تخت فولاد اصفهان
✾📚 @Dastan 📚✾
💢 شأن والای انتخابات
🔷 انتخابات، آن نقطه اساسی وصل افکار و آرای مردم به بدنه نظام اجرایی است. اگر انتخابات... با حضور مردم، با اراده مردم، با آزادی کامل مردم و انتخاب آزادانه آن ها انجام بگیرد،... نظام اسلامی می تواند مطمئن باشد که در جهت آرزوها و هدف های خود در حرکت است. این، نقش انتخابات و شأن والای انتخابات است.
🎙 امام خامنه ای مدظله العالی؛ ۱۳۷۰/۰۹/۲۷.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆امداد بزرگ الهى
امام سجاد (علیه السلام ) فرمود: در آغاز بعثت ، ابوطالب (پدر على عليه السلام ) با شمشير خود از حريم رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) دفاع مى كرد... روزى به آنحضرت عرض كرد: اى پسر برادرم آيا تو به عنوان رسول بر همه انسانها فرستاده شدهاى ، يا تنها براى هدايت قوم خود (قريش ) فرستاده شده اى ؟!
رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) فرمود: من براى هدايت همه مردم از سفيد و سياه و عرب و عجم ، فرستاده شده ام ، سوگند به خداوندى كه جانم در دست قدرت اوست همه انسانها از سياه و سفيد و آنانكه در قله هاى كوهها و در درياها هستند و در فارس و روم مى باشند، همه را به سوى اسلام دعوت مى كنم .
وقتى كه مشركان قريش ، اين مطلب را شنيدند، حيران شده و راه استكبار را به پيش گرفتند و به ابوطالب گفتند: آيا نشنيدى كه پسر برادرت (پيامبر) چه گفت ؟ سوگند به خدا اگر مردم فارس و روم ، از اين موضوع ، آگاه گردند، ما را از سرزمين خودمان ، بيرون مى كنند، و يكايك سنگهاى كعبه را جدا كرده و كعبه را ويران مى نمايند...
خداوند در مورد اين سخنان كه كعبه را ويران مى كنند، سوره فيل را نازل كرد.
الم تركيف فعل ربك باصحاب الفيل ...
آيا نديدى كه پروردگارت با صاحبان فيل ، چه كرد؟ آيا مكر و حيله آنها را بى نتيجه نساخت ؟ و گروه گروه پرنده بر سر آنها نفرستاد، كه با سنگريزه هاى سجيل آنها را مورد هجوم قرار داده و آنان را همچون كاه كرم خورده ساخت
به اين ترتيب ، خداوند، پشتيبانى خود را از حقجويان اعلام مى دارد و يارى خود را هنگام خطرها، از آنها دريغ نمى فرمايد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#ضرب_المثل
#اصطلاح_هیزم_تر_به_کسی_فروختن
در گذشته که وسایل گرمایشی مدرن وجود نداشت مردم از هیزم و زغال برای گرم کردن خود در فصول سرد سال استفاده می کردند.
هیزم برای آنکه خوب بسوزد و دود نکند باید حتماً خشک باشد، به این منظور سرشاخه های درختان بریده می شد و مدتی در فضای باز قرار می گرفت تا به صورت خشک درآید.
تهیه هیزم خشک کار زمانبری بود به این منظور هیزم فروشان برای آنکه سود بیشتری عایدشان شود، "هیزم های تر" را قاطی هیزم های خشک به مشتریان از همه جا بی خبر می فروختند.
"هیزم تر" به راحتی و به محض قطع درختان مهیا می شود، اما نه خوب می سوزد و نه گرمای مناسبی می دهد در نتیجه وقتی مشتری هیزم تر را به خانه می برد و متوجه می شد که کلاه بر سرش گذاشته شده در دل به هیزم فروش دشنام می داد و او را نفرین می کرد.
"هیزم تر به کسی فروختن" کنایه است از اینکه کسی بدون هیچ علتی در مقام ناسازگاری و دشمنی با شخص یا اشخاصی برآید و در مقابل این رفتار غیر منطقی شخص به او گفته می شود :"بهت هیزم تر نفروختیم که این طور با ما رفتار می کنی!"
✾📚 @Dastan 📚✾
.
🔺ضربه فنی پادشاه سعودی
🔹 سیدعبدالحسین شرف الدین در ایام حج و عید قربان، در مهمانی «عبدالعزیز ال سعود» پادشاه وقت عربستان حضور یافته و به او قرآنی با جلدی از پوستین هدیه داد.
▪️ «عبدالعزیز» هدیه را گرفت و بوسید.
▫️شرف الدین گفت: چرا این پوست بز را می بوسی؟
▪️عبدالعزیز پاسخ داد: غرض من احترام به قرآنی است که در داخل این جلد است، نه خود این جلد.
▫️ شرف الدین گفت: احسنت! ماهم وقتی پنجره یا در اتاق پیامبر اکرم(صل الله علیه وآله و سلم) را میبوسیم، غرض ما احترام به آن کسی است که ماورای این چوبها و آهنها قرار دارد، خود سنگ و فلز.
🌀 حاضران و مهمانان تکبیر گفتند و او را تصدیق کردند.
⚡️ آنجا بود که «عبدالعزیز» ناچار شد اجازه دهد حجاج، به آثار رسول خدا(صل الله علیه وآله و سلم) تبرک جویند، و تا زنده بود بوسیدن در و دیوار و ضریح پیامبر خدا (صل الله علیه وآله و سلم) مجاز بود.
📚 کتاب آنگاه هدایت شدم، صفحه 93.
✾📚 @Dastan 📚✾
❣وقتشه دیواری که بین خودتو خدا درست کردی رو خرابش کنی
❣خدا هر لحظه منتظر توبه ی بنده هاشه
❣سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه
❣اگه خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداری میکنه
✾📚 @Dastan 📚✾
خدایا
نـام بـا عظمـت تـو
زبـان قلـم را میگشـايد
تـو آغـاز هـر كلمـهای
و صبـح كلمـهای اسـت
لبـريـز از نـام تـو
صبـح تنهـا
بـا نـام تـو زیبا میگـردد
بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ
الــهـــی بــه امــیــد تـــو
صبحتون بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆فقيه كامل كيست ؟
ابوحمزه ثمالى گويد: شنيدم امام باقر (علیه السلام ) نقل كرد: روزى امير مؤمنان على (علیه السلام ) با مردم سخن مى گفت ، به آنها فرمود: آيا مى خواهيد به شما خبر بدهم كه فقيه كامل كيست ؟
عرض كردند: آرى ، فرمود: فقيه كامل داراى اين صفات است : 1- مردم را از رحمت خدا، نااميد نمى كند 2- و آنها را از عذاب خدا، ايمن نمى سازد، 3- رخصت و جواز گناه كردن به آنها نمى دهد 4- و از روى بى ميلى (نه عذر) ترك قرآن نمى نمايد كه چيز ديگرى جانشين قرآن قرار دهد، آگاه باشيد علمى كه در آن فهم و شناخت نيست ، خيرى در آن نيست ، آگاه باشيد، خواندنى كه در آن تدبر و انديشيدن نباشد در آن خيرى نيست ، آگاه باشيد، عبادتى كه در آن ، فهميدن نباشد، خيرى در آن نيست .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆نتيجه نكبت بار حبّ دنيا و پيروى از طاغوت
حضرت عيسى (علیه السلام ) با عده اى از يارانش در بيابان سير مى كردند، رسيدند و قريه اى كه ويران شده بود، و جنازه هاى بسيارى از اهل آن قريه را در راهها و كوچه ها مشاهده نمود كه متلاشى شده بود، به همراهان فرمود: اهل اين قريه بر اثر عذاب عمومى الهى به هلاكت رسيده اند، چرا كه اگر عذابى عمومى نبود، و به تدريج مرده بودند، زنده ها مردگان را دفن مى كردند.
يكى از همراهان عرض كرد: اى روح الله ، آنها را به حضورتان بطلبيد و ماجراى هلاكت آنها را بپرسيد.
حضرت عيسى (علیهالسلام ) اين پيشنهاد را پذيرفت : و فرمود: اى اهل قريه ! يك نفر از آنها زنده شد و عرض كرد: لبيك يا روح الله .
عيسى (ع ) به او فرمود: داستان شما چيست كه به اين سرنوشت گرفتار شده ايد؟
او گفت : ما صبح در سلامت كامل بسر مى برديم ولى شب كه خوابيديم خود را در هاويه ديديم .
عيسى (علیه السلام ) فرمود: هاويه چيست ؟
او عرض كرد: هاويه ، دريائى از آتش است كه در آن كوههائى از آتش قرار دارد.
عيسى (علیه السلام ) فرمود: به چه علت شما به اين روزگار سياه مبتلا شده ايد.
او عرض كرد: حبّ الدنيا و عبادة الطاغوت : علاقه شديد به دنيا و طاغوت پرستى ما را به اين سرنوشت رساند.
عيسى (ع ) پرسيد: تا چه اندازه به دنيا علاقمند بوديد؟
او عرض كرد: مانند علاقه كودك به پستان مادرش ، كه وقتى مادر او پستانش را به طرف كودك مى برد، خوشحال مى شد و وقتى از او برمى گرداند، اندوهگين مى شد.
عيسى (ع ) فرمود تا چه اندازه طاغوت را مى پرستيد.
او عرض كرد: وقتى طاغوتها به ما فرمانى مى دادند ما از آن اطاعت مى كرديم .
عيسى (ع ) فرمود: چطور در ميان آنهمه هلاكت شدگان ، تنها تو پاسخ مرا دادى ؟
او عرض كرد: به ساير هلاك شدگان دهان بندى از آتش زده اند و فرشتگان سختگير عذاب بر آنها مسلط هستند، ولى من در دنيا در ميانشان بودم ولى مانند آنها دنياپرست و طاغوت پرست نبودم (اما نهى از منكر نمى كردم ) وقتى عذاب آمد، مرا نيز گرفت ، و من اكنون به موئى در پرتگاه دوزخ آويزان هستم ، ترس آن دارم كه به درون آتش دوزخ سقوط كنم .
حضرت عيسى (علیه السلام ) به ياران فرمود: هرگاه انسان روى خاك و خاشاك بخوابد و نان جو بخورد در صورتى كه دينش را حفظ كند، بسيار بهتر از زندگى خوش تواءم با بى دينى است .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆نابود باد معاويه
سال دهم هجرت ، پس از آنكه پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) در صحراى غدير، حضرت على (علیه السلام ) را در ميان دهها هزار نفر جمعيت مسلمان ، به عنوان خلافت منصوب نمود، عده اى از منافقين از اين كار، سخت ناراحت شدند.
معاويه ، يك دست خود را روى شانه مغيرة بن شعبه ، و دست ديگرش را روى شانه ابوموسى اشعرى گذاشت و سپس با تكبر مخصوصى ، خرامان خرامان نزد بستگانش آمد و گفت : ما هرگز اعتراف به ولايت (و خلافت ) على (ع ) نمى كنيم و آنرا نمى پذيريم .
امام باقر (ع ) پس از نقل مطلب فوق در مورد معاويه فرمود: اين آيات (آيه 31 تا 35 سوره قيامت ) در مورد معاويه نازل شده است :
فلا صدّق ولا صلّى - ولكن كذّب و تولّى - ثمّ ذهب الى اهله يتمطى اولى لك فاولى - ثمّ اولى لك فاولى :
پس او نه تصديق كرد و نه نماز خواند، بلكه تكذيب كرد و (از حق ) روى گرداند، آنگاه متكبرانه به سوى خويشانش رفت ، واى و هلاكت بر تو (اى معاويه ) سپس واى و هلاكت بر تو (هم در دنيا و هم در آخرت )...
(بايد توجّه داشت كه آيات فوق در مكه نازل شده و طبق گفته بعضى از مفسران در مورد ابوجهل است ، ولى تطبيق آن با معاويه ، از باب تعيين يكى از مصداقهاى آيات فوق مى باشد).
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
هرگز فراموش نکنید
تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم
جامعه تغییر نمیکند... 🕊
-شهید ابراهیم هادی
✾📚 @Dastan 📚✾