eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
الهی استَعمِلنِی لِمَا خَلَقتَنی لَهُ خدایا من را خرج کاری کن که مرا به‌خاطرش آفریدی❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح دل انگیز تابستانیتون بخیر  صبح آمده تا عشق بکارد باران محبت به سرت باز ببارد خورشید رسیده ست که با جوهر نورش نقشی ز خدا بر دل پاکت بنگارد ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عزل قاضى ابوالاسود دئلى از ياران مخلص و دوستان صميمى اميرمؤمنان على عليه السلام بود و در علم و عدالت و فضائل اخلاقى ، به سطح عالى كمال رسيده بود به گونه اى كه حضرت على (علیه السلام ) در دوران خلافتش ، او را قاضى منطقه اى قرار داد، ولى پس از مدتى ، على (ع ) او را از مقام قضاوت ، عزل كرد. او به حضور على (ع ) آمد پرسيد: چرا مرا از مقام قضاوت عزل كردى ، آيا از من خيانت و انحرافى ديدى ؟!. اميرمؤمنان (علیه السلام ) در پاسخ او فرمود: نه ، در تو خيانتى نديدم ، ولكن صوتك يعلو صوت الخصمين : ولى هنگام قضاوت ، صداى تو بلندتر از صداى دو نفرى است كه براى قضاوت (بين اختلاف و نزاع خود) به حضور تو آمده اند. يعنى قاضى نبايد آنچنان بلند، سخن بگويد كه صدايش بلندتر از صداى متهمين باشد، تا مبادا يكنوع تحميل و هراس بر آنها وارد گردد، و در نتيجه آنها در گفتار خود در تنگنا قرار گيرند. آرى تنها به اين جهت تو را از مقام قضاوت ، عزل كردم ! 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱 جوجه هایش گرسنه بودند ... طوفان همه ماهی ها را به اعماق دریا کشانده بود. مرغ دریایی هر روز تکه ای از گوشت زیر بال خود را با منقار میکند و پنهانی به جوجه هایش میداد تا آنها را از مرگ حتمی نجات دهد. روزها گذشت و جوجه ها هر روز بزرگتر و قویتر میشدند و مادر نحیف تر. بلاخره مادر در یک روز سرد زمستانی مُرد جوجه ها با دیدن لاشه مادرشان گفتند: خوب شد که مُرد خسته شدیم ازین غذای تکراری حکایت تلخ روزگار ما... ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆زنده شدن گاو! علىّ بن مغيره - كه يكى از راويان حديث و از اصحاب امام موسى كاظم عليه السلام مى باشد - حكايت كند: روزى در مِنى و عرفات بوديم كه امام موسى كاظم عليه السلام در مسير راه به زنى برخورد كرد، كه مشغول گريه و زارى بود؛ و نيز كودكان خردسالش در اطراف او گريان بودند. امام كاظم عليه السلام به طور ناشناس نزديك رفت و علّت گريه آنها را جويا شد؟ زن اظهار داشت : اى بنده خدا! من داراى فرزندانى خردسال هستم ؛ و تنها سرمايه زندگى براى امرار معاش ما يك گاو بود كه ساعتى قبل مرد؛ به همين جهت ، گريان هستم چون ديگر وسيله امرار معاش نداريم . حضرت فرمود: دوست دارى آن را زنده كنم ؟ زن عرضه داشت : بلى . پس حضرت كنارى رفت و دو ركعت نماز خواند و دست خود را به سوى آسمان بالا برد و لبهاى مبارك خود را حركت داد و زمزمه اى نود، كه من نفهميدم چه دعائى را خواند. پس از آن ، امام عليه السلام از جاى بر خاست و به سمت گاو مرده آمد و با پاى مبارك خود بر پهلوى گاو زد. ناگهان گاو زنده گرديد و بلند شد و سر پا ايستاد، همين كه زن چشمش به گاو افتاد - كه زنده شده است - سراسيمه كنان فرياد كشيد: اين شخص ، عيسى بن مريم است . و چون امام كاظم عليه السلام داد و فرياد آن زن را شنيد، سريع حركت نمود و خود را در بين جمعيّت پنهان كرد، تا كسى آن حضرت را نشناسد. 📚بصائرالدّرجات : ج 6، ب 4، ص 74، إ ثبات الهداة : ج 4، ص 171، ح 1، بحارالا نوار: ج 48، ص 55، ح 62. ✾📚 @Dastan 📚✾
طبیعت،هنر خداست... شیوه طبیعت رو حتما یاد بگیرید.. راز اون "صبرکردنه" جاده ها رو ترک کنید.. مسیرها رو طی کنید.. هرطلوع خورشید،فرصتی برای شروع دوبارست از سکوت "طبیعت"بیشترین لذت رو ببرین... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
دومین وصیت نامه اول "محمد بروجردی ": بسمه تعالی وصیت‌نامه اینجانب محمد بروجردی (پدر دره گرگی) پس از حمد خدا و طلب استغفار از او كه برگشت همه به سوی اوست و درود بر محمد و آل او و درود بر امام امت و درود بر همه شهیدان تاریخ، از همه برادرانی كه در طول عمرم با آنها تماس داشته‌ام، طلب آمرزش می‌كنم. هر كس كه این وصیت‌نامه را می‌خواند، برای من طلب آمرزش كند، زیرا من از این دنیا ناگاه با بار خالی می روم. و بعد از من همسرم سرپرستی خانواده را به عهده دارد و حقوق و مقدار ارثی كه دارم،‌به او می‌رسد، به غیر از مبلغی 7000 ریال (هفت صد تومان) كه باید به مادرم بدهد و در صورت فوت همسرم برادر كوچكترم عبدالمحمد سرپرستی دو فرزندم را به عهده گیرد و از اینكه نتوانسته‌ام برای خانواده بطور كلی مثبت باشم، از همه پوزش می‌طلبم و طلب آمرزش می‌كنم، والسلام. محمد بروجردی ✾📚 @Dastan 📚✾
🚫 نحسی روزها !! ✍️ مقدمه: عامل حوادث، خداست و انسانهای مختار، نه نحسی روزها. هیچ زمانی نحس نیست مگر زمانی که گناه انجام شود. 🔹 آن روز انگشتم ضربه ديد. با یک سوارکار تصادف كردم و به کتفم آسيب رسید. همچنین در یک ازدحام جمعیت وارد شدم و لباسهايم پاره شد. پس از این سه اتفاق در یک روز، با خودم خطاب به آن روز گفتم: خدا شر تو را از سر من كوتاه كند! عجب روز نحسی هستى! در همان روز خدمت امام هادی (علیه السلام) رسيدم. ایشان مرا که دید، فرمود: تو هم اين حرف را مى‌زنى؟ با اينكه با ما رفت و آمد دارى‌؟ گناه خود را به گردن یک بي گناه مى‌افكنى‌؟ با شنيدن اين جمله، عقل به سرم بازگشت و فهميدم که اشتباه كرده‌ام. گفتم: مولاى من! استغفر اللّٰه . از خدا آمرزش مى‌خواهم. امام فرمود: ای حسن بن مسعود! گناه روزها چيست كه شما هر وقت به خاطر اعمال خودتان مجازات می شوید، به آنها دشنام مى‌دهيد؟ گفتم: ای پسر پیامبر! براى هميشه استغفار مى‌كنم. اين توبه من است. امام فرمود: به خدا قسم اين دشنامها سودی برایتان ندارد و خدا شما را به خاطر مذمت بى‌تقصيرها مجازات مى‌كند. مگر نمى‌دانى كه ثواب و عقاب و مكافات عمل در دنيا و آخرت به دست خداست‌، نه به دست روزها؟ گفتم:چرا مولاى من. فرمود: ديگر تكرار نكن و براى روزها نقشى در حكم خدا قائل مشو! گفتم: چشم مولاى من! 📚 تحف العقول , جلد۱ , صفحه۴ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆معرفت همسر خانم كبوتر علىّ بن ابوحمزه ثمالى حكايت نمايد: روزى يكى از دوستان حضرت ابوالحسن امام موسى كاظم عليه السلام به ديدار آن حضرت آمد؛ و حضرتش را به ميهمانى در منزل خود دعوت كرد. امام عليه السلام دعوت دوست خود را پذيرفت و به همراه آن شخص ‍ حركت كرد تا به منزل او رسيد. همين كه حضرت وارد منزل شد، ميزبان تختى را مهيّا نمود و امام كاظم عليه السلام بر آن تخت جلوس فرمود. چون صاحب منزل به دنبال آوردن غذا رفت ، حضرت متوجّه شد كه يك جفت كبوتر زير تخت در حال بازى و معاشقه با يكديگر مى باشند. وقتى صاحب منزل با ظرف غذا نزد حضرن وارد شد، امام عليه السلام در حال خنده و تبسّم مشاهده كرد، از روى تعجّب اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! اين خنده و تبسّم براى چيست ؟ حضرت فرمود: براى اين يك جفت كبوترى است ، كه زير تخت مشغول شوخى و بازى هستند، كبوتر نر به همسر خود مى گويد: اى انيس و مونس ‍ من ، اى عروس زيباى من ! قسم به خداوند يكتا! بر روى زمين موجودى محبوبتر و زيباتر از تو نزد من نيست ؛ مگر اين شخصيّتى كه روى تخت نشسته است . صاحب منزل با تعجّب عرضه داشت : آيا شما زبان حيوانات و سخن كبوتران را هم مى فهميد؟ امام عليه السلام فرمود: بلى ، ما اهل بيت رسالت ، سخن حيوانات و پرندگان را مى دانيم ؛ و بلكه تمام علوم اوّلين و آخرين به ما داده شده است . 📚مختصر بصائرالدّرجات : ص 114، بحارالا نوار: ج 41، ص 56، ح 65 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱📙 انتقام روباه 🔹در زمان های قدیم، عقاب و روباهی با هم دوست شدند و عهد دوستی بستند. روزی روباه بخاطر پیدا کردن غذا برای بچه هایش از لانه بیرون رفت. عقاب که در کمین بود فرصت را غنیمت شمرد و به بچه های روباه حمله نمود و سپس آنها را شکار کرد. هنگامی که روباه بازگشت فرزندانش را ندید و بسیار غمگین شد و دانست که دوستش چه مکر و حیله ای کرده و با خود گفت: به وقتش از او انتقام خواهم گرفت. 🔸مدتی از آن جریان گذشت و روزی عقاب برای جوجه هایش از کشتارگاهی مقداری گوشت گوسفند دزدید و به فرزندانش داد تا بخورند. از قضا ، تیکه ذغالی آتشین به گوشت چسبیده بود که باعث شد لانه عقاب آتش بگیرد. جوجه های عقاب که هنوز پر پرواز نداشتند، نتوانستند جان خود را نجات دهند و بدن آنها نیم بریان شد و بر زمین افتادند. روباه ستم دیده که در انتظار چنین روزی زیر آن درخت نشسته بود، در مقابل چشمان عقاب جوجه هایش را شکار کرد و خورد. 🔹(خلاصه): هر آنچه از بهر دیگران پیماییم، همان از بهر ما پیموده شود. پس باید که با دیگران چنین معامله کنیم که تلافی آن از ایشان بر ما گران نباشد. 📚 حکایات دلپسند 👤محمدمهدی واصف ✾📚 @Dastan 📚✾
عمری ما تو را نگه داشتیم حاج آقا فخر تهرانی میگوید: یک روز من و یکی از دوستانم به نام آقای انشایی در خدمت آقا شیخ مرتضی زاهد بودیم. آقا شیخ مرتضی تسبیحش را گم کرده بود و با نگاه و کشیدن دستش به اطراف، دنبال تسبیحش میگشت و از ما هم پرسید: «شما این تسبیح مرا ندیدید؟» با این سخن، ما نیز برای یافتن تسبیح ایشان شروع به گشتن کردیم. پس از دقایقی، آقا شیخ مرتضی با چشمانی اشک آلود و با بغض فرمود: «ببینید! این امر میتواند به این معنا باشد که خداوند میخواهد به من بفرماید ای مرتضی! عمری است ما تو را نگه داشته ایم وگرنه تو حتی تسبیحت را نیز نمیتوانی نگه داری». آقا شیخ مرتضی زاهد، صص ۱۶۷ و ۱۶۸. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✾📚 @Dastan 📚✾
🌹خداوند بهترين شنوده است . نه نياز دارى فرياد بزنى و نه با صداى بلند گريه كنى. چرا كه خداوند حتى بى صداترين دعاى يك قلب بى ريا را ميشنود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✾📚 @Dastan 📚✾