eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.3هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
69 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت الله العظمی جوادی آملی: «تا آنجا که ممکن است نمازتان را از اول وقت تأخير نيندازيد، از جماعت تأخير نيندازيد مخصوصاً اگر نماز جماعتی در دسترس شما باشد؛ اين عمود دين است. نمازگزار با خدای خودش دارد مناجات مي‌كند ماييم و او و سفر ابد.» 📚درس تفسیر سوره هود جلسه ۱۱۵ ✾📚 @Dastan 📚✾
پاسخ به شبهات فضای مجازی پیرامون امام مهدی.06.Prp.pdf
1.55M
📖کتاب الکترونیک رایگان : پاسخ به شبهات فضای مجازی پیرامون امام مهدی علیه السلام ( جلد اول ) ✍️نویسنده : احمد پودینه ئی ❕در کتاب مذکور شبهات مهمی پیرامون تولد امام مهدی ( ع ) و سخن گفتن از ایشان در قرآن ، دلیل و فلسفه غیبت امام عصر ( ع) و چگونگی بهره بردن از وجودشان در زمان غیبت ، عمر طولانی ایشان و سیره حضرت در هنگام ظهور و نیز نقد جریان احمد الحسن بصری مورد بحث و بررسی نویسنده قرار گرفته است . ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ زنی در قیامت شوهرش را نمیبخشد! خانوما خدا ذره ذره زحمت هاتونو میبینه، شما برای خدا خانوادتو حفظ کن، خودش هواتو داره😊❤️ آقایون یه وقت نشه خانم، پیش خدا ازت گله کنه.... نتونی از خودت دفاع کنی؟! 🎤حجه الاسلام والمسلمین نظافت ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆پايدارى ميرزا مهدى نراقى در تحصيل علم حاج ميرزا مهدى نراقى صاحب معراج السعاده و كتب ديگر در ايام تحصيل بى نهايت فقير و تهى دست بود به حديكه براى مطالعه قادر به تهيه چراغ روشنائى نبود و مى رفت از چراغهائى كه در جاهاى ديگر مدرسه بود استفاده مى كرد و هيچ كس از حال او باخبر نبود،با اين سختى و تنگى معاش در تحصيل علوم بقدرى جدى كوشا بود كه هر چه از موطنش به او نامه مى رسد سرنامه را باز نمى كرد و نمى خواند و از ترس اينكه مبادا حرفى و مطلبى نوشته باشند كه باعث تفرقه حواس و مانع از درس باشد همه نامه ها را به طور در بسته در زير فرش مى گذاشت پدر او به نام ابوذر از عاملين حكام پا كار بوده تصادفا او را كشتند،خبر قتل پدرش را به او نوشتند آن مرحوم طبق معمول نامه را نخوانده به زير فرش گذاشت چون بستگان او از ماءيوس شدند كاغذ به استادش نوشتند كه واقعه را به او خبر بدهند و او را براى اصلاح تركه و ورثه پدرش بفرستند به قريه نراق چون مرحوم نراقى به درس حاضر شد استاد را گرفته خاطر ديد، عرض كرد:چرا مهم و غصه دار هستيد ؟ استاد جواب داد:شما بايد به نراق برويد عرض كرد:براى چه ؟ گفت :پدرت مريض است مرحوم نراقى گفت :خداوند او را حفظ مى فرمايد شما درس را شروع كنيد استاد به كشته شدن پدر او به تصريح كرد و امر كه حتما بايد به نراق حركت نمايد پس آن مرحوم به نراق رفت و فقط سه روز در آنجا مانده و دوباره بازگشت و به اين ترتيب تحصيل كرد تا رسيد بآن پايه از علم و فضل خارج از وصف .  📚فوائد الرضويه ص 670. ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از کاریپهلویتور
11.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😱😱 بچه ها توی آن دوران به کلی هیچ انسانی نمرد. 🧿🧿 در زمان پهلوی اینجوریا بوده: سرعت مترو حدود هفت تا نه ماخ بود نان سنگک ها به کلی عاری از سوراخ بی شکر یا قند شیرین بود حتی چایی ام در توالت خشک میشد خود به خود دمپایی ام گوشت میجوشید جای لپه در دیگ خورشت دکتر من جای سوزن قرص جوشان می نوشت نه کراکی نه حشیشی بود نه تریاک بود لاو می ترکاند با ما هر که در ساواک بود 😍😎 اینجا تو کاریپهلویتور با کلی برنامه طنز و انیمیشن و کاریکاتور در کنارتون هستیم. از اینجا عضو بشید: https://eitaa.com/karipahlavitor 🍯کاری از گروه کاریپهلویتور 📌@karipahlavitor
🌷 🌷 !🌷 🌷در مدیریت داخلی سپاه بانه خدمت می‌کردم، روزی خبر آوردند از نیروهای بسیجی ابهر و هیدج که در گردان قائم مشغول خدمت بوده‌اند، پیش ما برگشته‌اند و دوره‌ی سه ماهه‌شان به پایان رسیده است. می‌خواستند به مرخصی بروند. به خاطر این‌که با من همشهری بودند این جوان‌ها را به من سپردند. من هم برای این‌که سهل‌انگاری نکنند؛ آن‌ها را دور و بر خودم نگه داشتم و برایشان پست نگهبانی تعیین کردم تا وسیله نقلیه بیاید و به عقب منتقلشان کنند. 🌷وقت رفتنشان در حین خداحافظی پرسیدم: مهمات و این جور چیزها که به همراه ندارید؟ صدا از کسی در نیامد؛ من هم تفتیش مختصری کردم و آن‌ها را به خدا سپردم. چند دقیقه از رفتنشان نگذشته بود که از واحد عملیات به من زنگ زدند و گفتند: بیا. من هم رفتم. جوان‌ها سرشان را از شرمندگی پایین انداخته بودند. رزمندگان بخش عملیات خبر دادند که این جوانان داشتند مهمات می‌بردند. 🌷در کمال تعجب گفتم: من که همه‌جا را گشتم. مشخص شد همان هندوانه‌ای که همراه داشتند را خورده و داخلش را پر فشنگ کرده بودند. هنگام تفتیش کامل، مشخص شده بود که هندوانه برش خورده و از همان‌جا به این پسرهای ناقلا شک کرده بودند. هنوز هم بعد سال‌ها آن پسرها، که الان مردان جا افتاده‌ای شده‌اند را می‌بینم و هربار با لبخندی شیرین از کنار هم رد می‌شویم. : رزمنده دلاور جعفر صالحی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆پايمردى صاحب مفتاح الكرامة مرحوم سيد جواد صاحب مفتاح الكرامة آنچنان درباره تحصيل علم كوشا و جدى بود كه شيخ ذبيح الله محلاتى در كتاب اختران تابناك مى نويسد:از او پرسيدند در شب قدر،افضل و بهترين اعمال چيست ؟ فرمود:تحصيل علوم مذهبى اين سيد دانشمند بقدر در تحصيل جدى بود كه در شب قدر و روزهاى عيد از تحصيل خوددارى نمى كرد حتى در حال مريضى و ناتوانى و پيرى هم به تحصيل اشتغال داشت . در آن موقع كه وى كتاب مفتاح الكرامة را مى نوشت و هابيها به نجف اشرف حمله كرد - حملات و هابيها به نجف از سال 1221 شروع شد و تا 1226 قمرى ادامه داشت - در تمام اين مدت اين سيد بزرگوار درباره نوشتن آن كتاب دچار سستى نگرديد وى در آن موقع رساله اى در وجوب دفع دشمن از نجف اشرف نوشت و از اول شب تا صبح در امر جهاد و تهيه وسايل جنگى و حفظ و حراست سور و دروازهاى نجف اشرف با مجاهدين شركت و همكارى مى نمود.  📚اختران تابناك نوشته شيخ الله محلاتى ،ص 134. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ارزش تعليم يك مسئله دينى زنى به خدمت حضرت زهرا سلام الله عليها رسيد،عرض كرد:مادر پيرى درام كه راجع به مسائل دينى چند سوال داشت و مرا بخدمت شما فرستاد تا بپرسم آنگاه تا ده مسئله سوال كرد و حضرت صديقه جوابش را مى فرمود تا اينكه آن زن از كثرت پرسش نزد خود شرمنده شد و عرض كرد:ديگر شما را به زحمت نمى اندازم حضرت فرمود:هر چه مى خواهى بپرس اگر چنانچه به كسى صد هزار دينار طلا بدهند و باو بگويند بار سنگينى را حمل كند آيا با اين وصف خسته مى شود ؟ عرض كرد: نه فرمود:در جواب هر مساله اى كه من به تو مى گويم بيشتر از فاصله زمين و عرش كه پر از لولو باشد به من پاداش مى دهند،پس من از كسى كه بار سنگينى را حمل مى كند راحت ترم چون مزد من خيلى بيشتر از اوست از پدرم پيغمبر صل الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:((هنگاميكه علماء شيعه محشور مى شوند به هر يك از آنها باندازه علم و جديتش در راه ارشاد بندگان از خلعت هاى كرامت خدا جايزه مى دهند بطورى كه به يكى از شاگردان هزار هزار حله نور داده مى شود آنگاه منادى از طرف خدا ندا مى كند،اى آنهائى كه كفالت و سرپرستى آل محمد را مى كرديد،و هنگاميكه به پدران خود ( يعنى به پيغمبر و ائمه عليهم السلام )دسترسى نداشتند از ايشان نگهدارى مى كرديد،اينك شاگردان شما نزد شمايند از اين خلعتها بآنها بدهيد،پس آن عالمان به هر يك از شاگردان خود باندازه اى كه علم آموخته خلعت مى دهند آنگاه خداوند خطاب مى فرمايد: خلعتهاى كه به شاگردان داده اند بآنها بازگردانند بطورى مى شود كه خلعت بعضى از شاگردان به صد هزار مى رسد و به همين طريق آنها نيز شاگردان خود باندازه اى كه علم آموخت اند مى دهند خداوند طلب مى فرمايد دو برابر آن اندازه كه به شاگردان خلعت داده اند بآنها بدهند همين طور آن شاگردانى كه بشاگردان خود خلعت داده اند نصيب و مقدرشان دو برابر مى شود ))در اين هنگام حضرت فاطمه سلام الله عليها با آن زن فرمود:متوجه باش يك تا از اين خلعتاهى نور هزار هزار برابر بهتر است از آنچه كه خورشيد بر آن تابيده ،بلكه اصلا قابل مقايسه نيستند،چگونه مى توان مقايسه كرد در حال كه لذائذ و بهره هاى دنيا تمام با آلام و ناراحتى ها آميخته است .  📚پند تاريخ ج 5 ص 53 از جزء 2 بحار. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 🌷 🌷آمدم چادر فرماندهی گروهان، تورجی نشسته بود. طبق معمول به احترام سادات بلند شد. گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستام قرار دارم. باید برم مرخصی و تا عصر برمی‌گردم. بی‌مقدمه گفت: نه! نمیشه! گفتم: رفیقم منتظر منه. دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی. با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود. 🌷عصبانی شدم. وقتی داشتم از چادر بیرون می آمدم، با ناراحتی گفتم: شکایت شما رو به مادرم می‌کنم. هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم، با پای برهنه دوید دنبال من. دستم را گرفت و گفت: این چی بود گفتی؟ به صورتش نگاه کردم. خیس اشک بود.... بعد ادامه داد: این برگه مرخصی، سفید امضا کردم. هر چقدر دوست داری بنویس اما حرفت رو پس بگیر. گفتم: به خدا شوخی کردم، اصلاً منظوری نداشتم. با دیدن حال و گریه ‌ی او، خودم هم بغضم گرفت. 🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهید محمدرضا تورجی زاده : رزمنده دلاور سید احمد نواب 📚کتاب "یا زهرا" اثر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ✾📚 @Dastan 📚✾