eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.4هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
11 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
خداوند همواره ناظر اعمال ماست... فقیری پسری کم سن و سال داشت. روزی به او گفت: با هم برویم از میوه های درخت فلان باغ دزدی کنیم. پسر اطاعت کرد و با پدر به طرف باغ رفتند. با این که پسر می دانست که این کار زشت و ناپسند است ولی نمی خواست با پدرش مخالفت کند. سرانجام با هم به کنار درخت رسیدند، پدر گفت: پسرم! من برای میوه چیدن بالای درخت می روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید مرا خبر بده. فرزند در پای درخت ایستاد. پدرش بالای درخت رفت و مشغول چیدن میوه شد. بعد از چند لحظه، پسر گفت: پدر جان، یکی ما را می بیند. پدر از این سخن ترسید و از درخت پایین آمد و پرسید: آن کس که ما را می بیند کیست؟ فرزند در جواب گفت: «هُوَ اللهُ الّذی یری کلّ اَحد و یَعلمُ کلّ شئٍ: او خداوند است که همه کس را می بیند و همه چیز را می داند». پدر از سخن پسر شرمنده شد و پس از آن دیگر دزدی نکرد. 📚معارف اسلامی، شماره ۷۷ ‌‌‌‌‌. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
❤️ داستان کوتاه پیکی به محضر خواجه نظام الملک وارد شد و نامه ای تقدیم نمود. خواجه با خواندن نامه چنان گریست که حاضران در مجلس ناراحت شدند. در نامه نوشته بود؛ خیل اسبان شما در فلان ولایت، مشغول چرا بوده که پرندگان بزرگی مثل عقاب بر آنان حمله کرده اند و اسبها وحشتزده دویده اند و ناگاه بعضی شان به دره ای سقوط کرده اند و بیست اسب کشته شده اند. گفتند : عمرخواجه دراز باد. مال دنیاست که کم و زیاد می شود. خودتان را اذیت نکنید. خواجه نظام الملک،وزیر اعظم سلاجقه، اشکهایش را پاک کرد و پاسخ داد : از بابت تلف شدن مال و ثروت نگریستم. به یاد ایام جوانی افتادم که از شهرم طوس قصد حرکت به نیشابور برای جستن کار و شغل داشتم. پدرم هرچه کرد نتوانست اسبی برایم بخرد. استری فراهم کرد و خجالت بسیار داشت. منهم شرمگین بودم که مرکبی حقیر داشتم و با آن رفتن به درگاه امیران موجب خجالت بود. پدر و مادرم در درگاه ایستادند، شرمگین، بدرقه ام کردند و دستها را بالا بردند و دعا کردند خدایا به این فرزند ما برکت بده، از خزانه غیبت به او ببخش ... امروز چهل سال از آن وقت گذشته. ثروت و املاک من به لطف الهی چنان فراوان شده که الان نمی دانم این خیل اسبها کجا هستند و تلف شدن بیست راس از آنها ابدا خللی به دستگاه زندگی ام نیست، که صدها برابر آن را دارا شده ام و همه اینها به برکت دعای والدینم و توجه الهی است . 📚جوامع الحکایات ✍محمد عوفی ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 گره‌گشا باشیم 🌹امام حسن مجتبی علیه‌السلام در مسجد معتکف بودند که مردی نزد ایشان آمد و گفت: «ای فرزند رسول خدا! من مقروضم و می‏‌خواهند به خاطر بدهی‌ام مرا حبس کنند.» امام حسن علیه السلام فرمودند: «در حال حاضر مالی در اختیار ندارم که قرض تو را بپردازم.» آن شخص گفت: «پس وساطت کنید تا به من مهلت دهند.» امام حسن برخاستند تا همراه بدهکار بروند. ((ابن مهران)) که آنجا حضور داشت به ایشان گفت: «ای فرزند رسول خدا ! آیا اعتکاف را فراموش کردید؟» امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: «فراموش نکرده‏‌ام، ولی جدّم‏ رسول خدا فرمودند: کسی که در راه برآوردن حاجت برادر مسلمانش بکوشد، چنان است که نُه هزار سال خدا را عبادت کرده باشد. عبادت کسی که روزها را روزه گرفته و شب‌ها را به شب زنده‌داری و عبادت مشغول باشد.» 📚من لایحضره الفقیه، جلد۲، صفحه ۱۸۹ 📚وسائل الشیعه، جلد ۱۰، صفحه ۵۵۰ ➥. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ زیبا عشق عجیب حضرت شعیب علیه السلام به خداوند ❤️ 🍃از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل شده: حضرت شعیب علیه‌السلام به عشق خداآن قدر گریه کرد تا نابینا شد، خداوند او را بینا کرد، باز آن قدر گریست تا نابینا شد، ‌ باز خداوند او را بینا کرد، برای بار سوم نیز آن قدر به عشق الهی گریست که نابینا شد، خداوند باز او را بینا کرد، 🍃 در مرتبه چهارم خداوند به او چنین وحی کرد:«ای شعیب! تا کی به این حالت ادامه می‌دهی؟ اگر گریه تو از ترس آتش دوزخ است، آن را بر توحرام کردم، و اگر از شوق بهشت است، آن را برای تو مباح نمودم.» 🍃شعیب علیه‌السلام عرض کرد آقای من! تو می‌دانی که من نه از خوف آتش دوزخ تو گریه می‌کنم، و نه به خاطر اشتیاق بهشت تو، بلکه حبّ و عشق تو در قلبم گره خورده که قرار و صبر ندارم تا تو را (با چشم دل ) بنگرم و به درجه نهایی عرفان و یقین برسم، و مرا به عنوان حبیب درگاهت بپذیری.» 🍃خداوند به شعیب فرمود:«اکنون که دارای چنین حالتی هستی به زودی کلیم و هم سخن خود موسی علیه‌السلام را خدمتگزار تو می‌کنم.» ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
﷽ ای چاره ساز، مشکل ما را تو چاره کن برحال خراب عاشقانت، نظاره کن پرده ز رخ نمی کشی ای ماه دل، مکش حرفی بزن به جانب ما یک اشاره کن 🤲🌹 🌼 🍃 🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🍃 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️صبح شد 🍁دست خـدا بر سرمان سایه شود ☀️بر ستون 🍁دل ما کاش خـدا پایه شود ☀️صبح ما 🍁گر شود آغاز به دستان خدا ☀️دست پر مهر 🍁خدا روزی و سرمایه شود 🍁صبحتون پراز لبخند و مهربانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚« کفم برید » این ضرب المثل رو شنیدین ؟ «کف» اینجا یعنی کف دست و اشاره داره به ماجرای یوسف و زلیخا که وقتی یوسف وارد میشه زن‌ها مات و مبهوت میشن و جای ترنج «کف» دستشون رو میبرن ! 🍆بادنجان دور قاب چین در دوران ناصرالدین شاه، بزرگان و رجال سیاسی برای نشان دادن مراتب اخلاص و چاکری خود به پادشاه، به آشپزخانه‌ی شاهنشاهی می‌رفتند و چهار زانو برزمین می‌نشستند و مانند خدمه‌های آشپزخانه مشغول پوست کندن بادنجان می‌شدند، یا آن که بادنجان‌ها را پس از پخته شدن در دور و اطراف قاب‌های آش و خورش می‌چیدند. این رجال سیاسی حساب کار را طوری داشتند که شاه حتماْ بتواند آنان را هنگام سرزدن به چادرها در حال بادنجان دور قاب چیدن ببیند و در این کار دقت و سلیقه‌ی بسیار به کار می‌بردند، تا شادی خاطر شاه فراهم آید! از آن زمان به بعد به افراد چاپلوس بادنجان دور قاب چین می‌گویند. سبزی پاک‌کن هم به همین معنی استفاده می‌شود. . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا