eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 جریان ازدواج بانو نرجس سلام‌الله علیها در راه امامت و ولایت.... 🌕 روزی امام هادی علیه‌السلام به بشر بن سليمان فرمود: اى بشر! تو از اعقاب انصار هستى و محبت و دوستى ما همواره در دل‌هاى شما بوده است و نسل‌ها آن را از يك ديگر به ارث برده‌اند. من اكنون مى‌خواهم تو را به فضيلتى ويژه گردانم كه از ديگر شيعيان گوى سبقت ببرى و رازى را به تو مى‌گويم و تو را پى كارى مى‌فرستم كه آن را انجام دهى. آنگاه نامه‌‌ايى كوچك به خط‍‌ رومى نوشت و به زبان رومى و بر آن مهر خويش را زد و چنته‌‌ا‌يى زرد بيرون آورد كه در آن دويست و بيست دينار بود و فرمود: اين را بگير و به بغداد برو و پيش از ظهر فلان روز در گذرگاه فرات حاضر باش و چون زورق‌هاى حامل بردگان و كنيزان برسد، گروه بسيارى از خريداران كه نمايندگان فرماندهان عباسى هستند و اندكى هم از جوانمردان عراق دور آنها را خواهند گرفت. تو آن روز از دور مواظب برده فروشى به نام عمرو بن يزيد باش تا آنكه كنيزى را كه داراى اين صفات است و دو جامۀ حرير خوش رنگ و تازه بر تن دارد براى فروش عرضه كند. آن كنيز اجازه نمى‌دهد كه هيچ خريدارى روى او را بگشايد و به اندامش دست كشد، يا جامه از تنش كنار كشد. در اين هنگام برده فروش او را مى‌زند و او به زبان رومى فرياد برمى‌آورد و معنى آن چنين است كه از حال خود و كشف حجاب خويش شكوه مى‌كند.... ❌ ادامه در پست های بعدی.... ➥. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
~🕊 ^'💜'^ یوسف با حالت‌ بغض گفت: میدونی اون شهیدی که موقع شهادت تنش پاره‌پاره میشه یعنی خدا خیلی عاشقشه؟ یوسف شاه‌رگش پاره شد.. دست ‌چپش؛ پهلوی ‌چپش.. وقتِ شهادتش یازهرایی گفت‌ و رفت.. ♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
📚عاقبت طمع مرحوم شيخ عبدالحسين خوانساري گفت : در كربلا عطاري بود مشهور و معروف ، مريض شد و جميع اجناس دكان و اثاث خانه منزل خود را به جهت معالجه فروخت اما ثمر نكرد؛ و جميع اطباء اظهار نااميدي از او كردند. گفت : يك روز به عيادتش رفتم و بسيار بدحال بوده و به پسرش مي گفت : اسباب منزل را به بازار ببر و بفروش و پولش را بياور براي خانه مصرف كنيد تا به خوب شدن يا مردن راحت شوم ! گفتم : اين چه حرفي است مي زني ؟! ديدم آهي كشيد و گفت : من سرمايه زيادي داشتم و جهت پولدار شدن من اين بود كه يكسالي مرضي در كربلا شايع شد كه علاج آنرا دكترها منحصر به آبليموي شيراز دانستند. آب ليموگران و كمياب شد. نفسم به من گفت : قدري آب ليمو داراي چيز ديگر ممزوج به او كن و بوي آب ليمو از آن فهميده مي شد او را به قيمت آب ليموي خالص بفروش تا پولدار شوي . همين كار را كردم ، و آب ليمو در كربلا منحصر به دكان من شد و سرمايه زيادي از اين مال مغشوش بدست آوردم تا جائي كه در صنف خودم مشهور شدم به پدر پولهای هزارهزاري. مدتي نگذشت كه به اين مرض مبتلا شدم ، هر چه داشتم فروختم براي معالجه فايده اي نكرده است ، فقط همين آخرين متاع بود كه گفتم اين را بفروشند يا خوب مي شوم يا مي ميرم و از اين مرض خلاص ‍ مي شوم. 📚يکصد موضوع ۵٠٠ داستان(سيد علي اکبر صداقت) ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 قرآن به روایت دانشمندان بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم ارنست رنان، دانشمند فرانسوی: در کتابخانه شخصی من، هزاران جلد کتاب سیاسی، اجتماعی، ادبی و غیره وجود دارد که همه آنها را بیش از یک بار مطالعه نکرده ام و چه بسا کتاب هایی که فقط زینت کتابخانه من می باشند، ولی یک جلد کتاب است که همیشه مونس من است و هر وقت خسته می شوم و می خواهم درهایی از معانی و کمال به روی من باز شود، آن را مطالعه می کنم و از مطالعه زیاد آن خسته و ملول نمی شوم؛ این کتاب، قرآن، کتاب آسمانی مسلمانان است. گازیوسکی، مستشرق لهستانی: قرآن مجموعه ای است دل نشین، زیرا در آن، اخلاق و تمدن و سیاست و وعده و وعید در کنار یکدیگر قرار دارد. سرویلیام موئیس، دانشمند انگلیسی: قرآن محمد، کتابی است پر از دلایل واضح منطقی و مسائل بی شمار قضایی و حقوقی و دستورات عالی که برای حفظ حیات اجتماعی و مدنی، در این کتاب مقدس به عبارات ساده و در عین حال محکم و منظم آمده است که خوانندگان را مجذوب می نماید. نقل از: محمد حسن توکل، قرآن در چند نگاه پیامبر اسلام (ص): يا بُنَىَّ لاتَغفُل عَن قِراءَةِ القُرآنِ- إذا أصبحت، و إذا أمسيت- فَاِنَّ القُرآنَ يُحيِى القَلبَ المیت وَ يَنهى عَنِ الفَحشاءِ و َالمُنكَرِ؛ فرزندم از خواندن قرآن غافل مباش، زيرا كه قرآن دل مرده را زنده مى‌كند و از فحشا و زشتى باز مى‌دارد. البرهان فی تفسیر القرآن ج۱ ،ص19 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ برترین مجلس نزد خداوند ✍آیت الله شهید سید محمدباقر صدر معتقد بود اینکه حوزه‌های علمیه معمولاً فقط به فقه و اصول می‌پردازند، صحیح نیست و طلبه‌ها خودشان باید معارف مختلف اسلامی را یاد بگیرند. برای همین به شاگردانش فرمود که کتاب «فلسفتنا» را با هم مباحثه کنند. شاگردان، مجلس مباحثه‌ای تشکیل دادند که روزهای پنج‌شنبه و جمعه و معمولاً در منزل آیت‌الله سید کاظم حائری، و گاهی در مقبره آل‌یاسین برگزار می‌شد. در اولین روز مباحثه، طلبه‌ها در حال بحث بودند که صدای در آمد. در را که باز کردند، استاد وارد شد و در حلقه مباحثه شاگردان نشست و در پاسخ به نگاه متعجب شاگردانش که جویای علت آمدن او بودند، گفت: «اینکه من الآن در این مجلسِ مباحثه، حضور پیدا کرده‌ام برای این است که معتقدم الآن هیچ مجلسی نزد خدا از این مجلس شما برتر و بافضیلت‌تر نیست؛ چون در این مجلس، شما معارف اسلامی را مباحثه می‌کنید. بنابر این من هم دوست داشتم در این برترین مجلس حضور داشته باشم». 📚محمدباقر الصدر؛ السيرة و المسيرة في حقائق و وثائق، ‏ج١، ص٣٩٣. . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
داستان آموزنده 📝
🔴 جریان ازدواج بانو نرجس سلام‌الله علیها در راه امامت و ولایت.... 🌕 روزی امام هادی علیه‌السلام به
در اين هنگام يكى از خريداران خواهد گفت: اين كنيز به سيصد دينار از من باشد كه عفت و پاكدامنى او موجب رغبت بيشتر من شد و آن كنيز به زبان عربى مى‌گويد: اگر در جامۀ سليمان و بر تخت پادشاهى او ظاهر شوى در من هيچ گونه رغبتى براى تو ظاهر نخواهد شد و مالَت را براى خودت نگهدار و بيهوده آن را خرج مكن. برده فروش به آن كنيز مى‌گويد: چاره چيست‌؟ ناچار تو را بايد فروخت. كنيز مى‌گويد:اين همه شتاب چرا؟ بايد خريدارى باشد كه دل من به امانت و وفاى او آرام گيرد. در اين هنگام تو برخيز و پيش عمرو بن يزيد برده فروش برو و به او بگو همراه من نامۀ كوچكى از يكى از اشراف است كه به لغت رومى و خط‍‌ رومى نوشته و در آن كرم و وفا و خرد و سخاى خويش را نوشته است،اكنون اين نامه را به او بده بخواند تا خوى و اخلاق نويسندۀ آن را بداند و اگر به او راضى شد و تمايل پيدا كرد من وكيل نويسنده هستم كه او را از تو بخرم. بشر بن سليمان مى‌گويد:من تمام دستورهاى سرور خودم حضرت هادى علیه‌السلام را انجام دادم. همين كه آن كنيز به نامه نگريست، به سختى و با صداى بلند گريست و به عمرو بن يزيد گفت: «مِنْ صَاحِبِ هَذَا اَلْكِتَابِ وَ حَلَفَتْ بِالْمُحَرِّجَةِ اَلْمُغَلَّظَةِ إِنَّهُ مَتَى اِمْتَنَعَ مِنْ بَيْعِهَا مِنْهُ قَتَلَتْ نَفْسَهَا...» بايد مرا به نويسندۀ اين نامه بفروشى و سوگند سخت خورد كه اگر از فروختن او خود دارى كند، خود را خواهد كشت...» 📗بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۶ 📗کمال الدين، ج ۲، ص ۴۱۷ 📗روضة الواعظین، ج ۱، ص ۲۵۲ → . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
✍می‌گویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید. روزی قافله‌ای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر می‌رفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار می‌دهد تا در شهر به برادرش برساند. منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب می‌تواند کرد بی آنکه بریزد. 🐪چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر می‌رسد و امانتی را می‌دهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان می‌کند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار می‌دهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد. چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی‌بیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی می‌رود. در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان می‌کند،‌ دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین می‌ریزد. ✨چون زرگر این را می‌بیند می‌گوید: «ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد می‌باشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند!» . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
جنازه را به گور سرازیر نمودند، من در گور ایستاده بودم و تماشا می‌کردم و در آن حال مرا ترس و وحشت گرفته بود، به ویژه هنگامی که دیدم در گور جانورهایی پیدا شدند و به جنازه حمله ور گردیدند، ولی آن مردی که در گور جنازه را خوابانید متعرض آن جانورها نشد، گویا آنها را نمی‌دید. و از گور بیرون شد. من از جهت علاقه‌مندی به جنازه، برای بیرون نمودن آن جانوران داخل گور شدم، ولی آنها زیاد بودند و بر من غلبه داشتند؛ و دیگر آنکه مرا چنان ترس فرا گرفته بود که تمام اعضای بدنم می‌لرزید. از مردم دادرسی خواستم، ولی کسی به دادم نرسید و همه مشغول کار خود بودند، گویا هنگامه میان گور را نمی‌دیدند. ناگهان اشخاص دیگری در گور پیدا شدند که با کمک آنها آن جانوران فرار نمودند، خواستم از آنها بپرسم که چه کسانی هستند؟ گفتند: إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ به راستی که کارهای نیک، بدیها و کارهای زشت را از بین می برند (سوره هود آیه 114) 📚برشی از کتاب سیاحت غرب، آیت الله آقا نجفی قوچانی ✾. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
🔆داستانی که نگاه شما را به قیامت عوض خواهد کرد ✅ بعضیها فکر میکنن که بهشت رو فقط میشه در مسجد و بر سر سجاده بدست آورد، در حالی که با خواندن این داستان خواهید فهمید که راه‌های نزدیکتر دیگری برای رسیدن به خدا هست که از آن غافلیم، 🔲 این داستان را «ابن جوزی» نقل می‏کند که: در بلخ مردی علوی (از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام) زندگی می‏کرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت. همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم. دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کرده‏ اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: شیخ شهر است. من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت: دلیلی بر سیادتت بیاور؟ و توجّهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم. در راه پیر مردی را در مغازه‏ای دیدم که تعدادی در اطرافش جمع‏اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او شخصی مجوسی است، با خود گفتم: نزد او بروم شاید فرجی شود؟ لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم. او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر کن، تا به اینجا بیاید، پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد. شوهرش به او گفت: با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور؟ سیده می‏گوید: همراه این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانه‏اش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهای فاخر بر ما پوشاند و انواع خوراکها را به ما داد و آن شب را به راحتی سپری کردیم. در نیمه‏ های شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر(صل الله علیه وآله و سلم) بر بالای سرش بلند شد. در آنجا قصری سبز را دید و پرسید: این قصر از آن کیست؟ پیامبر(ص)فرمود: از آن یک مسلمان است. شیخ جلو می‏رود و پیامبر(ص) از او روی می‏گرداند عرض می‏کند: یا رسول اللَّه(ص) من مسلمانم چرا از من اعراض می‏کنی؟ فرمود: دلیل بیاور که مسلمانی؟ شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید. پیامبر(ص)فرمود: فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟ این قصر از آن آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده؟ در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود می‏زد و می‏گریست. آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است. شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود، مجوسی گفت: نمی‏گذارم او را ببینی؟ شیخ گفت: می‏خواهم این هزار دینار را به او بدهم. گفت: نه، اگر صد هزار دینار هم بدهی نمی‏پذیرم. وقتی اصرار شیخ را دید، گفت: همان خوابی را که دیشب تو دیده‏ای من هم دیده‏ام من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که فرمود: این قصر منزل آینده تو است. سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان ‏شده ‏ایم 📕 إرشاد القلوب إلی الصواب، ج‏2، ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌ . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•