حکایتی از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط
عاشق عارف ، مرحوم کربلایی احمد از شاگردان مرحوم شیخ می گفت :
بعد از فوت مرحوم شیخ، ایشان را در خواب دیدم، از او سوال کردم در چه حالی !؟ گفت : فلانی ضرر کردم ! با تعجب گفتم : تو ضرر کردی ! چرا !؟ فرمود : زیرا که خیلی از #بلاها که بر من نازل می شد با توسل آن ها را دفع می کردم . ای کاش حرفی نمی زدم . چون الان می بینم برای آنهایی که در دنیا بلاها را تحمّل می کنند در اینجا چه پاداشی می دهند .
.
منبع : #کرامات_معنوی ، ص ۱۱۰
@dastane_amozande
🦋 روشنايى، خانهی تاريك را از روزن است!
🔻 در مسجد بازار، واعظ شهر، مردمان را وعظ میگفت، و میگفت: خداوند در #دلهاى_شكسته است. بهآرامى پدرم را گفتم: اين سخن يعنى چه؟! پاسخم را نگفت!
🔸 وقتى كه باز میگشتيم، به ناگاه چشمانش به گوشهاى خيره شد. نور بود؛ نور آفتاب كه از سقف شكستهی بازار داخل میشد و بر آنجا میتابيد. پدرم سقف را اشارت كرد و پرسيد: چرا تنها از همين يك قسمت است كه آفتاب میتابد؟! گفتم: از آن روى كه تنها همين يك قسمت است كه شكسته است. گفت: و خداوند نور است، و بر دلى نمیتابد، جز آنكه شكسته باشد! و افزود: #داغها، #بلاها، #محنتها، #مصيبتها، همه براى آن است كه اين دل بشكند، و آن نور بتابد!
🔺 و ديگر هيچ ضرور نبود كه مرا بگويد: هر چه دل بيشتر بشكند، نور خداوند بر آن بيش میتابد؛ زيرا كه میديدم قسمتهايى ديگر از سقفِ همان بازار را كه شكستگیهاش بيش بود، و نور آفتاب از آنجا بيشتر میتابيد!
بينش هر دل در اين عالم به قدر داغ اوست
روشنايى، خانهی تاريك را از روزن است
👤 #حجت_الاسلام_رنجبر
📚 کتاب #دامن_دامن_حکمت
📖 ص ۱۹
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande