✅حاج حسن میگفت:
رفته بودیم روسیه که موشک بخریم؛
افسر روسی بهمون موشک نداد از ما اصرار از اون انکار...
از آخر بهش گفتم:
«ما خودمون میریم میسازیم!»
افسر روسی هم خندید.
برگشتیم ایران،هر کار کردیم دیدیم نشد!
پناهنده شدیم به حضرت ثامن الحجج علیه السلام و راهی مشهد شدیم
سه روز میرفتم حرم توسل میکردم،
فکر میکردم و...
تا اینکه روز سوم یک جرقه ای تو ذهنم خورد و یک طرح موشکی به ذهنم رسید.
برگشتم همونجا تو دفتر نقاشی بچهام اولین طرح رو زدم.
بعدها همین شد طرح اولیه «نسل اول موشکهای نقطه زن» ایران و بهتر از موشک های روسی...
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
✅ صاحبنظری که میگفت نمی دانم!
مرحوم علامه طباطبائى(رحمهالله)، مكرراً در جواب سؤالاتى كه مطرح مىشد، مىفرمودند: «نمىدانم». با وجود اينكه استاد آن علم بودند و پنجاه سال در آن علم زحمت كشيده و صاحب نظر بودند ولى در وهله اول بدون هيچ دغدغه و تشويشى مىگفتند: «نمىدانم». آنگاه تأمل كرده و بعد از لحظهاى مىفرمودند: «مىشود اينگونه گفت» و يا «فكر كنيد كه مىشود اينگونه جواب داد». روحيه و دل خاشع حضرت علامه(رحمه الله) را با كسى كه هرگز بر زبانش «نمىدانم» جارى نمىشود و يا كسى كه هيچ علم ندارد ولى خيلى قاطعانه اظهار نظر مىكند، مقايسه كنيد تا به ارزش چنين خُلق حميدهاى پى ببريد!
📚 پند جاوید، مصباح یزدی، جلد اول، ص221
↶
✨﷽✨
📝 سؤال خبرنگار از امام خمینی که شما اقتصاد و حقوق نخواندهاید و پاسخ امام خمینی (رحمت الله علیه)
🔻 سوال خبرنگار:
شما زندگی خیلی منزوی داشتید، شما اقتصاد جدید و حقوق روابط بینالمللی را مطالعه نکردهاید.
تحصیل شما مربوط به علوم الهی است، شما در سیاست و گیرودار یک زندگی اجتماعی درگیر نبودهاید.
آیا این در ذهن شما این شک را به وجود نمیآورد که ممکن است عواملی در این معادله باشد که شما نمیتوانید درک کنید؟
✅ پاسخ حضرت امام قدس سره:
ما معادله جهانی و معیارهای اجتماعی و سیاسیای که تا به حال به واسطه آن تمام مسائل جهان سنجیده میشده است را شکستهایم.
ما خود چارچوب جدیدی ساختهایم که در آن عدل را ملاک دفاع و ظلم را ملاک حمله گرفتهایم.
از هر عادلی دفاع میکنیم و بر هر ظالمی میتازیم، حال شما اسمش را هرچه میخواهید بگذارید.
🔸ما این سنگ را بنا خواهیم گذاشت. امید است کسانی پیدا شوند که ساختمان بزرگ سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمانها و شوراها را بر این پایه بنا کنند، نه بر پایه نفوذ سرمایهداران و قدرتمندان که هر موقعی که خواستند هرکسی را محکوم کنند، بلافاصله محکوم نمایند.
❇️ آری با ضوابط شما من هیچ نمیدانم و بهتر است که ندانم.
📗 صحيفه امام، ج١١، ص ١٦٠
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
#در_محضر_بزرگان
🔹شیخ رجبعلی خیاط:
اغلب مردم اظهار می کنند که ما امام زمان صلوات الله علیه را از خودمان هم بیشتردوست داریم
حال آنکه اینطور نیست!!!
چرا که اگر او را بیشتر از خود دوست داشته باشیم، باید برای او کاری کنیم ؛ نه برای خودمان .
همه دعا کنید که خداوند؛ موانع ظهور آن حضرت را برطرف کند و دل ما را با دل آن وجود مبارک یکی کند.
📚کیمیای محبت، نوشته آیت الله ری شهری ص۵۱
┏
🔴زشتی های مومن را پخش نکن
✍مردی خدمت امام موسی کاظم (علیه السلام) آمد و عرضه داشت :
فدایت شوم !از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که ناپسند بود ، از خودش پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از افراد موثق و قابل اعتماد این مطلب را از او نقل کردند
حضرت فرمودند : گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن .حتی اگر ۵۰ نفر قسم خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام از او قبول کن و از آنها نپذیر.
👈 هرگز چیزی که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیَتش را از بین می برد در جامعه منتشر نکن که از آنها خواهی بود که خدا در موردشان فرموده است :
⭐️إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ سوره نور : آیه ۱۸⭐️
کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند
📚الكافی : ج۸ ، ص۱۴۷
📚مُحَاسَبَةِ النَّفْس : ح 125
.
•┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#داستان_آموزنده
🔆 دغلباز خوش ظاهر!
گر چه اين داستان معروف است ، ولى بسيارى از نكات اين داستان ، معروف نيست ، بنابراين بجا است از آغاز تا انجام آن ، بى كم و كاست ذكر شود:
مرحوم صدوق (ره ) نقل مى كند، امام صادق (علیه السلام ) در معنى آيه 7 سوره حمد اهدنا الصِّراطّ المستقيمّ فرمود: يعنى ما را به راه راست ارشاد كن ، و ما را به التزام و تعهد در در راهى كه منتهى به محبت تو (اى خدا) مى گردد هدايت فرما، آن راهى كه مار به دين تو مى رساند و مانع از آن است كه از هواهاى نفسانى خود پيروى كنيم و در نتيجه به هلاكت برسيم يا به راهاى (خود در آورده ) خويش عمل كنيم و به هلاكت برسيم ، زيرا كسى كه از هواى نفس پيروى نمايد و خود راى باشد همچون مردى خواهد بود كه شنيده ام افراد پوچ و تهى مغز از عوام ، او را احترام شايانى مى كنند. و از فضائل او مى گويند.
(آنقدر از اين مرد تعريف كردند) كه علاقه پيدا كردم كه به طور ناشناس از نزديك او را ببينم و كارهايش را در نظر بگيرم و به درجه مقامات معنوى او پى ببرم !
به دنبالش رفتم ، ار دو ديدم جمعيت بسيارى او عوام نادان و خشك مغز به او خيره شده اند، سر و صورتم را پوشاندم كه كسى مرا نشناسد نزديك رفتم و كاملا مردم و آن مرد را تحت نظر گرفتم ، ديدم آن شخص همواره با نيرنگهاى خود، آن عوام را فريب مى دهد.
تا اين كه او از مردم جدا شد و مردم هم پراكنده شدند و دنبال كار خود رفتند، ولى من به دنبال آن شخص (فرى بكار) حركت كردم و او را تحت نظر گرفتم ، ديدم به يك نانوائى رسيد، نانوا را غافل كرد و در اين موقع دو قرص نان ، دزدى كرد.
با خود گفتم : شايد معامله كرد وآن دو نان را خريد.
سپس از آنجا گذشت و به انار فروشى رسيد واو را به حرف گرفت و هنگامى كه او را غافل نمود، دو عدد انار دزدى كرد.
من از اين كار او تعجب كردم ، در عين حال گفتم شايد آن دو انار را از صاحبش خريده است و نيز با خود مى گفتم منظورش از دزدى چيست ؟
همچنان به دنبالش (بطورى كه نرفتم نفهميد) رفتم ، ديدم به بيمارى رسيد، و آن دو نان و دو انار را نزد آن بيمار گذاشت ، و از آنجا رفت و من هم رفتم تا اينكه ديدم او در صحرا داخل يك الونك شد. نزد او رفتم و گفتم : اى بنده خدا، آوازه تو را شنيدم ، از تو تعريف مى كردند، علاقمند شدم كه با تو ملاقات نمايم ، امروز تو را ملاقات نمودم ، ولى كارهائى از تو ديدم كه قبلم را پريشان كرده است ، و من سؤالى از شما مى كنم ، جوابش را بده بلكه قبلم آرام گردد.
گفت : سؤال تو چيست ؟
پرسيدم : ديدم به نانوائى رفتى و دو قرص نان دزديدى و سپس نزد انار فروشى رفتى و دو عدد انار دزدديدى !!
قبل از هر چيز به من گفت : تو كيستى ؟ گفتم مردى از فرزندان آدم (علیه السلام ) گفت : روشنتر بيان كن تو كيستى ؟ گفتم : مردى از خاندان رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ).
گفت : در كجا سكونت دارى ؟ گفتم در مدينه .
گفت : شايد تو همان جعفربن الصّادق (علیه السلام ) هستى ؟
گفتم : آرى ، معترضانه گفت : با اينكه تو جاهل هستى ، شرافت نسب ، به حال تو سودى نخواهد داشت و با اينكه علم جدّ و پدرت را ترك كرده و آنچه راكه لازم است مورد سپاس و ستايش گردد به آن ناآگاه هستى .
گفتم : آن چيست ؟
گفت : آن ، قرآن ، كتاب خدا است .
گفتم : به كجاى قرآن ، ناآگاه هستم .
گفت : اين آيه 126 سوره انعام را كه خداوند مى فرمايد: من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسّيه فلا يجزى الامثلها: هر كس كار نيكى بياورد، ده برابر آن ، پاداش خواهد داشت ، و هر كس كاربدى بياورد جز به مقدار آن كيفر نخواهد ديد.
و دو عدد انار را دزدى كردم ، براى هر كدام طبق اين آيه ، يك گناه كردم و جمعا چهار گناه كردم ، و وقتى كه آن نانها و انارها را صدقه دادم ، طبق همين آيه ، براى صدقه هر كدام ، ده پاداش به من مى رسد و در نتيجه جمعا چهل پاداش نصيب من مى شود، چهار گناه را از چهل كم مى كنيم ، ثواب براى من خواهد ماند.
.
•┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🍃🍂 #داستان_کوتاه
🔴 روزی جوانی پیش پدرش آمدو گفت: #دختری را دیده ام و میخواهم با او ازدواج کنم. من #شیفته زیبایی این دختر و جادوی چشمانش شده ام .
پدر با خوشحالی گفت:بگو این دختر کجاست تا برایت خواستگاری کنم و به اتفاق رفتند تا دختر را ببینند اما پدر به محض دیدن دختر #دلباخته او شد و به پسرش گفت:
ببین پسرم این دختر هم تراز تو نیست و تو نمیتوانی او را خوشبخت کنی او را باید مردی مثل من که تجربه زیادی در زندگی دارد #سرپرستی کند تا بتواند به او تکیه کند.
😳 پسر حیرت زده جواب داد: امکان ندارد پدر کسی که با این دختر ازدواج میکند من هستم نه شما.....
پدر و پسر با هم #درگیر شدند و کارشان به اداره پلیس کشید.🚔
🔸ماجرا را برای افسر #پلیس تعریف کردند. افسر دستور داد دختر را احضار کنند تا از خود او بپرسند که میخواهد با کدامیک از این دو ازدواج کند افسر پلیس با دیدن دختر شیفته جمال و محو #دلربایی اوشد و گفت: این دختر مناسب شما نیست بلکه شایسته ی شخص صاحب منصبی چون من است و این بار سه نفری باهم درگیر شدند و برای حل مشکل نزد #وزیر رفتند وزیر با دیدن دختر گفت: او باید با وزیری مثل من ازدواج کند...و...قضیه ادامه پیدا کرد تا رسید با شخص #امیر،
🔹امیر نیز مانند بقیه گفت: این دختر فقط با من ازدواج میکند...
بحث و مشاجره بالا گرفت تا اینکه دختر جلو آمد و گفت: راه حل مسئله نزد من است. من #میدوم و شما نیز پشت سر من بدوید اولین کسی که بتواند مرا بگیرد با او #ازدواج خواهم کرد.
...و بلافاصله شروع به دویدن کردو پنج نفری: پدر؛ پسر؛ افسر پلیس؛ وزیر و امیر بدنبال او...
🔻ناگهان ...هرپنج نفر باهم به داخل چاله عمیقی سقو ط کردند.
⚠️دختر از بالای گودال به آنها نگاهی کرد و گفت: آیا میدانید من کی هستم؟!
من #دنیا هستم!!
☑️من کسی هستم که مردم بدنبالم میدوند و برای بدست آوردنم باهم #رقابت میکنند و در راه رسیدن به من از خود و اطرافیان و #انسانیت غافل میشوند تا زمانیکه در #قبر گذاشته می شوند درحالی که هرگز به من نمیرسند...!!!
•┈┈•.
•┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
آخرالزمان و توسل به اهلبیت - استاد عالی .mp3
5.27M
🔊 🎵 #پادکست «آخرالزمان و توسل به اهلبیت»
🎙 استاد #عالی
🔥 برای عبور از فتنههای #آخرالزمان نگو خودم بلدم...
❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️
#امام_زمان_عجل_الله_فرجه_الشریف
#آخرالزمان
#ظهور
چوپانی ماری را ازمیان بوته های
آتش گرفته نجات داد
و درخورجین گذاشته و به راه افتاد.
چند قدمی که گذشت مار از
خورجین بیرون آمد و گفت :
به گردنت بزنم یا به لبت؟
چوپان گفت: آیاسزای خوبی این است؟
مار گفت: سزای خوبی بدی است...!!!
و قرار شد تا از کسی سوال کنند،
به روباهی رسیدند و از او پرسیدندچاره ی کار را.
روباه گفت:من تا صورت واقعه
را نبینم نمی توانم حکم کنم.
برگشته و مار را درون بوته های آتش
انداختند، ماربه استمداد برآمد و روباه گفت:
بمان تارسم خوبی ازجهان بر افکنده نشود.
نه باید مثل چوپان خوب خوب بود.
نه مثل مار بد بود.
باید مثل روباه بود و دانست
چه کسی ارزش خوبی کردن دارد!
.
•┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📘#داستانهایبحارالانوار
💠ما درون را بنگریم و حال را
🔹امام باقر (علیه السلام) میفرمایند:
«دو مرد وارد مسجد شدند، یکی از آنها عابد و دیگری فاسق و گنهکار بود.
هنگامی که از مسجد بیرون آمدند، مرد گنهکار مؤمن واقعی ولی مرد عابد، فاسق خارج شد، چون هنگامی که عابد وارد مسجد شد به عبادت میبالید و در درونش به خود مغرور بود، اما گنهکار در اندیشه ندامت پشیمانی از گناه و طلب آمرزش از خداوند بود.»
📚 بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۳۱۱.
┏
.
•┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande