هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
سیدای خوش سلیقه دستا بالا😍✋
چیزی تا #عید_غدیر نمونده هااا😱
قراره چی کادو بدی به فامیل؟ 🧐
یه کانال آوردم پر از اکسسوری های جذاب و جینگولی 🤩
❤️دلبر
❤️ارزان
❤️جذاب
https://eitaa.com/joinchat/966197266C674d040ac0
✍#کراماتامامرضاعلیهالسلام
💎هنگامیکه امام رضا علیه السلام به سمت مرو میآمدند بعد از نیشابور کاروانسرایے رسیدند و کاروان متوقف شد.
بر اساس دستور مأمون، ماموران اجازه ارتباط گیرے مردم با امام را نمیدادند تا اینکه پیرمردے عاشق امام رضا ـ علیهالسلام ـ شغل و هنر خود را بهانه کرد تا امام زمان خویش را ببیند. او به بهانه اصلاح و آرایش سر و صورت 💎امام رضا ـ علیهالسلام ـ خود را به حضرت رساند و توفیق دیدار امام زمانش را به دست آورد و امام رخصت دادند و مشغول کار شد. پیرمرد هنگام آرایش موهاے امام، از اشتیاق دیدن آن حضرت صحبت میکرد که یڪ لحظه فکر کرد:< اے کاش از امام تقاضاے اجرت کند>تا این فکر به ذهنش رسید، در همان لحظه 💎امام رضا ـ علیهالسلام ـ با اشاره به سنگے که بهوسیله آن قیچے خود را تیز میکرد آن را تبدیل به طلا کردند.
این پیرمرد بامعرفت به امام عرض کرد: اے امام رئوف، من اجرت دنیوے نمیخواهم من صباحے بیش زنده نیستم؛ چرا که عمر خود را گذراندهام ؛ من پیراهنے از شما میخواهم که با آن نماز خواندهاید و عبادت خدا را کردهاید تا کفنم باشد و خداوند بهواسطه آن عذاب و فشار قبر را از من بردارد.
💎امام رضا ـ علیه السلام ـ دستور دادند که یکے از لباسهایشان را به پیرمرد بدهند، در این لحظه پیرمرد به ذهنش رسید تا درخواست دیگرے داشته باشد پس گفت: اے مولی! من از سکرات موت میترسم و بزرگوارے کنید و لحظه مرگ در کنار من باشید که امام پذیرفتند.
پیرمرد با خوشحالے لباس و وسایل سلمانے خود را بدون نگاه به سنگ طلا برداشت و خداحافظے کرد.
💎آن حضرت فرمودند: سنگ طلایت را بردار ما آنچه را که دادیم
پس نمیگیریم.
(این خاندان، خاندان کرم هستند تا کسے را راضے نکنند دست از بخشش و کرم
برنمیدارند مخصوصاً که لقب رضا ـ علیهالسلام ـ را خداوند متعال به ایشان عنایت
فرموده است.)
💎روزے اطرافیان امام دیدند حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ فرمودند: »لبیڪ لبیڪ لبیک« و بعد از آن هرچه به دنبال آن حضرت گشتند ایشان را نیافتند تا اینکه آن حضرت آمد و ماجراے این پیرمرد سلمانے را تعریف کردند و فرمودند اکنون لحظه جان دادن او بود. من هم بر بالینش حاضر شدم تا به آسانے جان داد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🎥داستان شخص بت پرست ...
همینکه گفته؛
من میرم شما اومده حساب کنید ...!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🍃🍃🍃🍃🍃
ابولحسن خرقانی میگوید:جواب دو نفر مرا سخت تکان داد...!
اول؛ مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد!
او گفت: ای شیخ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد!
دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان در جادهاى گل آلود میرفت.
به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی!
گفت : من بلغزم باکی نیست...
بهوش باش تو نلغزی شیخ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
ياد اين جمله داستايوفسكى از كتاب نفرين شدگان افتادم:
هر"پرهیزکاری"گذشتهای دارد و هر "گناه کاری"آینده ای!
(پس هیچگاه همدیگر را قضاوت نکنیم)
هدایت شده از تبلیغات گل یاس
🔴سرانجام کانال بنـــام پــدرومادر به ایتا پیوست.
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2015756435C3c7cc81897
اگـــه عاشق پدرومادرتی😍یا دلتنگ پدرومادرتی 😭بزن رو لینک👆👆👆
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
دستور ابن سینا برای پاکسازی ریه ها و بهبود اسم و تنگی نفس یک میراث گرانبهاست که به دست ما رسیده
دستورات کاملا طبی برای درمان امراض مختلف
انواع رژیم های گیاهی چاقی و لاغری و کاهش متابولیسم
این کانال پیشنهاد میدم از دست ندین
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1699348660C5a0dc3887f
شهیدانه🌹
گفت: مادرجان شما غصهی مرا نخور!
خانهی من عقب ماشینم است.
پرسیدم: یعنیچه که خانهات، عقب ماشینت است؟!
گفت: جدی میگویم!
اگر باور نمیکنی، بیا ببین همراهش رفتم،
در عقبِ ماشین را باز کرد.
وسایل مختصری را توی صندوق عقب ماشین چیده بود!
سهتا کاسه، سهتا بشقاب، سهتا قاشق
یک سفره پلاستیکی کوچک،
دوقوطی شیرخشک برای بچه
و یکسری خرده ریز دیگر!
گفت: این هم خانهی من که خیلی هم راحت است
گفتم: آخه اینطوری که نمیشود
گفت: دنیا را گذاشتهام برای دنیادارها
خانه هم باشد برای خانهدارها!
#شهید_ابراهیم_همت🌷
یاد شهدا باصلوات🌸
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات گسترده پایتا
_بی زبونی
_ضعف در فن بیان
_ترس از صحبت درجمع
برای داشتن بیان قوی و عالی
لمس بشه👇🏻لازمــــه
https://eitaa.com/joinchat/3348103341Cf166305d69
🗣♨️🌔جادوی بیان🌖♨️🗣
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
از حجاب متنفرم😠
دلیل علمی حجاب... 👨🏼🔬
وعوارض بی حجابی از دیدپزشکی در اینجا👇🏻
اولین بار درجهان
لمس شود 👇
👩🏻⚖🔜🌡🔛🔬🔜🧕🔜‼️
👩🏻⚖🔜🌡🔛🔎🔜🧕🏻🔜‼️
👩🏻⚖🔜🌡🔛🔬🔜🧕🏼🔜‼️
👩🏻⚖🔜🌡🔛🔍🔜🧕🏽🔜‼️
👩🏻⚖🔜🌡🔛🔬🔜🧕🏾🔜‼️
👩🏻⚖🔜🌡🔛🔎🔜🧕🏿🔜‼️
👆 مورد نیاز هر مسلمان😮
داستان کوتاه
🌸🍃
شخصی تعریف میکرد:
یه همکارداشتم سربرج که حقوق میگرفت تا15روزماه سیگار برگ میکشید،
بهترین غذای بیرون میخورد
ونیمی از ماه رو غذا ی ساده از خونه می آورد،
موقعی که خواستم انتقالی بگیرم کنارش نشستم گفتم تا کی به این وضع ادامه میدی ؟
باتعجب گفت: کدوم وضع!
گفتم زندگی نیمی اشرافی نیمی گدایی...!!
به چشمام خیره شد وگفت:تاحالا سیگار برگ کشیدی؟گفتم نه!
گفت:تا حالا تاکسی دربست رفتی؟ گفتم نه!
گفت:تا حالا به یک کنسرت عالی رفته ای؟ گفتم نه!
گفت:تاحالا غذای فرانسوی خورده ای؟گفتم نه!
گفت:تاحالا تمام پولتو برای کسی که دوستش داری هدیه خریدی تاخوشحالش کنی؟ گفتم نه!
گفت:اصلا عاشق بوده ای؟ گفتم نه!
گفت:تاحالا یک هفته از شهر بیرون رفته ای؟ گفتم نه!
گفت اصلا زندگی کرده ای؟با درماندگی گفتم اره...نه...نمی دونم...!!
همین طور نگاهم میکرد نگاهی تحقیر آمیز...!!
اما حالا که نگاهش میکردم برایم جذاب بود...
موقع خداحافظی تکه کیک خامه ای در دست داشت تعارفم کرد و یه جمله بهم گفت که مسیر زندگیم را عوض کرد،
اوپرسید:میدونی تا کی زنده ای ، گفتم نه!
گفت:پس سعی کن دست کم نیمی از ماه را زندگی کنی....!!
🍃
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه با بوتاکس و ژل خداحافظی کنید❌💉
فقط با یک روش گیاهی از شر چروک ها راحت شوید
جهت اطلاعات بیشتر لینک زیر را لمس کنید 👇
https://b2n.ir/tl59
https://b2n.ir/tl59
https://b2n.ir/tl59
🔻نماز پر فضيلت يكشنبههاى ماه ذيقعده🔻
👌در روز یکشنبه ماه ذيقعده نمازی با فضیلت بسیار از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که مجملش آن است که هر که آن را به جا آورد توبهاش مقبول و گناهش آمرزیده شود و خصمای او در روز قیامت از او راضی شوند و با ایمان بمیرد و دینش گرفته نشود و قبرش گشاده و نورانی گردد و والدینش از او راضی گردند و مغفرت شامل حال والدین او و ذریه ى او گردد و توسعه ى رزق پیدا کند و ملک الموت با او در وقت مُردن مدارا کند و به آسانی جان او بیرون شود و کیفیت آن ، چنين است که :
🔹در روز یکشنبه غسل کند و وضو بگیرد و چهار ركعت نماز ( دو تا دو ركعت ) گزارد
👈در هر رکعت حمد یک مرتبه و سوره ى توحيد سه مرتبه و معوذتین ( ناس و فلق ) یک مرتبه
👈سپس استغفار کند هفتاد مرتبه
👈و ختم کند استغفار را به
👈لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ
👈پس بگوید:
👈 يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اِغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ
👈الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لاَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ أَنْتَ
🙏التماس دعا🙏
هدایت شده از گسترده پُربازده اُفق
تست بینایی 🤔
شما در دایره قرمز چه عددی میبینید؟
🔴 88
🔴 38
🔴 83
🔴 33
پاسخ رو از اینجا ببینید 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/835452932Ce4f1852dfd
✅پاسخ این تست نشان میدهد سلامت #الزایمر، #بینایی و #عقلی شما چقدر هست
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
چــادری ها براتون سورپرایز آوردم😍
اول ببین توی قــاب چیه، بعد بخونش
روشکلیککن نگرانقیمتنباش👇💟
🌸💐🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁💐🌸
💐💫💫🌑💫💫💫💫💫💫💐
🎁💫💫🌑💫💫💫💫💫💫🎁
🎁💫🌑💫💫🌘💫💫💫💫🎁
🎁🌑💫💫🌒🌘💫🌑🌑💫🎁
🎁💫💫💫🌒🌘💫💫💫🌒🎁
🎁💫🌑🌑🌒🌘🌑🌑🌑🌒🎁
🎁💫💫💫💫💫💫💫💫💫🎁
💐💫💫💫💫💫🌘🌑🌒💫💐
🌸💐🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁💐🌸
همراه با هدایای بدون قرعه کشی😳😍
مستقیم از کنار حرم آقا امام رضا(ع)❤️
📘#حکایت_بهلول_دانا
بهلول بعد از طی یک راه طولانی به
حوالی روستایی رسید و زیر درختی
مشغول به استراحت شد .او پاهای
خود را دراز کرد و دستانش را زیر
سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده
او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید:
تو دیگر چه کافری هستی؟
بهلول که آرامش خود را از دست داده بود
جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟
به چه دلیل گمان می کنی که من کافر
و گستاخ هستم؟
پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز
کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف
مکه قرار دارند و به همین دلیل به
خداوند توهین کرده ای!
بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که
چشم های خود را می بست گفت:
اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان
که خداوند در آن جا نباشد!
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🚨🚨المااااس دررر لججججن‼️😰🤔
❌درباره این موضوع☝️تابحالچیزی شنیدید⁉️
🔴پسلازمه 🎥کلیپ رو دانلودکنید🔴
❌فقط کسانی که #اهل_تفکرند بیان❌
❌افراد سطحی نگر مدنظرما نیستند❌
http://eitaa.com/joinchat/3369205784C56311a31c5
http://eitaa.com/joinchat/3369205784C56311a31c5
📛⛔️توخلوت دانلود☝️☝️بشه⛔️📛
#طنزجبهه
🌸اب انار
در عملیات کربلای پنج نیروهای لشکر 5 نصر در موقعیت سخت و خطرناکی قرار گرفتند.
ما داخل سنگر کوچکی که گروهی از فرماندهان از جمله برادر شوشتری (جانشین فرمانده قرارگاه )در آن حضور داشتند،نشسته بودیم.
سردار شوشتری از آنجا به کمک بی سیم به هدایت عملیات مشغول بود و گویی اصلا در جمع ما قرار نداشت و روحش پیش نیروهای در خط بود. در آن بین برادر سعید مؤلف اناری برداشت و داشت آب لمبو می کردتا بخورد. وقتی فشارهایش را به انار بیش تر می کرد. گفتم :«آقا سعید! الان می ترکدها !»
اما آقا سعید گوش نکرد و ناگهان انار ترکید و مقدار زیادی آب انار روی سر و صورت شهید شوشتری ریخت .
یکدفعه آقای شوشتری بهت زده از جا پرید و چون هوش و حواسش در سنگر نبود . نگاهی به اطراف کرد و با گوشی بیسیم محکم به سر من زد و دوباره به کارش مشغول شد .
بعد از دفع حمله ی دشمن ، وقتی که آرامش به خط برگشت جرات کردم و به ایشان گفتم : «حاج آقا ! سعید بود که انار را روی شما ریخت ، شما چرا مرا زدید ؟»
گفت :« هرچه بود ، تمام شد . او دور بود و شما نزدیک ! من هم کار داشتم نمی شد او را بزنم !!»
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
😎😎خانومای خوشگل پسند #تولیدی_نسترن آتیش زده به مالش😁🔥
⛔️ #بزرگترین تولیدکننده روتختیِ ایتا
👇🤯رو تختی فقط #300 تومن🤯👇
https://eitaa.com/joinchat/2021785618Cbdab9c2a72
#ارسال_رایگان و #تحویل_درب_منزل🤩
📝نقل شده که در زمان خاتم الانبیا محمد (صلوات الله علیه و آله) در یکی از جبهه های جنگ یکنفر از کفار سوار الاغ سفید زیبائی بود و در صف کفار جنگ می کرد، یکی از مسلمانان تا چشمش به این مرکب راهوار سفید افتاد خوشش آمد و گفت من میروم و این کافر را می کشم و استرش را مالک می شوم و با این قصد حرکت کرد ولی تا خواست حمله کند آن مشرک پیش دستی کرد و مسلمان را کشت بعد از جنگ مسلمانان می گفتند که خوش به حالش به درجه ی رفیع شهادت رسید پیامبر وقتی که فهمید گفت: که او نیتش این بود که آن کافر را بکشد و بعد ازکشتنش الاغ او را به عنوان غنیمت صاحب شود و او هم اکنون در جهنم است و بعد از این ماجرا به قتیل الحمار یا همان شهید راه الاغ معروف شد
.
. 💠 پیامبرگرامی (صلی الله علیه و اله) با این فرمایش مردم را از این امر آگاه کرد که هر کشته ای شهید نیست و بهشتی نمی شود بلکه نائل شدن به مقام شهادت شروطی دارد که به نیت عمل فرد وابسته است.
.
. 📚 این مطلب را شهید والامقام دستغیب در کتاب استعاذه ص 244 از کتاب جامع السعادات ( نراقی ج3ص 83 ) نقل کرده است
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌎طی الارض ایت الله بهجت(ره)
🕌در زمانی که در نجف، مشغول تحصیل بودم، پدرم، آخوند ملّا ابراهیم، برای زیارت، به نجف آمد. چند روزی در نجف بود و پس از آن، با هم به کربلا رفتیم. یک شب در حرم امام حسین (ع) مشغول زیارت بودم که ناگهان یادم افتاد که عهد کردهام چهل شبِ چهارشنبه، به مسجد سهله بروم و تا آن وقت، سی و دوشب رفته بودم. متأثر شدم که چرا صبح، متوجّه این مطلب نشدهام تا بتوانم به عهد خود، عمل کنم و اکنون باید مجدداً این برنامه را از ابتدا آغاز نمایم.
در این فکر بودم که دیدم آیت الله بهجت در قسمت بالاسرِ ضریح امام حسین (ع) نشسته و مشغول زیارت و عبادت است. خدمت ایشان رفتم و سلام کردم. فرمود: آقای قرنی! چیه؟ تو فکری؟ میخواهی به مسجد سهله بروی؟
توجّه نکردم که ایشان از کجا فهمید که من در فکر مسجد سهلهام. عرض کردم: بله! و موضوع عهد خود را توضیح دادم. فرمود: برو، پدرت را بگذار در مدرسه و بیا! من اینجا منتظر شما هستم.
پدرم در حرم بود. ایشان را به مدرسه بردم. شام را تدارک دیدم و به پدرم گفتم: شما شام را میل کنید و استراحت نمایید. گویا استادم با من کاری دارد، من مجدّداً به حرم امام حسین (ع) باز میگردم.
سپس به حرم بازگشتم و خدمت آیت الله بهجت رسیدم. ایشان فرمود: میخواهی به مسجد سهله بروی؟
گفتم: آری، خیلی مایلم.
فرمود: بلند شو همراه من بیا. و دست مرا در دست خود گرفت. همراه ایشان از حرم امام حسین (ع) بیرون آمدیم و از شهر، خارج شدیم. ناگاه، به صورت معجزه آسا خود را پشت دیوارهای شهر نجف دیدیم. فرمود: از پشت شهر، وارد آن میشویم.
شهر نجف را دور زدیم و وارد مسجد سهله شدیم و نماز تحیّت و نماز امام زمان (ع) را در معیّت آن بزرگوار خواندم. پس از آن، آیت الله بهجت فرمود: میخواهی نجف بمانی یا به کربلا برگردی؟
عرض کردم: پدرم کربلاست و او را در مدرسه گذاشتهام، باید به کربلا برگردم.
فرمود: مانعی ندارد. و مجدداً دست مرا گرفت. دستم در دست آن بزرگوار بود که خود را در بالاسرِ امام حسین (ع) دیدم.
در پایان این ماجرا، آیت الله بهجت فرمود: راضی نیستم که تا زندهام، این جریان را برای کسی بازگو نمایی.منابع:
1ـ ادهمنژاد، محمدتقی. گلشن ابرار، قم: نورالسجاد، 1386، جلد 6.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه بنده خدایی تعریف می کرد بچه که بودم، رفتم مسجد، سر نمازم با صدای بلند دعا کردم
"خدایا یه دوچرخه به من بده" ریش سفید محل شنید، گفت: بچه جان، خدا که کارش دوچرخه دادن نیست، کار خدا لطف به بندگانشه، خصوصا بخشش گناهاشون، نه دوچرخه دادن. صبح روز بعد رفتم یه دوچرخه دزدیدم و تو مسجد سر نمازم دعا کردم که خدایا منو بابت تمام گناهانم ببخش. ریش سفید شنید و گفت: آفرین پسرم، حالا شدی مسلمان خوب و خداپرست.
از آن روز دیگه من راهمو پیدا کردم الان هم یه گوشه دارم خدمت میکنم، اول اختلاس میکنم و بعد نماز و نذری و توبه!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✍#یڪ_داستان_یڪ_پند
❄️در ســــــال قــــــحطی، در مســــــجدی
واعظی روی منبر بود و میگفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دستش میچسبند و نمیگذارند، صدقه بدهد.
🌸مؤمنــــــــی پای منبـــر این ســـــــخنان
را شنید با تعجّب به رفقایش گفت: صدقه دادن که این چیزها را ندارد، اینک من مقداری گندم در خانه دارم، میروم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد و از جایش حرکت کرد.
❄️وقتــــــــــــی که به خــانه رسیـــــــــــد
و زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سالِ قحطی، رعایتِ زن و فرزند و خودت را نمیکنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و…
🌸خلاصه به قــدری او را وســــــوسه کرد
که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقا برگشت. از او پرسیدند چه شد؟ هفتاد شیطانی که به دستت چسبیدند، را دیدی؟ پاسخ داد: من شیطانها را ندیدم لکن مــادر شیطان را دیدم که نگذاشت.
❄️✨در روایتـی از حضرت علــے(علیهالسلام)
آمده است زمان انفاق هفتاد هزار شیطان انسان را وسوسه و التماس میکنند که چیزی نبخشد.
انسان میخواهد در برابر شیاطین مقاومت کند
اما شیطان به زبان زن یا رفیق و… مصلحت بینـی میکند و نمیگـذارد.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
عذاب شدید بردن آبروی دیگران!
مردی خدمت امام موسی کاظم (علیه السلام) آمد و عرضه داشت:
فدایت شوم، از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که ناپسند بود، از خودش پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از افراد موثق و قابل اعتماد این مطلب را از او نقل کردند!
حضرت فرمود: گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن ..
حتی اگر پنجاه نفر قسم خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام از او قبول کن و از آنها نپذیر!
هرگز چیزی که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از بین می برد در جامعه منتشر نکن که از آنها خواهی بود که خدا در موردشان فرموده:
"کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند"
حسن ختام این مطلب، حدیثی تکان دهنده از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمودند:
هر کس گناه و کار زشتی را نشر و پخش کند، همانند کسی است که آن کار را انجام داده است..
کافی ج 8 ص 147. آیه مذكور در سوره نور آیه 19 قرار دارد.
به نقل از تفسیر راهنما.
بحارالأنوار، ج 72، ص 365، ح 77.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#داستانک 🏳️🌈
در ژاپن مردمیلیونری برای درد چشمش درماني پیدا نمیکرد
بعداز ناامید شدن ازاطباء پیش راهبی رفت
راهب به او پیشنهاد کرد به غیر از رنگ سبز به رنگ دیگری نگاه نکند
وی پس ازبازگشت دستور خرید چندين بشکه رنگ سبز را داد و همه خانه را رنگ سبز زدند همه لباسهایشان را و وسایل خانه و حتی ماشینشان رابه رنگ سبز تغییر دادند
و چشمان او خوب شد.
تا اینکه روزی مرد میلیونر راهب را برای تشکر به منزلش دعوت کرد
زمانیکه راهب به محضر ميليونر میرسد جویای حال وی میشود
مرد میلیونر میگوید:
خوب شدم
ولی این گرانترین مداوایی بود که تا به حال داشته ام...
راهب با تعجب گفت اتفاقا این ارزانترین نسخه ای بوده که تجویز کرده ام
برای مداوا،تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز تهیه ميكرديد !!
📌برای درمان دردهايت، نمیتوانی دنیا را تغییردهی...
بلکه با تغییر نگرشت میتوانی دنیا را به کام خود دربیاوری..
تغییر دنیا کار احمقانه ایست
ولي، تغییرنگرش ارزانترین و موثرترین راه است.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📚امانتداری
فضیل بن عیاض، پیش از آن که با شنیدن آیه اى از آیات قرآن توبه کند راهزن بود. وى در بیابان مرو خیمه زده بود و پلاسى پوشیده و کلاه پشمین بر سر و تسبیح در گردن افکنده و یاران بسیار داشت، همه دزد و راهزن. هر مال و جنس دزدیده شده اى که نزد او مى بردند، میان دوستان راهزن تقسیم مى کرد و بخشى هم خود برمى داشت.
روزى کاروانى بزرگ مى آمد، در مسیر حرکتش آواز دزد شنید. ثروتمندى در میان کاروان، پولى قابل توجه داشت. برگرفت و گفت در جایى پنهان کنم تا اگر کاروان را بزنند، این پول برایم بماند. به بیابان رفت، خیمه اى دید در آن پلاس پوشى نشسته، پول به او سپرد. فضیل گفت در خیمه رو و در گوشه اى بگذار، خواجه پول در آنجا نهاد و بازگشت.
چون به کاروان رسید، دزدان راه را بر کاروان بسته و همه اموال کاروان را به دزدى تصرف کرده بودند.آن مرد قصد خیمه پلاس پوش کرد. چون آنجا رسید، دزدان را دید که مال تقسیم مى کردند. گفت آه، من مال خود را به دزدان سپرده بودم.
خواست باز گردد، فضیل او را بدید و آواز داد که بیا. چون نزد فضیل آمد، فضیل گفت چه کار دارى؟ گفت جهت امانت آمده ام. گفت همان جا که نهاده اى بردار. برفت و برداشت. یاران فضیل را گفتند ما در این کاروان هیچ زر نیافتیم و تو چندین زر باز مى دهى. فضیل گفت او به من گمان نیکو برد و من نیز به خداى تعالى گمان نیکو مى برم. من گمان او را به راستى تحقق دادم تا باشد که خداى تعالى گمان من نیز به راستى تحقق دهد.
📚 زیبایی های اخلاق، حسین انصاریان، صفحه 266
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
💠ماجرای عجیب دعوای سگ و جوان در قبر💠
👈 این جریان از عجیبترین اتفاقاتیست که در قبرستان تخت فولاد اصفهان اتفاق افتاده است که شیخ بهایی در کشکول خود به آن اشاره کرده و به گفته آیت الله ضیاءآبادی، امام خمینی ره نیز در جلسه درس اخلاق خود آن را بیان کرده است:
🔳شیخ بهایی نقل میکند:
روزی در تخت فولاد اصفهان از مرد عارفی که اهل ریاضت بود پرسیدم آیا خاطره ای داری که برای من نقل کنی
او فکر و تامّلی کرد و بعد گفت :
⭕️روزی همین جا نشسته بودم ، دیدم جمعیّتی جنازه ای را آوردند در آن گوشه قبرستان دفن کردند و رفتند.
💢 چندی نگذشته بود که احساس کردم بوی عطر خوشی به شامّهام میرسد. به اطراف نگاه کردم دیدم جوانی خوشصورت و خوش لباس و خوشبو وارد قبرستان شد و فهمیدم این بوی خوش از اوست، آن جوان رفت کنار همان قبر و ناگهان دیدم آن قبر شکافته شد و آن جوان داخل قبر رفت و قبر به هم آمد.
من غرق در تعجّب و حیرت شدم که خواب میبینم یا بیدارم.
💢 در همین حال، احساس کردم بوی بد و نفرتانگیزی به شامّهام میرسد، دیدم سگی وحشتانگیز ، بدقیافه و بدبو وارد قبرستان شد. با عجله رفت کنار همان قبر، قبر شکافته شد و او داخل قبر رفت و باز قبر به هم آمد.
من تعجّب و حیرتم بیشتر شد که چه صحنهای دارم میبینم.
⛔️ لحظاتی گذشت، دیدم باز آن قبر شکافته شد و آن جوان زیبا در حالی که سر و صورتش خونین و لباسهایش پاره و کثیف شده بود از قبر بیرون آمد؛
خواست از قبرستان بیرون برود من دویدم جلو و او را قسم دادم که بگو تو که هستی و جریان چیست ؟
💢 گفت : من اعمال نیک آن میّت هستم، مامور شدم پیش او بروم و تا روز قیامت با او باشم. آن سگ هم اعمال بد اوست که پس از من وارد قبر شد. ما با هم نمیتوانستیم بسازیم، با هم گلاویز شدیم و او چون از من قویتر بود بر من غلبه کرد و با این وضع از قبر بیرونم کرد.
👹 حال آن سگ تا روز قیامت با او خواهد بود.
⭕️شیخ بهایی بعد از نقل این حکایت گفت: این حکایت، عقیده شیعه مبنی بر تجسم اعمال را تأیید مینماید
📕خزینه الجواهر، ص 541 / ماه رمضان فصل شکوفایی انسان در پرتو قرآن، آیت الله سیدمحمد ضیاءآبادی، جلد 2 صفحه 19 الی 22
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
❤️مادر نمادی از عشق خداوند است....
🍃 در زلزله «سی چوان» چین، وقتی گروه نجات یک زن جوان را زیر آوار پیدا کردن، او مرده بود؛ اما کمک رسانان زیرنور چراغ قوه، چیز عجیبی دیدند!
زن با حالتی عجیب روی زمین زانو زده و حالت بدنش زیر فشار آوار کاملا تغییر یافته بود. ناجیان تلاش می کردند جنازه او را بیرون بیاورند که گرمای موجودی ظریف را احساس کردند. چندثانیه بعد... سرپرست گروه نجات، دیوانه وار فریاد زد: بیایید! بیایید اینجا! یک بچه این جاست...
وقتی آوار از روی جنازه مادر کنار رفت، نوزاد سه یا چهار ماهه ای از زیر آن بیرون کشیده شد.
نوزاد کاملا سالم و در خواب عمیقی بود. او در خواب شیرینش نمی دانست چه فاجعه ای، وطنش را ویران کرده و مادرش هنگام حفاظت از او، قربانی شده است.
مردم وقتی بچه را بغل کردند،یک تلفن همراه از لباسش به زمین افتاد که روی صفحه آن این پیام دیده می شد :
☀️ «عزیزم، اگر زنده ماندی، هیچ وقت فراموش نکن که مادرت با تمام وجودش دوستت داشت...»
🌸قدر مادرها بهترین مخلوق خداوندی رو بدونید که خدایی نکرده یک روزی حسرت نخورید🌸
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande