🍃پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند :
🔸 روز قيامت بنده خوشحال از حسنات خود وارد محشر مى شود .
🔸ناگهان مردى مى آيد و مى گويد : پروردگارا ! اين مرد به من ظلم كرده است . پس، از حسنات او برداشته و در حسنات آن مرد دادخواه گذاشته مى شود .
🔸به همين ترتيب افرادى كه در حق آنها ستم كرده است مى آيند تا جايى كه حتى يك حسنه براى او باقى نمى ماند .
🔸از آن پس اگر كسى بيايد و حق خود را از او بخواهد از گناهان آن مرد برداشته و به گناهان او افزوده مى شود .
🔥بدين سان همچنان داد مردم از او گرفته
مى شود ، تا آن كه او را به آتش می افکنند
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#داستان_آموزنده
🌺 جزای صبر در برابر همسر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
🌦امام باقرعليه السّلام فرمود:
💫در زمان حضرت هود عليه السّلام عدّه اى گرفتار قحطى شدند، آنان نزد هود رفتند تا دعا كند خداوند باران رحمتش را نازل كند، دراين هنگام پير زنى بد زبان و فحّاش از منزل هود خارج شد و گفت:
💫چرا هود براى خودش چنين دعايى نمى كند؟
🌿مردم گفتند: ما را به نزد او ببر،
🍃گفت: او اكنون در ميان مزرعه مشغول آبيارى است، به آنجا برويد، ما نزد او رفتيم، هود هر قسمتى را كه زراعت مى كرد مى ايستاد و دو ركعت نماز مىخواند، در اين هنگام هود متوجه آنان گشت و گفت: حاجت شما چيست؟
🌿گفتند: ما براى حاجتى آمديم ولى چيزى شگفت انگيزتر از حاجت خود مشاهده كرديم.
🌦 گفت: چه ديديد؟ گفتند:
🍁پير زن بد زبان و فحّاشى را ديديم كه از منزلت خارج شد و بر سر ما فرياد كشيد.
🌦فرمود: او همسر من است و من دوست دارم كه سالها زنده بماند.
🌿گفتند: اى پيامبر خدا! چرا خواهان طول عمر او هستى؟
🌦 گفت: زيرا هيچ مؤمنى نيست، جز آنكه كسى را دارد كه اذيّتش كند، من هم خدا را شكر مى كنم كه اذيّت كننده ام را زير دستم قرار داده و اگر چنين نبود كسى بدتر از او بر من مسلّط مى شد.
📚 مشكاة الأنوار في غررالأخبار، ص ۲۸۷-
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
#یک_پند_یک_معرفت
✍️دوستی نقل میکرد زمانی پایتخت که بودم به خاطر شغلام برخی مردم برای امورشان نیاز شدید به من داشتند. برخی را میدیدم که برای دریافت برکات همشهری و جلب نظر من، با این که نمی توانستند ولی سعی داشتند به زور با من تُرکی سخن بگویند و بر من نزدیک شوند. این مسئله همیشه آزارم میداد چون برخی از همین افراد را اگر یک نیازمند فقیری با آنان به تُرکی سخن میگفت، آنها فارسی جوابش را میدادند.
روزی جوانی با من تُرکی سخن گفت که من اصلا متوجه منظورش نمیشدم؛ پرسیدم تُرک کجا هستید؟ چون گمان میکردم او هم برای گرهگشایی از کارش به اکراه و زور تُرکی سخن میگوید. جوان گفت: ما تُرک قشقایی هستیم و زبانمان تُرک است... از صحبتهای تُرکی او لذت بردم نه بخاطر این که تُرک بودم و تعصب داشتم، بلکه به این خاطر، با این که زباناش را سختتر از مرکز نشینها متوجه میشدم ولی او خودش بود، خودش.... همیشه سعی کنیم همه جا خودمان باشیم، خودمان!!! و برای بهبود کارمان نقش بازی نکنیم.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✅حق النّاس
✍شخصی از حضرت آیت الله بهجت(ره) درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند: «تا میتوانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند مجددا مشغول ذکر شدند.
🔅 بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند:
«اگر احیانا گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد.» باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.»
📚منبع: فریادگر توحید، ص ٢١٨
👈
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
👳♂آورده اند که، عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت
به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت : نه
مرد گفت : فلان عابد بود
نانوا گفت : من از مریدان اویم
دنبالش دوید و گفت می خواهم شاگرد شما باشم ، عابد قبول نکرد
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم ، عابد قبول کرد
وقتی همه شام خوردند
نانوا گفت : سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد پاسخ داد : دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی...
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های عبرت آموز
داستان کوتاه شیخ رجبعلی خیاط
🎙مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#یک_داستان_یک_پند
✍حسن از شهرستان به مرکز استان انتقالی گرفته است. او معلّم مدرسه ابتدایی است. وقتی به خانه دایی اش در مرکز استان می رسد معذب است و قصد دارد در اطراف شهر به وسع خود خانه ای اجاره کند.
🌟دایی اش به او می گوید: اصلا برای اجاره خانه عجله نکن تا هر زمان که بخواهی در خانه ما بمان، که طبق امر الهی خانه خود توست و صله ارحام بر من واجب . و تو با وجودت به خانه من هم به عنوان مهمان و هم به عنوان صله ارحام برکت می بخشی و خودت بی خبری.
🏘حسن مدت 10 شب در خانه دایی خود مهمان می شود. که با تلاش مدیر مدرسه، برای او خانه نقلی کوچکی به عنوان اجاره پیدا می شود.
🌐بعد از ده روز،حسن وسایل مجردی خود به خانه جدید می آورد. و ساکن می شود. حسن عاشق دایی خود است چون می دانست هر اندازه در خانه دایی خود بماند دایی او راضی است و محدودیت زمانی بر او مقرر نکرده است. نیَّت دایی او برای رضای خدا و رضای اوست.و دایی او از اقامت او نه تنها ناراحت نمی شود بلکه احساس صلوات الهی می کند. اگر دایی حسن می گفت: یک ماه در خانه من بمان و بعد می روی... داستان ارزش کار دایی حسن نزد او متفاوت و بسی کمتر می شد .... چنان چه کسی که در ماه محرم ، شرب خمر برای رضای خدا ترک می کند نزد خدا بسیار ارزشمند تر از کسی که نیت کند فقط ماه محرم را شراب نخواهد خورد. کسی که در ماه رمضان نیت می کند من بعد نماز خواهد خواند اگر دوم رمضان از دنیا برود نزد خدا نماز خوان محسوب می شود و فرق دارد با کسی که نیت کرده فقط ماه رمضان روزه بگیرد و نماز بخواند هر چند صاحب چنین نیتی سی ام رمضان و در حال نماز بمیرد چون اراده کرده بود بعد ماه رمضان دیگر نماز نخواند، نزد خدا اگر سی ام رمضان هم بمیرد یک بی نماز محسوب می شود. و این است معنی الله الصمد . چون حق تعالی نه به نماز یک ماهه نیاز دارد و نه به نماز دو روزه بلکه نیت ما نزد خداوند است که وزن می شود.
💠در حدیثی به این مضمون از امام صادق (ع) آمده است. در جواب این سوال که کسی که در بیست سالگی بمیرد، چگونه خداوند بهشت و جهنمی شدن او را مشخص می کند؟
❇️امام می فرمایند: اهلِ بهشت برای آن در بهشت هستند که نیَّت داشتند،هر اندازه از خدا عمر بگیرند در اطاعت او باشند. و اهل جهنم برای این در جهنم می روند که نیَّت شان بر این بود، هر اندازه در دنیا زنده بمانند عصیان خداوند بکنند.
📌 پس کسی که گمان می کند،کسی که در بیست سالگی می میرد.خوش به حال اش اهل بهشت است چون کم عمر از خدا گرفته پس کم گناه کرده است، خیال باطل و مصداق ✨ساءَ ما یَحکُمون✨ است.و ملاک بهشت و جهنمی شدن ما فقط نیَّت های ما است.
🔅علت این که حق تعالی، تا زمان دیدن فرشته مرگ بر انسان فرصت توبه داده است و عاقبت به خیری بسیار مهم است این امر است که فرصت الهی برای تغییر نیَّت های ما تا قبل از مرگ مان است. و علت این که می گویند، کسی که توبه کرده است مصداق کسی است که گناهی نکرده است. آن است که تایب در نیَّت خود در ادامه حیات اش به نیت خیر عبد و بندگی خدا با ترک معصیت او بر می گردد.
✨ ولَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّىٰ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ ۚ أُولَٰئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا✨
⚡️و کسانی که (تمام عمر) به اعمال زشت اشتغال ورزند تا آنگاه که یکیشان مشاهده مرگ کند در آن ساعت پشیمان شود و گوید: اکنون توبه کردم، توبه چنین کسی پذیرفته نخواهد شد.
جان ها قربان رحمت آن یگانه معبود و وجود هستی که حتی تا دیدن فرشته مرگ به بنده اش فرصت اصلاح نیَّت خود را بخشیده است.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#جرعهای_از_معرفت
💠آیت الله فاطمی نیا رحمة الله علیه
🔸علامه محمد تقی جعفری از صاحب دلی که چشم باطنش باز بود نقل کرد که:
🔸در موضوعی داشتم با همسرم بحث و مشاجره می کردم و گمان می کردم که حق با من است، ولی در واقع حق با او بود، ناگهان صورت باطنی غضبم را به من نشان دادند، بسیار کریه و زشت بود! آن صورت آمد و به من نزدیک شد و در گوشم گفت: کثیف، ساکت شو!
همین که متنبه شدم، فوراً دست همسرم را بوسیدم و عذر خواستم، او که از قضیه خبر نداشت متحیر شد که چطور در وسط دعوا و مشاجره این کار را کردم!
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
◼️اهمیت اخلاق خوب ◼️
✍️دوران رسول خدا بود. بانوی مسلمانی همواره روزه میگرفت و به نماز اهمیّت بسیار میداد؛ حتّی شب را با عبادت و مناجات به سر میبرد ولی بداخلاق بود و با زبان خود همسایگانش را میآزرد. شخصی به محضر رسول خدا آمد و عرض کرد: فلان بانو همواره روزه میگیرد و شب زندهداری میکند، ولی بداخلاق است و با نیش زبانش همسایگان را میآزارد.
رسول اکرم (ص) فرمود: لا خیر فیها هی من اهل النّار؛ در چنین زنی خیری نیست و او اهل دوزخ است. از این داستان استفاده میشود که نمازخوان باید اخلاق هم داشت باشد.
📚بحارالانوار، ج71، ص294
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
داستان_آموزنده
🌟روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
🔆حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند .
✨روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
🌱حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید...
🔆حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی.
ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت!
🦋همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند...
🌼حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
🌸حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟
سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
🌺حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟!
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد...
💫حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی...
فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد...
✨✨👈فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد...
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🟢 #داستانهایی_از_زندگانی_حضرت_زهرا_علیها_سلام
🔹 تقسیم کارهای خانه بین خود و کنیز
حضرت باقر عليه السلام از پدر بزرگوارش نقل مى فرمايد كه حضرت ، ازدواج فاطمه سلام الله عليها را يادآورى كرده ، فرمود:
روزى حضرت زهرا سلام الله عليها از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درخواست كرد خادمى براى او فراهم فرمايد...
تا اینکه در يكى از جنگها و غزوه هاى ساحلى ، اسيرانى نصيب پیامبر خدا شد. آنها را تقسيم فرمود و دو زن را كه يكى جوان و ديگرى به سن كمال رسيده و از جوانى گذشته بود، نزد خود نگاه داشت .
به دنبال حضرت زهرا سلام الله عليها فرستاد و دست يكى از آن دو را گرفته در دست فاطمه سلام الله عليها گذاشت و فرمود: اى فاطمه ! اين از آن تو باشد، او را كتك نزنى ، زيرا من ديدم كه نماز مى خواند و جبرئيل مرا از اين كه نمازگزاران را كتك بزنم ، نهى كرد و بدين سفارش و توصيه تاءكيد فرمود.
فاطمه سلام الله عليها كه ديد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرتب سفارش وى را مى كند، روى به حضرت كرده و گفت : اى رسول خدا! كارهاى خانه يك روز بر عهده من و يك روز بر عهده او باشد.
اشك از ديدگان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سرازير شد و فرمود: الله اعلم حيث يجعل رسالته ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم.
📕 فاطمه زهرا سلام الله عليها شادمانى دل پيامبر، ص 271.
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande