eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.3هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام 😊✋ صبح زیباتون تون بخیر و شـادی الهی امروز در کنار عزیزانتون بهترین روز زندگیتون باشه پراز خوبی پراز شادی پراز نعمت پراز مهربانی پراز حس خوشبختی🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهاب اسفندیاری سوال سخت‌تر و شخصی از پرسید. بدون تنش و بدون پرت کردن میکروفون پاسخ داده شد. ✍مسعود براتی
🔴 شیطانی که در کمین توست پیرمردی به نام «مشهدی غفار» حدود 120 سال پیش، در بالای مناره مسجد ملاحسن خان، سال‌ها اذان می‌گفت.  پسر جوانی داشت که به پدرش می‌گفت: ای پدر! صدای من از تو سوزناک‌تر و دلنشین‌تر و رساتر است، اجازه بده من نیز بالای مناره بروم و اذان بگویم. پدر پیر می‌گفت: فرزندم تو در پایین مناره بایست و اذان بگو. بدان در بالای مناره چیزی نیست. من می‌ترسم از آن بالا سقوط کنی، می‌خواهم همیشه زنده بمانی و اذان بگویی. تو جوان هستی، بگذار عمری از تو بگذرد و سپس بالای مناره برو. از پسر اصرار بود و از پدر انکار! روزی نزدیک ظهر، پدر پسر خود را بالای مناره برای گفتن اذان فرستاد. مشهدی غفار تیز بود و از پایین پسرش را کنترل می‌کرد. دید پسرش هنگام اذان گاهی چشمش خطا رفته و در خانه مردم نظر می‌کند. وقتی پایین آمد، به پسر جوانش گفت: فرزندم من می‌دانم صدای تو بلندتر از صدای پدر پیر توست. می‌دانم صدای تو دلنشین‌تر از صدای من است. هیچ پدری نیست بر کمالات و هنر فرزندش فخر نکند. من امروز به خواسته تو تسلیم شدم تا بر خودت نیز ثابت شود، آن بالا جای جوانی چون تو نیست و برای تو خیلی زود است. آن بالا فقط صدای خوش جواب نمی‌دهد، نفسی کشته و پیر می‌خواهد که رام مؤذن باشد. تو جوانی و نفست هنوز سرکش است و طغیان‌گر، برای تو زود است این بالارفتن. به پایین مناره کفایت کن! بدان همیشه همهٔ بالارفتن‌ها به‌سوی خدا نیست. چه‌بسا شیطان در بالاها کمین تو کرده است که در پایین اگر باشی، کاری با تو ندارد. •✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
❣اهل بیت ع رو خرج دنیا نکنیم! ☄ما هر وقت دچار مشکل میشیم سراغ اهل بیت ع میریم و جالبه‌ که خیلی‌ها عظمت اهل بیت ع رو به شفا دادن و کمک کردن مالی و... میشناسن و در کل اونها رو برای دنیای خودشون خرج میکنن، ☘در حالی که در روایات منفعت اهل بیت ع برای این دنیا نیست 👌یعنی نفعی که اهل بیت در این دنیا به ما میرسانند در مقابل آنچیزی که بعد از مرگ به ما میرسد چیزی نیست. 🌹امام صادق ع میفرمایند: محبّت‌ ما اهل‌ بیت‌ در هفت‌ جا ثمر می‌بخشد: ⭕️ در نزد خداوند ⭕️ و در وقت‌ مرگ‌ ⭕️ و در قبر ⭕️ و در روز رستاخیز ⭕️ و در کنار حوض‌ کوثر ⭕️ و در وقت‌ میزان‌ ⭕️ و در هنگام‌ عبور از صراط‌ 📚محاسن‌ ج‌ 1، کتاب‌ الصَّفوة‌ و النّور و الرّحمة‌، ص‌ 152، حدیث‌ 75 👈اگر دقت کنید در این روایت هیچ اشاره ای به دنیا نشده است... • . •┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🔴 اگر کسی تو را اذیت کرد، به‌خاطر شیعه‌بودنش برایش دعا کن ✍«آیت‌الله حائری شیرازی» نقل می‌کنند:برای خرید نان در نانوایی سنگکی ایستاده بودم. وقتی نوبتم شد، یکی دیگر آمد و نانوا هم به او زودتر نان داد. من به او اعتراض کردم، اعتراض محترمانه‌ای هم کردم، اما یک جواب سربالا و تندی به من داد. دلم از او رنجید. نان نگرفتم و از مغازه بیرون آمدم. در راه که می‌آمدم، دلم از دست او آتش گرفته بود. در همین آشفتگی می‌خواستم نفرینی به او بکنم. یک دفعه سرم را بلند کردم و چشمم افتاد به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها. گفتم نانوا از شیعیان حضرت است. من اگر نفرین کنم، از چشم این‌ها می‌افتد. اهل‌بیت خوششان می‌آید که من دعایش کنم. دعایش کردم و گفتم:خدایا این آدم را صالح کن.وقتی دعا کردم، آتشی که در دلم بود خنک شد. خدا را شکر کردم. بعد دیدم هر وقت کسی اذیتم می‌کند، اگر دعایش کنم دلم خنک می‌شود. به شما هم توصیه می‌کنم هر وقت کسی اذیتتان کرد، به او دعا کنید. این‌ها شیعه هستند. چقدر «یا حسین» و «یا علی» می‌گویند. به تمام کسانی که به شما ظلم کردند دعا کنید؛ فقط به‌خاطر اینکه شیعه هستند. مثل مادری که به بچه‌اش دعا می‌کند و از حقش می‌گذرد. وقتی شما از این طرف بخشیدی و سخت‌گیری نکردی، دل دیگران به شما نرم می‌شود و آن‌ها هم برای شما طلب مغفرت می‌کنند. دل به دل راه دارد. حق‌دارانِ شما هم از شما صرف‌نظر می‌کنند. وقتی حق‌داران صرف‌نظر کردند، راهت باز می‌شود. ‌‌‌‌. •┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔆نتيجه توسل حدود چهل سال قبل در كرمان يكى از علماى وارسته و متعهد بنام آيت الله ميرزا محمدرضا كرمانى (متوفى 1328 شمسى ) زندگى مى كرد، در آن زمان ، در كرمان ، بازار فرقه ضاله شيخيه رواج داشت . آيت الله كرمانى ، واعظ محقق آن زمان مرحوم سيد يحيى يزدى را به كرمان دعوت كرد، تا با واعظ و ارشاد خود، مردم را از انحرافات و گمراهيهاى شيخيه آگاه كند و در نتيجه جلو گسترش آنها را بگيرد. مرحوم سيد يحيى واعظ يزدى ، اين دعوت را پذيرفت و به كرمان رفت ، و مردم را متوجه انحرافات آنها نمود و با افشاگرى خود، اين گروه ضاله را رسوا ساخت ، به طورى كه تصميم گرفتند با نيرنگى مخفيانه او را بقتل برسانند، آن نيرنگ مخفيانه اين بود: شخصى از آنها به عنوان ناشناس ، از او دعوت كرد كه فلان ساعت به فلان محله و فلان خانه براى منبر رفتن برود. او قبول كرد، دعوت كننده با عده اى به خدمت سيد يحيى واعظ آمده و او را با احترام به عنوان روضه خوانى بردند، ولى بعد معلوم شد كه ايشان را به خارج شهر به باغى برده و از منبر و روضه خبرى نيست ، او كم كم احساس ‍ خطر جدى كرد و خود را در دام مرگ شيخيه ديد، آن هم در جائى كه هيچكس از وضع او مطلع نبود. سيد يحيى واعظ در آن حال به جده خود حضرت زهرا (عليهاسلام ) متوسل گرديد، گويا نماز استغاثه به آنحضرت را خواند و در سجده نماز گفت : يامولاتى يافاطمة اغيثينى : اى سرور من اى فاطمه ، به من پناه بده و به فريادم برس . خطر لحظه به لحظه نزديك مى شد، سيد يحيى ديد، گروه دشمن به او نزديك شدند، و خود را آماده كرده اند و چيزى نمانده بود كه به او حمله كرده و او را قطعه قطعه نمايند. در اين لحظه حساس ناگهان غرش تكبير و فرياد مردم را شنيد كه باغ را محاصره كرده اند، و از ديوار وارد باغ شدند و با حمله به گروه شيخيها، آنها را تارومار كردند و مرحوم سيد يحيى را نجات داده و با احترام ، همراه خود در كنار حضرت آيت الله ميرزا محمدرضا كرمانى به شهر و منزل آيت الله كرمانى آوردند. سيد يحيى واعظ از آيت الله كرمانى پرسيد: شما از كجا مطلع شديد كه من در خطر نيرنگ مخفيانه شيخيه قرار گرفته ام و آمديد و مرا از خطر حتمى نجات داديد؟ آيت الله كرمانى فرمود: من در عالم خواب حضرت صديقه طاهره ، زهراى اطهر (سلام الله علیها ) را ديدم به من فرمود: محمدرضا، فورا خودت را به پسرم سيد يحيى برسان و او را نجات بده كه اگر دير كنى ، كشته خواهد شد. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى . •┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 سخن بزرگان(حکایت) ابراهیم خواص گوید: شبی در بیابان گم شدم. صدای درندگان تمام بدنم را می‌لرزاند. به خدا توکل کردم و آرامش بر من حاکم شد. مدتی به رفتن ادامه دادم، صدای خروسی شنیدم و یقین کردم به آبادی رسیده‌ام و دیگر طعمۀ درندگان بیابان نخواهم شد. به نزدیک صدای خروس رسیدم؛ خرابه‌ای دیدم، ناگهان سه راهزن مرا گرفتند و هرچه داشتم غارت کردند. ناراحت و عبوس به گوشۀ دیگر خرابه رفتم و با خدای خود گفتم، من که کردم، چرا با من چنین کردی؟! خوابیدم و در عالم رؤیا خبرم دادند، توکل کردی ولی باید تا آخر می‌رفتی‌. وقتی صدای خروس را شنیدی ترس تو از بین رفت و یقین کردی از خطر رها شدی و توکل تو کم شد. و ما نظر حمایت از تو برداشتیم وفرشتگان محافظت را امر کردیم تو را به حال امیدت که خروس بود رها کنند، پس گرفتار راهزنان شدی. سحر برخیز و به خرابه برگرد. طلوع آفتاب به خرابه رفتم و دیدم سه گرگ، راهزنان را طعمۀ خود کرده‌اند و هرچه از من به تاراج برده‌ بودند آنجا بود. ❤️ توکلت علی الله خدایا پناهم باش، من فقط به تو توکل میکنم. ═ . •┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
📚حکمت و عدالت خدا روزی موسی به پیشگاه خداوند عرضه داشت: خدایا امروز من را به برخی اسرار و امور نهفته آگاه کن! خداوند خطاب به او فرمود: به کنار چشمه برو، خود را در میان گیاهان مخفی کن و نگاه کن چه حوادثی در آنجا رخ می دهد! موسی این کار را کرد و به نظاره ی چشمه پرداخت. در همان لحظه سواری به کنار آب آمد ،لباس خود را در آورد و آب تنی کرد و سپس لباس بر تن کرد و رفت. اما کیسه ی پول های خود را جا گذاشت. کودکی کنار چشمه آمد و کیسه ی پول را برداشت و رفت. موسی شاهد بود که در همان لحظه کوری به کنار چشمه آمد و آنجا نشست. در همین لحظه سوار به دنبال کیسه ی خود بازگشت و چون کیسه را نیافت، از کور پرسید: آیا تو کیسه ی پول مرا ندیدی؟ کور که از هیچ چیز اطلاع نداشت، اظهار بی خبری کرد. سوار، با چند ضربه، کور را از پا در آورد و او را کشت و گریخت. موسی بعد از این واقعه عرض کرد: خدایا! این چه حادثه ای بود که به من نشان دادی؟ حکمت هر چه بود این گونه بود که فرد بی گناه کشته شد!!! خداوند فرمود: ای موسی! پدر این کودک مدت ها نزد مرد اسب سوار، کار کرده بود و دقیقا آنچه در کیسه بود،حق او بود که مرد اسب سوار از پرداخت آن خودداری کرده بود. اینک کودک وارث پدر است که از این راه به حق خود رسید. اما آن کور که تو دیدی در جوانی پدر آن سوار کار را به قتل رسانده بود و اکنون با حکمت و عدالت به سزای عمل خود رسید. . •┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌹داستانی زیبا وپرمفهوم🌹 ☄وقتى که حاتم.طایى از دنیا رفت، برادرش خواست جاى او رابگیرد. ❣حاتم مکانى ساخته بود که هفتاد در داشت. هر کس از هر درى که مى خواست وارد مى شد و از او چیزى طلب مى کرد و حاتم به اوعطا مى کرد. 💥برادرش خواست در آن مکان بنشیند و حاتم بخشى کند! مادرش گفت: تو نمى توانى جاى برادرت را بگیرى، بیهوده خود رابه زحمت مینداز...!! 💥برادر حاتم توجه نکرد. مادرش براى اثبات حرفش، لباس کهنه اى پوشید و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چیزى خواست. 🌱وقتى گرفت از در دیگری رجوع کرد و باز چیزى خواست. برادر حاتم با اکراه به او چیزى داد. ☘چون مادرش این بار از در سوم بازآمد و چیزى طلب کرد، برادر حاتم با عصبانیت و فریاد گفت: تودوبار گرفتى و بازهم مى خواهى؟ عجب گداى پررویى هستى! 🌸مادرش چهره خود را آشکار کرد و گفت: نگفتم تو لایق این کارنیستى؟ من یک روز هفتاد بار از برادرت به همین شکل چیزى خواستم و او هر بار مرا رد نکرد. 👈بزرگان زاده نمی‌شوند٬ ساخته می شوند... •. •┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨ مرحوم محمدتقی مجلسی، پدر بزرگوار علامه نقل می کند : شبی از شب‌ها، پس از فراغ از نماز شب و تهجد، حالتی برایم ایجاد شد که فهمیدم در این هنگام هر حاجت و درخواستی از خداوند نمایم اجابت خواهد نمود. فکر کردم چه درخواستی از امور دنیا و آخرت از درگاه خداوند متعال نمایم که ناگاه با صدای گریه محمدباقر در گهواره‌اش مواجه شدم و بی‌درنگ گفتم: پروردگارا! به‌ حق محمد و آل محمد، این کودک را مروّج دینت و ناشر احکام پیامبر بزرگت قرار ده و او را به توفیقاتی بی‌پایان موفق گردان. به برکت دعای نیمه‌شب پدر و تلاش و استمرار، علامه محمدباقر مجلسی، خدمات ارزشمندی را به جهان اسلام عرضه نمود. علاوه بر درس و تربیت شاگردان بزرگ و صدور فتوا و مسئولیت‌های مهم مرجعیت و مسافرت‌های مکرّر برای جمع آوری آثار اهل بیت (ع) یکی از تألیفات او بحارالانوار است که حدود 110 جلد می‌باشد. دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند (حافظ) •┈. •┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ ✳ اگر داشتند، می‌آوردند و می‌دادند ✍ فرزند نقل می‌کند: «پدرم از درآمد زمین زراعی‌ای که داشت، به روستائیانی که نیازمند بودند وام می‌داد و رسید می‌گرفت و چنان‌چه کسی بعد از دو فصل برداشت محصول قادر به پرداخت بدهی خود نبود، آن را بخشیده و قبض را به خودش پس می‌داد و از طلب خود صرف‌نظر می‌کرد. یک بار چند قبض دست پدرم بود که از این واسطه‌ها طلبکار بود، آن روز من دیدم قبض‌ها را از جیب خود درآورد، مدتی به آن‌ها نگریست و ناگهان همه را پاره کرد و دور ریخت؛ در حالی که بیش از حد تصور به پول برای گذراندن معاش عادی احتیاج داشت. من با تعجب پرسیدم: پدر چرا این‌کار را کردید؟ نگاهی عمیق به من کرد و گفت: «پسرم اگر داشتند، می‌آوردند و می‌دادند. خدا را خوش نمی‌آید که من بدانم آن‌ها دستشان خالی است و آن‌ها را تحت فشار قرار دهم و ابراز طلبکاری کنم!» 📚برگرفته از سایت دار القرآن علامه طباطبایی ↶. •┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande