eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
10 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴چرا امام زمان عج به داد شیعیانشون نمیرسن؟ کلیددار حرم امام حسین که 82 ساله کلید داره نقل میکنه: ‌ خدمت یکی از علما بودیم که یک هندویی آمد.نه داشت نه عقیده و اعتقادی.. ‌‌ ‌‌گفت: میلیاردرم اما برام پآپوش درست کردن انداختن گردنم.. ‌ ‌‌وکیل از انگلیس گرفتم کلی پول دادم تنها کاری که برام کرده یک روز فرجه گرفته اعدامم رو عقب انداخته... ‌ شنیدم شما شیعیان کسی رو دارید که میتونه بهم کمک کنه...دارید؟ ‌گفتن بله ‌ ‌گفت چیکار باید بکنم؟من یکروز وقت دارم م حتمیه! .‌گفتن: میری بازار یک دست لباس پاک،کفش پاک،خودتو میشوری پاک باشی... ‌‌‌ ‌‌ میری شیعه ها،اونجا صدا میزنی اونی که فریادرس ما شیعیانه میاد،مشکلتو میگی کمکت میکنه.. ‌‌ ‌کلیددار میفرماید:فردا یا پس فردا دیدیم هندو اومد با چشمان‌ گریون،گفتیم دیدی؟ چی شد؟ ‌‌ ‌‌گفت من رفتم قبرستان 5 ساعت بدون وقفه یکسره گفتم یابن الحسن.. آخر کار گفتم: نکنه منو قبول نداره که جوابمو نمیده؟ ‌‌ ‌دقت کنید! هندو مطمئنه امام زمانی هست وفریادرس شیعه اس،منکر بودنش نیست!میگه لابد من لیاقت ندارم که جوابمو نمیده... ‌ ‌‌دوباره صدا زدم یابن الحسن...جلوه هایی از نور دیدم اما کسی رو ندیدم،حتی رد سم اسبها رو هم حس میکردم اما حتی اسبش رو هم‌نمیدیدم.. ‌ ‌‌شخصی ازم پرسید: فلانی پسر فلانی چی میخوای؟ گفتم آقایی که اسم من و پدرمو میدونه حتما میدونه برای چی اومدم.. ‌‌ ‌آقا فرمودن: برات‌پاپوش درست کردن توی فلان جا فلان کشور مدارکش هست و خلاصه...تبرئه شدی، راهشو برات هموار کردیم... ‌‌ ‌‌میگه حس کردم اسب میخواد حرکت کنه گفتم آقا عرضی داشتم.. ‌فرمود: بفرما. ‌گفتم: شما که انقدر آقایی ما که نداریم چه برسه به .. شیعه های شما انقدر گرفتارن توی فقر و بدبختی و...چرا به دادشون نمیرسید؟ ‌ فرمود: کدومشون مثل تو 5 ساعت اومد صدا زد شک نکرد؟ یا کسی با اعتقادی که تو داشتی اومد صدا زد و ما جوابشو ندادیم؟.... 📕پیوست: گیر ما شیعیان توی افکار و اعتقادات سستی هست که بعضا داریم.. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
✨💐 ✅ ⇩ یکی از فرزاندان آیت الله سلطانی طباطبایی(ره) می گوید: یک روز نشسته بودیم؛ با خود گفتم از پدرم استفاده بکنم، به ایشان گفتم: اگر بنا بشود که شما به من فقط یک نصیحت بکنید، چه می گویید؟ ایشان سرشان را پایین انداخته، تأملی کردند؛ سپس سرشان را بلند کرده فرمودند: 👌 آبروی کسی را مبر! "آیت الله فاطمی نیا " 📚 کتاب نکته ها از گفته ها، دفتر اول، ص۴۰ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿• •
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍اصل نماز من! یکی از عزیزان می‌فرمودند: در محضر مرحوم آیت اللّه العظمی میلانی رحمه اللّه علیه کسی بالای منبر بود این شعر معروف را می‌خواند: ای خاک کربلای تو مهر نماز من *** مهر تو را به ملک سلیمان نمی دهم ایشان که با صدای بلند گریه می‌کردند، از پایین مجلس فریاد زدند: «چرا گفتی: ای خاک کربلای تو مهر نماز من، نه، اصل نماز من.: واقعاً اين طور است. ما اصل نماز را به برکت کربلا داریم. مگر بنی امیه می‌گذاشتند اسمی از دین، اسمی از خدا و اسمی از نماز باقی بماند. 📚 داستان های سمت خدا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
❤️جود و سخاوت زينب (س ) بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ روزى ميهمانى براى اميرالمؤ منين (ع ) رسيد. آن حضرت به خانه آمده و فرمود: اى فاطمه ، آيا طعامى براى ميهمان خدمت شما مى باشد؟ عرض كرد: فقط قرض نانى موجود است كه آن هم سهم دخترم زينب مى باشد. زينب (س ) بيدار بود، عرض كرد: اى مادر، نان مرا براى ميهمان ببريد، من صبر مى كنم . طفلى كه در آن وقت ، كه چهار يا پنج سال بيشتر نداشته اين جود و كرم او باشد، ديگر چگونه كسى مى تواند به عظمت آن بانوى عظمى پى ببرد؟ زنى كه هستى خود را در راه خدا بذل بنمايد، و فرزندان از جان عزيزتر خود را در راه خداوند متعال انفاق بنمايد و از آنها بگذرد بايستى در نهايت جود بوده باشد رياحين الشريعة ، ج 3 ص64 . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ اﻋﺘﺮﺍﺽ ﺷﺪﻳﺪ ﺯﻳﻨﺐ ﺳﻠﺎﻡ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺑﻪ ﻳﺰﻳﺪ بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ ﺩﺭ ﻣﺎﺟﺮﺍﻯ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﺯﻳﻨﺐ (ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺯﻧﺎﻥ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺧﻮﻧﻴﻦ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ، ﺯﻧﺎﻥ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﻯ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻣﺸﻖ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺘﻚ ﺣﺮﻣﺖ ﺷﺪ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﺭﻭﭘﻮﺵ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻏﺎﺭﺕ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﻫﻨﮕﺎﻣﻴﻜﻪ ﺯﻳﻨﺐ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺠﻠﺲ ﻳﺰﻳﺪ ﻭﺍﺭﺩ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻳﻨﺐ (ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﻰ ﺷﺪﻳﺪﻯ ﺑﺮ ﺿﺪّ ﺭﻭﺷﻬﺎﻯ ﻇﺎﻟﻤﺎﻧﻪ ﻳﺰﻳﺪ ﻭ ﻳﺰﻳﺪﻳﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻳﺰﻳﺪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﻛﻨﻴﺰﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﻨﺸﺎﻧﻰ، ﻭﻟﻰ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻭﺳﻠّﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﺳﻴﺮ ﺣﺮﻛﺖ ﺩﻫﻰ، ﺣﺮﻳﻢ ﭘﻮﺷﺶ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺸﻜﻨﻰ ﻭ ﻧﻘﺎﺏ ﺍﺯ ﭼﻬﺮﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺩﺍﺭﻯ. ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺟﺰ ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﻜﻨﺪﻩ ﺍﻯ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﻯ، ﺣﺘﻤﺎ ﺗﻮﺭﺍ ﺩﺭ (ﻗﻴﺎﻣﺖ) ﻧﺰﺩ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻭﺳﻠّﻢ ﺑﺒﺮﻧﺪ، ﺑﺎ ﺑﺎﺭ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﮔﻨﺎﻩ، ﮔﻨﺎﻩ ﺭﻳﺨﺘﻦ ﺧﻮﻥ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ، ﻭ ﻫﺘﻚ ﺣﺮﻣﺖ (ﺣﺠﺎﺏ) ﺁﻧﻬﺎ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺣﻖ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻋﺰّﺕ ﻣﺎ ﻭ ﺫﻟّﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺩﻳﺪ. ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺍﺯ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ، ﻗﺪﺍﺳﺖ ﺣﺮﻳﻢ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺣﺴﺎّﺱ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭﻳﻜﻪ ﻫﺘﻚ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﻳﺨﺘﻦ ﺧﻮﻧﺸﺎﻥ، ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻳﻚ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﻰﺷﻤﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺫﻛﺮ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺳﺘﻤﮕﺮ ﻭﻗﺖ، ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻣﻰﻧﻤﻮﺩﻧﺪ. (۱) ۱ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺯﻥ ﺻﻔﺤﻪ 118. -داستان هایی از پوشش و حجاب ➥. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
🔆مكافات تيمور بختيار، قلدر چپاولگر سپهبد تيمور بختيار، كه اصلا از خانواده خوانين بختيارى بود، در ارتش ‍ رژيم شاهنشاهى ، به عنوان يك افسر بى باك و جسور معروف بود، او در زمانى كه سى سال داشت ، سرهنگ 2 سوار گرديد، و از نظر مادى ، فقير بود و حتى خانه نداشت ، و در يكى از خيابانهاى فرعى خيابان كاخ در طبقه دوّم يك خانه كهنه ساز زندگى مى كرد و آن را اجاره نموده بود. او در عصر نخست وزيرى مصدق ، سرهنگ تمام و فرمانده تيپ زرهى مستقر در كرمانشاه شد. تيمور بختيار كه شيفته قدرت و مال و منال بود، بزودى شكار آمريكائيها قرار گرفت و خود را به آنها فروخت و به دستور آنها فرماندارى نظامى تهران را ايجاد كرد، و در سال 1335 به پيشنهاد آنها، اولين رئيس ساواك در ايران شد، كم كم كارش بالا گرفت كه اميد داشت نخست وزير يا رئيس ستاد و ارتش شود. او در دورانهاى مختلف بخصوص آن هنگام كه رئيس ساواك بود با كلاهبرداريهاى خود، اموال بسيار، و املاك و زمينهاى بسيار چپاول كرد و از ثروتمندان درجه بالا قرار گرفت ، او تشنه قدرت بود، و پول را براى پول نمى خواست ، بلكه براى قدرت مى خواست و معتقد بود اگر زر فراهم شود، زور هم به دنبالش مى آيد، به مقام سرلشگرى رسيد و در همين مقام ، زدوبند خود را با ارتشبد هدايت (اولى ارتشبد ايران ) محكم كرد و به درجه سپهبدى رسيد. محمّدرضا پهلوى از قدرت طلبى او براى آينده خود ترس داشت ، ترتيب داد كه بختيار را به اروپا بفرستد، بختيار به ژنو رفت ، و در آنجا مخالفت با محمّدرضا را علنى كرد و به زدوبند با باندهاى معينى در انگليس و آمريكا پرداخت ... تيمور بختيار بعدها از ژنو به فرانسه رفت و سپس به بيروت سفر كرد و سرانجام از بغداد سردر آورد، او از امكانات وسيع رژيم بعث بر خوردار شد، افسران فرارى و توده اى را به دور خود جمع نمود و كم كم قدرتى يافت كه باعث تشويش فكر محمّدرضا گرديد، چرا كه از جانب او احساس خطر مى شد... اكنون پس از ذكر مطالب فوق كه بطور فهرست بيان شد، به فراز عبرت آور زير توجه كنيد: تيمور بختيار در آن هنگام كه فرماندارى نظامى تهران را بدست گرفت جنايات را از حد گذراند، از جمله : فدائيان اسلام را به طرز فجيعى به جوخه اعدام سپرد... روحانى پرصلابت شهيد سيّد عبدالحسين واحدى ))، مرد شماره 2 فدائيان اسلام بر خورد به شهيد واحدى اهانت كرد، در اين هنگام بگومگوى شديدى بين بختيار و واحدى در گرفت ، شهيد واحدى صندلى را از زمين بلند كرد و با شدّت هر چه تمام تر به طرف سپهبد تيمور بختيار پرتاب كرد، در اين وقت بختيار، آن مرد پرصلابت را هدف گلوله هاى پى درپى پارابلوم خود قرار داد و او به شهادت رسانيد. به اين ترتيب ، بختيار بدون محاكمه ، مرد شماره 2 فدائيان اسلام را كشت . اكنون ورق ديگر تاريخ را بخوانيد: ساواك طبق طرح مخفى خود از طريق شهريارى رئيس شبكه مخفى حزب توده كه ماءمور ساواك بود، بختيار را كشت به اين ترتيب : شهريارى با يك افسر فرارى توده اى رابطه برقرار كرد، افسر فوق كه سرگرد سابق نيروى هوائى بود مورد علاقه شديد بختيار قرار داشت ، ساواك با سرگرد توده اى قرار گذاشت كه اگر موفق به قتل بختيار شود او را با پول گزاف به آمريكاى جنوبى اعزام كند، فرد فوق پذيرفت . روزى آنها در عراق به شكار مى روند، و بختيار اسكورت قوى عراقى خود را متوقف مى كند، و به تنهائى با افسر فوق به شكارگاه مى رود، به محض ‍ اينكه از اسكورت دور مى شوند افسر فوق ، بختيار را به رگبار مى بندد و از مرز عراق گريخته و به ايران مى آيد، ساواك به وعده خود وفا كرد و آن افسر را با پول قابل ملاحظه اى به آمريكاى جنوبى اعزام داشت . آرى اگر بختيار، شهيد واحدى را بدون محاكمه آنگونه كشت ، و ظالمى (يا ظالمانى ) اين گونه او را به مكافات اعمال ننگينش رساندند، كه گفته اند: عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد . 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام مهربانم ... انتظار کشیدن برای ما یک کار شبانه‌‌روزیست! منتظریم برای دیدن لبخندی، شنیدن جمله‌ای، رسیدن پیغامی ... گفته‌اند: "دل عاشق به پیغامی بسازد ..." یا صاحب الزمان! بیایید و بار انتظار را از روی شانه‌های خسته‌ی منتظرانتان بردارید! اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جز خـدا کیسـت💜 ڪه ‌در سایـه ‌مهـرش ‌باشیـم رحمـت ‌اوسـت💜 ‌ڪه ‌پیوسته ‌پنـاه ‌مـن ‌و توسـت با توڪل به اسـم اعظمـت آغـاز می‌کنیـم روزمـان را 🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃 🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو روباه در وسط روستا با هم دعوا می کردند و مردم هم جمع شده بودند به تماشا. همه تعجب می کردند و جویای علت می گشتند. جغدی از بالای درخت تماشا می کرد و می خندید ،یکی پرسید تو چرا می خندی ؟ جغد گفت : پشت این دعوا جریانی هست این ها همگی در یک منطقه هستند و هرگز با هم دعوا نمی کنند این دعوا ساختگی هست و آنها شما را مشغول کرده اند تا بقیه روباه ها بتوانند راحت مرغ و خروس هایتان را ببرند. وقتی مردم به خانه هایشان برمی گردند داد و بیداد بلند می شود یکی می گوید خروسم نیست ،دیگری فریاد می زند مرغم کو ؟ از هر گوشه ای صدای آی داد بلند می شود . جغد هم سرش را تکان می دهد و به باور شان افسوس می خورد ، چون اینکار چند بار تَکرار شده بود! مراقب دعوای روباه ها باشیم... ‎ ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📘حکایتی زیبا و خواندنی بنازم به سرت که تا بحال نشکسته وقتی می خواهند از خوش اخلاقی و بخشندگی و شكیبایی كسی تعریف كنند، این مثل را می آورند. در قدیم کشاورزان اکثرا بر سر تقسیم آب و آبیاری مزارع مرافعه و دعوا داشتند و گاه میشد که با بیل و چوب به جان هم افتاده و سر و کله و دست و پای همدیگر را میشکستند. در دهی، مرد رعیتی بود بسیار خوش اخلاق که هرگز بر سر تقسیم آب دعوا نکرده بود. روزی با چند نفر از اهل آبادی مشغول گفت و گو بود که یکی از آنها اشاره به سر رعیت خوش اخلاق کرد و گفت: بنازم به سرت که تا بحال نشکسته. یکی از هم ولایتی ها آهسته میگوید من امروز سر او را می شکنم. پس از این که همه بدنبال کار خود رفتند مرد خوش اخلاق بیلش را برداشته بر سر زمینش رفت و شروع به آبیاری کرد. در این حین مردی که گفته بود امروز با او مرافعه کرده و سرش را میشکند از کمی بالاتر راه آب را بست و شروع کرد بیابان را آب دادن. مرد خوش رفتار چون دید که راه آب را بسته اند؛ از دور فریاد زد: آهای... خدا پدرت را رحمت کند، هر وقت آبیاریت تمام شد راه آب را باز کن که بیاد. آن مرد وقتی این حرف را میشنود خجالت میکشد و جلو آب را باز کرده و میگوید واقعاً بنازم به سرت که تا بحال نشکسته... ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
ما تو را نگه داشتیم عاشق دل سوخته مرحوم فرمود: در جوانی چند ماهی کربلا بودم و زندگی می کردم، چندین موقعیت گناه برایم فراهم شد، ولی از آنها سر باز زدم. حتی در یک روز، چند بار، شرایط معصیت فراهم شد ولی روی گرداندم و مطمئن بودم اینها امتحان است. از خود بیخود شدم و به حرم عباس رفتم و عرض کردم: بنده به خاطر تقترب به شما از لذت معصیت چشم پوشی کردم. حضرت ابوالفضل در جواب فرمودند: گمان نکن که تو با دست خودکاری انجام داده ای! ما تو را نگه داشته ایم و به تو اراده سرباز زدن از گناه را دادیم و الا تو به خودی خود هیچ نیستی. ایشان در تکمیل این مطلب فرمود: «دست ولایت است که مثل ما ورشکسته هایی را نگه داشته و الا اگر ما را به خودمان واگذار کنند، عاقبت، همه ما طلحه و زبیر از کار در می آییم.» رند عالم سوز ص 143 . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
45.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ داستان زیبای ارینب سخنران شهید کافی ➥. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
❤️ داستانک شهدایی صبح زود حمید می خواست بره بیرون، برایش تخم مرغ آب پز کرده بودم،وقتی رفتم از روی گاز بردارم احسان اومده بود پشت سرم وایساده بود همین که تخم مرغ ها را برداشتم آب جوش ریخت پشت گردنش،هم عصبانی بودم که اومده بود تو آشپزخانه هم ترسیده بودم که نکنه طوریش بشه حمید سریع خودشو رسوند تو آشپزخانه و با خونسردی بهم گفت : آروم باش ،تا تو آروم نشی بچه رو دکتر نمی برم، این قدر با نرمی و خونسردی باهام حرف زد تا آروم شدم یه هفته تموم می بردش دکتر بهم می گفت دیدی خودتو بیخود ناراحت کردی دیدی بچه خوب شد همسر شهید حمید باکری . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
🔴 عطا و دعای امام کاظم بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم محمد بن مغیث از کشاورزان مدینه بود. وی نقل می کند: یک سال محصولات زیادی در زمین کشاوری خود کاشتم. آن سال زراعت خوب بود؛ اما هنگام فرا رسیدن محصول، ملخ های بسیار آمدند و تمام زراعت مرا خوردند. در مجموع 120 دینار خسارت دیدم. پس از این حادثه در جایی نشسته بودم ناگهان امام کاظم علیه السلام را دیدم که نزدیک آمدند و پس از سلام از من پرسیدند: از زراعت چه خبر؟ گفتم تمام زراعتم درو شده و ملخ ها ریختند و همه را نابود کردند. امام فرمود: چقدر خسارت دیده ای؟ عرض کردم یک صد و بیست دینار خسارت دیده ام. اما به غلامش فرمود: یکصد و پنجاه دینار همراه دو شتر جدا کن و به او تحویل بده. آن گاه به من فرمود: سی دینار با دو شتر اضافه بر خسارت تو داده ام. عرض کردم مبارک باشد. سپس به امام گفتم به داخل زمین تشریف بیاورید و برای بنده دعایی بفرمایید. امام وارد زمین شدند و در حق من دعا کردند. به برکت دعای امام، آن دو شتر بر اثر زاد و ولد زیاد شدند و آنها را به ده هزار دینار فروختم و زندگی ام پربرکت شد. ❌ منابع: محمدی اشتهاردی، محمد. 1377. داستان های شنیدنی از چهارده معصوم علیهم السلام. قم: انتشارات نبوی . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
🔴 وصیت نامه مرد خسیس روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.زن نیز قول داد که چنین کند.چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را وداع کرد. زن نیز قول داد که چنین کند. وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند و می خواستند تابوت مرد را ببندند و ان را در قبر بگذارند،ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم.بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم.دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعا حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟ زن گفت: من نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم. البته من تمامی دارایی هایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم. در مقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند! (امام جعفرصادق(ع)می فرمایند: بهترین شما مردمان بخشنده و نظربلند و بدترین شما مردمان خسیس و تنگ‌نظران هستند.) ‌ ‌. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
🔆 بهاء دادن امام خمينى به مردم مهندس ميرحسين موسوى نخست وزير سابق جمهورى اسلامى ايران نقل مى كرد: ما هيئت دولت هر وقت خدمت امام خمينى (قدّس سرّه ) مى رسيديم ، تاءكيد مى فرمود كه كارى نكنيد كه نتوانيد براى مردم توضيح دهيد. روزى به محضر امام رفتيم ، در رابطه با فداكارى مردم ، سخن به ميان آمد، امام فرمودند: اين مردم خيلى از ما جلو هستند. يكى از برادران اظهار داشت : اگر ما بگوئيم دنباله رو مردم هستيم ، درست است ، لكن رد مورد شما كه چنين نيست . امام با شنيدن اين مطلب ، قدرى ناراحت شده و فرمود: خير، اين مردم از همه ما جلوتر هستند. امام در سخنى در تاريخ 24/3/58 در مورد مستضعفان از مردم خطاب به شخصيّتها فرمودند: اگر شما كسانى را كه زير دستتان هستند، ضعيف شمرديد و به آنها خداى ناخواسته تعدّى كرديد، شما هم مستكبر مى شويد و زيردستها مستضعف . 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
📘 فریب نخورید! در زمان حضرت سلیمان پرنده‌ای برای نوشیدن آب به سمت حوضی که کنار چشمه‌ای بود پرواز کرد اما چند کودک را به سر برکه دید پس آنقدر صبر کرد تا کودکان از آنجا متفرق شدند! همین‌که قصد فرود به سوی برکه را کرد این بار مردی را با ریش بلند و آراسته دید که برای نوشیدن آب به آن برکه مراجعه نمود. پرنده با خود گفت که این مرد خوبی است از وی آزاری به من نمی‌رسد! وقتی نزدیک شد آن مرد سنگی به‌سویش پرتاب کرد و چشم پرنده کور شد! پرنده از مرد نزد حضرت سلیمان شکایت برد! پیامبر آن مرد را احضار کرد او را محاکمه و فرمان کور کردن چشم او را داد. اما پرنده به حکم صادر شده اعتراض کرد و‌ گفت: چشم این مرد هیچ آزاری به‌من نرساند بلکه ریش او بود که مرا فریب داد و گمان بردم که از سوی او آزاری به من نمی‌رسد! پس به عدالت نزدیکتر است اگر ریش او را بتراشید تا دیگران مثل من فریب ریش او را نخورند! 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
🔻 یکی از دوستان که حدود هفتاد سال دارد، عکس پدرش را به من نشان می‌داد و می‌گفت که پدرم، اهل امور خیر بود و حدود ده حسینیّه ساخته بود. 🔸 اواخر عمرش می‌گفت که خدایا، امانت تو، آماده است؛ هر وقت که خواستی، بگو تا تقدیم کنم. 🔹 گفتم یعنی چه؟ گفت منظورش، جانش بود؛ یعنی خدایا، من دیگر آماده‌ی آمدن هستم و امانتت آماده است. هر وقت می‌خواهی، بگو تا امانتی را تقدیم کنم. 🔸 ببینید برخی، چگونه زندگی می‌کنند و چقدر راحت می‌شوند! کد ۲۲۸۶۳ ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 داشتم به میهمانم می‌گفتم اگر راحت‌تر است رویه نایلونی روی مبل‌های سفید را بردارم؛ البته اراده کرده بودم قبل از رسیدنشان بردارم. او تعارف کرد و گفت: راحت است. من اما گرمم شد و برداشتم. بعد یک دفعه حس کردم چقدر راحت‌تر است! سه سالی می‌شد آن‌ها را خریدم اما هیچ لک و ضربه‌ای تاکنون بر آن‌ها نیفتاده. اگرچه بیشتر اوقات به‌دلیل ماندن همین روپوش نایلونی بر رویشان از لذت راحتی‌شان محروم مانده‌ام. بعد یاد همه روکش‌های زندگی خودم و اطرافیانم افتادم؛ روکش روی موبایل‌ها، شیشه‌ها، صندلی‌های ماشین، کنترل‌های تلویزیون، لباس‌های کمد و... همه این روکش‌ها دال بر دو نکته است؛ یا بر نالایقی خود باور داریم، یا اینکه قرار است چنین چیزهای بی‌ارزشی را به ارث بگذاریم. در روابطمان نیز هر روز انواع روکش‌ها را بر رفتارمان می‌گذاریم؛ روکش می‌گذاریم تا فلانی نفهمد عصبانی هستیم، تا فلانی نفهمد چقدر خوشحالیم، تا فلانی نفهمد چقدر شکست خورده‌ایم. نقاب‌ها و روکش‌ها را استفاده می‌کنیم برای اینکه اعتقاد داریم این‌گونه شخصیت اجتماعی ما برای یک روز مبادا بهتر است. کدام روز مبادا؟! زندگی همین امروز است. ✓ 📗 . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
🔴صلوات سبب رفع عذاب قبر 🏷صلوات سبب رفع عذاب قبر است، چنانچه زنی دختری داشت آن دختر وفات نمود و مادرش در خواب دید که به عذاب الیم و عقاب عظیم گرفتار است و با اندوه بسیار از خواب بیدار شد و زاری آغاز نمود چند روز به حال فرزندش اشک میبارید و مینالید تا این که بار دیگر آن دختر را در خواب دید. خوشحال و شادمان و در روضه فردوس خرامان اشک میریخت و به او گفت: ای دختر آن چه بود که من میدیدم و این چه صورت است که مشاهده میکنم؟ جواب داد: ای مادر! به جهت گناهان خود در عذاب بودم چنانچه دیدی و در این روز ها عزیزی به کنار قبر ما گذشت و چند نوبت صلوات فرستاد و ثواب آنها را به اهل گورستان بخشید و حق تعالی به برکت آن صلوات عذاب را از اهل گورستان برداشت. پیامبر اکرم (ص) نیز فرمودند: بسیار بر من صلوات بفرستید. زیرا که صلوات فرستادن بر من نور است در قبور، و نور است در صراط، و نور است در بهشت. الهم صل علی محمد وال محمد 📚 بحارالانوار، ج۹۴ . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
🔘 داستان کوتاه در روزگاران قديم دو دوست بودند که کارشان خشتمالي بود . از صبح تا شب براي ديگران خشت درست مي کردند و اجرت بخور و نميري مي گرفتند. آنها هر روز مقدار زيادي خاک را با آب مخلوط مي کردند تا گل درست کنند ، بعد به کمک قالبي چوبي ، از گل آماده شده خشت مي زدند .يک روز ظهر که هر دو خيلي خسته و گرسنه بودند ، يکي از آنها گفت : " هرچه کار مي کنيم ، باز هم به جايي نمي رسيم . حتي آن قدر پول نداريم که غذايي بخريم و بخوريم . پولمان فقط به خريدن نان مي رسد . بهتر است تو بروي کمي نان بخري و بياوري و من هم کمي بيشتر کار کنم تا چند تا خشت بيشتر بزنم . " دوستش با پولي که داشتند ، رفت تا نان بخرد . به بازار که رسيد ، ديد يکجا کباب مي فروشند و يکجا آش، دلش از ديدن غذاهاي گوناگون ضعف رفت . اما چه مي توانست بکند ، پولش بسيار کم بود . به سختي توانست جلوي خودش را بگيرد و به طرف کباب و آش و غذاهاي متنوع ديگر نرود .وقتي كه به سوي نانوايي مي رفت ، از جلوي يک ميوه فروشي گذشت . ميوه فروش چه خربزه هايي داشت! مدتها بودکه خربزه نخورده بود . ديگر حتي قدرت آن را نداشت که قدم از قدم بردارد . با خود گفت : کاش کمي بيشتر پول داشتيم و امروز ناهار نان و خربزه مي خورديم . حيف که نداريم . تصميم گرفت از خربزه چشم پوشي كند و به طرف نانوايي برود. اما نتوانست. اين بار با خود گفت: اصلا ً چه طور است به جاي نان، خربزه بخرم. خربزه هم بد نيست، آدم را سير مي کند. با اين فکر ، هرچه پول داشت، به ميوه فروش داد و خربزه اي خريد و به محل کار ، برگشت.در راه در اين فكر بود كه آيا دوستش از او تشکر خواهد کرد؟ فکر مي کرد کار مهمي کرده که توانسته به جاي نان، خربزه بخرد. وقتي به دوستش رسيد ، او هنوز مشغول کار بود . عرق از سر و صورتش مي ريخت و از حالش معلوم بود که خيلي گرسنه است . او درحالي که خربزه را پشت خودش پنهان کرده بود ، به دوستش گفت : " اگر گفتي چي خريده ام؟ "دوستش گفت : " نان را بياور بخوريم که خيلي گرسنه ام . مگر با پولي که داشتيم ، چيزي جز نان هم مي توانستي بخري؟ زود باش . تا من دستهايم را بشويم، سفره را باز کن."مرد وقتي اين حرفها را شنيد ، کمي نگران شد و با خود گفت: " نکند خربزه سيرمان نکند. " دوستش که برگشت ، ديد که او زانوي غم بغل گرفته و به جاي نان ، خربزه اي درکنار اوست.در همان نگاه اول همه چيز را فهميد . جلوي عصبانيت خودش را گرفت و گفت:" پس خربزه دلت را برد؟ حتما ً انتظار داري با خوردن خربزه بتوانيم تا شب گل لگد کنيم و خشت بزنيم ، نه جان من ، نان قوت ديگري دارد . خربزه هر چقدر هم شيرين باشد ، فقط آب است. "آن روز دو دوست خشتمال به جاي ناهار ، خربزه خوردند و تا عصر با قار و قور شکم و گرسنگي به کارشان ادامه دادند .از آن پس ، هر وقت بخواهند از اهميت چيزي و درمقابل ،بي اهميت بودن چيز ديگري حرف بزنند ، مي گويند : " فکر نان کن که خربزه آب است . " ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
ضرب المثل زاغ سیاه کسی را چوب زدن! منظور از زاغ ، همان پرنده شبیه کلاغ نیست. زاغ (‌زاج) نوعی نمك است كه انواع گوناگون دارد: (سیاه، سبز، سفید و غیره) زاغ سیاه بیشتر به مصرف رنگ نخ قالی، پارچه و چرم می‌رسد. اگر هنرمندی ببیند كه نخ، پارچه یا چرم همكارش بهتر از مال خودش است، در نهان سراغ ظرف زاغ همکارش می رود و چوبی در آن می گرداند و با دیدن و بوییدن ،تلاش می کند دریابد در آن زاغ چه چیزی افزوده اند یا نوع، اندازه و نسبت تركیبش با آب یا چیز دیگر چگونه است. این مثل وقتی به کار می رود که کسی کسی را می پاید و می خواهد ببیند او چه می کند و از چیزهایی پنهان و رازهایی آگاه شود که برایش سودمند است. . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•