فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 موسی داشت میرفت تو دل کو عبادت کنه؛
یه بنده بد رسید؛ گفت:
ای موسی تو داری میری پیش خدا عبادت کنی؟
گفت آره:
گفت:
پیغام برای این خدا دارم
به خدا پیغام منو میرسونی
گفت چی میگی:
گفت من تو رو نمیخوام......
❤عجب خدای مهربانی داریم
🤲بگووو خدایا شکرت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
13.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میگن زیارت
نه به قسمته
نه به همته
میگن زیارت ارباب
به دعوته
نمیخوای ما رو دعوت کنی ارباب!؟
یعنی اینقد بد بودم که بین این همه زائر
جا برای من نداشتی!؟
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwACy2lk-IT0YNKPA5q6mjI1kYJqrw_FOAACPA4AAuCxwVOFrkxrx4MDVDAE.mp3
16M
🎧 مجموعه صوتی
▪️" صبــاحاً و مســاءً "
🎵 روایت سی و هفتم :
خروج کاروان آل الله از شام...
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!)
#آجرک_الله_یاصاحـب_الـزمــان
#فی_مصیبة_جدک_الحــســـیــن
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌼آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):هفت چیز پس از مرگ برای انسان جاری است( برای نوشتن ثواب، نامه عملش باز مےماند )
🔸پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: هفت چیز برای بنده بعد از مرگ در جریان است:
1⃣ دانشی که بیاموزد که دیگران از آن بهره مند شوند؛
2⃣ رودی به جریان اندازد تا همه مردم به خصوص طبقه کشاورزان و باغداران و دیگر اصناف از آن استفاده نمایند؛
3⃣ چاهی را حفر کند که دیگران از آن آب بهره برداری کنند؛
4⃣ درخت خرما ( و سایر درختان ) بنشاند که از میوه ها و سایۀ آن بهره مند گردند؛
5⃣ مسجدی بنا کند ( که با اقامۀ نماز در آن و رفع مشکلات جامعه و نیز با برگزاری جلسات مذهبی جهت تعالی معارف اسلام از آن به کار گیرند )؛
6⃣ قرآن ( و متون و کتب دینی دیگری ) را به ارث گذارد؛
7⃣ فرزندی صالح از او بماند که برای او طلب مغفرت نماید
📚نهج الفصاحه، ش 1730، ص 366
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍آیت الله جوادی آملی:
باید از هر فرصتی برای دستیابی به معرفت بیشتر نسبت به معارف بلند اهل بیت علیهم السلام بهترین بهره را ببریم؛ زیرا زیارت اربعین با بهای سنگینی به دست آمده است. انجام کارفرهنگی برای زائران اربعین حسینی بسیار مهم است تا آنها به صورت انسان های وارستهتر از این مراسم بازگردند.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
دوس داری شهید بشی؟!
💥گاهی وقتا بعضی مذهبیا رو میبینیم که هی حسرت زمان دفاع مقدس رو میخورن
مدام عکس های شهید همت و شهید هادی رو میچسبونن به دیوار اتاقشون و پروفایل شبکه های اجتماعی
هر از گاهی هم یه آهی از نهادشون بلند میشه و میگن:
ای کاش ما تو زمان جبهه و جنگ بودیم!!!
خب عزیز من
تو که آرزوته جبهه رو تجربه کنی
چرا بیکار نشستی؟!
الانم مقابلت یه جبهه ی بزرگ هست
یه میدان جنگ
یه میدان جهاد در راه خدا
به نام "جهاد اکبر"
یا همون "مبارزه با هوای نفس👿"
اینم یه جبهه هست دیگه!
اگه واقعا اهلش هستی
اینجا خودتو نشون بده!👌
ببین چقدر میتونی مقابل خواسته های هوای نفستبایستی؟!
به همون مقدار هم در جبهه های جهاد اصغر پیروز خواهی بود....
نکنه این جبهه رو رها کردی؟!
#مبارزه_با_هوای_نفس
#اجرشهید
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی تو آوارم و بر خویش فرو ریخته ام
ای همه سقف و ستون و همه آبادیِ من:)
#امام_حسین♥️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔆 #پندانه
✍ قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری
روزی طلبه جوانی که در زمان شاهعباس در اصفهان درس میخواند نزد شیخ بهایی آمد و گفت:
من دیگر از درسخواندن خسته شدهام و میخواهم دنبال تجارت و کار و کاسبی بروم، چون درسخواندن برای آدم، آب و نان نمیشود و کسی از طلبگی به جایی نمیرسد و بهجز بیپولی و حسرت، عایدی ندارد.
شیخ گفت:
بسیار خب! حالا که میروی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر کجا میخواهی برو، من مانع کسبوکار و تجارتت نمیشوم.
جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون کرد.
پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت:
مرا مسخره کردهای؟ نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره کرد و به ریش من هم خندید.
شیخ گفت:
اشکالی ندارد. پس به بازار علوفهفروشان برو و بگو این سنگ خیلی باارزش است، سعی کن با آن قدری علوفه و کاه و جو برای اسبهایمان بخری.
او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آنها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان که دیگر خیلی ناراحت شده بود، نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف کرد.
شیخ بهایی گفت:
خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دکان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سکه به من قرض بده که اکنون نیاز دارم.
طلبه جوان گفت:
با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول میدهند؟
شیخ گفت:
امتحان آن که ضرر ندارد.
طلبه جوان با اینکه ناراحت بود، ولی با بیمیلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دکانی که شیخ گفته بود، رفت و گفت:
این سنگ را در مقابل صد سکه به امانت نزد تو میسپارم.
مرد زرگر نگاهی به سنگ کرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت:
قدری بنشین تا پولت را حاضر کنم.
سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت.
پس از مدت کمی شاگرد با دو مامور به دکان بازگشت. ماموران پسرجوان را گرفتند و میخواستند او را با خود ببرند.
او با تعجب گفت:
مگر من چه کردهام؟
مرد زرگر گفت:
میدانی این سنگ چیست و چقدر میارزد؟
پسر گفت:
نه، مگر چقدر میارزد؟
زرگر گفت:
ارزش این گوهر، بیش از 10هزار سکه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سکه را یکجا ندیدهای، چنین سنگ گرانقیمتی را از کجا آوردهای؟
پسر جوان که از تعجب زبانش بند آمده بود و فکر نمیکرد سنگی که نانوا با آن نان هم نداده بود، این مقدار ارزش داشته باشد، با لکنتزبان گفت:
به خدا من دزدی نکردهام. من با شیخ بهایی نشسته بودم که او این سنگ را به من داد تا برای وامگرفتن به اینجا بیاورم. اگر باور نمیکنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم.
ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند.
او ماموران را مرخص کرد و گفت:
آری این مرد راست میگوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد.
پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت:
ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آوردهای! مگر این سنگ چیست که با آن کاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن 10هزار سکه میپردازد.
شیخ بهایی گفت:
مرد جوان! این سنگ قیمتی که میبینی، گوهر شبچراغ است و این گوهر کمیاب، در شب تاریک چون چراغ میدرخشد و نور میدهد. همان طور که دیدی، قدر زر را زرگر میشناسد و قدر گوهر را گوهری میداند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمیدهند و همگان ارزش آن را نمیدانند.
وضع ما هم همین طور است. ارزش علم و عالم را انسانهای عاقل و فرزانه میدانند و هر بقال و عطاری نمیداند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی، خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز.
پسر جوان از اینکه می خواست از طلب علم دست بکشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
11.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایت بهلول و خشت طلا...
🎙استاد دانشمند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند:
✍ای علی! «یس» را بخوان که در آن ده اثر
است هر که آن را قرائت کند:
۱) اگر گرسنه باشد سیرگردد
۲) اگر تشنه باشد، سیراب گردد
۳) اگر عریان باشد، پوشانیده گردد
۴) اگر عزب باشد، ازدواج کند
۵) اگر ترسان باشد، امنیت یابد
۶) اگر مریض باشد، عافیت یابد
۷) اگر زندانی باشد، نجات یابد
۸) اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود
۹) نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد
۱۰) اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند
📚منبع: ﺍﻟﻤﺼﺒﺎﺡ ﮐﻔﻌﻤﯽ، ﺹ۱۸۲
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•