💕 شجاعالسلطنه ـ پسر فتحعلیشاه ـ
یک وقتی حاکم کرمان بود و اسم کوچکش حسنعلی میرزا بود، او در کرمان تجربه کرده و متوجه شده بود ترکههای نازک انار میتواند کار سیخ کباب را بکند.
و کباب بر سیخی که چوبش انار باشد خوشمزهتر هم میشود.
بدین جهت پخت کباب با چوب انار را باب کرد که در کرمان به #کباب_حسنی معروف شد؛ و حاکم وقتی میل کباب داشت به نوکرها میگفت:
طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزد نه کباب.
این دستور او بعدها ضربالمثل شد و در واقع مصداق همان اعتدال است که این روزها ورد زبان این و آن شده است .
#ريشه_ضرب_المثل نه سيخ بسوزه نه كباب
📚❦┅┅
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵
.
💕 شجاعالسلطنه ـ پسر فتحعلیشاه ـ
یک وقتی حاکم کرمان بود و اسم کوچکش حسنعلی میرزا بود، او در کرمان تجربه کرده و متوجه شده بود ترکههای نازک انار میتواند کار سیخ کباب را بکند.
و کباب بر سیخی که چوبش انار باشد خوشمزهتر هم میشود.
بدین جهت پخت کباب با چوب انار را باب کرد که در کرمان به #کباب_حسنی معروف شد؛ و حاکم وقتی میل کباب داشت به نوکرها میگفت:
طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزد نه کباب.
این دستور او بعدها ضربالمثل شد و در واقع مصداق همان اعتدال است که این روزها ورد زبان این و آن شده است .
#ريشه_ضرب_المثل نه سيخ بسوزه نه كباب
📚❦┅┅
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵
.
📚 #ریشه_ضرب_المثل
👈 خیاط در کوزه افتاد
در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی می مرد و او را به گورستان می بردند از جلوی دکان خیاط می گذشتند.
یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد و چون سواد نداشت کوزه ای به دیوار آویزان کرد و یک مشت سنگ ریزه پهلوی آن گذاشت. هر وقت از جلوی دکانش جنازه ای را به گورستان می بردند یک سنگ داخل کوزه می انداخت و آخر ماه کوزه را خالی می کرد و سنگها را می شمرد.
کم کم بقیه دوستانش این موضوع را فهمیدند و برایشان یک سرگرمی شده بود و هر وقت خیاط را می دیدند از او می پرسیدند چه خبر؟ خیاط می گفت امروز چند نفر تو کوزه افتادند.
روزها گذشت و خیاط هم مرد. یک روز مردی که از فوت خیاط اطلاعی نداشت به دکان او رفت و مغازه را بسته یافت. از یکی از همسایگان پرسید: «خیاط کجاست؟» همسایه به او گفت: «خیاط هم در کوزه افتاد.»
👌و این حرف ضرب المثل شده و وقتی کسی به یک بلائی دچار می شود که پیش از آن درباره اش حرف می زده، می گویند: «خیاط در کوزه افتاد.»
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•