eitaa logo
داستان راستان🇵🇸🇮🇷
36هزار دنبال‌کننده
38.3هزار عکس
34.8هزار ویدیو
372 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
خواجه نظام الملک گفت: شبی در خواب دیدم شخصی زشت رو پیدا شد، نزدیک من نشست، به همین طریق عده ای با هیولایی زشت چنان بد منظر بودند که از بوی بد آنها نزدیک بود روح از بدنم خارج شود، هر کدام از دیگری زشت تر و بد بوتر بودند، با وحشت زیاد از خواب بیدار شدم. خوابم را برای کسی بازگو نکردم، شب دوم همان اشخاص ظاهر شدند، از دیدار أنها نزدیک بود قالب تهی کنم. شب سوم از ترس به خواب نرفتم، بیداری به نهایت رسیده بود، خواب بر من غلبه کرد، باز همان اشخاص شب‌های گذشته را دیدم، ناگهان عدهای آمدند که زیبا صورت و زیبا سیرت بودند. هر یک از آنها که می‌آمدند یکی از زشت رویان بیرون می‌رفت تا تمام آنها رفتند و اشخاص زیبا جایشان را گرفتند. من از همنشینی آنها بسیار خرسند شدم. از آنها پرسیدم: شما کیستید؟ یکی از آنها گفت: ما صفات نیک توایم، آنها که رفتند صفات زشت تو بودند. اگر تو را تاب همنشینی با آنها هست مجالست شان را اختیار کن و اگر آنها را دوست نداری ما را به دوستی بگزین هر یک از ما و آنها مدت هم نشینی مان با تو تا ابد خواهد بود. نیک معلوم شود در محشر نشود هیچ حال خلق دگر پیش آید هر آنچه بگزیند آنچه ز ینجا برد همان بیند هر چه آن کدخدای دکاندار سوی خانه فرستد از بازار آنچه باشد به خانه ی خویشش در شبانگاه آورد پیشش هر چه ز ین جا بری نگه دارند در قیامت همانت پیش آرند 📙پند تاریخ 2/ 208؛ به نقل از: مصابیح الأنوار / 272 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
خواجه نظام الملک گفت: شبی در خواب دیدم شخصی زشت رو پیدا شد، نزدیک من نشست، به همین طریق عده ای با هیولایی زشت چنان بد منظر بودند که از بوی بد آنها نزدیک بود روح از بدنم خارج شود، هر کدام از دیگری زشت تر و بد بوتر بودند، با وحشت زیاد از خواب بیدار شدم. خوابم را برای کسی بازگو نکردم، شب دوم همان اشخاص ظاهر شدند، از دیدار أنها نزدیک بود قالب تهی کنم. شب سوم از ترس به خواب نرفتم، بیداری به نهایت رسیده بود، خواب بر من غلبه کرد، باز همان اشخاص شب‌های گذشته را دیدم، ناگهان عدهای آمدند که زیبا صورت و زیبا سیرت بودند. هر یک از آنها که می‌آمدند یکی از زشت رویان بیرون می‌رفت تا تمام آنها رفتند و اشخاص زیبا جایشان را گرفتند. من از همنشینی آنها بسیار خرسند شدم. از آنها پرسیدم: شما کیستید؟ یکی از آنها گفت: ما صفات نیک توایم، آنها که رفتند صفات زشت تو بودند. اگر تو را تاب همنشینی با آنها هست مجالست شان را اختیار کن و اگر آنها را دوست نداری ما را به دوستی بگزین هر یک از ما و آنها مدت هم نشینی مان با تو تا ابد خواهد بود. نیک معلوم شود در محشر نشود هیچ حال خلق دگر پیش آید هر آنچه بگزیند آنچه ز ینجا برد همان بیند هر چه آن کدخدای دکاندار سوی خانه فرستد از بازار آنچه باشد به خانه ی خویشش در شبانگاه آورد پیشش هر چه ز ین جا بری نگه دارند در قیامت همانت پیش آرند 📙پند تاریخ 2/ 208؛ به نقل از: مصابیح الأنوار / 272 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
خواجه نظام الملک گفت: شبی در خواب دیدم شخصی زشت رو پیدا شد، نزدیک من نشست، به همین طریق عده ای با هیولایی زشت چنان بد منظر بودند که از بوی بد آنها نزدیک بود روح از بدنم خارج شود، هر کدام از دیگری زشت تر و بد بوتر بودند، با وحشت زیاد از خواب بیدار شدم. خوابم را برای کسی بازگو نکردم، شب دوم همان اشخاص ظاهر شدند، از دیدار أنها نزدیک بود قالب تهی کنم. شب سوم از ترس به خواب نرفتم، بیداری به نهایت رسیده بود، خواب بر من غلبه کرد، باز همان اشخاص شب‌های گذشته را دیدم، ناگهان عدهای آمدند که زیبا صورت و زیبا سیرت بودند. هر یک از آنها که می‌آمدند یکی از زشت رویان بیرون می‌رفت تا تمام آنها رفتند و اشخاص زیبا جایشان را گرفتند. من از همنشینی آنها بسیار خرسند شدم. از آنها پرسیدم: شما کیستید؟ یکی از آنها گفت: ما صفات نیک توایم، آنها که رفتند صفات زشت تو بودند. اگر تو را تاب همنشینی با آنها هست مجالست شان را اختیار کن و اگر آنها را دوست نداری ما را به دوستی بگزین هر یک از ما و آنها مدت هم نشینی مان با تو تا ابد خواهد بود. نیک معلوم شود در محشر نشود هیچ حال خلق دگر پیش آید هر آنچه بگزیند آنچه ز ینجا برد همان بیند هر چه آن کدخدای دکاندار سوی خانه فرستد از بازار آنچه باشد به خانه ی خویشش در شبانگاه آورد پیشش هر چه ز ین جا بری نگه دارند در قیامت همانت پیش آرند 📙پند تاریخ 2/ 208؛ به نقل از: مصابیح الأنوار / 272 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
خواجه نظام الملک گفت: شبی در خواب دیدم شخصی زشت رو پیدا شد، نزدیک من نشست، به همین طریق عده ای با هیولایی زشت چنان بد منظر بودند که از بوی بد آنها نزدیک بود روح از بدنم خارج شود، هر کدام از دیگری زشت تر و بد بوتر بودند، با وحشت زیاد از خواب بیدار شدم. خوابم را برای کسی بازگو نکردم، شب دوم همان اشخاص ظاهر شدند، از دیدار أنها نزدیک بود قالب تهی کنم. شب سوم از ترس به خواب نرفتم، بیداری به نهایت رسیده بود، خواب بر من غلبه کرد، باز همان اشخاص شب‌های گذشته را دیدم، ناگهان عدهای آمدند که زیبا صورت و زیبا سیرت بودند. هر یک از آنها که می‌آمدند یکی از زشت رویان بیرون می‌رفت تا تمام آنها رفتند و اشخاص زیبا جایشان را گرفتند. من از همنشینی آنها بسیار خرسند شدم. از آنها پرسیدم: شما کیستید؟ یکی از آنها گفت: ما صفات نیک توایم، آنها که رفتند صفات زشت تو بودند. اگر تو را تاب همنشینی با آنها هست مجالست شان را اختیار کن و اگر آنها را دوست نداری ما را به دوستی بگزین هر یک از ما و آنها مدت هم نشینی مان با تو تا ابد خواهد بود. نیک معلوم شود در محشر نشود هیچ حال خلق دگر پیش آید هر آنچه بگزیند آنچه ز ینجا برد همان بیند هر چه آن کدخدای دکاندار سوی خانه فرستد از بازار آنچه باشد به خانه ی خویشش در شبانگاه آورد پیشش هر چه ز ین جا بری نگه دارند در قیامت همانت پیش آرند 📙پند تاریخ 2/ 208؛ به نقل از: مصابیح الأنوار / 272 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•