eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
27.8هزار دنبال‌کننده
36.2هزار عکس
31هزار ویدیو
341 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
📛 دو چيز كه نمی‌گذارد خودت را از عُجب آزاد كنی! دو چيز است كه نمی‌گذارد شما خودتان را از عُجب آزاد كنيد؛ يكی اين كه بقيه را در خدمت خود می‌خواهيد، ديگر اين كه می‌خواهيد بقيه به شما توجه كنند. [به بیان دیگر] يكی اين كه رفاه خودتان را از بقيه می‌خواهيد، ديگر اينکه تلاش می‌کنيد با ثروت خود نظر بقيه را به خود جلب کنيد و با انواع تجملات، برای بقيه زندگی کنيد و با اين کار عملاً خود را خزينه‌دار بقيه می‌كنيد و به جای آن که سعادت خودتان برايتان مهم باشد، نظر بقيه برايتان مهم می‌شود. استاد_اصغر_طاهرزاده 📚 کتاب «فرزندم اینچنین باید بود» ج۲ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍علامه سید علی آقا قاضی: ساعتی از شبانه روز را برای تفکر در احوال خویشتن کنار بگذار. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
سوالی ذهنش را مشغول کرده بود؛ با همان سوال آمد دیدن امام؛ پرسید: منظور خدا از این آیه چیست؟ وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها.. قسم به خورشید و روشنی آن؛ شنید: منظور از خورشید، رسول خداست که دین را برای مردم روشن کرد؛ دوباره پرسید: منظور از این آیه چیست؟ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها؛ قسم به ماه هنگامی که در پی خورشید میاید. امام صادق علیه‌السلام فرمود: منظور از ماه، امیرالمومنین علیه السلام است که در پی رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و پا جای پای ایشان نهاد‌. پرسید: منظور از روز چیست آنجا که میگوید: وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها؛ قسم به روز، هنگامی که خورشید را هویدا میکند؛ شنید: منظور، قیام کننده آل محمد علیهم السلام است. پرسید: وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها؛ قسم به شب هنگامی که تاریکی اش خورشید را می پوشاند. صادق آل محمد علیهم السلام فرمود: مراد از شب، همان پیشوایان ظالم است... همانها که بر جایگاهی تکیه زدند که سزاوار آل محمد علیهم السلام بود؛ همانها که دین خدا را با تاریکی ظلمشان پوشاندند. 📚 تاویل الآیات الظاهره ص۷۷۸ صلی الله علیه و آله •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💚✨پیامبر خدا صل الله و علیه و آله: 🔸جبرئیل و اسرافیل و عزرائیل و میکائیل نزدم آمدند. ♥️•☜جبرئیل فرمود: ای پیامبرخداﷺ هر کس از امتت ده صلوات بر تو بفرستد،من بر پل صراط دستش را خواهم گرفت و او را عبور می‌دهم. ♥️•☜میکائیل فرمود: من هم از آب حوض کوثر به او می‌نوشانم. ♥️•☜اسرافیل هم فرمود: منم سر به سجده می‌گذارم و سر را بلند نخواهم کرد تا خداوند همه‌ی گناهان اورا نبخشاید. ♥️•☜عزرائیل هم گفت: منم روح او را همانند روح پیامبران قبض می‌کنم. ✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ✨ 📚 درةالناصحین •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
«سالم» می گوید: چند روزى از ماه رجب مانده بود که به خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم. چون نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد، 🔅فرمود: آیا در این ماه روزه گرفته اى؟ ◀️ گفتم: نه، اى پسر رسول خدا! 💠حضرت فرمودند: آن قدر ثواب از دست داده ای كه اندازه ی آن را کسی جز خدا نمی داند! به یقین، این ماهى است كه خدا آن را بر ماه هاى دیگر فضیلت داده و احترام آن را عظیم نموده و گرامى داشتن روزه داران این ماه را بر خود واجب كرده. ⬅️ گفتم: یابن رسول اللّه، اگر در باقی مانده ی این ماه روزه بدارم آیا به بخشى از ثواب روزه داران آن نایل می شوم؟ 💠حضرت فرمودند: اى سالم، هر كه یك روز از آخر این ماه را روزه بدارد، خدا او را از سختى سكرات مرگ و از هراس پس از مرگ و از عذاب قبر ایمن می كند؛ 💠و هر كه دو روز آخر این ماه را روزه بدارد، به آسانى از صراط می گذرد؛ 💠 و هر كه سه روز آخر این ماه را روزه بدارد، از وحشت بزرگ روز قیامت و از سختی هاى آن روز ایمن مى شود و برات آزادى از آتش دوزخ را به او عطا مى كنند. 📚مفاتیح الجنان ‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwABAThiZ5kSajy_0Z5v-eU1ehVhYNIcyeUAAkgWAAIn-8BQ5Hu_ic-NqHM2BA.mp3
3.8M
🔸 پیامبر صلی الله علیه و آله آرزوی دیدن آن‌ها را داشت! 📚 برگرفته از بصائر الدرجات، ص۸۴. 📚 مشابه در موسوعة الكلمة، ج‏۳، ص۳۰۵. صلی الله علیه و آله •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
9.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠مثل روز روشن مورد شفاعت قرار گرفتن به خاطر حب امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل (ع) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💥از تکان دهنده ترین آیات قرآن☝️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💥از تکان دهنده ترین آیات قرآن☝️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
12.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپ بسیارزیبا ❇️ راز زنده ماندن (ع) 💧اشکتون دراومد نذرظهورامام زمان (عج) کنیدوبرای مریض ها و گرفتارها هم دعا کنید. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کسی که نیت کند آبروی مومنی را ببرد ، در اصل خود را آماده می کند برای جنگ با خدا ریختن آبروی مومن از گناهانی است که در دنیا و آخرت آبروی انسان را می برد. 🌹علامه طباطبایی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
را ندیده میخرند ✨بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می‌رفت. در ساحل می‌نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می‌شست. اگر بیکار بود همانجا می‌نشست و مثل بچه ها گِل بازی می‌کرد. آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می‌ساخت. جلوی خانه باغچه‌ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت. ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی ازخدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: «بهلول، چه می‌سازی؟» بهلول با لحنی جدی گفت: «بهشت می‌سازم.» همسر هارون که می‌دانست بهلول شوخی می‌کند، گفت: «آن را می‌فروشی؟!» بهلول گفت: «می‌فروشم.» زبیده خاتون پرسید: «قیمت آن چند دینار است؟» بهلول جواب داد: «صد دینار.» زبیده خاتون گفت: «من آن را می‌خرم.» •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✨بهلول صد دینار را گرفت و گفت: «این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می‌نویسم و به تو می‌دهم.» زبیده خاتون لبخندی زد و رفت. بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت. 💫زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی‌رنگ به زبیده خاتون داد و گفت: «این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده‌ای!» وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد. ☀️صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت: «یکی از همان بهشت‌هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش!» بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت: «به تو نمی‌فروشم.» هارون گفت: «اگر مبلغ بیشتری می‌خواهی، حاضرم بدهم.» بهلول گفت: «اگر هزار دینار هم بدهی، نمی‌فروشم.» هارون ناراحت شد و پرسید: «چرا؟!» بهلول گفت: «زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می‌دانی و می‌خواهی بخری، من به تو نمی‌فروشم!» •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•