eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
30.2هزار دنبال‌کننده
36.9هزار عکس
32.1هزار ویدیو
354 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
واقعه غدیر از دیدگاه اهل سنت در سال دهم هجری که رسول خداص عازم آخرین سفر حج بود، نامه‌هایی به رؤسای قبایل عرب و بلاد مسلمین فرستاد و از آنان دعوت کرد که برای انجام حج در مکه حاضر شوند. از جمله نامه‌ای نیز به علی رضی اللہ عنہ - که در این هنگام در یمن بسر می‌برد و اخذ زکات می‌نمود -نوشت و آن حضرت را به شرکت در مراسم حج دعوت کرد. علی رضی اللہ عنہ وقتی نامة رسول خداصلی الله عليه وسلم را دریافت کرد، با خود اندیشید که اگر بخواهد اموال بیت المال را با خود حمل کند، نمی‌تواند در موقع مقرر به مکه برسد. ناچار آن اموال را به تعدادی از کسانی که همراه او بودند - مانند بریدة اسلمی و خالد بن ولید -واگذار نمود که تحت مراقبت آنان حمل شود و خود به سرعت بیشتر روانة مکه شد تا به موقع در مراسم حج حضور یابد. پس از انجام مراسم حج به سوی کاروان یمن بازگشت. لکن وقتی به قافله بیت المال رسید، مشاهده نمود که پاره‌ای از اموال بیت المال مورد تصرف و استفادة خالد بن ولید و بریده اسلمی و دیگران قرار گرفته است. از مشاهدة آن وضع غضب بر وی مستولی شد و خاطیان را مورد عتاب و خطاب قرار داد و با آنان به شدت و با قاطعیت برخورد کرد. این رفتار، که عین صواب بود بر متخلفان سخت‌گران آمد و کینة آن حضرت را در دل گرفتند و آماده انتقام شدند و کسانی را به خدمت رسول خدا فرستاده و یا خود مستقیماً مراجعه نموده و از خشونت و شدت سخت‌گیری آن جناب شکایت نمودند. آنحضرت صلى الله عليه وسلم برای آرامش دادن به آنها پاره‌ای از فضایل علی رضی اللہ عنہ را بیان کرد. اما خالد و بریده و دیگران قبل از ملاقاتِ رسول خدا تا توانسته بودند از بدگویی علی رضی اللہ عنہ نزد دیگران مضایقه نکرده بودند و طبعاً بسیاری از مردمی که هنوز علی رضی اللہ عنہ را به درستی نمی‌شناختند ممکن بود اثر این بدگویی‌ها، نسبت به آن حضرت بدبین شده و کدورتِ خاطر حاصل کنند. رسول خداصلی الله عليه وسلم وقتی این وضعیت را مشاهده نمود، بر خود لازم دید که قبل از آنکه جمعیت همراه متفرق گردند و پیش از آنکه امواج این واقعه به مکه برسد و یا در مدینه شایع شود و مردم آنجا را تحت تأثیر قرار دهد، از شخصیت بارز و ممتاز علی رضی اللہ عنہ دفاع کرده و او را با فضایلی که دارد به مسلمانان معرفی کند و قضیه را در همانجا حل و فصل نماید. لذا در اجتماع غدیر خم به معرفی آن جناب پرداخت و وجوب دوستی او بر همة مسلمانان را مطرح کرد، بدین صورت که ابتدا از مردم در مورد «اولی» بودنِ خودش نسبت به آنان اعتراف گرفت و سپس فرمود : «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» و در آخر چنین دعا فرمود : «اللهم وال مَن والاه وعاد مَن عاداه این بود خلاصه‌ای از ماجرای غدیر خم، آنگونه که در اسناد و مدارک معتبر تایخی و ر روایی آمده و مورد قبول فریقین است. همانگونه که دیدیم، علت و زمینة اصلی وقوع این حادثه ماجرای درگیری عده‌ای از کاروانیان یمن (خصوصاً خالد بن ولید و بریدة اسلمی) با علی رضی اللہ عنہ بود و در تحلیل این حادثه نباید این نکتة مهم مغفول واقع شود. همانطور که مستحضر هستید قضیه غدیر حل اختلافی بوده است که قبل از حج الوداع پیش آمده است و پیامبر صلی الله علیه و سلم برای حل اختلاف به بریده اسلمی می گوید: ای بریده من کنت مولاه فهذا علی مولاه در متن روایت بریده که در مسند امام احمد آمده است کاملا مشخص است که هدف رفع کدروتی بوده است که در جریان سفر یمن پیش آمده است. ✅یکبار دیگر روایت را با همدیگر ببینیم: حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ دُكَيْنٍ حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي غَنِيَّةَ عَنِ الْحَكَمِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنْ بُرَيْدَةَ قَالَ غَزَوْتُ مَعَ عَلِيٍّ الْيَمَنَ فَرَأَيْتُ مِنْهُ جَفْوَةً فَلَمَّا قَدِمْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَكَرْتُ عَلِيًّا فَتَنَقَّصْتُهُ فَرَأَيْتُ وَجْهَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَتَغَيَّرُ فَقَالَ يَا بُرَيْدَةُ أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قُلْتُ بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ (مسند امام احمد) همراه علی برای غزوه به یمن رفتیم و از او خشونت دیدیم وقتی به رسول الله صلی الله علیه و سلم رسیدم از علی یاد کردم و از او بد گفتم پس رسول الله صلی الله علیه و سلم را دیدم که چهره اش تغییر کرد و گفت ای بریده آیا من نسبت به مومنان از خودشان اولی تر نیستم گفتم: بله یا رسول الله. گفت هر کس من مولی( دوست) او هستم علی هم مولی اوست.( یعنی بعض او را نداشته باش) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥ ‌ ☝️ قبل از ارسالِ هر مطلبی... 📄متن 🎥ویدیو 🎑عکس 🎵صوت 🔔 یادت باشه ❗️❗️ همین دستهایی که داری باهاش این مطلب رو ارسال میکنی، 👈 روز قیامت شهادت میده!😱😰😨 🕋 الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. 💢 امروز بر دهان آنان مُهر می‌زنيم، 💢 ولی دستهای آنان با ما سخن میگوید، 💢 و پاهايشان بر آنچه انجام داده‌اند، گواهی ميدهند. 🌴سوره یس، آیه 65🌴 🤐 روز قیامت دهن‌ها بسته میشه، ❗️❗️ ولی... 🖐 این دست هر کاری که انجام داده، 👣 و این پا هر جایی که رفته، 👈 همه رو شهادت میده... 👌 پس، یه طوری زندگی کن، که این دستها و پاها، شاهد کارهای خیر و نیک تو باشه، نه گناهانت. 👈 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍒🍒🍒🫐 یک ﺗﺎﺟﺮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﯾﮏ ﺭﻭﺳﺘﺎیی ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﺎﯾﻖ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﺍﺯ ﺑﻐﻠﺶ ﺭﺩ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﺵ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺎﻫﻰ ﺑﻮﺩ ! ﺍﺯ ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻘﺪﺭ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ ﺗﺎﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻯ؟ ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ : ﻣﺪﺕ ﺧﯿﻠﻰ ﮐﻤﻰ ! ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ : ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺻﺒﺮ ﻧﮑﺮﺩﻯ ﺗﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺎﻫﻰ ﮔﯿﺮﺕ ﺑﯿﺎﺩ؟ ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ : ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻯ ﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﻡ ﮐﺎﻓﯿﻪ! ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ : ﺍﻣﺎ ﺑﻘﯿﻪ ﻭﻗﺘﺖ ﺭﻭ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻰ؟ ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ : ﺗﺎ ﺩﯾﺮﻭﻗﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻢ ! ﯾﮏ ﮐﻢ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ! ﺑﺎ ﺑﭽﻪﻫﺎﻡ ﺑﺎﺯﻯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ! ﺑﺎ ﺯﻧﻢ ﺧﻮﺵ ﻣﯿﮕﺬﺭﻭﻧﻢ ! ﺑﻌﺪ ﻣﯿﺮﻡ ﺗﻮ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﻣﯿﭽﺮﺧﻢ ! ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﮔﯿﺘﺎﺭ ﺯﺩﻥ ﻭ ﺧﻮﺷﮕﺬﺭﻭﻧﻰ ! ﺧﻼﺻﻪ ﻣﺸﻐﻮﻟﻢ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺯﻧﺪﮔﻰ ! ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ : ﻣﻦ ﺗﻮﯼ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ ! ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﺑﮑﻨﻰ ! ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﯿﺘﻮﻧﻰ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﯾﮏ ﻗﺎﯾﻖ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﺨﺮﻯ ! ﻭ ﺑﺎ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺍﻭﻥ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻗﺎﯾﻖ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﺑﻌﺪﺍ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﯿﮑﻨﻰ ! ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﯾﮏ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﻗﺎﯾﻖ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﺩﺍﺭﻯ ! ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ : ﺧﺐ ! ﺑﻌﺪﺵ ﭼﻰ؟ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ : ﺑﺠﺎﻯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﻫﻰﻫﺎﺭﻭ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﻰ ﺍﻭﻧﺎﺭﻭ ﻣﺴﺘﻘﯿﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﺸﺘﺮﯾﻬﺎ ﻣﯿﺪﻯ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩﺕ ﮐﺎﺭ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﮑﻨﻰ … ﺑﻌﺪﺵ ﮐﺎﺭﺧﻮﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻯ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮﻟﯿﺪﺍﺗﺶ ﻧﻈﺎﺭﺕ ﻣﯿﮑﻨﻰ … ﺍﯾﻦ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺗﺮﮎ ﻣﯿﮑﻨﻰ ﻭ ﻣﯿﺮﻯ ﻣﮑﺰﯾﮑﻮ ﺳﯿﺘﻰ ! ﺑﻌﺪﺵ ﻟﻮﺱ ﺁﻧﺠﻠﺲ ! ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ … ﺍﻭﻧﺠﺎﺱ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﻯ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﻫﻢ ﻣﯿﺰﻧﻰ … ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ : ﺍﻣﺎ ﺁﻗﺎ ! ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﭼﻘﺪﺭ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﮑﺸﻪ؟ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ : ﭘﺎﻧﺰﺩﻩ ﺗﺎ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ! ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ : ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪﺵ ﭼﻰ ﺁﻗﺎ؟ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﻫﻤﯿﻨﻪ ! ﻣﻮﻗﻊ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﮐﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻭﻣﺪ، ﻣﯿﺮﻯ ﻭ ﺳﻬﺎﻡ ﺷﺮﮐﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﺧﯿﻠﻰ ﺑﺎﻻ ﻣﯿﻔﺮﻭﺷﻰ ! ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﻬﺎ ﺩﻻﺭﺑﺮﺍﺕ ﻋﺎﯾﺪﻯ ﺩﺍﺭﻩ ! ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ : ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﻬﺎ ﺩﻻﺭ؟؟؟ ﺧﺐ ﺑﻌﺪﺵ ﭼﻰ؟ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ : ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻰ ! ﻣﯿﺮﻯ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﺳﺎﺣﻠﻰ ﮐﻮﭼﯿﮏ ! ﺟﺎﯾﻰ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﻰ ﺗﺎ ﺩﯾﺮﻭﻗﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﻰ ! ﯾﮏ ﮐﻢ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﮐﻨﻰ ! ﺑﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻧﺖ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺷﻰ ! ﻭ … ﻣﮑﺰﯾﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﺐ ﻣﻦ ﺍﻻﻧﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﯿﻨﮑﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ !!! - ﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﭼﻮ ﭘﺮﮔﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ ﺩﻭﯾﺪﯾﻢ . ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻘﻄﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺷﻌﺮﯼ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺯﻳﺒﺎ ﺍﺯ ﺍﻗﺒﺎﻝ ﻻﻫﻮﺭﻱ : ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﻱ ﺍﻗﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺧﻮﺩﺕ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻠﻢ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﯽ ﻏﻢ ﻭ ﻣﻨﺖ ﻣﻨﺖ ﻧﮑﺶ ﺍﺯ ﻏﯿﺮ ﻭ ﭘﺮ ﻭ ﺑﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﯽ ﭘﺲ ﺷﺎﮐﺮ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚 دنیا هست عبرت بگیریم این قصه را پلیسی عراقی روایت می کند که خود شاهد ماجرا بوده است ؛ میگفت : مردی بود که قصابی داشت ، هر روز حیوانی را سر می برید و به فروش می رساند .... در یکی از روزها زنی را در آن طرف خیابان دید که روی زمین افتاده بود ... به آن طرف دوید تا کمکش کند اما زن را در حالی یافت که چاقویی در سینه اش فرو کرده و رها ساخته بودند ،مرد تلاش کرد که چاقور را از سینه اش بیرون بیاورد و مردم او را در این حالت دیدند و با پلیس تماس گرفتند واورا متهم به کشتن آن زن نمودند ، پلیس او را برای تحقیقات به اداره برد و هر چه مرد ادعا کرد که بی گناه است و قضیه چنین نیست و قصد کمک داشته است حرفش را باور نکردند ... دو ماه را در زندان سپری کرد و بالاخره حکم اعدام برای او صادر کردند ... مرد که دیگر چاره ای برای خود نیافت به آنان گفت که قبل از اینکه مرا اعدام کنید بگذارید حرف خود را بزنم ... من قبلا در رودخانه با قایق کار می کردم و مردم را از یک سوی رودخانه به سوی دیگر می رساندم ..اما یک روز زنی را سوار کردم که آن زن بسیار زیبا بود و من در فکرش افتادم ... به خواستگاریش رفتم واو نپذیرفت تا اینکه یک سال گذشت و باز آن زن سوار قایقم شد و بچه ای را که پسرش بود همراه داشت ... من به او گفتم اگر خودت را در اختیارم نگذاری فرزندت را در آب غرق می کنم واو نپذیرفت و من سر فرزندش را در آب کردم ... آن زن با تمام توان خود فریاد می کشید اما فایده ای نداشت زیرا که کسی صدایش را نمی شنید .. پسر زیر آب صدایش قطع شد .. ومن او را در آب انداختم . سپس آن زن را کشتم و اورا نیز به آب انداختم ... در آن موقع کسی نفهمید و امروز این جزای همان کار است که می بینم ... ....‌اما این زن را من نکشته ام پس دنبال قاتل او بگردید.... هرگز نتوان رست ،ز زنجیر مکافات عمل گر نشد پای پدر ،دست پسر می شکند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 به شما ربطی ندارد... قبل از اينكه كسی اين جمله ی خبری را جهت هشدار به شما بگويد و مخاطب اين جمله قرار بگيريد، خودتان بارها اين جمله را با خودتان تكرار كنيد... به من ربطی ندارد ما مسئول تحليل زندگی و رفتار ديگران نيستيم، ما مسئول زندگی خودمان هستيم، لطفا اين جمله ی خبری را قبل از اينكه كسی بهمان گوشزد كند روزی چند بار برای خودمان تكرار كنيم، كه به من ربطی ندارد من مسئول رفتار ديگران نيستم! هركسی حق دارد در حريم خصوصی خودش زندگی كند لطفا با سوالهای بيجا زندگی اطرافيانمان را شخم نزنيم...! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🏖گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر پایشان احساس کردند. بزرگشان گفت: اینها سنگ حسرتند. هرکس بردارد حسرت می خورد، هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد. برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم. وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگهای قیمتی و الماس. آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند. زندگی هم بدین شکل است، اگر از لحظات استفاده نکینم حسرت می خوریم و اگر استفاده کنیم باز هم حسرت میخوریم که چرا کم. پس تلاشمان را بکنیم که هرچه بیشتر از این لحظات استفاده کنیم. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🏖با خواسته تان هم ارتعاش شوید؛ همه ما از ارتعاش تشکیل شده ایم و جهان هستی چیزهایی را به ما نشان میدهد که با ماهیت ارتعاشی ما در هماهنگی باشد. چه چیزی از زندگی میخواهی؟ چطور میخواهی زندگی کنی؟ چه خواسته ای داری؟ برای تسخیر آن بایستی به ارتعاش آن چیز تبدیل شوی، اگر عشق میخواهی و اکنون از آن بهره مند نیستی باید به ارتعاش عشق تبدیل شوی زیرا جهان به ما چیزی را نشان میدهد که هستیم، ارتعاش نیاز عشق با ارتعاش داشتن عشق تفاوت دارد. توجه شما ارتعاشات شما را کنترل میکند و ارتعاشات شما در هر لحظه در قالب درخواستهایی از سویتان به کائنات ارسال میشود، به چه چیزی بیشتر توجه میکنید؟ ارتعاش داشتن همان را در زندگیتان ایجاد میکنید و جهان به فرکانس شما پاسخ مثبت میدهد. علت فقر، بیماری، مشکلات عاطفی توجه کردن به اینگونه موضوعات و ساطع نمودن ارتعاشاتی ناهماهنگ با خواسته واقعی شماست، بنابراین اگر عشق میخواهید به تنهایی توجه نکنید، اگر ثروت میخواهید نسبت به فقر و بی پولی بی توجه باشید و ثروت را تحسین کنید تا به ارتعاش ثروت تبدیل شوید و اینگونه خالق خواسته های خود باشید. وجودتان سرشار از حسهای زیبا •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍃🌸 شنیده بودم آیت‌اللّٰهی هست به نام آقای بهجت که اهل معناست. دوست داشتم ببینمش، جست‌وجو کردم و خانه‌اش را یافتم. رفتم پشت درِ خانه و در زدم... پیرمردی با لباسِ خانه و محاسنی کوتاه در را باز کرد. در مورد آقا پرسیدم. گفت: «امری دارید؟» گفتم: «با آقا عرضی دارم.» گفت: «بفرمایید مطلب را!» گفتم: «با خودشان عرضی داشتم.» پیرمرد لبخند زد و گفت: «همین مقدور است!» فکر کردم فایده ندارد؛ اجازه نمی‌دهد که آقا را ببینم. ناچار خداحافظی کردم و برگشتم. توی راه با خودم گفتم: «به مسجد می‌روم و با خودش قراری می‌گذارم.» غروب در مسجد نشسته بودم و در این فکر بودم که چه هیئتی خواهد داشت؟ مدتی بعد از اذان، روحانیِ ساده‌ای وارد مسجد شد و به‌سمت محراب رفت. گفتم: «اینجا هم که نشد.» کمی دلگیر شدم. پرسیدم: «آقای بهجت نمی‌آیند؟» همان روحانیِ ساده را نشان داد و گفت: «ایشان که آمدند.» همان پیرمردی بود که درب منزل دیدم. شصت سال بود در وادی علوم دینی و معرفتی سیر می‌کردم؛ فکر می‌کردم می‌توانم با یک نگاه، یا یک جمله، سِره را از ناسِره تشخیص دهم، اما نتوانستم بین حضرت آقا و یک خادم فرق بگذارم. تمام نماز مغرب و مقداری از نماز عشا را در این افکار غرق بودم که روایتی از سیرۀ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به یادم آمد: «در میان اصحاب، چنان بود که هیچ غریبه‌ای نمی‌توانست تشخیص دهد کدام رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله است.» 📚این بهشت، آن بهشت، ص42-44؛ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃 مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانه‌اش فرو ریخت. شیخ را ترس برداشت و سراغ عارف شهر رفت و راز این همه بدبیاری و مصیبت را‌ سوال کرد. ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت می‌دانی که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست. 💠 شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت گذشت و خوشحالی ثانیه‌ای که بر تو وارد شده است. شیخ گفت: 🔻 روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت که، خدایا مادرم پیر شده است و عمر خود را کرده است، کاش می‌مرد و من مال پدرم را زودتر تصاحب می‌کردم. 🔻 زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای لحظه‌ای شاد شدی که می‌توانستی، خانه پدری‌ات را بفروشی و خانه بزرگتری بخری. تمام این بلاها به خاطر این افکار توست. مرد گریست و سر در سجده گذاشت و گفت: خدایا من فقط فکر عاق شدن کردم، با من چنین کردی اگر عاق می‌شدم چه می‌کردی؟؟!! سر بر سجده گذاشت و توبه کرد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
‌‎ یعنی♥️|•• کسانی‌که عقب مانده‌اند برسند، و کسانی‌که جلو رفته‌اند برگردند. *غدیر یعنی با ‎ حرکت‌کردن *عاشورانتیجه‌ازیادبردن‌غدیر است! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
‎ هرگاه که گناه کردید! هرگاه که توبه شکستید؛ این را به خاطر داشته باشید: اگر شما از گناهان خود خسته می‌شوید؛ خداوند از بخشیدن شما خسته نمی‌شود! پس از رحمت خدا نا امید نشوید!💔 آیت‌الله‌مرتضی‌تهرانی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🚫⃝‼️ - - گفتــ🗣 فرداتوبه‌میکنم🙇‍♂ خوابیدودیگـربیدارنشـد⚰ ⃟• •⃟⃟ ↜|| ❗️ •00✿00• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•