eitaa logo
داستانهای آموزنده
16.4هزار دنبال‌کننده
483 عکس
162 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 📕فوت کوزه گری ✍استاد كوزه گري بود كه خيلي با تجربه بود و كوزه هاي لعابي كه مي ساخت خيلي مشتري داشت . شاگردي نزد وي كار مي كرد كه زرنگ بود و استاد به او علاقه داشت و تمام تجربه هاي كاري خود را به او ياد داد . 🔹شاگرد وقتي تمام كارها را ياد گرفت . شروع کرد به ايراد گرفتن و گفت مزد من كم است . و كم كم زمزمه كرد : من مي توانم بروم و براي خودم كارگاهي راه اندازي كنم و كلي فايده ببرم . هرچه استاد كوزه گر از او خواهش كرد مدتي ديگر نزد او بماند تا شاگردي پيدا كند و كمي كارها را ياد بگيرد تا استاد دست تنها نباشد، 🔸پسرك قبول نكرد و او را دست تنها گذاشت و رفت . شاگرد رفت و كارگاهي راه اندازي كرد و همانطور كه ياد گرفته بود كاسه ها را ساخت و رنگ كرد و روي آن لعاب داد و در كوره گذاشت. ولي متوجه شد كه رنگ كاسه هاي او مات است و شفاف نيست . 🔹دوباره از نو شروع كرد و خاك خوبتر انتخاب كرد و در درست كردن خمير بيشتر دقت كرد و بهترين لعاب را استفاده كرد و آنها را در كوره گذاشت ولي باز هم مشكل قبلي بوجود آمد . شاگرد فهميد كه تمام اسرار كار را ياد نگرفته. نزد استاد رفت و مشكل خود را گفت. و از استاد خواهش كرد كه او را راهنمائي كند . 🔸استاد از او پرسيد كه چگونه خاك را آماده مي كند و چگونه لعاب را تهيه مي كند و چگونه آنرا در كوره مي گذارد. شاگرد جواب تمام سوالها را داد . استاد گفت : درست است كه هر شاگردي بايد روزي استاد شود ولي تو مرا بي موقع تنها گذاشتي. بيا يك سال اينجا بمان تا شاگرد تازه هم قدري كار ياد بگيرد و آن وقت من هم تو را راهنمائي خواهم كرد و تو به كارگاه خودت برو . 🔹شاگرد قبول كرد يكسال آنجا ماند ولي هر چه دقت كرد متوجه اشتباه خودش نمي شد. يك روز استاد او را صدا زد و گفت بيا بگويم كه چرا كاسه هاي لعابي تو مات است . استاد كنار كوره ايستاد و كاسه ها را گرفت تا در كوره بگذارد به شاگردش گفت چشمهايت را باز كن تا فوت‌وفن كار را ياد بگيري . 🔸استاد هنگام گذاشتن كاسه ها در كوره به آنها چند فوت مي كرد. بعد از او پرسيد : ” فهميدي ؟ شاگرد گفت : نه. استاد دوباره يك كاسه ديگر برداشت و چند فوت محكم به آن كرد و گردوخاكي كه از آن برخاسته بود به شاگرد نشان داد و گفت : 🔹اين فوت و فن كار است ، اين كاسه كه چند روز در كارگاه مي ماند پر از گرد و خاك مي شود در كوره اين گرد و خاك با رنگ لعاب مخلوط مي شود و رنگ لعاب را كدر مي كند. وقتي آنرا فوت مي كنيم گرد و غبار پاك مي شود و لعاب خالص، پخته مي شود و رنگش شفاف مي شود. حالا پي كارت برو كه همه كارهايت درست بود و فقط همين فوت را كم داشت . 🔸اين ضرب المثل اشاره به كسي دارد كه بسيار چيزها مي داند ولي از يك چيز مهم آگاهي ندارد . ضرب المثلهایی كه به اين موضوع اشاره دارند عبارتند از : 👈فلاني هنوز فوتش را ياد نگرفته 👈اگر كسي فوت اين كار را به ما ياد مي داد خوب بود. 👈برو فوت آخري را ياد بگير 👈همه چيز درست است و فقط فوتش به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام احمد غزالی روزی در مجلس وعظ گفت: ای مسلمانان، هرچه من در چهل سال از سر این منبر شما را می‌گویم، فردوسی در دو بیت گفته است، اگر بر آن عمل کنید رستگار خواهید شد : ز روز گذر کردن اندیشه کن پرستیدنِ دادگر پیشه کن به نیکی گرای و میازار کس ره رستگاری همین است و بس به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
📝 چه زیبا میگوید: ✍آدمهایی هستند در زندگیتان؛ نمی گویم خوبند یا بد.. چگالی وجودشان بالاست... ، ، ، محبت داشتنشان و هر جزئی از وجودشان امضادار است... یادت نمی رود "هستن هایشان را..." بس که حضورشان پر رنگ است. ردپا حک می کنند، اینها روی دل و جانت... بس که بلدند "باشند"... این آدمها را، باید قدر بدانی... وگرنه دنیا پر است از آن دیگرهای بی امضایی که شیب منحنی حضورشان، همیشه ثابت است... به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🔸بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم 🔹پرورش بلند همتی در کودکسـعدالدین تفتازانی از پایه گذاران فن بلاغت در عالم اسلام است. روزی خواست از اندازه همت فرزند خود, آگاه شود. برای همین به اوگفت : پسرم ! هدف تو از تحصیل چیست ؟ پسر گفت : تمام همت من این است که از نظر معلومات به پایه شمابرسم. پدر از کوتاهی فکر فرزند متاثر شد و با تاسف گفت : اگر همت توهمین است ، هرگز به نیمی از مـراتب علمی من نخواهی رسید، زیرا افق فکر تو بسیار کوتاه است . من سعدالدین که پدر تو هستم آوازه عـلـمی امام صادق (ع ) را شنیده و از مراتب دانش او آگاه بودم . در آغاز تحصیل تمام هم من این بود که به پایه علمی این شخصیت بی همتا برسم . من با این همه همت بلند، به این درجه از علم رسـیده ام که مشاهده می کنی و می بینی که هرگز در خور قیاس با مقام علمی آن پیشوای بزرگ نیست. تو که اکنون چنین همت کوتاهی داری به کجا خواهی رسید ؟ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌❌ هر کسی به عنوان شیعه اگر این سخن امیرالمؤمنین علیه‌السلام را بشنود که می‌فرمایند : کاری با فرزندم مهدی می‌کنند که هُوَ الشرید الطرید الفرید الوحید. آواره ، طرد شده ، يکه و تنها می‌شود 👈 باید به مظلومیت و غربت امام عصر عجل‌الله پی ببرد و ایشان را یاری کند. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 📝 "" 📚 باب اول : در سیرت پادشاهان 🌺 ✍سرهنگى پسرى داشت كه در كاخ برادر سلطان مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، ديدن هوش و عقل نيرومند و سرشارى دارد، و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش ديده مى شود. 🔸بالاى سرش ز هوشمندى  🔹مى تافت ستاره بلندى   🔸اين پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زيرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند: توانگرى به هنر است نه به مال و بزرگى به عقل است نه به سن و سال. مقام او در نزد شاه موجب شد، آشنايان و اطرافيان نسبت به او حسادت ورزند و او را به خيانتكارى تهمت زدند و در كشتن او تلاش بى فايده نمودند. 🔹چرا که : "آنجا كه يار، مهربان است، سخن چينى دشمن چه اثرى دارد؟" شاه از آن پسر پرسيد : چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟ او در پاسخ گفت : زيرا من در سايه دولت شما همه را خشنود كرده ام مگر حسودان را كه راضى نمى شوند مگر اينكه نعمتى كه در من است نابود گردد. 🔸توانم آن كه نيازارم اندرون كسى 🔹حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است 🔸بمير تا برهى اى حسود، كين رنجى است 🔹كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رَست 🔸شوربختان به آرزو خواهند 🔹مُقبلان را زوال نعمت و جاه 🔸گر نبيند به روز، شب پره چشم 🔹چشمه ی آفتاب را چه گناه ؟ (۱) 🔸راست خواهى هزار چشمِ چنان 🔹كور، بهتر كه آفتاب سياه   ۱_ اگر شب پره لياقت ديدار خورشيد ندارد، از رونق بازار خورشيد كاسته نخواهد شد. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویری تاریخی از مجلس شورای ملی و صحبت های قاطعانه يك نماینده (محسن پزشكپور) در حضور وزیر خارجه وقت در مخالف با واگذاری بحرین ؛ با بغض و اشک برای واگذاری بحرین اعتراض میکند. ⚡️سالروز ننگین اهدای بحرین توسط پهلوی به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍂🌺🍂🍂🌺🍂🍂🌺 📝#‍داستان_ضرب_المثل‌ها 🔸ما صد نفر بودیم تنها ، آنها دو نفر بودند همراهآورده اند كه ... در زمان قاجاریه یك فوج سرباز مأمور شدند كه برای سركوب یك عده اشرار از مركز به طرفی عزیمت كنند. 🔹در عرض راه همین كه لشگر به گردنه ای رسید، دو نفر دزد مسلح از ترس جان خود به آنها حمله و شلیك كردند . سربازها بر اثر ظلم و فساد حاكم بر مملكت انگیزه و شجاعتی برای تفنگها در خود نداشته و از شدت ترس و وحشت تفنگها را بر زمین ریختند و دستها را بالا بردند و تسلیم شدند . 🔸دزدان چون بر جسارت خود را فزودند و از پشت سنگر فرود آمدند، تمامی نقدینه و اشیاء سبك و سنگین قیمت آنها را گرفتند و از پی كار خود رفتند. وقتی خبر این واقعه به سلطان رسید سربازان را احضار كرد و از آنها با خشم و غضب پرسید : چگونه دو نفر توانستند شما یكصد نفر سرباز مسلح را لخت كنند ؟ 🔹اندام تمامی سربازان به لرزه افتاد و سخت دستخوش وحشت و دهشت گردید. در جواب دادن در ماندند ولی یكنفر كه جرأت بیشتری داشت ، قدم پیش نهاد و به عرض رساند، قربان ما صد نفر بودیم تنها ، آنها دو نفر بودند همراه. 🚨این مثل را وقتی می آورند كه بی نظمی بر یك گروه حاكم باشد. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌸🍃 🔸 ✍شاه اسماعیل اول سرسلسله ی دودمان صفوی که در تاریخ ما به عنوان جوانی بی باک و دلیر، که بعد از مدت ها، نواحی مختلف ایران را باهم متحد کرد، اغلب به یاد آورده می شود. اما شاه اسماعیل با وجود تمام خدماتی که انجام داد، بخش تاریکی نیز دارد که کمتر به آن توجه شده است. 🔸شاه اسماعیل برای رسیدن به این اتحاد از هیچ جنایتی فروگذار نبود، چنانچه بعد از فتح تبریز نه تنها سلطان یعقوب آق قویونلو و خاندانش بلکه تمام کسانی که به او وفادار بودند از زن، مرد، کودک و حتی سگ های آنها را نیز از دم تیغ گذراند. 🔹فهرست شکنجه های که در زمان شاه اسماعیل توسط قزلباش ها اجرا می شد بسیار طولانی است و گفتن آنها چیزی جز تشویش خاطر به دنبال نمی آورد، اما در اینجا به یکی از بی رحمانه ترین آنها که به صورت یک اصطلاح رایج در آمده است اشاره می کنیم. 🔸از جمله شکنجه های روحی که شاه اسماعیل به مخالفان خود وارد می آورد، این بود که در مقابل چشمان محکوم بیچاره، جنازه پدرش را از خاک در آورده و آنرا به آتش می کشیدند،بعد هم محکوم را به هلاکت می رساندند، به نظر می‌رسد دو اصطلاح معروف"پدرت را در می آورم" و "پدرسوخته" از همین جا و این شکنجه خاص آمده باشد. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
📚 🌺دوست خدادر بازار«مدینة»غلامی را می‌خواستند بفروشند. غلام یک شرط برای خریدش معین کرده بود که هرکس میخواهد بخرد، در پنج وقت باید آزادش بگذارد، تا به نماز جماعت در«مسجد مدینه»حاضر شود و پشت سر پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» نماز بگذارد. بالاخره یک نفر حاضر شد با آن شرط غلام را بخرد. 🔹غلام در پنج وقت آزاد بود و در آن اوقات به مسجد می‌رفت و در نماز جماعت شرکت می‌نمود. چند روز پیامبر اکرم«ص»مشاهده فرمود که آن غلام سیاه به مسجدنمی آید، لذا احوال او را پرسید. اصحاب عرض کردند که وی مریض شده و در خانه به بستر افتاده است. حضرت فرمود : 🔸«می خواهم از وی عیادت نمایم. » پیامبر«ص» در زمانی که اعراب ارزشی برای غلام قائل نبودند، به عیادت غلام سیاه رفت و از او دلجویی فرمود. چند روز بعد به حضرت خبر دادند که غلام در حال مرگ است. پیامبر«ص»بر بالین غلام تشریف برد. غلام پس از زیارت رسول خدا «ص» چشم از جهان فرو بست و به سرای جاوید شتافت. 🔹حضرت رسول«ص»جنازه را به کسی نداد و خود شخصا امور غسل و تجهیز و کفن و دفن غلام را به عهده گرفت و انجام داد. این رفتار پیامبر اکرم«ص»با غلام، باعث شد که عده ای از مهاجرین و انصار به حضرت اعتراض نمایند که چرا بیش از اندازه به غلام توجه jفرموده است. پیامبر اکرم«ص»در پاسخ آنان این آیه را تلاوت فرمود: «... هماناگرامی ترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست [۱] [۲] » 📚[۱] : سوره حجرات آیه۱۳ [۲] : آدابی از قرآن به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید @Dastanhaeamozande
⭕️ نکند العجل‌های ما هم از جنس العجل‌های کوفیان باشد! می‌نویسد: کوفیان نامه‌های زیادی برای دعوت از علیه‌السلام و وعدۀ نصرت و یاری حضرت نوشتند؛ از جمله این نامه که : توسط هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی بسوی حضرت که در مکه بودند فرستادند: 📜 بسم الله الرحمن الرحیم، به حسین بن علی (علیهماالسلام) از طرف شیعیان مؤمن و مسلمان او! اما بعد؛ فوراً حرکت کن! چرا که مردم در انتظارت هستند و امید به کسی غیر از تو ندارند! پس عجله کن! عجله کن! (فالعجل! العجل!) سپس عجله کن! عجله کن! والسّلام! 💠 «وسرحوا إِليه هانئ بن هانئ السبيعي وسعيد بن عبدالله الحنفي وكتبوا إليه: بسم الله الرحمن الرحيم، للحسين بن علي من شيعته من المؤمنين والمسلمين، أما بعد: فحي هلا، فإن الناس ينتظرونك، لا رأي لهم غيرك، فالعجل العجل، ثم العجل العجل، والسلام.» 📖 الإرشاد (شیخ‌مفید)، ج‏۲، ص۳۸ مناقب (ابن‌شهرآشوب)، ج۴، ص۹۰ اینکه ظهور حضرت به تأخیر می‌افتد، شاید بخاطر علم خداوند به حقیقت العجل‌های کاذب منتظرانش باشد! 🤲 اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید @Dastanhaeamozande
🍂🌺🍃🌸🍂🌺 🔰 به «یکی از مراجع نجف که در کربلا زندگی می کرده مرحوم سید ابراهیم قزوینی بوده است. دختر فتحعلی شاه قاجار به نام «ضیاء السلطنه» که در مال و جمال و کمال مشهور بود، آمده بود کربلا و شخصی را به نزد مرحوم سید ابراهیم قزوینی فرستاد و پیشنهاد ازدواج داد؛ 🔹سید نپذیرفت و پاسخ داد : زندگی سادۀ طلاب و روحانیون با زندگی اَشرافی شما هرگز سازگار نیست. شاهزاده پیام داد : من افتخار می کنم که زن شما باشم؛ و از نظر مالی من چیزی از شما نمی خواهم بلکه تمام مخارج زندگیِ تو و خانواده ات را می پذیرم. 🔸مرحوم آیت الله سید ابراهیم قزوینی دیدند این خانم رها نمی کند لذا آب پاکی را روی دست او ریختند. فرمودند : سلام مرا به ضیاء السلطنه برسان و به ایشان بگو من با این همسر و فرزندانم در روزهای سختی و فقر و سادگی زندگی کرده ام، و زنم یک عمر با فقر من ساخته است ، لذا وفاداری اقتضا نمی کند که هوو سر او بیاورم و این نهایتِ بی انصافی است.» 📚قصص العلماء ، محمد بن سلیمان تنکابنی به کانال داستانهای آموزنده بپیوندند @Dastanhaeamozande