eitaa logo
داستانهای آموزنده
16.1هزار دنبال‌کننده
459 عکس
157 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸: زبان تو، از تو همان مى خواهد كه بدان عادتش داده اى و نفست از تو همان تقاضا مى كند كه بدان خو گرفته اى. 📚غررالحكم حدیث 7634 🚨امام على عليه السلام : زبانت را به نكو گويى عادت ده، تا از سرزنش ايمن مانى. 📚غرر الحكم حدیث 6233 به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
✍در روزگاران گذشته اهالى بلخ ، در اثر ندادن ماليات ، مورد غضب خليفه وقت فرار گرفتند و خليفه تصميم گرفت آنان را مجازات نمايد. از اين رو فرماندارى جديد، به شهر بلخ منصوب كرد و دستور داد : هرگونه كه شده از مردم ماليات بستاند و در اين راه از هيچ ظلم و زورى فروگذار نكند. 🔻فرماندار جديد به همراه خانواده اش به بلخ رفت و دستور خليفه را براى مردم بيان كرد. مردم كه وضع را چنين ديدند به فكر چاره افتادند و تصميم گرفتند ماجرا را، با همسر فرماندار جديد كه، زنى نيكوكار و با ايمان بود، در ميان بگذارند. همسر فرماندار بلخ كه، مردم تهيدست و پابرهنه بلخ را مشاهده كرد و سخنان شان را شنيد. 🔻بسيار متأثر گشت و پيراهن گرانبهايش كه به جواهرات آراسته بود و در برخى عروسى ها مى پوشيد و قيمتش خيلى بيشتر از ماليات مى شد، به شوهرش داد و گفت : اين پيراهن را به جاى ماليات مردم بلخ ، نزد خليفه بفرست . خليفه ، چون پيراهن را مشاهده كرد و ماجرا را شنيد از نيكوكارى زن ، بسيار خوشش آمد. 🔻از اين رو پيراهن را به زن برگرداند و دستور داد تا هيچ مالياتى از مردم بلخ گرفته نشود. مدتى بعد، فرماندار، پيراهن را به زن خود برگردانيد، و گفت : كه خليفه خيرخواهى تو را تحسين كرده است . زن از شوهر پرسيد : آيا خليفه پيراهن مرا ديد؟ شوهر پاسخ داد: بلى . 🔻زن گفت : چون بر پيراهن من، نامحرمى نظر كرده است ، ديگر آن را نمى پوشم و بهايش را اختصاص به ساختن يك مسجد مى دهم . پيراهن ، فروخته شد و با دو سوم پولش مسجدى بنا شد. يك سوم پول را هم در يكى از ستونهاى مسجد پنهان كردند تا هر وقت مسجد احتياج داشت آن را به مصرف برسانند. 📚منبع : فضيلت زنان ، دكتر رجبعلى مظلومى ، ص 41-40. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🔻‼️ ✍به سید جمال الدین اسدآبادی اندیشمند بزرگ گفتند: استعمارگران همانند گرگ هستند! 🔻جمال الدین گفت: اگر شما گوسفند نباشید آنان نمی توانند گرگ باشند! 🔻چشم انسان کور باشد بهتر از این است که بینش و طرز تفکر او کور باشد! به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ✍فرزند آیت‌الله فاطمی‌نیا نقل می‌کند: روزی با پدر می‌خواستيم برويم به یک مجلس مهم؛ وقتی آمدند بيرون خانه، ديدم بدون عبا هستند...! گفتم عبايتان کجاست؟ گفتند مادرتان خوابيده و عبا را رويشان کشیده‌ام؛ گفتم بدون عبا رفتن آبروريزی است... 🔻جواب دادند : اگر آبروی من در گروی اين عباست و اين عبا هم به بهای از خواب پريدن مادرتان است؛ نه آن عبا را می‌خواهم نه آن آبرو را...! 🚨در خانه‌ای که آدم‌ها یکدیگر را دوست ندارند؛ بچه‌ها نمی‌توانند بزرگ شوند. شاید قد بکشند؛ اما بال و پر نخواهند گرفت...! به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
18.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈 (رضوان الله علیه) 😳در زمان ظهور امام زمان (عج) چه اتفاقاتی در ایران رخ می دهد⁉️ چندین سال قبل ، ایشان(علامه کورانی )فرموده ما طبق روایات، سوریه را از دست خواهیم داد و این از علائم ظهور است. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🚨 گام اول: دنیا دو روز است... یک روز با تو و روز دیگر علیه تو روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست ناامید مشو... زیرا هر دو پایان پذیرند. گام دوم: بگذارید و بگذرید... ببینید و دل نبندید... چشم بیاندازید و دل نبازید... که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت... گام سوم: اشکهاخشک نمیشوند، مگر بر اثر قساوت قلبها و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب زیادی گناهان. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌺🍂🌺🍂🌺🍂 📝حکایتی بسیار زیبا و خواندنی ماجرای ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ حافظ ✍ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا می‌رود ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ می‌ریزند ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ. به این ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ‌ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ‌ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ. 🔸ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ برمی‌خیزند. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ می‌دهد ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ. ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ می‌دهند ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ‌می‌کند ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ‌می‌شود: 🔹ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ 🔸ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ می‌شوند ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ به زﯾﺮ می‌افکنند. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ پیکر حافظ انجام می‌شود. ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ «ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ» ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ. 📚تاریخ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺩﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﻭﻥ، ﺟﻠﺪ ﺳﻮﻡ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
✍دوستی تعریف می‌کرد چند وقت پیش از تهران ‌سوار اتوبوس شدیم بریم اهواز. پیرزنی پشت سر راننده نشسته بود. اول جاده قم پیرزن به راننده گفت: پسرم رسیدی بروجرد خبرم کن. راننده هم گفت : باشه 🔻رسیدیم قم، پیرزن پرسید: نرسیدیم بروجرد؟ راننده گفت: نه نزدیکی های اراک دوباره پرسید: نرسیدیم؟ راننده گفت : یه ساعت دیگه می رسیم. 🔻نرسیده به بروجرد پیرزنه رو خواب برد و راننده هم یادش رفت بروجرد بیدارش کنه؛ تا اینکه رسیدیم نزدیکی خرم آباد و پیرزن از خواب بیدار شد و گفت : نرسیدیم بروجرد؟ راننده گفت : رسیدیم خیلی هم ازش رد شدیم. 🔻پیرزن شروع کرد به جیغ و داد، طوری که همه مسافرا به ستوه اومدن؛ راننده هم اولین دوربرگردون دور زد سمت بروجرد. از بس پیرزن زبون به دهن نمی‌گرفت وُ دایم نِفرین می‌کرد مسافرا هم هیچی نگفتن. 🔻خلاصه رسیدیم بروجرد! اول بروجرد راننده دور زد و به پیرزنه گفت : ننه رسیدیم با احتیاط پیاده شو. پیرزن گفت : برا چی پیاده بشم؟ کی گفته میخام اینجا پیاده بشم؟ من میخام برم اندیمشک. 🔻دکتر تو تهران بهم گفته هر وقت رسیدی بروجرد قرصات رو بخور. حالا بی‌زحمت یه لیوان اَب بده قرصامو بخورم. 🔺با آرزوی لبخند دوستان😁😆 به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍀 علیه السَّلام فرمودند:بدانید این پوست نازک را یارایِ آتش نیست، پس به خود رحم کنید. شما در مصیبت‌ها و گرفتاری‌های دنیا آتش را آزموده‌اید؟ 🔥آیا دیده‌اید کسی که وقتی خاری در بدن او فرو می‌رود یا در روی شن‌های داغ راه می‌رود چگونه می‌سوزد؟ پس چگونه خواهد بود میان دو لایه آتش، همبستر سنگ (مذاب) و همدم شیطان شدن؟!!! 📚نهج البلاغه خطبه 183 به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
از بهلول پرسیدند: زندگی آدمی به چه ماند؟ بهلول گفت : به نردبانی دو طرفه که از یک طرف؛ سن بالا میرود و از طرف دیگر ؛ زندگی پایین می آيد... به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
📝 🚨بهترين الگو براى بانوانعبداللّه بن عباس و ديگر راويان حكايت كنند: هنگامى كه زمان رحلت يگانه دخت نبوّت، همسر ولايت حضرت فاطمه زهراء عليها السلام نزديك شد، اسماء بنت عميس را طلب كرد. 🔻و چون اسماء نزد ايشان حضور يافت ، به او فرمود: اى اسماء! وقت جدائى و فراق من فرا رسيده است ، مى خواهم بعد از آن كه فوت نمودم ، جسد مرا به وسيله اى بپوشانى ، تا آن كه هنگام تشييع جنازه ام و حجم بدنم مورد ديد افراد نامحرم قرار نگيرد. 🔻اسماء با شنيدن اين كلمات بسيار اندوهگين و محزون گرديد. و چون حضرت زهراء مرضيّه عليها السلام، بر خواسته و پيشنهاد خود اصرار ورزيد، اسماء اظهار داشت : اى حبيبه خدا! من در حبشه ، تخت هائى را ديده ام كه مخصوص حمل و تشييع جنازه زن درست مى كرده اند. 🔻حضرت زهراء عليها السلام با شنيدن آن خوشحال شد و تقاضا نمود كه تابوتى همانند آن را برايش تهيّه نمايند. وقتى اسماء آن تابوت را تهيّه كرد و نزد ايشان آورد، حضرت آن را مشاهده نمود و فرمود: شما با اين تابوت ، جسد مرا از ديد افراد و نامحرمان مستور و پنهان خواهيد داشت ، خداوند متعال بدن شما را از آتش دوزخ مستور گرداند.  📚احقاق الحقّ: ج 25، ص 549، اءعيان الشّيعة : ج 1، ص 320. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande