💢سفیر انگلستان و سجده به گاو
✍معروف است که يک روز سفیر انگلستان در دهلی از مسیری در حال گذر بود که یک جوان هندی لگدی به گاوی زد
گاوی که در هندوستان مقدس است!
✍سفیر انگلیسی پیاده شده و به سوی گاو میدود و گاو را میبوسد و تعظیم می کند!
بقیه مردم حاضر که می بینند یک غریبه اینقدر گاو را محترم می شمارد در جلوی گاو سجده میکنند و آن جوان را به شدت مجازات می کنند .
✍همراه فرماندار با تعجب میپرسد:
چرا این کار را کردید؟!
فرماندار می گوید:
لگد این جوان آگاه می رفت که فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بیندازد، ولی من نگذاشتم!
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
• (26).mp3
1.45M
✍داستان زن گناهکار و شفاعت حضرت زهرا سلام الله علیها
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اینا رو همیشه یادت باشه
#دکتر_انوشه
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🎖 #داستان_کوتاه
✅ « دریا باش »
روزی شاگرد یک استاد از او خواست که به او درسی به یاد ماندنی دهد ؛ استاد از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد . سپس مشتی از نمک را داخل یک لیوانی نیمه پُر از آب ریخت و از او خواست همه آن آب را بخورد و شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد ، آن هم به سختی ...
سپس استاد پرسید : « مزه اش چطور بود ؟! »
شاگرد پاسخ داد : « خیلی شور و تند است ، اصلاً نمی شود آن را خورد »
سپس استاد از شاگردش خواست یک مشت از نمک بردارد و او را همراهی کند . سپس با یکدیگر رفتند تا رسیدند کنار دریاچه ای 🏝
استاد این بار از او خواست تا نمک ها را داخل دریاچه بریزد و سپس یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد . شاگرد به راحتی تمام آب داخل لیوان را سر کشید .
استاد این بارهم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید . شاگرد پاسخ داد : « کاملا معمولی بود »
استاد گفت : رنج ها و سختی هایی که انسان در طول زندگی با آن ها روبرو می شود همچون مشتی نمک است و اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و وسیع تر می شود ، می تواند بار آن همه رنج و اندوه را به راحتی تحمل کند .
در نهایت استاد به شاگرد گفت :🔻
« سعی کن یک دریا باشی ، نه یک لیوان آب »
داستانهای آموزنده👇👇👇
@Dastanhaeamozande
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ داستانی جالب از #علامه_جعفری
📌 مردی که از امام رضا علیه سلام
#جایگاهش رو مطالبه میکنه !!
داستانهای آموزنده👇👇👇
@Dastanhaeamozande
✍دکتر انوشه...
آدم کسی رو که ؛
بیشتر از همه دوست داره
زودتر از دستش ناراحت میشه.
این حساسیت از دوستداشتن زیاده.
پس ترکش نکن...درکش کن!
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍تنهایی بهتر از بودن با کسانیست
که بودنشان دروغ محض است.
دلشان که هیچ....
حواسشان هم به تو نیست
و فقط زمانی با تو هستند که
کسی را ندارند...!
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸زمین بدجور گرد است !!!
✍در دنیا قانونی وجود دارد به نام قانون "کارما"
قانون کارما یعنی اگر بزنی یک روزی میخوری
یعنی اگر شکستی یه روز خودت هم میشکنی
خلاصه کنم برایت قانون کارما همان ضرب المثل معروف است که میگوید از هر دستی بدهی از همان دست پس میگیری
✍آن زمان که دلی را شکستی
آن زمان که اشک کسی را دراوردی
آن زمان که زخمی زدی
بترس از قانون کارما که اگر توبه کنی و پشیمان هم شوی سودی ندارد و این قانون چه بخواهی چه نخواهی بر زندگی تو پیاده میشود ...
بترس از قانون کارما ...
✍کارما یعنی زمین بدجور گرد است ...
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
📝ابوسعید ابوالخیر با جمعی از اصحاب از کنار دهی در نیشابور به طرف مقصدی می گذشتند.
مردی کنّاس مشغول خالی کردن چاه مستراح بود، اصحاب از بوی تعفن کثافات دماغ خود را گرفتند و به سرعت از آن محل گذشتند، ولی مشاهده کردند شیخ نیامد.
چون نظر کردند دیدند شیخ با حالت تفکر کنار کثافات ایستاده. فریاد زدند: استاد! بیا.
فرمود: می آیم، پس از مدتی تأمل در کنار کثافات به سوی اصحاب روان شد، چون به آنان رسید، عرضه داشتند: ای راهنما! برای چه کنار کثافات ایستادی؟
فرمود: چون شما دماغ خود گرفتید و به سرعت حرکت خود افزودید، آوازی از کثافات و فضولات برخاست که هان ای روندگان! دیروز ما با حالتی طیب و طاهر و پاکیزه و رنگ و بویی بسیار عالی بر سر بازار به صورت سبزیجات و میوه جات و حبوبات قرار داشتیم و شما بنی آدم به خاطر به دست آوردن ما، بر سر و بار یکدیگر می زدید و به انواع حیله ها و خدعه ها متوسل می گشتید و از هیچ گونه تقلب و زوری خودداری نمی کردید، چون ما را به دست آوردید خوردید، ما بر اثر چند ساعت همنشینی با شما تبدیل به این حال گشته و به این سیه روزی افتادیم، به جای این که ما از شما فرار کنیم، شمایی که باعث این تیره بختی برای ما شدید، شما از ما فرار می کنید؟! ای اف بر شما!!
من کنار کثافات ایستاده و به پند و نصیحت آنان گوش فرا داده تا شاید عبرتی از آنان بگیرم!
داستانهای آموزنده👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🔸بردباری در برابر بی ادبان
✍روزی عایشه، همسر رسول اکرم (ص) در حضور او نشسته بود که مردی یهودی وارد شد. هنگام ورود به جای «سلام علیکم» گفت: «السام علیکم»؛ یعنی «مرگ بر شما». طولی نکشید که یکی دیگر وارد شد. او هم به جای سلام گفت: «السام علیکم». معلوم بود که آنها می خواستند با زبان، رسول اکرم (ص) را آزار دهند.
🔸عایشه سخت خشمناک شد و فریاد بر آورد که: «مرگ بر خود شما و...». آن حضرت فرمود: ای عایشه! ناسزا مگو، اگر ناسزا مجسّم گردد، بدترین و زشت ترین صورت ها را دارد، اما نرمی، ملایمت و بردباری روی هر چه گذاشته شود، آن را زیبا می کند و زینت می دهد و از روی هر چیزی برداشته شود، از قشنگی و زیبایی آن می کاهد. چرا عصبی و خشمگین شدی؟ عایشه گفت: مگر نمی بینی که با کمال وقاحت و بی شرمی به جای سلام چه می گویند؟ رسول اکرم (ص) فرمود: من هم در جواب گفتم: «علیکم» (بر خود شما)، همین قدر کافی بود.
✍به نقل از: داستان راستان، نوشته استاد مرتضی مطهری
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
📘#فلسفه_ضرب_المثلها🤔🤔🤔
🔻داستان ضرب المثل
👨⚕#کچل_اگر_طبیب_بودی_سر_خود_دوا_نمودی
✍خطاب به کسی که مشکل خود را نمی تواند حل کند و برای حل مشکل شخص دیگر به راهنمایی اش می پردازد .
🔸شخصی دچار ریزش مو شده بود و داشت کچل می شد و از این بابت بسیار ناراحت بود و حسرت موهایش را می خورد. یک روز که داشت با یکی از دوستانش درباره ریزش موهایش صحبت و اظهار ناراحتی می کرد، دوستش شروع کردبه راهنمایی او که فلان دارو استفاده کن و فلان صابون را بکار ببر و فلان غذا را بخورو.....
🔸مردنگاهی به دوستش که خود نیز کچل بود انداخت و گفت: کچل اگر طبیب بودی سرخود دوا نمودی.(کچل اگر طبابت می دانست ابتدا سر کچل خود را مداوا می کرد)
یکی روستایی سقط شد خرش
علم کرد بر تاک بستان سرش
جهاندیده پیری بر او بر گذشت
چنین گفت خندان به ناطور دشت
مپندار جان پدر کاین حمار
کند دفع چشم بد از کشتزار
که این دفع چوب از سر و گوش خویش
نمیکرد تا ناتوان مرد و ریش
چه داند طبیب از کسی رنج برد
که بیچاره خواهد خود از رنج مرد؟
داستانهای آموزنده👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🔸گهی پشت بر زین، گهی زین به پشت
✍رستم، پهلوان نامدار ایرانی در یک باغ خوش آب و هوا توقف کرد تا هم خستگی نبرد سنگینش با افراسیاب را از تن به در کند . هم اسب با وفایش رخش ، نفسی تازه کند .
🔸پس از خوردن نهار ، پلک هایش سنگین شد و کنار آتش خوابش برد . رخش هم بدون این که افسارش به جایی بسته باشد، تنها ماند!
🔹افراسیاب با خودش فکر کرد که موفقیت رستم تنها به خاطر قدرت خودش نیست بلکه اسب او در این پیروزی خیلی نقش داشته
🔸پس سربازانش را برای دزدیدن رخش فرستاد. آن ها که از قدرت رخش خبر داشتند برای به دام انداختنش یک طناب بسیار بلند و محکم آورده بودند ،
🔹وقتی رخش حسابی از رستم دور شد، طناب بلند رابه سمتش پرتاب کردند. رخش که بسیار باهوش و قوی بود با حرکتی جانانه خودش را نجات داد و فرار کرد.
🔸رستم بیدار شد. جای خالی رخش را دید. زین او را در دست گرفت و از روی رد پاهایی که به جا مانده بود توانست او را پیدا کند.
🔹بعد با صدای بلند به رخش گفت: « می دانی در حالی که زین تو را به دوش داشته ام چه قدر راه آمده ام؟ »
بعد برای دلداری خودش دوباره گفت: « عیبی ندارد. رسم زمانه این است. گاهی من باید سوار زین بشوم و گاهی زین سوار من. »
🔸از زمانی که فردوسی این داستان را روایت کرد و این بیت را سرود، رسم شد هر وقت کسی به سختی و مشکل دچار شود به او چنین بگویند:
✍چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت بر زین، گهی زین به پشت
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande