eitaa logo
داستانهای آموزنده
15.7هزار دنبال‌کننده
446 عکس
150 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از داستانهای آموزنده
❤️پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند. «اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة» 🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح 🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد 🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌸بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم🌸 🚨توصیه رسول الله در مورد شخصی به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: مرا راهنمایی کن! پیامبر (ص) فرمودند: زبان خود را کنتر کن. بار دیگر آن شخص گفت : مرا راهنمایی کن! پیامبر (ص) همان جواب را بیان فرمودند. 🔻بار سوم تقاضای راهنمایی کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله باز هم به او فرمودند: زبانت را کنترل کن. عرض کرد: آیا این مسئله آن چنان مهم است. که در هر سه بار مرا به آن توصیه فرمودی؟ 🔻پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: وای بر تو! آیا جز آثار زبان، انسان را با صورت درون شعله های دوزخ می افکند؟! 📔کشکول؛بهتاش؛ص۱۰۴ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
8.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توصیه‌ای ارزشمند به دانش آموزان توسط مدیر مدرسه‌ای در لبنان به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
افراد موفق‌ چندبار در طول زندگی خود شکست خورده بودند؟ 🚨تا زمين نخوريد، راه رفتن را نمى آموزيد... به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ▫️حکایت در باب چهار هندو است که در مسجدی به نماز می ایستند. وقتی صدای موذن برمی آید یکی از آنها با آن که خود در نماز است می گوید : ای موذن بانگ کردی وقت هست. 🔺هندوی دیگر در همان حال به وی می گوید: سخن گفتی و نمازت باطل است. سومی به دومی می گوید : به او طعن نزن که نماز تو هم باطل است. 🔺سپس هندوی چهارم می گوید: خدا را شکر که من مثل شما سه تن سخن نگفتم. بدین گونه بالاخره نماز هر چهار تن تباه می شود. 🚨در این حکایت هر کدام از این چهار هندو نمادی هستند از انسانهایی که به عیب خود کور می باشند و به عیب دیگران بینا و آگاه... چار هندو در یکی مسجد شدند بهر طاعت راکع و ساجد شدند. 📘 برگرفته از مثنوی معنوی به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
❤️پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند. «اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة» 🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح 🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد 🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌸🍃🌸🍃🌸 🔆حضرت على عليه السلام بعد از خاتمه جنگ جمل وارد شهر بصره شد. در خلال ايامى كه در بصره بود، روزى به عيادت يكى از يارانش ، به نام  رفت . اين مرد، خانه مجلل و وسيعى داشت . على همينكه آن خانه را با آن عظمت و وسعت ديد، 🔻به او گفت : اين خانه به اين وسعت، به چه كار تو در دنيا مى خورد، در صورتى كه به خانه وسيعى در آخرت محتاجترى ؟! ولى اگر بخواهى مى توانى كه همين خانه وسيع دنيا را وسيله اى براى رسيدن به خانه وسيع آخرت قرار دهى به اينكه در اين خانه از مهمان ، پذيرايى كنى ، صله رحم نمايى ، حقوق مسلمانان را در اين خانه ظاهر و آشكارا كنى، 🔻اين خانه را وسيله زنده ساختن و آشكار نمودن حقوق قرار دهى و از انحصار مطامع شخصى و استفاده فردى خارج نمايى. علاء: يا اميرالمؤمنين ! من از برادرم عاصم پيش تو شكايت دارم چه شكايتى دارى؟ تارك دنيا شده ، جامه كهنه پوشيده ، گوشه گير و منزوى شده همه چيز و همه كس را رها كرده . 🔻او را حاضر كنيد!❗️ عاصم را احضار كردند و آوردند. على عليه السلام به او رو كرد و فرمود: اى دشمن جان خود! شيطان عقل تو را ربوده است ، چرا به زن و فرزند خويش ‍ رحم نكردى ؟ آيا تو خيال مى كنى كه خدايى كه نعمتهاى پاكيزه دنيا را براى تو حلال و روا ساخته ناراضى مى شود از اينكه تو از آنها بهره ببرى ؟ تو در نزد خدا كوچكتر از اين هستى . 🔻عاصم : يا اميرالمؤمنين !❗️ تو خودت هم كه مثل من هستى ، تو هم كه به خود سختى مى دهى و در زندگى بر خود سخت مى گيرى ، تو هم كه جامه نرم نمى پوشى و غذاى لذيذ نمى خورى ، بنابراين من همان كار را مى كنم كه تو مى كنى و از همان راه مى روم كه تو مى روى . اشتباه مى كنى ، من با تو فرق دارم ، من سمتى دارم كه تو ندارى ، من در لباس ‍ پيشوايى و حكومتم، 🔻وظيفه حاكم و پيشوا وظيفه ديگرى است خداوند بر پيشوايان عادل فرض كرده كه ضعيفترين طبقات ملت خود را مقياس زندگى شخصى خود قرار دهند. و آن طورى زندگى كنند كه تهيدست ترين مردم زندگى مى كنند تا سختى فقر و تهيدستى به آن طبقه اثر نكند، بنابراين، من وظيفه‌اى دارم و تو وظيفه‌اى  📚نهج البلاغه ، خطبه 208 به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🚨امام علی علیه السلام در سفارشی به فرزند خود امام مجتبی علیه السلام فرمودند: فرزندم! آیا چهار نکته به تو نیاموزم که با رعایت آنها از طبیب بی نیاز شوی؟ عرض کرد: چرا، ای امیر مؤمنان. حضرت فرمودند: تا گرسنه نشده ای غذا نخورتا اشتها داری از غذا دست بکشغذا را خوب بجو قبل از خوابیدن قضای حاجت کن 🚨اگر این نکات را رعایت کنی، از طبیب بی نیاز می شوی. 📚"خصال، صفحه ۲۲۹" به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
یکی از پادشاهان طلخکی داشت که به کثرت عقل و دانش معروف بود. شبی پادشاه در سر شام صحبت از این موضوع می کند که می خواهم بدانم که در این شهر کدام طبقه مردم جمعیتشان از همه بیشتر است. وزرا، درباریان و شاهزادگان هر کدام اسم یک طبقه و یک صنف را می برند و ادعا می کنند که این طبقه و این دسته تعداد افرادشان از افراد سایر طبقات بیشتر و زیادتر است. 🔹طلخک دربار می گوید : هیچ کدامتان درست نگفتید. تعداد اطبا در این شهر از همه بیشتر است! شاه می خندد و ادعای او را تکذیب کرده و می گوید: طبق اطلاعی که دارم ما فقط در تمام شهر چهار نفر طبیب داریم. طلخک در آن زمان هیچ حرفی نمی زند، اما روز بعد در حالی که سر و صورت خود را با دستمالی پوشانده بود به دربار می آید، 🔺اولین کسی که به او برخورد می کند خود پادشاه بود که سوال نمود: ترا چه شده است؟ گفت: دندانم درد می کند. شاه گفت: قدری سبوس جو با زرده ی تخم مرغ خمیر کن و بر روی دندانت بگذار فورا ساکت می شود! بعد از شاه، وزرا ودرباریان هر کدام دستورالعملی به طلخک می دهند و نسخه ای برایش تجویز می کنند. 🔺یکی سوخته تریاک، دیگری ضماد خشخاش را ،یکی دیگر آرد باقلا و... طلخک اسامی تمامی این افراد با دستوراتی که داده بودند را در کتابچه خود ثبت می کند و وقت ناهار به حضور شاه آمده و می گوید: دیشب فرمودید چهار نفر طبیب بیشتر در این شهر یافت نمی شود 🔺من امروز ظرف دو ساعت اسامی قریب به دویست نفر از اطبا را با آدرس و نسخه هایی که داده اند در این کتابچه ثبت نموده ام ملاحظه بفرمایید. شاه کتابچه را از دست طلخک گرفت و اول اسم خود را خواند و گفت : حق به جانب تو است! به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌸بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم🌸 🔹در زمان حضرت موسی علیه‌السلام پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفته بود. عروس مخالف مادرشوهر خود بود. پسر به اصرار عروس، مجبور شد مادر پیر خود را بر کول گرفته بالای کوهی ببرد، تا مادر را گرگ بخورد. مادر پیر خود را بالای کوه رساند، چشم در چشم مادر کرد و اشک چشم مادر را دید و سریع برگشت. 🔻به موسی ندا آمد برو در فلان کوه مهر مادر را نگاه کن. مادر با چشمانی اشک‌بار و دستانی لرزان، دست به دعا برداشت. و می‌گفت: خدایا! ای خالق هستی! من عمر خود را کرده‌ام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازه‌داماد، تو را به بزرگی‌ات قسم می‌دهم، پسرم را در مسیر برگشت به خانه‌اش، از شر گرگ در امان دار. که او تنهاست. 🔻ندا آمد: ای موسی! مهر مادر را می‌بینی؟ با این‌که جفا دیده ولی وفا می‌کند. بدان من نسبت به بندگانم از این پیر‌زن نسبت به پسرش مهربان‌ترم. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🔹 از ضربت خوردن تا شهادترژه گارودی فیلسوف فرانسوی می‌گوید: دختر دانشجوی فرانسوی نزد من آمدو گفت: نکته‌ای که توجه مرا جلب کرده آن است که شما همواره از یک شخص مسلمان به نام علی سخن می‌گویید. این علی کیست و چرا در شما این اندازه تاثیر گذارده‌است؟ 🔻گارودی میگوید:علی(ع) در حال نماز و در سجده،مورد اصابت ضربۀ شمشیر قرار گرفت و آن ضربه تا اعماق جمجمه‌اش نفوذ کرد،یعنی به مغزش رسید. اما تنها یک روز پس از آن حادثه،علی (ع) در حالی‌که در بستر مرگ افتاده بود و ضربۀ کشنده تا ژرفای مغزش نفوذ کرده بود، 🔻آخرین وصیت خود را به فرزند ارشد خود، امام حسن(ع) گفت و این وصیت یکی از برترین مفاهیمی است که بشریت در سراسر تاریخ خود شنیده‌است. دختر دانشجو پرسید:مگر در وصیت خود چه گفت؟ علی(ع) در بستر مرگ به فرزندش امام حسن (ع) فرمود: 🔻فرزندم! با اسیرت (ابن ملجم)مهربان باش به خاطر حقی که بر تو دارم، از تو می‌خواهم که بر اسیرت رحم کنی و با او نیکوکار و دلسوز باشی. از آن‌چه خود می‌خوری به او بده و از آن‌چه می‌نوشی به او بنوشان. دست و پای او را با غل و زنجیر نبند و اگر من جان دادم، تنها با زدن یک ضربه او را قصاص کن. مبادا او را بسوزانی یا مثله کنی. 🔻اگر من زنده بمانم، بر من سزاوارتر است که از او در گذرم و خود می‌دانم که با او چه کنم. شما دو تن را به تقوای الهی سفارش می‌کنم. یاور ستمدیدگان و دشمن ستمگران باشید. گارودی می‌افزاید: من هم‌چنان بخش‌هایی از وصیت حضرت علی را برای شاگردم بازگو می‌کردم،و دخترک دانشجوی فرانسوی می‌شنید و اشک‌هایش را پاک می‌کرد. کانال داستانهای آموزنده @Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨در دوره دبیرستان معلمی داشتیم که ارمنی بود و زبان انگلیسی تدریس می‌کرد ولی گاهی زمانی به مدرسه می رسید که دانش آموزان سر صف بودند و یکی از دانش آموزان مشغول تلاوت قرآن بود. آقای بغوثیان به احترام قرآن، پشت درِ اصلی مدرسه می‌ایستاد و صبر می‌کرد تا پس از پایان قرائت وارد مدرسه شود. 🔺ولی برخی معلمان مسلمان، سرشان را پایین انداخته و وارد دفتر مدرسه می‌شدند. اگر زنده است، خدا به توفیقات آقای بغوثیان بیافزاید و اگر دستش از دنیا کوتاه شده، خدا رحمت خود را شامل حالش کند. چندی پیش فیلمی کوتاه از استاد پیشکسوت سینما و تئاتر علی نصیریان دیدم که قرار بود در مراسمی برای تجلیل از هنرمندان و مفاخر گیلان حضور یابد 🔺ولی زمانی به مراسم رسید که برنامه با تلاوت قرآن آغاز شده بود و قاری نیز با صدا و لحنی زیبا مشغول تلاوت آیه نور بود. او نیز به احترام کلام خدا صبر کرد تا تلاوت قاری به پایان برسد ولی یکی از حاضران به عنوان میزبان مراسم به نصیریان و هیات همراه اصرار کرد که وارد مراسم شوند. که آقای نصیریان به احترام قرآن و نظم جلسه ایستاد و صبر کرد تا پس از پایان تلاوت قرآن وارد مجلس شود. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande