eitaa logo
داستانهای آموزنده
16.4هزار دنبال‌کننده
485 عکس
162 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🤲" نیایش و حکمت "🤲 ✍ابومشعر بلخی گوید که: بر من شش چیز واجب است: 🔸دو بر زبان و دو بر تن و دو بر دل. آنچه بر زبان است، ذکر خدای و سخن نیکو! آنچه بر تن است، طاعت خدای و رنج خود از مردم برداشتن! و آنچه بر دل است، بزرگ داشتن امر حق و شفقت بر خلق! اگر به هوا پری، مگسی باشی. اگر بر روی آب روی، خسی باشی. دل به دست آر، تا کسی باشی. ‌ ‌به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍مُشک را گفتند: ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ! ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ که هستم ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ که هستم... مولانا ‌ به کانال ‌داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
💠امیرالمومنین امام علی علیه‌السلام : ✍عقل، درختى است که ریشه آن " تقوا " شاخه هايش " حياء " و ميوه آن " پارسايى " است. " تقوا " به سه چيز دعوت می‌كند: ✨ دين شناسى، ✨ بى رغبتى به دنيا، ✨ و دل بستگى به خداوند... و " حيا " به سه چيز دعوت می‌كند: ✨ يقين، ✨ خوش اخلاقى ✨ و تواضع... 📚 مواعظ العددية، ص ۱۶۰ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
عالمی که از همسرش کتک می‌خورد❗ 🔸مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء از بزرگ‌ترین فقیهان جهان تشیّع بوده است. ایشان در نجف می‌زیسته و شاگردان بسیاری تربیت کرده‌است. آن زمان شایع شده بود از همسرش کتک می خورد! وقتی از او دراین باره پرسیدند،،، گفت: "بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قوی‌البُنیه هم هست، گاهی که عصبانی می‌شود، حسابی مرا می‌زند. من هم زورم به او نمی‌رسد!" 🔹وقتی پرسیدند چرا طلاقش نمی‌دهید؟ گفت: "این زن در این خانه برای من از اعظم نعمت‏‌های خداست!چون وقتی بیرون می‌آیم و در صحن امیرالمومنین می‌ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز می‌خوانند، مردم در برابر من تعظیم می‌کنند. گاهی در برابر این مقاماتی که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمی‌دارد. همان وقت می‌آیم در خانه کتک می‌خورم، هوایم بیرون می‌رود! این چوب الهی است، این باید باشد! به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
10.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥معنی مثال سنگ کسی را به سینه زدن که از ورزش زورخانه‌ای پدید آمده است + بهروز اتونی، پژوهشگر حوزه ادبیات به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
💢 ✍مردی خدمت امام موسی کاظم (علیه السلام) آمد و عرضه داشت: فدایت شوم، از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که ناپسند بود، از خودش پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از افراد موثق و قابل اعتماد این مطلب را از او نقل کردند! 🔸حضرت فرمود: گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن .. حتی اگر پنجاه نفر قسم خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام از او قبول کن و از آنها نپذیر! 🔹هرگز چیزی که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از بین می برد در جامعه منتشر نکن که از آنها خواهی بود که خدا در موردشان فرموده : "کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند" 🔸حسن ختام این مطلب، حدیثی تکان دهنده از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمودند: ✍هر کس گناه و کار زشتی را نشر و پخش کند، همانند کسی است که آن کار را انجام داده است... 📗کافی ج 8 ص 147. آیه مذكور در سوره نور آیه 19 قرار دارد. 📒به نقل از تفسیر راهنما. 📕بحارالأنوار، ج 72، ص 365، ح 77. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande @Dastanhaeamozande
💢سابقه ضرب‌المثل :«کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من» ✍دو بلدرچین در کشتزاری آشیانه داشتند. روزی پرنده ی مادر به جوجه ی خویش که بتازگی پریدن آموخته بود سپرد تا بر بام خانه ی صاحب ملک بنشیند و از چگونگی آبیاری کشتزار آگاه شود. پرنده خبر آورد که صاحب کشت گرفتار است و یکی از همسایگان را مأمور آبیاری کرده است. بلدرچین مادر خطاب به فرزندش گفت "آسوده بخواب ، آشیانه ی ما در امان است زیرا کسی برای آبیاری گامی بر نخواهد داشت." 🔸روز بعد، باز هم پرنده برای خبر گیری بر بام خانه ی مالک زمین نشست و این کار یک هفته تکرار شد و هر مرتبه شنید که کشاورز از دوستان و بستگان و همسایگان چپ و راست خود تقاضای کمک می کند اما همه بهانه می تراشند و عذرخواهی می کنند. روز هشتم قاصد خبر آورد که کشاورز نگران تباه شدن محصول خویش است و به خانواده اش گفته است که فردا، خود برای آبیاری کمر همت خواهد بست. 🔹بلدرچین مادر به فرزند خویش گفت :همین امروز از اینجا خواهیم رفت زیرا کشاورز از کمک دیگران نومید شده و خود تصمیم به انجام کار گرفته است.” به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
انگلیسی‌ها ضرب المثل زیبایی دارند؛ ✍آنها میگویند: با حقیقت بزن توی گوشم ولی با دروغ من رو نبوس.... ‌ ‌داستانهای آموزنده👇 @Dastanhaeamozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸خسرو شکیبایی میگه : ✍همیشه یادمان باشد که؛ نگفته ها را میتوان گفت ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت ... چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ شکست با کوزه است ! دلها خیلی زود از حرفها می شکنند مراقب گفتارمان باشیم... ‌ به کانالداستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
✍پسرم ؛ من در شعبده بازی روی طناب راه رفته ام ! و می دانم چقدر این کار دشوار است!!! اما به جرات به تو می گویم ،،، که آدم بودن و روی زمین راه رفتن ازاین هم سخت تر است ... چارلی چاپلين⚘ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
✍این دو تعریف را به خاطر بسپارید: 🚨ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﯾﻌﻨﯽ : ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ! 🚨ﮐﯿﻨﻪ ﯾﻌﻨﯽ : ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ! حالا با درک این دو تعریف،،، از امروز به بعد رو زیباتر زندگی کنید!؟ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ✍قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده، باید بیشتر از پهلوی او بخورد... 🔹بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقّتا" آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا" درد شروع شد. به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد.تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد؛ طبیب نبود. اما شاگرد طبیب در دکان بود. 🔸قصاب مدتی منتظر شد، اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد.از شاگرد پرسید. کسی مراجعه نکرد. گفت چرا قصاب باشی آمد. 🔹طبیب گفت : تو چه کردی؟ شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت. طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان! آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی؟! گرچه لای زخم بودی استخوان، لیک، ای جان!در کنارش بود نان! 📚بهارستان جامی⚘ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande