eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.4هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💠عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی: در دوران ظهور، امام زمان علیه السّلام دست دزدی و کلاه‌برداری اشخاص را قطع می‎کنند نه دست انسانیّت آنها را؛ و الاّ با قطع دست بدن مشکلی حل نمی‎شود. دست دزد و کلاه‌بردار را که قطع کنی، هم‌دست‎های او دست او خواهند بود و به وسیله‎ی آنها باز هم مرتکب دزدی و کلاه‌برداری خواهد شد. در مورد امام زمان علیه السّلام در روایت آمده است که یَحکُمُ بِحُکمِ داود: با حکم حضرت داود علیه السّلام حکم می‎کند. حضرت داود علیه السّلام حکم غیبی صادر می‎کرد و به شواهد و ادلّه وابسته نبود. در زمان حضرت داود علیه السّلام شخص فقیری مدّت‎ها از خداوند رزق حلالی می‎طلبید. روزی گاوی در خانه‎ی او را شکست و داخل شد. او هم بر این اساس که دعایش مستجاب شده است، گاو را سر برید و گوشت آن را کباب کرد و با خانواده‎اش خوردند. صاحب گاو که به دنبال گاوش می‎گشت، فهمید که آن شخص فقیر گاو را کشته و مصرف کرده است. او را نزد حضرت داود علیه السّلام برد و حضرت داود علیه السّلام از آن شخص فقیر علّت کارش را پرسید. او هم گفت من هفت سال بود دعا می‎کردم خدا رزق حلالی مرحمت کند، وقتی گاو در را شکست و داخل شد، گفتم دعایم مستجاب شده است؛ لذا آن را سر بریدم و با خانواده‎ام خوردم. حضرت داود علیه السّلام به صاحب گاو فرمود: از شکایتت صرف نظر کن. صاحب گاو عصبانی شد و اعتراض کرد که این چه نحو قضاوت کردن است. حضرت داود علیه السّلام به او فرمود: علاوه بر آن، نصف دارائی‌ات را هم به او بده. صاحب گاو به شدّت بر آشفت. حضرت داود علیه السّلام فرمود تمام دارائی‌ات را به او بده. در اثر این حکم در بین مردم سر و صدا بلند شد. حضرت داود علیه السّلام همراه با مردم بر سر قبر پدر کسی که گاو را کشته بود، حاضر شد و او را زنده کرد و علّت مرگش را از او جویا شد. او گفت پدر این صاحب گاو غلام من بود. او مرا کشت و تمام دارائی‌ام را هم تصاحب کرد. در نتیجه روشن شد علاوه بر اینکه تمام دارائی صاحب گاو متعلّق به آن شخص فقیر است، خود صاحب گاو و فرزندانش هم بچّه‎های غلام پدر او هستند و متعلّق به او می‎باشند. امام زمان علیه السّلام هم این‎گونه حکم می‎کند.📚مصباح الهدی ، تألیف استادطیب ~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۸۸۷
💠 رسول اكرمﷺ به تعدادي از كودكان نگاه کرد، سپس فرمود: واي بر فرزندان آخر‌الزمان از پدرانشان. عرض شد يا رسول الله از پدران مشرك آن‌ها؟! فرمود: نه بلكه از پدران مسلمانشان كه هيچ چيز از فرائض مذهبي را به آنان نمي‌آموزند و اگر خود فرزندان پاره‌اي از مسائل ديني را فرا گيرند آن‌ها را باز مي‌دارند و تنها به اين قانع هستند كه فرزندانشان متاع ناچيزي از دنيا بدست آورند، من از اين قبيل پدران بري هستم و آنان نيز از من بيزارند. 📚[مستدرك الوسائل/جلد2/صفحه 625] ~~~~ 📖 شیخ صدوق در کتاب کمال‌الدین خود به نقل از یکی از صحابی به نام مسلم ثقفی می‌گوید از امام باقر علیه‌السلام شنیدم که مى‌‏فرمود: قائم ما با رعب یاری می‌شود و با نصر تأیید می‌شود. الْقَائِمُ مِنَّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ مُؤَیَّدٌ بِالنَّصْر.  🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۸۸۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 روز بسیار مبارکى است، در این روز سپاه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با کافران قریش در منطقه بدر روبرو شدند، و فرداى آن جنگ بدر درگرفت، و خدا سپاه آن حضرت را بر مشرکین پیروز کرد، و آن پیروزى از بزرگ‌ترین فتوحات‏ اسلام بود. در روایات آمده است که رسول خدا در شب‏ بدر به یارانشان فرمودند: امشب کیست که برود براى ما از چاه آب بیاورد؟ یاران سکوت نموده و هیچیک اقدام به‏ این کار نکردند! امیرالمؤمنین علی علیه السّلام براى طلب آب مشکى برداشته و بیرون رفتند، آن شب، شبى سرد بود و باد تندى می‌وزید و تاریکى همه‏ جا را فرا گرفته بود، به چاه آب رسیدند، چاهى بود بسیار عمیق و تاریک، و حضرت دلوى‏ نیافتند تا از چاه آب بگیرند به ناچار وارد چاه شده و مشک را پر کرده و بیرون آمدند و به جانب اردوى اسلام حرکت کردند. ناگاه باد سختى وزید، که آن حضرت از سختى آن نشستند، تا برطرف شد، سپس برخواستند و به حرکت ادامه دادند که ناگهان‏ باد سخت دیگرى مانند آن وزیدن گرفت، آن حضرت دوباره نشستند تا آن باد هم آرام گرفت، چون برخاستند و به‏ سوى سپاه اسلام حرکت کردند، باز بادى به‌‌ همان صورت وزید، آن حضرت نشستند و پس از فرو نشستن باد، خود را به پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم رساند، حضرت فرمودند: یا اباالحسن چرا دیر آمدى؟ عرض کردند: سه مرتبه بادى وزیدن گرفت که بسیار سخت بود و مرا لرزه فرا گرفت و دیر آمدنم بخاطر فرو نشستن بادها بود. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: یا على آیا دانستى آنها چه بودند؟ عرض کردند: ندانستم. پیامبر فرمودند: بار نخست جبرئیل‏ بود با هزار فرشته که بر تو سلام کرد و سلام کردند. و بار دوم میکاییل بود با هزار فرشته که بر تو سلام کرد و سلام کردند، و پس از آن اسرافیل بود با هزار فرشته که بر تو سلام کرد و سلام کردند. و آنان براى یارى دادن به ما نازل شدند گویند قول آن کسى ‏که گفته در یک شب براى‏ امیرالمؤمنین علی علیه السّلام سه‏ هزارو سه منقبت بوده، اشاره به همین شب است. 📚 مفاتیح الجنان ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۸۹۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 رسول خدا برای انجام فریضه نماز از ام هانی آب طلب کردند تا وضو بگیرند و در مسجد حاضر شوند سپس ام هانی را احضار کرد تا با او سخن گوید، زیرا برای رسول خدا در این شب امر مهمی واقع شده و موضوعی عجیب برای وی اتفاق افتاده بود و خداوند او را به فضیلت و شرافت بزرگی مفتخرکرده است. ام هانی که دختر عموی پیامبرو فرزند ابی طالب و از زنان مؤمن و علاقمند و معتقد به آن حضرت بشمار می رفت نزد رسول خدا آمد، رسول الله به او فرمود: ام هانی من شب گذشته نماز عشاء را در پیش روی شما و در این سرزمین بجا آوردم، سپس به بیت المقدس رفتم و آنجا نیز نماز خواندم و اینک نماز صبح خود را در اینجا با شما به پای داشتم. من هم اکنون به دیدن قریش می روم و با بیان ماجرای اسراء (سفر شبانه) و آنچه در این سفر دیده ام نعمت خدا را به ایشان گوشزد می کنم تا قدرت او را به قریش و مشرکین بنمایانم. گرچه ام هانی ایمانی محکم داشت، اسلام او قوی بود و در گفتار رسول خداتردیدی پیدا نکرد و آن را تصدیق نمود و بر صحت آنچه آن حضرت نقل نمود یقین داشت ولی بر عناد و دشمنی قریش نیز واقف بود، لذا از حیله و نیرنگ قریش نسبت به آن حضرت ترسید و از بیم آزار و تمسخر آنان و از روی شفقت و مهربانی عبای رسول خدا را گرفت و گفت: ای پسر عمو، خدای را به یاد شما می آورم و ترا به او سوگند می دهم که به سوی مردمی می روی که رسالت تو را منکر شدند و زیر بار سخن حق تو نرفتند، من بیم آن دارم که تو را آزاری برسانند. اما رسول خدا که رسالت تمام جهان را بر دوش گرفته آماده حرکت شد و تصمیم خود را گرفت و از منزل خارج شد. رسول خدا بدون ترس و وحشت به سوی قریش شتافت تا آنها را در جریان واقعه شب گذشته قرار دهد و با حرکت پیغمبر بر ترس و هراس ام هانی افزوده و دچار وحشت شد، لذا نبعه کنیز، و رازدار خود را احضار کرد و به او گفت: به دنبال رسول خدا حرکت کن و سخنان او را به خاطر بسپار و سپس بازگرد و جریان را برای من بیان کن. کنیز ام هانی در پی رسول اللّه حرکت کرد و بعد از ساعتی، بازگشت و گفت: چون حضرت به حطیم (بین کعبه و حجر الاسود) رسید، ابو جهل آن حضرت را دید و طبق معمول از روی تمسخر گفت: هان چیز تازه ای آورده ای؟ ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫۸۹۱