eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
990 ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
22.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شد قافیه تکرار ولی مسئله‌ای نیست چون شاعر این بیت طرفدار نظام است شاعر:ناصر فیض
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 *زائر سه ساله* سه سالم بود که در یکی از دفعاتی که حرم امام رضا علیه‌السلام مشرف شدیم بنده در حرم گم شدم. مادر و خاله جانم زمان زيادی دنبال من گشته و اذیت شده بودند. به همه جا سر زده بودند و با هول و اضطراب همه صحن‌ها را گشته بودند. بالاخره به لطف امام رئوف مرا در دفتر گمشدگان پیدا کردند. به مجرد اینکه آنها را دیدم خودم را در آغوش مادرم انداختم و نمی‌دانستم چه کار بکنم. اشک می‌ریختم و می‌لرزیدم. مادرم مرا می‌بوسید و نوازش می‌کرد اما خاله‌ام که تحملش تمام شده بود و تحت استرس زیاد قرار گرفته بود ناخودآگاه شروع کرد به دعوا کردن با من و یک پشت دستی روی دستم زد که چرا دست ما را رها کردی و رفتی. هم خودت اذیت شدی هم ما را از پا در آوردی. با این کار ایشان من دیگر از غصه و دلشکستگی داشتم میمردم. هیج وقت آن زمان را از یاد نمی‌برم. نفسم بند آمده بود و گریه‌ام شدت گرفته بود. آن شب خاله‌‌ام امام رضا علیه‌السلام را در خواب می‌بینند که حضرت، داخل صحن ایستاده‌اند و جواب سلام زّوارشان را می‌دهند؛ اما هنگامی که ایشان به حضرت نزدیک می‌شوند و سلام می‌کنند، حضرت، روی مبارکشان را برمی‌گردانند و می‌فرمایند: «برای چه زائرِ ما را دعوا کردید و زدید؟» بعدها که بزرگ شدم و در جریان قرار گرفتم شرمنده رافت و مهربانی حضرت شدم که بچه سه ساله را زائر خودشان خطاب کردند و از ناراحتی او ناراحت شدند. 📚 تألیفات_استادبروجردی 📚 بخشی از کتاب «جرعه نوشان» ـ جلد اول ~~~~~~~~ 📖 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۹۷۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 از او میخواهم خاطره آزاد سازی خرمشهر را برایم تعریف کند و او می گوید: آزاد سازی خرمشهر با رمز یا علی ابن ابی طالب شروع شد. خرمشهر 575 روز که زمان کمی نیست در دست عراق بود. در چندین روز طی عملیات های پی در پی که ادامه داشت  به لطف خدا در سوم خرداد خرمشهر آزاد شد. دو لشکر از سپاه و ارتش اگر اشتباه نکنم به تیپ 5 و 6 عراق حمله کردند. که نیروهای ما توانستند از نیروهای عراقی عبور کنند. تیپ 41 و 43 ثارالله ایران در این حمله حضور داشتند که به قلب دشمن زدند. قسمتی از خرمشهر را پس گرفتند. حدود 4 الی 5 روز آزادسازی خرمشهر طول کشید. آزاد سازی خرمشهر خیلی مشکل بود. عراق بیش از ده لشکر در آنجا پیاده کرده بود. خیلی محکم آنجا را در اختیار گرفته بودند و قصد تصرف ایران را داشتند. نیروهای ثارالله توانست از خط مقدم دشمن عبور کند. آن موقع فشار زیادی به دشمن وارد آمد که راهی جز عقب نشینی نداشتند. فرمانده عراقی ها در عملیات خرمشهر صدام حسین بود. در این عملیات به دلیل اینکه عراقی ها نیروهای خود را یک به یک از دست می دادند عقب نشینی کردند. نوزده هزار نیروی عراقی در آنجا به اسارت گرفته شدند. کشته ها بیش از اندازه بود. نیروهای ما تعداد بسیار بالایی تانک، توپ، ماشین به غنیمت گرفتند. بیاد دارم دوم خرداد بود که سپاه با 2 تیپ و ارتش با 2 تیپ مجددا حمله کردند که موفق به شکست دژ نشدند. دوباره نیروهای ما عقب بنشینی کردند. خیلی سخت بود. هواپیمای دشمن مرتب در آسمان ما بودند. صدام حسین کسی بود که تمام کشورهای عربی به او کمک می کردند. از جمله تغذیه آن ها مثل نان، پنیر،قند، سلاح، ماشین آلات و حتی اردن و مصر نیروهایشان را در اختیار عراق گذاشته بودند. به چشم میدیدم بیشتر نیروهایی که از بین رفته بودند با ماژیک روی سینه آن ها نام اردن، مصر و کویت نوشته شده بود. دیگر کشورها علاوه بر وسایل جنگی به آن ها نیرو نیز داده بودند. روز دوم خرداد نیروهای ایرانی عقب نشینی کردند. سوم خرداد بود که چند تیپ از ایران  دوباره عملیات آزادسازی را شروع کردند. منطقه عملیاتی در میان چهار مانع طبیعی که از شمال به رودخانه کرخه، از جنوب به رودخانه اروند، از شرق به کارون و از غرب به هورالهویزه بود.   فتح خرمشهر یکی از بزرگ ترین عملیات های دفاع مقدس بود که عملیات بیت المقدس نام گرفت و سوم خرداد خرمشهر آزاد شد. به یاد دارم ما بچه بودیم در خرمشهر برای پاکسازی می رفتیم. خانه به خانه پاکسازی می کردیم. می دیدیم که عراقی ها با قایق فرار می کردند که وسط آب آن ها را میزدیم و قایق هایشان را منفجر می کردیم. نمی گذاشتیم به آن سمت شط العرب بروند.   عملیاتی که من در آن بودم از جاده اهواز-خرمشهر شروع شد. طوری عملیات را انجام دادیم که عراق وقت نداشت نیرو جابجا کند. عملیات ها همه در شب صورت می گرفت. عملیات فتح خرمشهر سوم خرداد به روز کشیده شد که به جنگ تن به تن و درگیری در روز رسید. هواپیماهای عراق مثل ملخ در آسمان فقط بمب خوشه ای می ریختند. بمباران می کردند و ماشین آلات ما را می زدند. ولی خوب هواپیماهای ما دوبرابر آنها را می زدند. بیاد دارم پل شناوری  در آنجا بود که هواپیماهای ما آن را زدند. نیروهای عراق برای فرار فشار آوردن که از شط العرب(اروند رود) فرار کنند که دیدند پل منفجر شده است و راهی ندارند. اینجا بود که این نوزده هزار اسیر به دست ما افتادند و هر کدام از آن ها که ترس کشته شدن داشتند خودشان را در آب می انداختند که غرق می شدند 📚راویان فتح خرمشهر ~~~~~~~~~~~~ 📖 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۹۷۴
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️مرزداران دلیرت جان به کف سرفرازان سپاهت صف به صف خون به دل کردند دشت و نهر را بازگرداندند خرمشهر را❤️
این عکس شرح ندارد درد دارد چرا که ؛ پیام آنان درک نشد ... جاده اهواز - خرمشهر ۱۳۶۱ عکاس: مجید دوخته‌چی زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود: هنگامى كه خداوند اراده فرمود تا ابراهيم را قبض روح كند، ملك الموت را نزد او فرستاد و چون بر آن حضرت فرود آمد، سلام كرد و جواب شنيد. سپس ابراهيم گفت : ((اى ملك الموت ! براى دعوتم آمده اى يا براى مصيبت ؟)). گفت : براى دعوتت آمده ام ، دعوت حق را لبيك گوى و اجابت كن ! ابراهيم گفت : هيچ ديده اى كه خليلى ، خليل خود را قبض روح كند و بميراند؟ ملك الموت كه اين سخن را شنيد، براى كسب تكليف نزد خداى تعالى بازگشت و گفت : ((خدايا سخن خليل خود ابراهيم را شنيدى !)) خداى تعالى فرمود: اى ملك الموت ! نزد او بازگرد و بگو ((هيچ ديده اى دوستى ، ديدار دوستش را خوش نداشته باشد! هر دوستى ديدار دوست خود را دوست دارد))  امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ساره به ابراهيم گفت : عمرت زياد شده است و مرگت نزديك گرديده است ، خوب است كه از خدا بخواهى تا عمرت را طولانى كند و سال ها نزد ما بمانى و موجب روشنى ديده ما باشى ! ابراهيم اين درخواست را كرد و خداى تعالى نيز دعاى او را مستجاب كرد و به او وحى فرمود كه هر مقدار بخواهى عمرت را زياد مى كنم . ابراهيم پس از مذاكره با ساره از خدا خواست كه وقت آن را به درخواست خود او موكول سازد خداى تعالى نيز اجبات فرمود؛ ابراهيم موضوع را به ساره گزارش داد و ساره به او گفت : ((خوب است براى شكرانه اين نعمت ، خوراكى فراهم كنى و مستمندان و نيازمندان را طعام دهى )). ابراهيم نيز اين كار را كرد و نيازمندان و مستمندان را به خوراك دعوت كرد و مردم نيز آمدند، ابراهيم ميان آنان پيرمرد ضعيف و نابينايى را ديد كه شخصى به عنوان عصاكش ، ست او را گرفت و بر سر سفره طعام نشانيد. در اين هنگام ابراهيم ديد كه پيرمرد لقمه اى برداشت و آن را به طرف دهان برد اما از شدت ضعف ، دستش به اين طرف و آن طرف رفت و نتوانست آن را به دهان ببرد تا اين كه همان عصا كش ، دستش را گرفت و به سوى دهانش ‍ برد. پيرمرد لقمه ديگرى برداشت و باز هم نتوانست تا اينكه با كمك همان شخص لقمه را به دهان خود گذارد، ابراهيم كه به پيرمرد و رفتار او نگاه مى كرد در شگفت شد و از آن شخص سبب را پرسيد. او در پاسخ گفت كه سبب اين كار او ضعف و ناتوانى و پيرى است . ابراهيم با خود فكر كرد و گفت : ((آيا چنان نيست كه من هم چون به سن پيرى برسم ، همانند اين مرد خواهم شد؟)) همين سبب شد كه از خداى تعالى مرگ خود را بخواهد و به خداوند عرض ‍ كرد: ((خدايا! مرگ را كه براى من مقدر كرده اى برسان و مرا برگير كه زياد از اين عمر نمى خواهم ))  📚علل الشرایع،ص۲۰ ~~~~~~~~ 📖 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۹۷۵
  كعبه نخستين بنايي بود كه در روي زمين ساخته شد ودر زمان حضرت آدم توسط خود او درست شد.بعدا طوفان نوح سبب شد كه ساختمان اين خانه ويران شده ودر ظاهر محو شود.اسماعيل در حاليكه به سن 30 سالگي رسيده بود وپدرش به دستور خداوند مامور بناي خانه كعبه شد از خدا خواست كه مكان كعبه را يقين كند.جبرئيل از طرف خدا به زمن امد وهمان مكان سابق كعبه را خط كشي كرد.اسماعيل از بيابان سنگ مي آورد وپدرش ديوار كشي ميكرد.پس از آن به اسماعيل فرمود سنگي مناسب برايش بياورد تا آنرا بر ركن قرار دهد تا براي مردم نشان وعلامتي باشد.جبرئيل او را به حجرالاسود رهنمون كرد وآنرا برگرفت ودر جايگاهش قرار داد آنگاه كه بناي خانه بالا رفت براي ابراهيم بالابردن سنگها دشوار بودبراي همين روي سنگي ايستاد كه به مقام ابراهيم معروف شد.  📚داستانهای قرآنی از آدم تا خاتم