#همسرانه
💠 غاده با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بود. پدرش بین آفریقا و ژاپن مروارید تجارت می کرد.
غاده نویسنده بود و شاعر. پر از احساس بود و از جنگ متنفر. از رویارویی با آدمهایی که با جنگ سر و کار داشتند خوشش نمی اید. برای همین وقتی امام موسی صدر گفت به سراغ چمران برود و با بچه های یتیم موسسه اش آشنا شود ، گفت: من از این جنگ ناراحتم ، و هر کسی هم در این جنگ شریک باشد، نمی توانم ببینم...
شش ماه از ملاقات غاده با امام موسی صدر گذشت. یک شب تقویمی به دستش رسید که دوازده نقاشی داشت. یک نقاشی نظرش رو جلب کرد. توی یه صفحه ی سیاه، شمعی کشیده بود که نور کمی داشت. زیرش نوشته بود: من ممکن است نتونم این ظلمت رو از بین ببرم، اما با همین روشنایی کم،فرق بین ظلمت و نور، حق و باطل رو نشون میدم. و اگر کسی دنبال نور باشد ، این نور هر چقدر کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود...
غاده دنبال نور بود و اون شب به خاطر این نقاشی و نوشته اش خیلی گریه کرد. اما نمی دونست کی نقاشی رو کشیده...
یه روز یکی از دوستاش می خواست بره موسسه بچه های یتیم. غاده به خاطر قولی که ماه ها قبل به امام موسی صدر داده بود ، باهاش رفت. اونجا اولین بار مصطفی رو دید. لبخند و آرامش مصطفی غاده رو شکه کرد. فکر می کرد آدمی که با جنگ گره خورده باید آدم قسی القلب و خشنی باشه . اما مصطفی مهربون و سر به زیر و آرام بود.
با مصطفی همکلام شد. مصطفی نقاشی شمع رو آورد. غاده گفت نقاشی رو دیده و خیلی متاثر شده، اما نمی دونه چه کسی اون رو کشیده.... وقتی مصطفی گفت: من کشیدم، غاده غافلگیر شده بود و متعجب. بهش گفت: شما کشیدید؟ شما که با جنگ و خون زندگی می کنید ، فکر نمی کنم بتونید اینقدر احساس داشته باشید... بعد اتفاق عجیب تری افتاد. مصطفی شروع کرد به خوندن شعرهای غاده. غاده غافلگیر شده بود. مصطفی گفت: هر چه نوشته اید خوانده ام و دورادور با روحتان پرواز کرده ام ...و اشکهاش سرازیر شد. اولین دیدار مصطفی و غاده زیبا بود...
📚مصطفی چمران، لبنان، تهران، بنیاد شهید چمران، 1362، صص 104-88.
~~~~~~~~
🔹🍃
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۱۰۳۱
داستان های عبرت آموز
هرچه میتوانید سنتهای خود را
در عید #غدیر، جدیتر بگیرید.
نگویید: «مستحب است؛ شد شد؛ نشد نشد».
غدیر شناسنامهی ما شیعیان است.
نگویید:«باز باید یک چیزی خرج کنم!
نه! مقروض میشوی، خب بشو!
برای چیزهای دیگر قرض کردی
یک بار هم برای علی(علیهالسلام)
مقروض شو...
مسیحیها بابانوئل میسازند
و به بچه هایشان میگویند:
«او از طرف مسیح برای تو
این هدایا را آورده است »
بچه از اول ذهنش با عیسی(ع)
انس میگیرد و رفاقت میکند.
به بچه ها هدیه بدهید
هدایایتان و وعدههایتان را
بگذارید در این روز تا
همه با عید غدیر جوش بخورند.
|آیت الله حائری شیرازی|
#غدیر
يك نفر گفت خدا، كاش كه عاشق بشوم
شد و در پيچ و خم عشق خدا را گم كرد
#سید_تقی_سیدی
19.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی توسط رهبر انقلاب
🌸 ۱۴۰۲/۳/۳۰
🌱
هدایت شده از 🖤 امتداد آرامش 🇵🇸
عادت سازی_معصومه دارابی نیا.mp3
4.58M
🎒🎒🎒🎒🎒
شناخت عادتها
میدونستین عادتها درواقع
بیشترین حجم از رفتارها
و کارهای روتین روزانهی
ما رو تشکیل میدن؟! 😮😮
پس مهمه که بدونیم
عادت چیه
و چجوری بوجود میاد
#پادکست
#عادتها
🖋معصومهدارابینیا | مربیتوسعهفردی
@masoumehdarabiniaa
#قائم_آل_محمد
💠سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه #امام_زمان قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد.
روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»
سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم. حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد.
پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»
سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید !
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.»
📚 کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی
~~~~
🔹🍃
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۱۰۳۲