eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.6هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
25 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 محمد بن ابی العلاء مي گويد: شنيدم يحيی بن اكثم چنين مي گفت: 👈 روزی از امام جواد عليه السلام مسائل مختلفی را سؤال كردم و همه را پاسخ داد. 🔷 به حضرت گفتم: به خدا سوگند! می خواهم چيزی را از شما بپرسم، ولی شرم می كنم. 🔶 امام فرمود: «أنا أخبرك قبل أن تسألني، تسألني عن الامام»؛ 🔷 بدون آن كه تو سؤال كنی من پاسخ می دهم. مي خواهی بپرسی امام كيست؟ 🔶 گفتم: آری، به خدا سوگند! سؤال من همين است. 🔷 حضرت فرمود: امام منم. 🔶 عرض كردم: نشانه ای بر اين ادعا داريد؟ 🔷 در اين هنگام عصايی كه در دست آن حضرت بود، به سخن آمد و گفت: او مولاي من و امام زمان و حجت خدا است. 👈 «فكان في يده عصا، فنطقت فقالت انه مولاي امام هذا الزمان و هو الحجة». 📚 اصول كافی، ج۱، ص ۳۵۳ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 قالَ محمدُ بنُ علی الجواد عليه‌السلام: 🔻 يَخْفى عَلَى النّاسِ وِلادَتُهُ، وَ يَغيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ، وَ تَحْرُمُ عَلَيْهِمْ تَسْمِيَتُهُ، وَ هُوَ سَمّيُ رَسُول اللّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله وَ كَنّيهِ؛ 🍃 زمان ولادت امام عصر عليه‌السلام بر مردم زمانش مخفى است، و شخصش از شناخت افراد غايب و پنهان است. و حرام است كه آن حضرت را نام ببرند؛ و او هم‌نام و هم‌كنيه رسول خدا (ص) است. (بحارالانوار، ج۵۱، ص۳۲) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۵۵
💠 گنجشک خودش را انداخت روی عبای امام، جیغ می زد و نوکش را تند تند به هم می زد. امام رو کردند به من: "عجله کن این چوب را بگیر برو زیر سقف ایوان مار را بکش." چوب را برداشتم و دویدم. جوجه های گنجشک مانده بودند توی لانه و مار داشت حمله می کرد بهشان. مار،را کشتم و برگشتم با خودم می گفتم امام و حجت خدا باید هم با زبان همه ی موجودات آشنا باشد. 📚برگرفته از کتاب « آفتابِ هشتمين» از مجموعه کتب ۱۴ خورشید و یک آفتاب   ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 امام رضا (ع) می فرماید: إذا نَزَلَت بِکم شِدَّةٌ فاستَعینوا بِنا عَلَی اللّهِ. هر گاه سختی ای به شما رسید، به واسطه ما از خدا کمک بجویید. 📔(تفسیر العیاشی:ج2 ص176 ح1662) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۶۷۷
💠 به گفته مادرش درست در لحظه اذان ظهر بیست و یکمین روز از تیرماه سال ۱۳۷۰ است که صدای گریه بچه و ذکر مقدس الله‌اکبر با هم در می‌آمیزند و خبر از تولد محسن کوچولو می‌دهند. دوران بچگی را در هیات‌های مذهبی سپری می‌کند و روزه و نمازش ترک نمی‌شود. سوم دبیرستان را در مدرسه شهید کاظمی می‌گذارند و بقدری در  فیزیک و ریاضی قوی است که گاهی بجای معلم و استاد به بچه‌ها درس می‌دهد. محسن پای ثابت اردوهای جهادی بسیج هم هست. صبح‌های جمعه با دوستان و بچه های محل والیبال بازی می‌کنند. محسن دستی هم در ادبیات و رباتیک دارد و تابستان‌ها به شرط اینکه وقت اذان اجازه دهند برود نماز اول وقت، در قنادی مشغول می‌شود. او کتاب‌خوان است و مرکز کتابخوانی نون والقلم را در نجف‌آباد راه می‌اندازد. تنها آرزوی آقا محسن محسن ازدواج می‌کند. مهریه همسرش یک سکه به نیت یگانگی خدا، پنج مثقال طلا به نیت پنج تن، ۱۲ شاخه گل نرگس به نیت امام زمان(عج)، ۱۴ مثقال نمک به نیت نمک زندگی، ۱۲۴هزار صلوات و حفظ کل قرآن با ترجمه است که این قلم آخری را به علت اعزام به سوریه و شهادت نمی‌تواند تمام کند. جای جای کتاب واژگان شهید و شهادت موج می‌زنند. حاج حسین یکتا را که دعوت می‌کنند نجف آباد باز هم از شهادت می‌گوید. محسن اما به یکی از دوستانش می‌گوید که دوست دارد شهید شود، شهادتش همه را تکان دهد و با همه شهدا فرق کند. این بزرگترین آرزویش در این دنیای فانی است. تنها دعای سفر مشهدالرضایش هم خواسته‌ای از امام رئوف نیست جز شهادت در راه خدا. بعد از نقل داستانک‌هایی از اردوهای جهادی و استخدام در نهاد مقدس سپاه، اولین بار به منطقه عبطین سوریه اعزام می‌شوند. لیلهُ الفتوح زمانی که داعش قصد دارد شهر العیس را بگیرد محسن و گروهش غوغا می‌کنند و ضربه سنگینی به داعشی‌های آمریکایی وارد می‌کنند. فردای آن روز حاج قاسم سلیمانی را می‌بیند که می‌گوید: دست مریزاد، دیشب کیا روی تانک بودند؟ حسابی شاهکار کردند. حاج قاسم به خاطر شلیک‌های زیاد و دقیق محسن و گروهش، اسم آن شب را «لیله‌الفتوح» گذاشت. همسر عزیزم دوستت دارم. این جمله‌ای است که محسن روی قطعه چوبی حکاکی کرده و از سوریه برای همسرش سوغات آورده است. او به ملاقات آیت‌الله ناصری می رود و روحیه می‌گیرد. برای اعزام دوم چله جمکران می‌گیرد تا اینکه در شب سی و ششم جواب می‌گیرد و بار دیگر عازم سوریه جنگ‌زده می‌شود. جابر جابر، احمد... محسن حتی طبق نقل صفحه ۷۲ کتاب "حجت خدا" بریدن سرش را پیش‌بینی می‌کند. نام جهادی او در سوریه «جابر» است. بالاخره روز موعود فرا می‌رسد. ۱۶ مرداد ماه ۱۳۹۶، جابرجابر احمد، جابرجابر احمد...اما پاسخی از آن سوی بی‌‍سیم به گوش نمی‌رسد. محسن عزیز را در شهر القائم عراق چرخاندند، دست‌هایش را جدا وسنگبارانش کردند، شکنجه دادند و دست آخر سرش را بریدند و به آرزویش که همان شهادت زینبی بود رساندند. حاج قاسم اما آتش غیرت شده بود. پیام داد و به داعش گفت: ای حیوانات انسان‌نما، ای فرزندان اسراییل و آمریکا، منتظر باشید. به زودی انتقام خون شهید حججی را می‌گیریم. به شدیدترین شکل ممکن. وصیت‌نامه شهید در صفحه‌های پایانی کتاب اما خواندنی است. غافل نشدن از ولایت، تلاش برای تقویت حجاب و بویژه چادر، فریب فرهنگ غرب را نخوردن و مولا علی ابن ابیطالب علیه‌السلام را الگو قرار دادن از مهمترین نکته‌های وصیت این شهید عاشق حسین(ع) است. 📚برگرفته از کتاب حجت خدا ~~~~~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫