#غزوه_خیبر
💠 سلمة بن اکوع نقل کرده: ما با رسول خدابه سوی خیبر رفتیم شبی در حال حرکت بودیم مردی از لشکریان به عنوان شوخی به عامر بن اکوع گفت: کمی از شروورهایت(یعنی از اشعارت) برای ما نمی خوانی؟ و عامر مردی شاعر بود شروع کرد به سرودن شعر؛
رسول خدا پرسید این که شتر خود را با خواندن شعر می راند کیست؟ عرضه داشتند عامر است. فرمود: خدا رحمتش کند. عامر آن روز اتفاقا برشتری خسته سوار بود شتری که مرتب خود را به زمین می انداخت، عرضه داشت یا رسول الله عامر به درد ما می خورد از اشعارش استفاده می کنیم دعا کنیم زنده بماند. چون رسول خدا درباره هر کس که می فرمود"خدا رحمتش کند"در جنگ کشته می شد.
می گویند همین که جنگ جدی شد، و دو لشکر صف آرایی کردند، مردی یهودی از لشکر خیبر بیرون آمد و مبارز طلبید،
از لشکر اسلام عامر بیرون شد،
این دو تن به هم آویختند، و هر یک ضربتی بر دیگری فرود آورد، و شمشیر مرحب به سپر عامر خورد، و عامر از آنجا که شمشیرش کوتاه بود، ناگزیر تصمیم گرفت به پای یهودی بزند، نوک شمشیرش به ساق پای یهودی خورد، و از بس ضربت شدید بود شمشیرش، در برگشت به زانوی خودش خورد و کاسه زانو را لطمه زد، و از همان درد از دنیا رفت.
سلمه می گوید: عده ای از اصحاب رسول خدامی گفتندعمل عامر بی اجر و باطل شد، چون خودش را کشت. من نزد رسول خدا شرفیاب شدم، گریستم عرضه داشتم یک عده در باره عامر چنین می گویند، فرمود: چه کسی چنین گفته.عرض کردم چند نفر از اصحاب. حضرت فرمود دروغ گفتند، بلکه اجری دو چندان به او می دهند📚مجمع البیان، ج 9، ص 119
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۷۹۶