#امام_رضا_ع
#سکرات_موت
#پیرمرد
💠 هنگامیکه امام رضا ع به سمت مرو می آمدند، به دستور مأمون، ماموران اجازه ارتباط مردم با امام را نمیدادند تا اینکه پیرمردی شغل خود را بهانه کرد تا امام ببیند.
🔻او به بهانه اصلاح سر و صورت امام رضا توفیق دیدار را به دست آورد.
🔷 پیرمرد هنگام آرایش موهای امام، یک لحظه فکر کرد: ای کاش از امام تقاضای اجرت کند، تا این فکر به ذهنش رسید، در همان لحظه امام رضا با اشاره به سنگی، تبدیل به طلا کردند.
🔶 این پیرمرد به امام عرض کرد: ای امام رئوف، من صباحی بیش زنده نیستم؛ من پیراهنی از شما میخواهم که با آن نماز خواندهاید تا کفنم باشد و خداوند بهواسطه آن عذاب و فشار قبر را از من بردارد.
🔷 امام رضا (ع) دستور دادندکه یکی از لباسهایش را به پیرمرد بدهند، در این لحظه پیرمرد درخواست دیگری کردپس گفت: ای مولی! من از سکرات موت میترسم، بزرگواری کنید و لحظه مرگ در کنار من باشید که امام پذیرفتند.
🔶پیرمرد لباس و وسایل خود را بدون نگاه به سنگ طلا برداشت و خداحافظی کرد.
آن حضرت فرمودند: سنگ طلایت را بردار ما آنچه را که دادیم پس نمی گیریم.
✅ روزی امام(ع) فرمودند: لبیک لبیک لبیک و فرمودند اکنون لحظه جان دادن پیرمرد بود، بر بالینش حاضر شدم تا به آسانی جان داد.
📚 همای سعادت، ص ۱۱
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
📖 امام رضا علیه السلام:
🍀 نَحنُ نورٌ لِمَن تَبِعَنا، وهُدىً لِمَنِ اهتَدى بِنا؛
🍃 ما براى كسى كه از ما پيروى كند، روشنايى هستيم و براى كسى كه به وسيله ما راه بجويد، مايه راه نمايى.(تفسيرالقمّی،ج۲،ص۱۰۲)
🔹🍃
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۶۵۱