#ولایت_علی_علیه_السلام
💠 شخصی به نام معاویه بن وهب حکایت شده که گفت در سفر حج بودیم و با ما پیرمردی بود که اهل عبادت بود ولی اهل ولایت علی صلوات الله علیه نبود و اهل مسئله نیز نبود نمازش را با این که در سفر بود تمام می خواند . در این حال مریض شد ( مثل اینکه مشرف به مرگ تشخیص داده شد ) من به پسر برادرش گفتم : چه خوب بود تذکر می دادی به او این امر را شاید خداوند تبارک و تعالی او را نجات دهد .( چون ایمان با محبت آن دو نفر ( عمر و ابوبکر ) کامل نیست ) همه رفقا گفتند : واگذارید پیرمرد را به حال خود .
پس پسر برادرش گفت : ای عمو به درستی که مردم مرتد شدند بعد از رسول الله صل الله علیه واله وسلم مگر چند نفری قلیل و خلیفه بعد رسول الله حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام است که اطاعت او واجب است مانند اطاعت پیغمبر صل الله علیه واله وسلم. پیرمرد نفسی کشید و ناله کرد و گفت : بر همان عقیده هستم و جان تسلیم کرد .
چون به خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیدیم جریان پیرمرد را به عرض رساندیم .و حضرت صادق علیه السلام فرمود : اهل بهشت است . بعضی از رفقا گفتند : آن پیرمرد چیزی از امر ولایت نمی دانست مگر ساعت آخر . حضرت صادق علیه السلام فرمود : از او چه می خواهید به خدا قسم او داخل بهشت شد .
📚مناقب اهل بیت، ص 159 و 160.
~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۸۰
#شهادت_مختارثقفی
💠 شهادت مختار بن ابوعبیده ثقفی
۱۳۷۵ سال پیش در چنین روزی ۱۴ رمضان سال ۶۷ هجری قمری "مختار بن ابوعبیده ثقفی"، رهبر قیام خونخواهی امام حسین (ع) به شهادت رسید.
مختار پس از هلاکت معاویة بن ابی سفیان، از جمله رهبران انقلابی کوفه بود که از امام حسین (ع) و نمایندهاش حضرت مسلم بن عقیل (ع) حمایت کرد و به همین دلیل توسط عبیداللَّه بن زیاد، عامل یزید در کوفه، دستگیر و زندانی شد. مختار در ایام قیام امام حسین (ع) در زندان عبیداللَّه بن زیاد به سر میبرد تا این که به وساطت شوهر خواهرش، عبداللَّه بن عمر نزد یزید بن معاویه، از زندان آزاد شد. مختار پس از مرگ یزید، برای خون خواهی امام حسین (ع) در کوفه قیام کرد و جمع کثیری به او پیوستند و تمام قاتلان امام حسین (ع) و عناصر اصلی ضد امام حسین (ع) و اهل بیت را دستگیر کرد و به مکافات اعمالشان رساند. مختار ثقفی پس از ۱۸ ماه حکومت در کوفه و نواحی آن، در چهاردهم رمضان سال ۶۷ قمری در برابر لشگر عبداللَّه بن زبیر به فرماندهی مصعب بن زبیر، شکست خورد و در جریان نبرد به شهادت رسید.
~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫۸۸۱
#مختارثقفی
💠 پس از شهادت مختار توسط مصعب بن الزبیر، پیکر او در دیوار دارالاماره مدفون شد. این قبر مخفی ماند تا اینکه آیتالله العظمی سید مهدی بحرالعلوم حدود 230 سال پیش، در جستوجو برای یافتن بقایا و محراب مسجد کوفه برآمد.
با توجه به اینکه مسجد کوفه در آن زمان پایینتر از زمینهای اطراف بود و امکان جاریشدن آبهای سطحی در آن وجود داشت، ایشان تشخیص داد مسجد کوفه با خاک پاک پر و همسطح زمینهای مجاور شود.
پیرو دستور آیتالله بحرالعلوم و هنگام عملیات همسطحسازی، قبری پنهان شده در انتهای راهرو در زیرزمین و به طرف خارج مسجد به سمت دارالاماره پیدا شد که سنگ قبر آن به نام «مختار ثقفی» منقوش بود.
پس از یافتن قبر، «محسن الحاج عبود شلاش» ساختن حرم جدید و بزرگی برای مختار را بر عهده گرفت و آن را به رواق حرم حضرت مسلم از سمت جنوب ملحق کرد و برای قبر پنجرهای آهنین قرار داد و درب راهرو را که در حجرهای در کنج مسجد کوفه قرار داشت، مسدود کرد📚تاریخ اسلام
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۸۲
.
💠 صلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی الْمُجْتَبی
در نیمۀ ماه خدا، ماه خدا آمد
چشم و چراغ شیعیان، شمس هدی آمد
ماه خدا را تیغ ابرویش دو قسمت کرد
آن ماه بیهمتا که دل برد از خدا آمد
از پای تا سر مصطفایی دیگر است این نور
دلبند زهرا نور چشم مرتضی آمد
آمد معزّالمؤمنین و یار محرومان
آیینۀ حُسن خدا، بحر سخا آمد
نامش حسن، رویش حسن، خویش حسن، ای جان!
بویش حسن، مویش حسن، حُسن رسا آمد
نور سیادت میدرخشد از جبین او
میراثدار هیبت خیرُالوَری آمد
شاه جوانان بهشت و رشک مهرویان
بر مهربانان جهان فرمانروا آمد
تندیس بخشایندگی، شرح شکیبایی
تصویر نیکوییّ و تفسیر صفا آمد
الگوی حلم و معدن علم و سپهر سِلْم
سرمشق تسلیم و رضا، روح دعا آمد
سرچشمۀ ایثار و تمثال خداترسی
آن مهربانِ با غریبان آشنا آمد
شاه کریمی که گدایان دو عالم را
یک گوشهچشمش میکند حاجتروا آمد
در پیش حُسنش ماه نو میآورد سجده
نوری که نامش میدهد دل را جلا آمد
برچیده شد از جمع مشتاقان پریشانی
از تاب مویش تا نسیمی جانفزا آمد
دیگر چه غم از احتیاج و رنج و بیچیزی
آمد کریم آل طاها، مجتبی آمد
شاعر: #محمدتقی_عارفیان
#امام_حسن
#کریم_اهلبیت
#سلام_بر_غریب_مدینه
#امام_حسن علیه السلام
💠 داستان ولادت امام مجتبی علیه السلام به گونه اى که در روایات شیخ صدوق(ره)در امالى و علل و عیون اخبار الرضا(ع)و روایات دیگر محدثین شیعه و اهل سنت آمده و از امام سجاد(ع) روایتشده این گونه است که فرمود:
چون فاطمه(س) فرزندش حسن را به دنیا آورد، به پدرش على(ع) عرض کرد: نامى براى او بگذار، على(ع)فرمود: من در مورد نامگذارى او به رسول خدا پیشى نگرفته و سبقت نجویم. در این وقت رسول خدا(ص)بیامد، و آن کودک را که در پارچه زردى پیچیده شده بود، به نزد آن حضرت بردند.حضرت سپس آن پارچه زردرنگ را برداشتن و پارچه سفیدى گرفته و کودک را در آن پیچید، آنگاه رو به على(ع)کرده فرمود: آیا او را نامگذارى کرده اى؟
عرض کرد: من در نامگذارى وى به شما پیشى نمىگرفتم!
رسول خدا(ص) فرمود: من هم در نامگذارى وى بر خدا سبقت نمىجویم!
در این وقتخداى تبارک و تعالى به جبرئیل وحى فرمود که براى محمد پسرى متولد شده، به نزد وى برو و سلامش برسان و تبریک و تهنیت گوى و به وى بگو: براستى که على نزد تو به منزله هارون است از موسى، پس او را به نام پسر هارون نام گذاری کن!
جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوى خداى تعالى به وى تهنیت گفت و سپس اظهار داشت: خداى تبارک و تعالى تو را مامور کرده که او را به نام پسر هارون نام بگذارى. رسول خدا(ص)پرسید: نام پسر هارون چیست؟عرض کرد: «شبر».فرمود: زبان من عربى است؟ عرض کرد: نامش را«حسن» بگذار، و رسول خدا(ص) او را حسن نامید... 📚بحارالانوار ۴۳
~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۸۳
#کریم_اهل_بیت
💠 مدائنى روایت کرده که :
حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر به راه حج مى رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمه اى رسیدند که پیرزنى در آن زندگى مى کرد. از او آب طلبیدند. گفت این گوسفند را بدوشید و شیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین کردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بکشید و بخورید. یکى از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقدارى بریان کرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیرزن گفتند: ما از قریشیم به حج مى رویم . چون بازگشتیم نزد ما بیا با تو به نیکى رفتار خواهیم کرد و رفتند.
شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت ، گفت : واى بر تو گوسفند مرا براى مردمى ناشناس مى کشى آنگاه مى گویى از قریش بودند؟ روزگارى گذشت و کار بر پیرزن سخت شد، از آن محل کوچ کرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن على (ع ) او را دید و شناخت . پیش رفت و گفت : مرا مى شناسى ؟ گفت نه . گفت : من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسین بن على فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد او نیز عطایى همانند آنان به او داد.
حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود که به گفته مروان ، با کوهها برابرى مى کرد.
📚۱.مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۱۶۹، اسد الغابه، ج ۲، ص ۹، اکمال الرجال خطیب تبریزى، ص ۶۲۷، حیاة الامام الحسن، ج ۱، ص ۵۹.
۲.بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۲۳۸،
~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۸۴