داستان های عبرت آموز
_
چه بلایی به سرت آمده بابای همه
تیغِ که سرزده بر سر زده بابای همھ..؟!
#مولاعلی
💠 علی'ع' بود و دوازده هزار نفر از
لشکرش که در مقابلش استاده
بودند. در صفین خودشان اشتباه
کرده بودند. امام پیروز را به اجبار
به مذاکره با معاویه کشاندند.
میانجی را بر خلاف نظر امام انتخاب
کردند. معاویه نیز با حیله کار را
به نفع خودش پیش برد. حالا که
کار و زندگی سخت شده بود از
امام طلبکار بودند. امام اما
هدایتگر است. دستور داد با
آنها صحبت کنند شاید خوارج
از کارشان پشیمان شوند. فایده
نداشت. علی'ع' خودش در مقابل
دیدگان دو لشکر بدون زره به
میدان آمد به میانهی میدان که
رسید ایستاد.برای خوارج سخن
گفت. شاید هدایت شوند،
هشتادهزار نفر از تصمیمشان منصرف
شدن و برگشتند. و ماندند چهارهزار
نفر که همچنان بر حرف و اندیشهی
باطلشان پافشاری میکردند.
علی'ع' زره به تن کرد. آر آن چهارهزار
نفر، فقی به تعداد انگشتان دو دست
جان سالم به در بردند. امام هرگز
در شناخت این چهار هزار نفر اشتباه
نکرده بود. آنها کسانی بودند که در لباس
دین، به دین ضربه میزدنند.
📚' امالیشیخصدوق '
~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۹۶
گفت ای فرزند ملجم دیر کردی، قبل تو
در میان کوچه، قنفذ جان حیدر را گرفت
#شهادت_امام_علی
#مولایم_علی_مظلوم
💠 روزی امیر المومنین علیه السلام در کوفه سخنرانی می کرد و در پایان سخن فرمود:
ای مردم آگاه باشید همانا من سزاوارترین مردم نسبت به مردم هستم و از زمانی که پیامبر از جمع ما رفت پیوسته مظلوم واقع شدم.
در این زمان اشعث بن قیس بلند شد و گفت یا امیرالمومنین چرا اینقدر این جمله را تکرار می کنید که من مظلوم واقع شدم در حالی که برای شما سپاهی و گروهی بودند که از حق شما دفاع کنند
حضرت فرمود:
تو چیزی گفتی و حال سخن مرا گوش کن
هیچ چیز مرا منع نکرد الا پیمانی که با رسول خدا بستم
که پیامبر به من فرمود:
ای اباالحسن! امت بعد از من عهد و پیمان ها را نقض خواهند کرد و تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی هستی
عرض کردم یا رسول الله در آن زمان چه کنم و چه وظیفه ای دارم؟
پیامبر فرمود:
اگر ناصر و یاوری پیدا کردی قیام کن و اگر یارانی پیدا نکردی سکوت کن و دست از قیام بردار تا اینکه با مظلومیت به من ملحق شوی.
بعد از اینکه پیامبر از دنیا رفت من مشغول تدفین و نماز بر بدن او بودم و در خانه نشستم تا قرآن را جمع آوری کنم
بعد از اینکه از کارم فارغ شدم
دست حسن و حسینم را گرفتم تا حق خودم را بگیرم
و مردم را به یاری خود دعوت کنم
ولی بیش از چهار نفر مرا یاری نکردند: و آنها سلمان، ابوذر، عمار و مقداد بودند....
📚الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج1، ص: 191
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۹۷
مرحوم سید بحرالعلوم در مکه به کتابخانه ی یک قاضی اهل سنت وارد شد و فرمود:
چه کتاب هایی در این جا وجود دارد؟
او جواب داد:"فیها ما تشتهیه الانفس"(دربهشت آنچه آن را دلها بخواهد هست) .
سید فرمود:فلان کتاب را دارید؟وی گفت خیر.به همین ترتیب برای نقض سخن او تا هفت کتاب را نام برد و او گفت ندارم.بعد کتابی را از او خواست و وی آورد.
سید کتاب را چند ورق زد و نشانه ای لای آن گذاشت،و چند ورق دیگر زد و نشانه ای لای آن گذاشت.و همین طور از اول تا پایان کتاب به صفحات آن احاطه داشت.
آن شخص بعد از رفتن سید دید در صفحاتی که نشانه گذاشته روایات و نصوصی است که بر خلافت امیر المومنین علی علیه السلام دلالت میکند.
سرانجام آن قاضی سنی گفت "هنگام مرگ، آن سید مرا غسل بدهد" یعنی بنابر مسلک و مذهب سید غسل بدهید،معلوم شد که آن قاضی سنی مذهب شیعه شده است.