💠 روزى جابر بن عبدالله انصارى خدمت امام على (ع) بود و آه عمیقى کشید. امام (ع) فرمودند: گویا براى دنیا، اینگونه نفس عمیق و آه طولانى کشیدی؟
جابر عرض کرد: آرى به یاد روزگار و دنیا افتادم و از ته قلبم آه کشیدم. امام فرمودند: اى جابر! تمام لذتها و عیشها و خوشیهای دنیا در هفت چیز است: «خوردنیها» و «آشامیدنیها» و «شنیدنیها» «بوئیدنیها» و «آمیزش جنسى» و «سوارى» و «لباس»
اما لذیذترین خوردنى عسل است که آب دهان حشرهاى به نام زنبور است؛
گواراترین نوشیدنیها آب است که در همهجا فراوان است؛
بهترین شنیدنیها غناء و ترنم است که آنهم گناه است؛
لذیذترین بوئیدنیها بوى مشک است که آن خون خشک و خورده شده از ناف یک حیوان (آهو) تولید میشود؛
عالیترین آمیزش، با همسران است و آنهم نزدیک شدن دو عضو پست است؛
بهترین مرکب سوارى اسب است که آنهم (گاهى ) کشنده است؛
بهترین لباس ابریشم است که از کرم ابریشم به دست میآید.
دنیایی که لذیذترین متاعش اینطور باشد، انسان خردمند براى آن آه عمیق نمىکشد!
جابر گوید: «فَوَ اللَّهِ مَا خَطَرَتِ الدُّنْیَا بَعْدَهَا عَلَى قَلْبِی؛ سوگند به خدا بعد از این موعظه، دنیا در قلبم راه نیافت.»
📚بحارالانوار، ج۷۵،ص۱۱
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
از لحاظ روحی نیاز دارم به شنیدن این سخن #شهید_قاسم_سلیمانی....
[تا کمتر از سه روز دیگر پایان رژیم صهیونیستی رو اعلام میکنم...]
#طوفان_الأقصى
#اسرائیل_باید_از_صفحه_روزگار_محو_شود
#شهید_قاسم_سلیمانی....
#مولایم_علی
💠 روزی خاتمالانبیاء با امیرالمومنین(صلوات الله علیهما) در مسجد نشسته بودند.
جبرائیل امین نازل شد و بهمراه خود طبقی از خرما آورد و بین آن دو بزرگوار نهاد و عرض کرد: از آن میل کنید.
سپس طشت آبی آورد و عرض کرد:
ای رسول خدا ، پروردگارت فرموده تو آب بر روی دستان علی بریز.
نبی خاتم(ص) آب را بر روی دستان علی (ع) می ریخت اما قطره ای از آن در داخل طشت نمی ریخت.
مولا عرض کردند :
یا نبی الله من آب ها را نمیبینم که در میان طشت بریزد.
نبی فرمودند: علی جان ! فرشتگان از یکدیگر #سبقت میگیرند در اینکه آبی که از دستان تو میریزد بگیرند و به عنوان تبرک چهره خود را با آن شستشو دهند.
📚بحارالانوار ج ۱۲۱ ص۹۳
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
💠پيرى در روستايى هر روز براى نماز صبح از منزل خارج و به مسجد مى رفت.
در يک روز بارانى، پير صبح براى نماز از خانه بيرون آمد، چند قدمى كه رفت در چاله ای افتاد، خيس و گلى شد. به خانه بازگشت لباس را عوض كرد و دوباره برگشت، پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس راعوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد. ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟
جوان گفت نه، اى پير، من شيطان هستم.
براى بار اول كه بازگشتى خدابه فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم.
براى بار دوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم.
ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى خداوند به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا را بخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى آنان داشتم.
براى همين آمدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى!
📚داستان راستان
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
#حیاء_حضرت_زینب_س
#غیرت_حضرت_علی_ع
#صدای_نامحرم
#غیرت
« يحيي مازني» كه از علماي بزرگ و راويان حديث است ميگويد:
مدتها در مدينه در همسايگي علي عليه السّلام در يك محله زندگي مي كردم.
منزل من در كنار منزلي بود كه زينب دختر علي عيلها السّلام در آنجا سكونت داشت. حتي يك دفعه هم، كسي حضرت زينب را نديد و صداي او را نشنيد.
او هرگاه ميخواست به زيارت جدّ بزرگوارش برود، در دل شب ميرفت؛ در حالي كه پدرش علي عليه السّلام در پيش و برادرانش حسن و حسين عليهما السلام در اطراف او بودند.
وقتي هم به نزديك قبر شريف رسول الله صلّي الله عليه و اله و سلّم مي رسيدند، اميرالمؤمنين عليه السّلام شمعهاي روشن اطراف قبر را خاموش ميكرد.
يك روز امام حسن عليه السّلام علت اين كار را سؤال كرد
حضرت فرمود: اخشي ان ينظر أحد الي اختك زينب؛
از آن مي ترسم كه كسي در روشني خواهرت را ببيند.
فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفي(ص)، الرحماني الهمداني ،صفحه :642
🔹🍃
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫