eitaa logo
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 شش: 🔶مسائل کلی امامت و رهبری🔸 قبول امامت امام حق، شرط قبولی اعمال محمد بن مارد می‌گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: نقل کرده‌اند که شما فرموده‌اید: وقتی که امامت ما را بشناسید، هرچه خواهید انجام دهید؟. امام صادق: آری، من این سخن را گفته‌ام. ابن مارد: اگرچه زنا کنند یا دزدی نمایند یا شراب بنوشند؟ امام صادق (علیه السلام) با شنیدن این سخن (در حالی که دگرگون شده‌بود کلمه استرجاع را که هنگام مصیبت به‌زبان می‌آورند به‌زبان آورد و) گفت: انا لله و انا الیه راجعون (اشاره به‌اینکه چنین تهمتی به‌ما، مصیبت بزرگ است) آنگاه فرمود:سوگند به خدا با ما به انصاف رفتار ننمودند، خود ما برای کردارمان، بازخواست می‌شویم، آیا از کردار دوستان ما باز خواست نمی‌شود؟ بلکه من چنین گفته‌ام: اذا عرفت فاعمل ما شئت من قلیل الخیر و کثیره فانه یقبل منک :هنگامی که (امامت ما را) شناختی، آنچه خواهی از نیکی انجام بده، کم یا زیاد، که از تو پذیرفته می‌شود (ولی اگر امامت ما را نشناخته باشی، کردار نیک تو هرچه باشد، قبول درگاه الهی نمی‌گردد) https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 شش: 🔶مسائل کلی امامت و رهبری🔸 مناظره شاگردان امام صادق، با دانشمند شامی عصر امام صادق (ع) بود،یکی از دانشمندان شام (در مکه) به حضور امام صادق (ع) رسید و خود را چینین معرفی کرد: من به علم کلام و فقه و فرائض، آگاه هستم و برای بحث و مناظره با اصحاب و شاگردان شما به اینجا آمده‌ام. امام: سخن تو از گفتار پیامبر(ص) گرفته شده، یا از خودت می‌باشد؟ دانشمند شامی: هم از گفتار پیامبر(ص) است و هم از خودم می‌باشد (آمیخته ای از سخن پیامبر (ص) و خودم هست). امام: پس تو شریک پیامبر(ص) هستی؟ دانشمند شامی: نه، شریک او نیستم. امام: آیا بر تو وحی نازل می‌شود؟ دانشمند شامی: نه. امام: آیا اگر اطاعت پیامبر(ص) را واجب می‌دانی، اطاعت خودت را نیز واجب می‌دانی؟ دانشمند شامی: اطاعت خودم را واجب نمی‌دانم. آنگاه امام صادق (ع) به یونس بن یعقوب (یکی از شاگردان برجسته‌اش) رو کرد و فرمود: ای یونس! این مرد، قبل از آنکه به بحث و مناظره پردازد، خودش را محکوم نمود (زیرا بدون دلیل، سخن خود را حجت دانست)، ای یونس! اگر علم کلام را به خوبی می‌دانستی با این مرد شامی، مناظره می‌کردی. یونس: وای و افسوس که به علم کلام آگاهی ندارم، فدایت گردم، شما از علم کلام نهی فرمودی، و می‌فرمودی وای بر کسانی که با علم کلام سر و کار دارند و می گویند: این درست می آید، و آن بی اساس است، این به نتیجه می رسد، این را می فهمیم و آن را نمی فهمیم... امام: آنچه من نهی کردهام، این است که سخن مرا رها کنند و به آنچه خود دانسته‌اند (و بافته اند) تکیه کنند، ای یونس! اکنون بیرون برو و هر کدام از دانشمندان علم کلام را دیدی (که از شاگردان امام هستند) به اینجا بیاور. یونس: من از حضور امام صادق (ع) بیرون رفتم، و سه نفر به نامهای: حمران بن اعین، مؤمن الطاق احول و هشام بن حکم را که علم کلام را به خوبی می‌دانستند به حضور امام صادق (ع) آوردم و نیز قیس بن ماصر را که به نظرم در علم کلام، از همه برتر بود و این علم را از امام سجاد(ع) آموخته بود، به محضر امام آوردم، وقتی همگی در کنار هم خیمه‌ای که در کوه کنار حرم مکه برای آن حضرت برپا می‌داشتند، و آن جناب، چند روز قبل از شروع مراسم حج در آنجا به‌سر می‌برد، در این هنگام چشم حضرت به شتری افتاد که دوان‌دوان می‌آمد، فرمود: به خدای کعبه سوگند سواره این شتر، هشام است که به اینجا می‌آید. حاضران فکر کردند منظور امام، هشام از فرزندان عقیل است، زیرا امام او را بسیار دوست داشت، ناگاه دیدند شتر نزدیک شد، و سواره آن، هشام بن حکم (یکی از دانشمندان و شاگردان بزرگ امام) است که وارد شد، او در آن هنگام نوجوان بود، و تازه موی چهره‌اش روئیده شده بود، و همه حاضران در سن و سال از او بزرگتر بودند، امام صادق(ع) تا هشام را دید، از او استقبال گرم کرد، و برایش جا باز نمود، و در شأن او فرمود: ناصرنا بقلبه ولسانه و یده: :هشام با دل و زبان و عملش، یاری‌کننده ما است. آنگاه امام صادق (ع) (به چند نفر از شاگردانش که در آنجا حاضر بودند، به هر کدام جداگانه فرمود: با آن دانشمند شامی مناظره و گفتگو کنند) نخست به حمران فرمود: با مرد شامی مناظره کن، او به مناظره با مرد شامی پرداخت و طولی نکشید که مرد شامی در برابر حمران، درمانده شد. سپس امام(ع) به (مؤمن الطاق) فرمود: ای طاقی! با مرد شامی گفتگو کن، او با مرد شامی به مناظره پرداخت و طولی نکشید که بر مرد شامی سخن بگو، او نیز با شامی به مناظره پرداخت و طولی نکشید که بر مرد شامی چیره و پیروز گردید. سپس امام(ع) به هشام بن سالم فرمود: تو هم با شامی سخن بگو، او نیز با شامی به گفتگو پرداخت، ولی بر شامی چیره نشد، بلکه برابر شدند. آنگاه امام (ع) به قیس بن ماصر فرمود: تو با او سخن بگو، قیس با مرد شامی به مناظره پرداخت پرداخت، امام(ع) مناظره آنها را گوش می‌کرد، و خنده بر لب داشت، زیرا دانشمند شامی، درمانده شده‌بود، و نشانه‌های درماندگی و عجز در چهره‌اش دیده می‌شد... https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| ادواردو آنیلی ◽️همه چیز درباره شهید مهدی (ادواردو) آنیلی ◽️او چه ارزشی برای عقاید خود قائل بود که از جان و ثروت و نفوذ خانواده آنیلی گذر کرد؟ | https://eitaa.com/joinchat/831979555Cf5acda1a7a 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 شش: 🔶مسائل کلی امامت و رهبری🔸 مقامات ابراهیم (علیه السلام) ✅ حضرت ابراهیم(علیه السلام) یکی از پیامبران بزرگ خدا بود، در آغاز از طریق بندگی خدا به مقامی رسید که خداوند او را به عنوان بنده خود پذیرفت، سپس او در این مسیر به درجه‌ای رسید که خداوند او را به عنوان پیامبر خودی پذیرفت، سپس او در این مسیر به درجه‌ای رسید که خداوند او را به عنوان رسول خدا پذیرفت، سپس او در مسیر انجام وظیفه رسالت به درجه‌ای رسید که خداوند او را به عنوان خلیل خود (دوست خالص خود) پذیرفت، سپس به درجه‌ای رسید که خداوند او را به عنوان امام مردم گردانید. وقتی که خداوند این مقامات (بندگی، نبوت، خلیل بودن، و رسالت) را در وجود ابراهیم جمع کرد مانند این انگشتان که کنار هم هستند - به او وحی کرد که ای ابراهیم! تو را امام مردم (پنجمین مقام) گردانیدم. مقام امامت به قدری در نظر ابراهیم(علیه السلام) بزرگ آمد که به خدا عرض کرد: پروردگار! و از فرزندان من هم؟. خداوند فرمود: پیمان من (مقام امامت) به ستم‌کاران (از فرزندان تو) نمی‌رسد. داستان‌های قرآن https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/E2v4CI5324O9NSvjtrcqAb
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 شش: 🔶مسائل کلی امامت و رهبری🔸 واسطه بین ایمان و کفر ✔️✔️ سه نفر از شاگردان امام صادق به نامهای: هاشم(صاحب البرید: رئیس پست) و ابوالخطاب و محمد بن مسلم، کنار هم نشسته بودند و درباره آنان که امامت امامان بر حق (امام علی (ع) تا امام صادق) را نپذیرفته اند، بحث می‌کردند. هاشم گفت: هر کس امامت آنها را نشناسد، کافر است. ابوالخطاب گفت: کافر نیست مگر حجت بر او اقامه شود، اگر حجت بر او اقامه شود، در عین حال، آن را نپذیرفت کافر است. محمد بن مسلم گفت: در صورتی کافر است که اگر انکار کند، و محض نپذیرفت، موجب کفر نخواهد شد. ✔️ این سه نفر در سفر حج، به حضور امام صادق (علیه السلام) رسیدند، نخست، هاشم نزد امام (ع) رفت و جریان را گفت، امام صادق (ع) به او فرمود: تو اکنون اینجا هستی، ولی آن دو نفر (ابوالخطاب و محمد بن مسلم) نیستند، برو هر سه نفر، امشب در کنار جمره وسطی در سرزمین منی نزد من بیائید. سه نفر نام‌برده، همان‌شب در کنار جمره وسطی، به محضر امام صادق (ع) شرفیاب شدند. امام صادق (ع)، بالشی برداشت و به سینه خود نهاد و بر آن تکیه کرد و آنگاه به آن سه نفر رو کرد و فرمود: شما درباره غلامان و زنان و خاندان خود می‌گوئید؟ آیا آنها گواهی به یکتائی خدا، و رسالت پیامبر (صلی الله علیه و اله) نمی‌دهند؟ آیا آنها نماز و روزه و حج به‌جا نمی‌آورند؟. هاشم گفت: چرا آنها گواهی می‌دهند و این امور را انجام می‌دهند. امام صادق: آیا آنچه شما بر آن هستید یعنی مسأله امامت را می‌شناسند و می‌فهمند؟ هاشم: نه، نمی‌شناسند. امام صادق: آنها از نظر شما چگونه هستند؟ هاشم: هرکس، مقام امامت را نشناسد، کافر است. امام صادق: سبحان الله! آیا افرادی را که سر راه‌ها و کنار آب‌ها(ی چاه) سکونت نموده‌اند، ندیده‌ای؟ هاشم: چرا، دیده‌ام. امام صادق: آیا این افراد، گواهی به یکتائی خدا، و رسالت محمد(ص) نمی‌دهند، و نماز و روزه و حج نمی‌آورند؟ هاشم: چرا، گواهی می‌دهند و این امور را انجام می‌دهند. امام صادق: آیا آنها مسأله امامت را می‌شناسند؟ هاشم: نه، نمی‌شناسند. امام صادق: آنها از نظر شما چگونه‌اند؟ هاشم: هر کس امر امامت را نشناسد، کافر است. امام صادق: عجبا! آیا تو خانه کعبه و طواف‌کنندگان آن را ندیده‌ای؟ آیا مردم یمن را که کنار کعبه می‌آیند و به پرده کعبه می‌چسبند (و دعا می‌کنند) ندیده‌ای؟ هاشم: چرا، دیده‌ام. امام صادق: آیا آنها به یکتائی خدا، و رسالت محمد(ص) گواهی نمی‌دهند؟ و نماز و روزه و حج به‌جا نمی‌آورند؟ هاشم: چرا، هم گواهی می‌دهند و هم این امور را انجام می‌دهند. امام صادق: آیا مسأله امامت را می‌شناسند؟ هاشم: نه، نمی‌شناسند. امام صادق: نظر شما درباره آنها چیست؟ هاشم: هرکس امر امامت را نشناسد، کافر است. 🔴 امام صادق: عجبا! این سخن، از گفتار خوارج است ( که می‌گویند هرکس گناه کبیره یا اصرار بر گناه صغیره نمود، کافر است)، اگر بخواهد شما را آگاه کنم. هاشم(که دریافته بود، سخن امام بر ضد عقیده اوست، و او در کنار دو نفر هم‌مباحثه‌اش، محکوم می‌شود) در جواب گفت: نه. امام صادق: برای شما، زشت است که آنچه را از ما نشنیده‌اید(بر اساس رأی خود) بگوئید. هاشم می گوید: دریافتم که امام صادق (ع) ما را به تصدیق رأی محمد بن مسلم وامی‌دارد (که افراد مذکور، اگر انکار امامت نکنند، کافر نیستند، بلکه واسطه ای بین مؤمن و کافر می باشند). https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا