eitaa logo
دانلود
✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 مردی نـزد عالمی از پدرش گلایه کرد و گفت پدرم مرا بسیار آزار میدهد، پیــر شده است و از من میخواهد یک روز در مزرعه گندم بکارم روز دیگر میگوید پنبه بکار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانه‌گیری‌هایش خسته کرده است، بگو چه کنم؟ عالم گفت با او بساز، گفت نمی‌توانم. عالم پـرسید: آیا فرزنـد کوچکی در خانه داری گفت: بلی، گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب کند آیا او را می‌زنی؟ گفت: نه، چون اقتضای سن اوست، آیا او را نصیحت میکنی؟ گفت نه چون مغزش نمی‌رود و ... گفت میدانی چرا با فرزندت چنین برخورد میکنی؟ گفت نه. گفت: چون تو دوران کودکی را طی کرده‌ای و میدانی کودکی چیست ،اما چون به سن پیری نرسیده‌ای و تجربه‌اش نکرده‌ای ، هرگز نمیتوانی اقتضای یک پیر را بفهمی !!! در پـیـری انـسان زود رنج میشــود، گوشه‌گیر میشود، عصبی میشود، احساس ناتوانی میکند و ... پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا کن اقتضای سن پیری جز این نیست. 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🌹@ist_gah_313🌹
✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 پیرمرد داخل سالن یه گوشه ای تنها نشسته بود، داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد، من رو یادتون هست؟ معلم گفت خیر عزیزم فقط می‌ دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. داماد خودش رو معرفی کرد و گفت: مگه میشه من رو از یاد برده باشید؟ یادتان هست ساعت گران‌قیمت یکی از بچه‌ ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش‌ آموزان کلاس را بگردید، گفتید همه ما باید سمت دیوار بایستیم و من هم که ساعت را از روی بچگی برداشته بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم، که آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید و تفتیش جیب بقیه‌ دانش‌ آموزان را تا آخر انجام دادید. تا پایان آن سال و سال های بعد هم در آن مدرسه هیچ کس موضوع ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد. معلم گفت: من باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست، چون من موقع تفتیش جیب دانش‌ آموزان چشم‌ هایم را بسته بودم. تربیت و حکمت معلمان، دانش‌ آموز را بزرگ می نماید! 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🌹@ist_gah_313🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
https://www.aparat.com/v/b1m2h سوره مبارکه مطففین همراه با ترجمه گویای فارسی کانال کودکان(و نوجوانان)علی اصغر در ایتا👇 https://eitaa.com/koodakAliAsghar کانال معجزه‌ی پیامبر در ایتا👇 https://eitaa.com/moejezeyepeyambar
✅جسدی که بعد از 900 سال سالم پیدا شد باغ مستوفی در اطراف شهرری، یكی از باغاتی بود كه در آنجا زراعت می‌كردند. اتفاقا سیل عظیمی آمد و تمامی اراضی مزروعی را آب فراگرفت و بسیاری از مكانها را تخریب نمود. بر اثر آب باران، حفره و شكافی عمیق، در باغ مستوفی نیز پدید آمد. هنگامی كه به اصلاح و مرمت این قسمت مشغول بودند، سردابی ظاهر شد كه آب قسمتی از آن را تخریب كرده بود. وقتی كه برای بازرسی و جستجو به آنجا وارد شدند، جسدی را مشاهده كردند كه تمام اعضأ بدن آن سالم و تازه به نظر می‌رسید و هیچگونه عیب و نقصی در آن دیده نمی‌شد، و با صورتی نیكو آرمیده بود! و هنوز اثر خضاب كردن بر ناخنهایش مشهود بود! و ناخنهای یك دست را گرفته و ناخن دست دیگر را نگرفته بود و محاسن شریفش روی سینه‌اش ریخته بود و بدن چنان سالم و تازه بود كه چنین به نظر می‌آمد تازه از حمام بیرون آمده است و فقط رشته‌های نخ پوسیده كفن كه از هم گسسته شده بود در اطراف جسد بر روی خاك ریخته بود! این خبر در شهرری و تهران، به سرعت دهان به دهان گشت؛ و مردم فورا به سلطان وقت اطلاع دادند. به دستور سلطان، سریعا گروهی از علمأ و افراد سرشناس و صاحب نفوذ، كه در بین ایشان مرحوم حاج آقا محمد آل آقا كرمانشاهی و مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه، حكیم گرانمایه آن روزگار و مرحوم آیة الله ملا محمد رستم آبادی و مرحوم علامه سید محمود مرعشی نجفی حضور داشتند؛ انتخاب و برای بررسی وضعیت در منطقه حضور پیدا كردند و وارد سرداب شدند و پس از تایید اصل قضیه، برای شناسایی جسد، شروع به تفحص و جستجو نمودند. با تفحص و بررسی‌های انجام شده در سرداب، متوجه لوح و سنگ قبری می‌شوند كه بر روی آن چنین نوشته شده است: هذا مرقد العالم الكامل المحدث، ثقة المحدثین، صدوق الطایفه، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی. پس از بررسی‌های كامل و پیدا شدن این سنگ نوشته و تایید علمأ و امینان مردم، در صحت و شناسایی جسد مطهر شیخ صدوق، جای هیچگونه تردیدی باقی نماند؛ و لذا دستور دادند، سرداب را بازسازی كنند و در آن را بستند و حفره پدید آمده را نیز مرمت كردند و بنایی مناسب بر آن ساختند و به بهترین وجه تزیین و آیینه كاری نمودند. مرحوم آیة الله مرعشی نجفی نیز در ادامه می‌گوید: مرحوم پدرم، علامه سید محمد مرعشی نجفی می‌فرمودند: من دست آن بزرگوار را بوسیدم و دیدم كه تقریبا پس از نهصد سال كه از مرگ و دفن شیخ صدوق می‌گذرد، دست ایشان، بسیار نرم و لطیف بود. آری این چنین است سرانجام عاشقان و دلدادگان کوی حضرت دوست که مس وجود خود را با کیمیای محبت او به طلا مبدل ساختند. 📚منبع: مقدمه كتاب من لا یحضره الفقیه و کتاب روضات الجنات خوانساری.
7.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رفاقت با امام زمان ماجرای دیدار علامه مجلسی با امام زمان... ⭕️
6.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فلسفه ی عمامه سیاه 👈عمامه ی رسول خدا بر سر امیرالمومنین علی (ع) . ⭕️حجت الاسلام حامد کاشانی 🌹@ist_gah_313🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥درسی از امام کاظم علیه‌السلام ⭕️حاج شیخ حسین انصاریان 🌹@ist_gah_313🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅جسدی که بعد از ۹۰۰ سال سالم پیدا شد باغ مستوفی در اطراف شهرری، یكی از باغاتی بود كه در آنجا زراعت می‌كردند. اتفاقا سیل عظیمی آمد و تمامی اراضی مزروعی را آب فراگرفت و بسیاری از مكانها را تخریب نمود. بر اثر آب باران، حفره و شكافی عمیق، در باغ مستوفی نیز پدید آمد. هنگامی كه به اصلاح و مرمت این قسمت مشغول بودند، سردابی ظاهر شد كه آب قسمتی از آن را تخریب كرده بود. وقتی كه برای بازرسی و جستجو به آنجا وارد شدند، جسدی را مشاهده كردند كه تمام اعضأ بدن آن سالم و تازه به نظر می‌رسید و هیچگونه عیب و نقصی در آن دیده نمی‌شد، و با صورتی نیكو آرمیده بود! و هنوز اثر خضاب كردن بر ناخنهایش مشهود بود! و ناخنهای یك دست را گرفته و ناخن دست دیگر را نگرفته بود و محاسن شریفش روی سینه‌اش ریخته بود و بدن چنان سالم و تازه بود كه چنین به نظر می‌آمد تازه از حمام بیرون آمده است و فقط رشته‌های نخ پوسیده كفن كه از هم گسسته شده بود در اطراف جسد بر روی خاك ریخته بود! این خبر در شهرری و تهران، به سرعت دهان به دهان گشت؛ و مردم فورا به سلطان وقت اطلاع دادند. به دستور سلطان، سریعا گروهی از علمأ و افراد سرشناس و صاحب نفوذ، كه در بین ایشان مرحوم حاج آقا محمد آل آقا كرمانشاهی و مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه، حكیم گرانمایه آن روزگار و مرحوم آیة الله ملا محمد رستم آبادی و مرحوم علامه سید محمود مرعشی نجفی حضور داشتند؛ انتخاب و برای بررسی وضعیت در منطقه حضور پیدا كردند و وارد سرداب شدند و پس از تایید اصل قضیه، برای شناسایی جسد، شروع به تفحص و جستجو نمودند. با تفحص و بررسی‌های انجام شده در سرداب، متوجه لوح و سنگ قبری می‌شوند كه بر روی آن چنین نوشته شده است: هذا مرقد العالم الكامل المحدث، ثقة المحدثین، صدوق الطایفه، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی. پس از بررسی‌های كامل و پیدا شدن این سنگ نوشته و تایید علمأ و امینان مردم، در صحت و شناسایی جسد مطهر شیخ صدوق، جای هیچگونه تردیدی باقی نماند؛ و لذا دستور دادند، سرداب را بازسازی كنند و در آن را بستند و حفره پدید آمده را نیز مرمت كردند و بنایی مناسب بر آن ساختند و به بهترین وجه تزیین و آیینه كاری نمودند. مرحوم آیة الله مرعشی نجفی نیز در ادامه می‌گوید: مرحوم پدرم، علامه سید محمد مرعشی نجفی می‌فرمودند: من دست آن بزرگوار را بوسیدم و دیدم كه تقریبا پس از نهصد سال كه از مرگ و دفن شیخ صدوق می‌گذرد، دست ایشان، بسیار نرم و لطیف بود. آری این چنین است سرانجام عاشقان و دلدادگان کوی حضرت دوست که مس وجود خود را با کیمیای محبت او به طلا مبدل ساختند. 📚منبع: مقدمه كتاب من لا یحضره الفقیه و کتاب روضات الجنات خوانساری. 🌹@ist_gah_313🌹
✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 روزی حکیمی به شاگردانش گفت: فردا هر کدام یک کیسه بیاورید و در آن به تعداد آدم‌هایی که دوستشان ندارید و از آنان بدتان می‌آید پیاز قرار دهید. روز بعد همه همین کار را انجام دادند و حکیم گفت: هر جا که می‌روید این کیسه را با خود حمل کنید. شاگردان بعد از چند روز خسته شدند و به حکیم شکایت بردند که: پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و ما را اذیت می‌کند. حکیم پاسخ زیبایی داد: این شبیه وضعیتی است که شما کینه دیگران را در دل نگه دارید، این کینه، قلب و دل شما را فاسد می‌کند و بیشتر از همه خودتان را اذیت خواهد کرد! 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🌹@ist_gah_313🌹