eitaa logo
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️ماجرای علامه بحرالعلوم و حواله امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) 🔸آخوند ملا زین العابدین سلماسی- از شاگردان و یاران نزدیک سید مهدی طباطبایی بروجردی معروف به بحرالعلوم- می گوید: 🔸 ایامی که در جوار خانه خدا نزد سید به خدمت مشغول بودم، روزی اتفاق افتاد که در خانه چیزی نداشتیم. مطلب را به سید عرض کردم، چیزی نفرمود. از عادات جناب بحرالعلوم این بود که صبح اول وقت طوافی دور کعبه می کرد و به خانه می آمد و به اتاقی که مخصوص خودش بود، می رفت و برای هر صنفی بر طریق مذهبش درس می گفت. در آن روزی که از تنگدستی شکایت کردم، چون از طواف برگشت ناگهان کسی در را کوبید. سید بحرالعلوم به شدت مضطرب شد و با شتاب به طرف در رفت و آن را باز کرد. شخص بزرگواری در لباس عربی داخل شد و در اتاق سید نشست و سید در نهایت فروتنی و ادب دم در نشست. ساعتی نشستند و با یکدیگر سخن گفتند. آنگاه برخاست و در خانه را باز کرد و دست مهمان را بوسید. او را بر شتری که دم در خانه خوابانده بود سوار کرد. 🔸مهمان رفت و سید بحرالعلوم با رنگ دگرگون بازگشت و حواله ای به دست من داد و گفت: این حواله ایست برای مرد صرافی که در بازار صفاست. نزد او برو و هرچه بر او حواله شده بگیر. آن حواله را گرفتم و آن را نزد همان مرد که سید سفارش کرده بود، بردم مرد چون حواله را گرفت به آن نظر نمود و آن را بوسید و گفت: برو چند باربر و کارگر بیاور. پس رفتم و چهار باربر آوردم. به قدری که آن چهار نفر قدرت حمل داشتند، پول رایج زمان را برداشتند و به منزل آوردند. من فوری برگشتم نزد آن صراف که از حال او و نویسنده حواله جویا شوم که او چه کسی بود. وقتی رفتم نه صرافی را دیدم و نه مغازه ای را که دیده بودم. از مغازه صراف پرس و جو کردم گفتند: ما اصلا در اینجا دکان صرافی ندیده ایم. 📚 فواید الرضویه، ص ۶۸۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 داستان زیبای یارگیری (علیه السلام) توسط خود حضرت 🔰 مردان نظر باز سبک سیر فروغی ازدامن خاک بر افلاک پریدند خادم الظهور خادم الشهدا 🍃🌹 @wwwwwkhadam 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 تاظهورررررر راهی نمونده 🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خاطرات یلدایی حاج قاسم از زبان دخترش 🔸️سردار بزرگمان حاج قاسم سلیمانی نیز مانند همه خانواده های ایرانی، شب چله را برگزار می کرد که این شب نشینی خاطرات بسیار زیبایی برای اعضای خانواده سردار دل ها رقم زده است که گوشه ای از این خاطرات را از زبان نرگس دختر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی می شنویم.
داستان‌های قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام چگونگی ولایت عهدی حضرت رضا (ع) ✅ هنگامی که حکومت امین (ششمین خلیفه عباسی) سقوط کرد و حکومت سراسر قلمرو اسلام، برای مأمون (هفتمین طاغوت عباسی) استقرار یافت، مأمون نامه‌ای برای امام رضا (ع) (که در آن روز در مدینه بود) نوشت و در آن نامه، آن حضرت را به خراسان دعوت کرد. حضرت رضا (ع) به عللی از رفتن به خراسان، خودداری کرد و عذرخواهی نمود، ولی مأمون پیوسته برای آن حضرت نامه می‌نوشت و اصرار می‌کرد که باید به خراسان بیائی، سرانجام آن حضرت در یافت که چاره‌ای جز رفتن به خراسان نیست بناچار مدینه را به قصد خراسان ترک کرد و در آن روز پسرش امام جواد (ع) هفت سال داشت. ❇️ مأمون در نامه‌اش دستور داده بود که حضرت رضا (ع) از راه کوهستان (باختران و همدان) و قم نیاید، بلکه از راه اهواز و بصره بیاید (و این دستور به خاطر وجود شیعیان در مسیر راه اول بود که مأمون برای خود احساس خطر از شیعیان می کرد). حضرت رضا (ع) به راه خود ادامه داد تا به سرزمین خراسان رسید و در آنجا به شهر (مرو) که مأمون در آنجا بود، وارد گردید. مأمون به به حضرت رضا (ع) پیشنهاد کرد که می‌خواهم امر خلافت را به تو واگذار کنم، آن را برعهده بگیر. حضرت رضا (ع) (که می‌دانست نقشه‌ای در کار است) آن پیشنهاد را با قاطعیت رد کرد. سر انجام مأمون (مسأله ولی عهدی) را مطرح نمود و به حضرت عرض کرد: (باید مقام ولایتعهدی را برعهده بگیری). 💠 پس از گفتگوی بسیار، امام رضا (ع) فرمود: (مشروط به شروطی که از تو می‌خواهم) مأمون: هرچه خواهی بخواه. امام رضا (ع): (من مقام ولایتعهدی را به عهده می‌گیرم، به شرط آنکه امر و نهی نکنم و حکم و فتوی ندهم و کسی را نسب و عزل ننمایم و هیچ امری را که پا برجاست تغییر ندهم و از همه امور مرا معذور بداری) (305) ⭕️ (به این ترتیب، امام رضا (ع) ولایت عهدی را پذیرفت، که در حقیقت نامش بود و این پیشنهاد را نیز رد کرد زیرا معنی دخالت نکردن در هیچ‌یک از امور، بیان‌گر آن است که آن حضرت، ولایت‌عهدی مأمون ظالم را نپیرفته‌است). داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستان‌های قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام نماز پرشکوه عید امام رضا (ع) که ناتمام رها شد! ✅ روز عید (قربان) فرا رسید، مأمون توسط شخصی، برای امام رضا (ع) پیام داد که برای نماز عید آماده شو و آن را اقامه کن و خطبه آن را بخوان. امام رضا (ع) به مأمون پیام داد، به شرطی که در مورد ولایت عهدی بین من و تو بود، آگاه هستی (بنابراین مرا از خواندن نماز عید و خطبه که از شئون حکومت است، معاف بدار) مأمون، من می‌خواهم با انجام این کار، احساسات مردم آرام گردد و آنها فضائل و کمالات تو را بشناسند. حضرت رضا (ع) کرارا از مأمون خواست که مرا معاف بدار، ولی مأمون با اصرار و پافشاری می گفت: (باید نماز عید را شما اقامه کنید) ♻️ سرانجام حضرت رضا (ع) به مأمون پیغام داد که اگر بنا است من نماز را بخوانم، من مانند روش پیامبر (ص) و امیر مؤمنان (ع) نماز را می خوانم (نه مانند روش خلفاء) مأمون (هرگونه می‌خواهی، بخوان)، آنگاه مأمون دستور داد تمام مردم صبح زود به در خانه امام رضا (ع) اجتماع کنند. یاسر خادم می‌گوید: سرداران و سپاهیان در خانه امام و اطراف آن اجتماع کردند، مردم از بزرگ و کوچک و زن و مرد و کودک سر راه امام، صف کشیدند، عده‌ای در پشت‌بام‌ها رفتند (شکوه ملکوتی خاصی همه‌جا را فراگرفت) هنگامی که خورشید طلوع کرد، امام رضا (ع) غسل نمود و عمامه سفیدی که از پنبه بود بر سر نهاد، یک سرش را روی سینه و سر دیگرش را میان دو شانه انداخت و دامن به کمر زد و به همه پیروانش دستور داد چنان کنند. سپس عصای پیکان‌داری را بدست گرفت و بیرون آمد، ما در پیشاپیش آن حضرت حرکت می‌کردیم، او پابرهنه بود، وقتی که حرکت کرد و سر به سوی آسمان بلند کرد و چهار بار تکبیر گفت (آنچنان تکبیرهای او پرجاذبه و ملکوتی بود که) ما گمان کردیم آسمان و در و دیوار، همه با او هماهنگ و همنوا می‌گویند: اللّه اکبر … ارتشیان و کشوریان، با شکوه ویژه ای، صف در صف ایستاده بودند، امام رضا (ع) از خانه بیرون آمد و دم در ایستاد و فرمود: (اللّه اکبر، اللّه اکبر، (اللّه اکبر) علی ما هدانا، اللّه اکبر علی ما رزقنا من بهمه الانعام و الحمد لله علی ما ابلانا.) همه جمعیت، صدای خود را به این تکبیر بلند کردند (آنچنان آوای ملکوتی تکبیر در فضای ملکوتی محضر امام، پیچید و اثر بخش بود) که سراسر شهر (مرو) یکپارچه به گریه و شیون و فریاد تبدیل گردید، هنگامی که سرداران و رؤسا، دیدند، امام رضا (ع) با کمال سادگی با پای برهنه از خانه بیرون آمده، از مرکبها پیاده شدند و پا برهنه گشتند و همراه امام حرکت نمودند، حضرت در هر ده قدمی می ایستاد و سه تکبیر می گفت، زمین و زمان با احساسات پرشوری در حالی که گویا اشک می‌ریزند، با غرش تکبیر، هم‌نوا شده‌بودند. وضع آن صحنه عظیم ملکوتی را به مأمون گزارش دادند، فضیل بن سهل ذوالریاستین (نخست وزیر و رئیس ارتش) در نزد مأمون بود، به مأمون گفت: ای امیر مؤمنان! اگر امام رضا (ع) با این شکوه به مصلی برسد، مردم شیفته مقام او گردند (و آنگاه برای مقام شما خطر خواهد شد)، صلاح این است که از او بخواهی باز گردد. مأمون، شخصی را نزد امام رضا (ع) فرستاد و توسط او در خواست بازگشت کرد. امام رضا (ع) بی درنگ کفش خود را طلبید و سوار مرکب شد و باز گشت. (306) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm