فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 ۴ مهر - روز مقاومت مردم گیلانغرب
🎥 فیلم | شیون مادران گیلانغرب - اردوگاه آوارگان
🔹لحظه های از تاریخ جنگ
▫️فیلمبردار غلامحسین محبی
@Defa_Moqaddas
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠نگاهیکوتاهبهزندگی شهیداصغروصالی
🔸زندانیسیاسی وازمبارزین زمان شاه،همرزمشهیدچمران درآزادسازی پاوه؛فرمانده جبههغربونجاتدهندهشهرهای گیلانغرب،سرپلذهاب ازخطرسقوط درآغازجنگتحمیلی
@Defa_Moqaddas
شعر کُردی به یاد حماسه ماندگار مردم مقاوم گیلانغرب.m4a
6.36M
📢 صوت | شعر کُردی، سروده: حمزه کرمی کلهر
💠 به یاد حماسهآفرینی های مردم مقاوم گیلانغرب
⏳ دوران #دفاع_مقدس
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 زنی که با تبر یک نفر را کشت، یک نفر را اسیر کرد و یک نفر را فراری داد
⏳ سال 59 بود. عراقیها از مرزهای ایران رد شده و شهر گیلانغرب خالی از سکنه شده بود. خانمی که ساعاتی پیش 8نفر از بستگانش جلوی چشمش شهید شده بودند با پدرش به روستا آمده تا کمی آذوقه بردارد و برگردد به کوههای اطراف. اما با سه عراقی برخورد میکند.
🔸پایان این ماجرا، یک جسد عراقی است و یک اسیر عراقی و یک عراقی که فرار کرده و زنی که تمام این کارها را با یک «تبر» انجام داده است و حالا دارد سرباز عراقی و تمام تجهیزات همراهش را تحویل پاسداران انقلاب میدهد.
💠 «فرنگیس حیدرپور» نماد زن شجاع ایرانی
ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️
➖خاطره ملاقات فرنگیس با رهبر
▫️رهیر انقلاب چند سال پیش در سفر به گیلانغرب، با برخی بازماندگان جنگ ملاقات داشتند. ایشان ابتدا با خانوادههای شهید کشوری، شهید شیرودی و شهید پیچک صحبت کرد و بعد همراه با همراهان به طرف من آمد.
▫️ سلام.
ـ سلام رهبرم.
▫️ ایشان چه کسی هستند؟
🔸سردار عظیمی گفت:
«فرنگیس حیدرپور! شیرزن گیلانغرب که با تبر یکی از عراقیها را کشت و سرباز عراقی دیگری را اسیر کرد.»
رهبر با حرفهای سردار عظیمی تکرار کرد
و گفت:
▫️«بله همان که سرباز عراقی را کشت و دیگری را اسیر کرد. احسنت!»
آب دهانم را قورت دادم و گفتم:
ـ «خوشحالم رهبرم که به گیلانغرب آمدی.
قدم روی چشم ما گذاشتی.
شهرمان را نورباران کردی.»
لبخند زد و گفت:
▫️«چطور این کار را انجام دادی؟
وقتی سرباز عراقی را کشتی نترسیدی؟»
ـ گفتم:
«با تبر توی سرش زدم.
نه نترسیدم.»
▫️خندید و گفت:
«مرحبا! احسنت! زنده باشی.»
منتظر ماند تا اگر حرفی هست بگویم.
با خودم گفتم دردها و رنجهای من اگرچه زیاد هستند،
اما بگذار درد مردمم را بگویم.
انگار بچهای بودم که دلش میخواست همه غصههایش را به بزرگترش بگوید.
انگار تمام تنم زخمی بود
و حرفهای ایشان مرهمی و تسکينی بود بر دردهایم.
📖 منبع: کتاب فرنگیس(نوشته مهناز فتاحی انتشارات سوره مهر)
@Defa_Moqaddas
💠 فرنگیس، دختر کُرد که با تبر یک نفر را کشت، یک نفر را اسیر کرد و یک نفر را فراری داد
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 خاطره ای از شهید ابراهیم هادی
🔹او که هرگز دل کسی را نسوزاند
▫️از شهر گیلانغرب به سمت کرمانشاه راه افتادیم.
مینی بوس تازه راه افتاده بود که صدایی آمد و توقف کرد! بعد به راه خود ادامه داد.
ابراهیم از پنجره به بیرون نگاه کرد.
ماشین به یک سگ برخورد کرده بود.
سگ هم لنگان لنگان به آنسوی جاده رفت.
ابراهیم متوجه ماجرا شد.
سریع به راننده گفت: نگه دار...
کرایه دو نفر را حساب کرد و پیاده شدیم.
گفتم:
داش ابرام الان هوا تاریک میشه
برا چی پیاده شدیم؟
ابراهیم چیزی نگفت و رفت سراغ سگ!
پایش را با یک تکه چوب و پارچه آتل بست.
به یک کُرد محلی هم پول داد و گفت:
اگه استخوان داری به این سگ بده.
بعد از مدتی علاف شدن با ماشین بعدی رفتیم.
❤️ ابراهیم در تمام عمرش دل کسی را نسوزاند.
تا توانست به بندگان خدا خدمت کرد.
یقین داریم که او از مقربین است.
—(راوی: مرتضی پارساییان)
📖 برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم۲
🆔 @Defa_Moqaddas
کتاب صوتی-#سلام_بر_ابراهیم_جلد_یک-قسمت اول.mp3
21.45M
📢 کتاب صوتی📖 #سلام_بر_ابراهیم
🔹جلد اول - قسمت 1
🌸🌼☘ هفته دفاع مقدس گرامی باد
🆔 @Defa_Moqaddas
pdf - کتاب-بغض های نهفته.pdf
1.16M
📚 نسخه PDF | کتاب: "بغض های نهفته"
🌴 جبهه و خاطرات تلخ و شیرینش
🖊نویسنده: احمد کریمی
🆔 @Defa_Moqaddas
🌹 خاکریز خاطرات
✅ خاطرهای از عملیات کربلای۵
💥 آرچی جی زن تانک را زد،
تانک هم سر او را با گلولهی مستقیم زد.
🌷 بدنش که بی سر میدوید یکی از بچهها فیلمبرداری کرد.
بعدها مادر شهید شنیده بود از بچهاش توی آن وضعیت فیلم گرفتهاند.
اصرار میکرد میخواهم فیلم را ببینم.
سپرده بودم نگذراند.
خیلی اصرار کرده بود و بچهها هم کوتاه آمده بودند.
برده بودنش تبلیغات لشکر و فیلم را برایش پخش کرده بودند؛
نه یکبار که چند بار.
بچهها میگفتند
دفعهی آخر وقتی دوربین روی رگهای بی سر شهید زوم کرد
مادرش رفت
جلوی تلویزیون
و از روی صفحهی تلویزیون
رگهای بریدهی شهیدش را بوسید
و گفت:
🌴 "حالا حضرت زینب(سلاماللَّهعلیها) را درک میکنم."
📖 منبع: دژ اسطورهای، ص ۸۸
🆔 @Defa_Moqaddas