eitaa logo
دفاع مقدس
386 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
881 ویدیو
248 فایل
💠 نیم نگاهی به رویدادهای دفاع مقدس 🌼🌸🍀در قالب: متن، عکس، صوت، فیلم و کلیپ
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دفاع مقدس
🔰امام خامنه ای: 🌷برای آنان که اهل ارزش های اسلامی هستند تصاویر شهدا از هر تصویری دلرباتر است. 🆔 @Defa_Moqaddas✔️JOIN ✅ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
🌴 ۳۰ تیر ماه ۱۳۶۱ - سالروز شهادت سرلشکر خلبان عباس دوران 🆔 @Defa_Moqaddas
دفاع مقدس
🌴 ۳۰ تیر ماه ۱۳۶۱ - سالروز شهادت سرلشکر خلبان عباس دوران 🆔 @Defa_Moqaddas
‍ (https://attach.fahares.com/rDPDQQ9KBdnzCUoA6n3D0Q==) زندگینامه: عباس دوران ۲۰ مهر ماه سال ۱۳۲۹ در شهرستان شیراز در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. وی دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند و پس از گذراندن دوران ابتدایی پای به دبیرستان نهاد. عباس دوران در سال ۱۳۴۸ موفق به اخذ مدرک دیپلم طبیعی از دبیرستان سلطانی شیراز شد. وی در همین سال به استخدام فرماندهی مرکز آموزش هوایی درآمد. در سال ۱۳۴۹ به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوران مقدماتی پرواز در ایران، در سال ۱۳۵۱ برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا رفت. عباس دوران ابتدا در پایگاه «لکلند» دوره تکمیلی زبان انگلیسی را طی کرد و سپس در پایگاه «کلمبوس» در ایالت می سی سی پی موفق به آموختن فن خلبانی و پرواز با هواپیماهای بونانزا، تی۴۱ - تی ۳۷ گردید. مردی که بغداد را لرزاند... در یکی از تمرینات ورزش اسکیت، متاسفانه در اثر برخورد با زمین پای چپ او مصدوم شد و به مدت ۲ ماه از برنامه پروازی باز ماند. پس از بهبودی، دوباره آموزش خلبانی را ادامه داد و پس از دریافت نشان خلبانی در سال ۱۳۵۲ به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمایی F4 ابتدا در پایگاه یکم شکاری و سپس در پایگاه سوم شکاری مشغول انجام وظیفه شد. با شروع جنگ تحمیلی سر از پا نشناخته به دفاع از کیان جمهوری اسلامی ایرانپرداخت و با ۱۰۳ سورتی پرواز جنگی در طول عمر کوتاه اما پر بارش، یکی از قهرمانان دفاع مقدس شناخته شد. خلبان عباس دوران همواره به دوستان و همکارانش تاکید می‌کرد که هرگز تن به ذلت نخواهد داد و اگر در حین پرواز مورد اصابت موشک دشمن قرار گیرد، هواپیمای سانحه دیده را بر سر دشمن زبون خواهد کوبید. وی همان طور که گفته بود بر این پیمان خویش صادقانه ایستاد و جان فدا کرد. شهید عباس دوران در هفتم آذر ۱۳۵۹ در عملیات «مروارید» حماسه‌ای بزرگ آفرید و به کمک خلبان شهید حسین خلعتبری پنج فروند ناوچه عراقی را در حوالی اسکله الامیه و البکر منهدم ساخت و بقایای آن را به قعر آب‌هاب نیلگون خلیج فارس فرستاد. به گفته یکی از همرزمان خلبانش، در یکی از نبردهای هوایی که فرماندهی دو فروند هواپیما را به عهده داشت، به مصاف ۹ فروند از جنگنده‌های دشمن رفت و با ابتکار عمل و مهارتی خاص، یک فروند از هواپیماهای دشمن را سرنگون و هشت فروند هواپیمای دیگر را مجبور به فرار از آسمان میهن کرد. خلبان شهید عباس دوران همواره در عملیات جنگی پیش قراول بود و برای دفاع از میهن اسلامی و حفظ و حراست آن لحظه‌ای آرام و قرار نداشت. وی سرانجام در سحر گاه روز ۳۰ تیر ماه سال ۱۳۶۱ که لیدری دسته پرواز را به عهده داشت، به قصد ضربه زدن به شبکه دفاعی و امنیتی نفوذ ناپذیر مورد ادعای صدام، با پنج نفر از زبده‌ترین خلبان نیروی هوایی در حالی که هنوز ستیغ آفتاب ندمیده بود، با اراده‌ای پولادین به پالایشگاه الدوره یورش بردند و چندین تن بمب هواپیماهای خود بر قلب دشمن حاکمان جنگ افروز عراق ریختند و پس از نمایش قدرت و شکستن دیوار صوتی در آسمان بغداد، هنگام بازگشت، هواپیمای لیدر مورد اصابت موشک دشمن واقع شد و شهید دوران اگر چه اجازه ترک هواپیما را به همرزم خلبانش؛ ستوان‌یکم منصور کاظمیان در عقب کابین داد، اما خود به رغم اینکه می‌توانست با استفاده از چتر نجات سالم فرود آید، صاعقه‌وار خود و هواپیمایش را بر متجاوزان کوبید و بدین ترتیب مانع از برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها به ریاست صدام در بغداد شد. پس از سالها انتظار در تیرماه ۱۳۸۱ بقایای پیکر شهید دوران توسط کمیته جستجوی مفقودین به میهن منتقل شد و در پنجم مرداد ۱۳۸۱ طی مراسمی رسمی با حضور مسئولان کشوری و لشکری، خانواده شهید و بستگان در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی، بر دوش همرزمان خلبانش تشییع شد. پیکر مطهر آن شهید تیز پرواز سپس برای خاک سپاری با یک فروند هواپیمای سی ۱۳۰ به زادگاهش شیراز منتقل شد. شهید خلبان عباس دوران به هنگام شهادت ۳۲ سال داشت. 🆔 @Defa_Moqaddas
15.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ - سالروز شهادت سرلشکر خلبان عباس دوران، عقاب تیز پرواز آسمان ایران 📽 شهیدی که آوازه شجاعت و دلاوری هایش در دوران جنگ تحمیلی به کابوس مزدوران بعثی تبدیل شده بود. 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
✅ فقر ارتباطی در زمان جنگ 🔷 امروزه شاهد تحول بزرگی در عرصه فن آوری ارتباطات هستیم و این امکان فراهم آمده که همگان به آسانی به تکنولوژی های نوین ارتباطی دسترسی داشته باشند. 🔺 لذا به هیچ وجه نمی‌توان شرایط فعلی را با شرایط سه دهه پیش مقایسه نمود زیرا باید حقایق و پدیده‌ها را باید در ظرف زمانی خود دید و سنجید. 🔸 ما الآن به راحتی می‌توانیم از طریق اینترنت، مبایل، ماهواره .... با هر نقطه‌ای از جهان ارتباط صوتی، تصویری و متنی ... برقرار کنیم. 💢 در زمان جنگ ، رزمنده‌ای که به جبهه اعزام می‌شد، دیگر کسی از او خبر نداشت، مگر آن که نامه‌ای بنویسد و از طریق پُست، خبر سلامتی خود را به خانواده اش برساند. 🔼 به یاد دارم نوجوان بسیجی را در پادگان شهید عبادت مریوان که با استفاده از تلفن راه دور (که برادران رادیوماکس سپاه دایر کرده بودند)، با شهر و دیارش ارتباط برقرار کرده و با مادر خود صحبت می‌کرد و اشک شوق می ریخت، چرا که در آن شرایط جنگی، بمباران هوایی و ... در منطقه جنگی، تماس راه دور امری بسیار شگفت آور به نظر می‌آمد. —(راوی: نیروی مخابرات در زمان جنگ) 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
📃 نوشتن نامه از جمله رایج ترین راه ها برای ارتباط با خانواده ها توسط رزمندگان بود 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
هدایت شده از دفاع مقدس
💠 تلگراف و تلکس نیز از جمله وسایل ارتباطی رزمنده ها با خانواده هایشان بود که در برخی مناطق جبهه توسط شرکت مخابرات راه اندازی شده بود 🆔 @Defa_Moqaddas
📃 🔹مرتضی رجب بلوکات یکی از شهدای دفاع مقدس در هنگام جنگ تحمیلی با نوشتن نامه ای طنز به خانواده اش که در آن صدام را هم به سخره گرفته است، ‌سعی بر آن دارد تا آنها را از نگرانی نجات دهد. بسم الله الرحمن الرحیم به نام خدا و به یاد خدا و برای خدا ✍️ پس از حمد و ثنای الهی، خدمت تمامی اهل خانواده، پدر گرامی و مادر عزیزم، برادران خوبم علی آقای عزیز با اهل خانواده مخصوصاً جدیدی‌ ها آقا مجتبی از جنگ برگشته، آقا مصطفی مصلاً ساکت و درس خون، قبله عالم که هم اکنون از ترسش دستم می‌ لرزد و شازده محسن خان و به همه و همه سلام عرض می‌کنم. 🌸 همچنین خدمت عمو ایرج و خاله مهین عزیزانم و آرزو خانم متدین و آقا رضای مسجد بیا و آقا و حمید زیرآب کار سلام. ماشاءالله سه خط نامه فقط برای سلام بود انشاءالله خداوند بیشترتان بکند. ☘️ خوب بگذریم حال این حقیر به حمدلله خوب است انشاءالله که حال شما نیز خوب باشد. ابتدا خدمتتان عرض بکنم به علت کمی وقت برادران روابط عمومی در منطقه متأسفانه تا به حال فقط توانستم یک تلگراف بزنم ولی سعی می‌ کنم از این به بعد بیش از این تلگراف بزنم در ضمن امروز رفتم خط لشکر سید الشهدا (ع) که برادران گردان حضرت سجاد (ع) در خط بود. سراغ مجتبی را گرفتم گفتند: تسویه حساب کرده از اینکه از سلامتی وی با خبر شدم بسیار مسرور گشتم. 🎋راستش را بخواهید چیزی برای نوشتن ندارم، این تلگراف زدن ‌ها، من را تنبل بار آورده و دیگر نامه نوشتن را فراموش کردم. فقط این مطلب را عرض کنم که من همیشه به یاد شما هستم و طبق سفارشات همه شما مخصوصاً خاله و مامان و ناهید اصلاً سعی نمی‌ کنم به جلو بروم و همه‌ اش سعی می‌ کنم این عقب‌ ها باشم؛ هر چند ‌عمر دست خداست و تا خدا نخواهد هیچ اتفاقی نمی ‌افتد. 🌿 ولی با این همه، من خودم می‌ ترسم برم جلو این مردک دیوانه شوخی ‌های خرکی می‌ کنه گلوله توپ می‌ زنه چند متری آدم اصلا هم نمی ‌گه، بابا ترکش داره شاید خدایی نکرده بخوره به یک بنده خدا مجروح بشه از این شوخی ‌ها نکن خطرناکه، اصلا حالیش نمی ‌شه. 🌱 صد بار بهش گفتم منو به زور آوردن جبهه، مامانم صبح زود با لنگ کفش بلندم کرد گفت: برو سر صف گوشت. رفتم صف گوشت. اومدن این پاسدارها و کمیته چی‌ ها به زور برداشتنم فرستادنم جبهه. 🌴 آخر یک روز می‌ ترسم ناراحت بشم. این توپش رو که می‌فرسته این ور پاره کنم بیندازم اونور اونوقت دعوامون بشه لعنت بر شیطان... . خوب بگذریم، در آخر از شما می‌ خواهم به همگی علی الخصوص حاجی آقا و عزیز و خاله ‌ها و دایی‌ ها با اهل خانواده و همچنین ننه آقا و عمو تقی و عمه گلی با اهل خانواده سلام گرم مرا برسانید فقط مواظب باشید سلام زیاد گرم نباشه دستشان بسوزه. ضمناً شاید تا یکی دو روز پست کردن این نامه طول بکشه زیاد به تاریخش اهمیت ندین. 🆔 @Defa_Moqaddas
☀️خورشید ... سرک می‌‌کشد و می‌داند از دست تو چایِ صبح ، نوشیدن دارد ...! 🆔 @Defa_Moqaddas
🌈 صبحدم شد، زود برخیز ای جوان 🌴 رخت بربند و برس در کاروان ‼️ کاروان رفت و تو غافل خفته‌ای ⭕️ در زیانی در زیانی در زیان! 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 .... 🔹مرحله دوم عملیات فتح المبین بود، سال ٦١. در این علمیات قرار بود سایت های ٤ و ٥ آزاد شود. آن روزها، اهواز در تیررس دوربردهای عراقی ها بود. اتفاقاً شبی كه عملیات شروع شد، شب جمعه بود. ما را بردند دعای كمیل. بعد از دعا، مسیری را كه طی كردیم تا به منطقه عملیاتی برسیم، پیاده بردند تا دشمن متوجه ما نشود. 🌗 آن شب از ساعت ١١ تا ٣ صبح فردایش پیاده روی كردیم. در داخل شیاری، ما را صف كردند. فكر می كنم حدود پنجاه متری با دشمن فاصله داشتیم. ساعت حدود ٤:٣٠ صبح بود كه عملیات آغاز شد. با شروع نبرد، دشمن امانمان نداد، توپ و خمپاره بود كه زمین و زمان را پر از دود و آتش كرده بود. آن روز با حمله جانانه ای كه بچه ها كردند، ٣ خاكریز دشمن را پی در پی و بدون مقاومت گرفتند، به خاكریز چهارم كه رسیدیم، كار دشوار شد. دشمن سخت مقاومت می کرد و سعی داشت با آتش سنگین و پرحجم، جلوی پیشروی نیروهای ما را بگیرد. ☀️خورشید داشت طلوع می کرد و ساعت حدودهای ٦:٣٠ يا ٧ بود. چشمم به گلوله آتشینی افتاد كه با سرعت به طرف من می آمد، بلافاصله تصمیم گرفتم دراز بكشم. قبل از اینكه تمام بدنم بر روی زمین آرام بگیرد، بخشی از آن گلوله به من اصابت كرد و به پشت افتادم روی زمین. خون بود كه فواره می زد و به سر و صورتم می ریخت. بخش های زیادی از بدنم داغ شده بود. یكی از رزمنده ها هم تركش خورده بود و كنارم دراز كشیده بود. من جایی افتاده بودم روی زمین كه نمی توانستم به درستی وضعیت خودم را ببینم. فكر می كردم خونی كه به هوا پاشیده، از رزمنده اى بوده كه در كنارم افتاده است. از او پرسیدم: برادر رزمنده چی شده؟ من در آن لحظه كاملاً گرم بودم و هیچ چیز متوجه نمی شدم. او هم كه می دانست چه اتفاقی افتاده، دلش نمی آمد كه ماجرا را مستقیم به من بگوید. ▫️گفت: خودت نگاه كن. و دستش را زیر سرم گذاشت و بلند كرد تا خودم ببینم. كمی بلند شدم. مسیر نگاهم را اول انداختم به بدن او. ولی وقتی مسیر خون را كه پی گرفتم، رسیدم به پای راست خودم. دیدم پای راستم، تقریباً از زانو به پایین نیست، خواستم پایم را تكانی بدهم كه تكه گمشده اش را ببینم، احساس كردم پایم كاملاً بی حس است و انگار اصلاً جزو بدنم نیست! ▪️دوست رزمنده ام پرسید: چی شده؟ گفتم: پایم نیست، اما چرا اصلاً درد ندارم؟! در همین حال و روز بودم كه علی اكبر خمسه كه در عملیات بعدی شهید شد؛ از راه رسید و بالای سرم نشست. سرم را روی دامانش گذاشت. شروع كرد به پاك كردن صورتم و بوسه زدن بر آن. گفت: مرا می شناسی؟ گفتم: راستش، درست نمی توانم ببینم. گفت: اشكال ندارد، ناراحت نباش. من دیگر نمی توانستم جوابش را بدهم. در حالی كه اشك هایش به سر و صورتم می ریخت، شنیدم كه می گوید: راضی باش به رضای خدا. داداشم! خوش به سعادت تو که در راه خدا جانبازی کردی ... —(راوی: رزمنده جانباز سعیدی) 🆔 @Defa_Moqaddas
⏳ دوران جنگ تحمیلی 💠 انجام حرکت های نظامی در حین آموزش 🔹 پامرغی 🆔 @Defa_Moqaddas
دفاع مقدس
⏳ دوران جنگ تحمیلی 💠 انجام حرکت های نظامی در حین آموزش 🔹 پامرغی 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 ؛ ! 🔹با آن سیبیل چخماقی، خط ریش پت و پهن که تا گونه اش پایین آمده بود و چشم های میشی، زیر ابروان سیاه کمانی و لهجه غلیظ تهرانی اش می شد به راحتی او را از بقیه بچه ها تشخیص داد. تسبیح دانه درشت کهربایی رنگی داشت که دانه هایش را چرق چرق صدا می داد. ...اوایل که سر از گردانمان درآورد همه ازش واهمه داشتند! هنوز چند سال از انقلاب نگذشته بود و ما داش مشدیهای قداره کش را به یاد داشتیم که چطور چند محله را به هم می زدند و نفس کش مى طلبيدند و نفس داری پیدا نمی شد. اسمش «ولی» بود. عشق داشت که ما داش ولی صدایش بزنیم. خدایی اش لحظه ای از پا نمی شست. وقت و بی وقت چادر را جارو می زد، دور از چشم دیگران ظرفها را می شست و صدای دیگران را در می آورد که نوبت ماست و شما چرا؟ یک تیربار خوش دست هم داشت که اسمش را گذاشته بود: بلبل داش ولی! اما تنها نقطه ضعفش که دادِ فرماندهان را در می آورد فقط و فقط پا مرغی نرفتنش بود. مانده بودیم که چرا از زیر این یکی کار در می رود! تو ورزش و دویدن و کوه پیمایی با تجهیزات از همه جلو می زد. مثل قرقی هوا را می شکافت و چون تندبادی می دوید. تو عملیات قبلی دست خالی با یک سر نیزه دخل ده_دوازده عراقی را درآورده بود سالم و قبراق برگشته بود پیش ما. تیربارش را هم پس از اینکه یک عراقی گردن کلفت را از قیافه انداخته و اوراق کرده بود از چنگش درآورده و اسمش را با سرنیزه روی قنداق تیربار کنده بود. با یک قلب که از وسطش تیر پرداری رد شده بود و خون چکه چکه که شده بود: داش ولی! آخر سر فرمانده گردان طاقت نیاورد و آن روز صبح که بعد از دویدن قرار بود پا مرغی برویم و طبق معمول داش ولی شانه خالی می کرد، گفت: «برادر ولی، شما که ماشاءالله بزنم به تخته از نظر پا و کمر که کم ندارید و همه را تو سرعت عقب می گذارید. پس چرا پامرغی نمی روید؟» داش ولی اول طفره رفت اما وقتی فرمانده اصرار کرد، آبخور سبیل پت و پهنش را به دندان گرفت و جویده جویده گفت: «راسیاتش واسه ما افت داره جناب!» ....فرمانده با تعجب گفت: «یعنی چی؟» _آخه نوکر قلب باصفاتم، واسه ما افت نداره که پامرغی بریم؟ بگو پاخروسی برو، تا کربلاش هم می رم! زدیم زیر خنده. تازه شصت مان خبردار شد که ماجرا از چه قرار است. فرمانده خنده خنده گفت: «پس لطفاً پاخروسی بروید!» داش ولی قبراق و خندان نشست و گفت: «صفاتو عشق است!» و تخته گاز همه را پشت سر گذاشت. 🆔 @Defa_Moqaddas
[ Photo ] 🔹بمناسبت سی ام تیر ماه سالروز تولد عزیز دلم یادگار سالهای حماسه و ایثار چاووش قافله عشق: 🌸حاج صادق آهنگران🌸 "چاووش" یاد باد آن روزهای عشق و شور جام غیرت بود در دست غرور کربلا در کربلا تکثیر شد خاک از خوش شهیدان سیر شد مست بودیم از شمیم دلبران با نوای نغمه ی آهنگران نغمه اش چاووش حزب الله بود با نوای کاروان همراه بود نغمه ی چاووش بوی عود داشت ارث از سرمایه ی داوود داشت لب که وا می کرد غوغا می شد و... قفل های آسمان وا می شد و... . جبهه شوری می گرفت از نای او دل حضوری می گرفت از نای او لب که وا می کرد دل ها می شکست اشک بر سیمای یاران می نشست عشق و احساس از گلویش می چکید بوی اخلاص از گلویش می چکید سینه ها می سوخت از آواز او کوک بود اشک شفق با ساز او گشت غوغا از کران تا بی کران با صدای صادق آهنگران کاروان ها مست از چاووش اوست این امانت باز هم بر دوش اوست تا بخواند باز هم آماده باش در دیار عاشقان آزاده باش تا بخواند همچنین و همچنان در لوای لشکر صاحب زمان بار الهی پرچمش منصور باد چشم بدخواه از وجودش دور باد --شعر از: محمدزمان گلدسته 🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 سالروز رحلت عارف سالک و زاهد فرهیخته، شاعرِ مُحبّ اهل بیت علیهم السّلام و حماسه سرای جاودانِ هشت سال دفاع مقدّس 💠 حاج حبیب الله معلمی ا▫️🔸▫️🔸▫️🔸▫️ 📷 عکس فوق: صادق آهنگران در زمین کشاورزی حبیب الله معلمی 🌿 جایی که در آنجا به اتفاق یکدیگر اشعار و نوحه ها را آماده و تمرین می کردند ⏳ دوران 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
37.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم و تصاویری از حماسه سرای حاودان هشت سال ،مرحوم حاج حبیب الله معلمی 💠 هم او که اشعار و نوحه‌های صادق آهنگران، سروده اوست 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | شعرخوانی حاج صادق آهنگران به یاد ایام 🌴 در یادمان جبهه ها - سرزمین نور ➕ گفتگو با حاج حبیب الله معلمی، سراینده اشعار حماسی و نوحه هایی که صادق آهنگران در جمع رزمندگان می خواند 🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 یادمان جبهه ها - سرزمین نور 🎥 فیلم | شعرخوانی حاج صادق آهنگران به یاد ایام #دفاع_مقدس 💠 گفتگو با حاج حبیب الله معلمی، سراینده اشعار حماسی و نوحه هایی که صادق آهنگران در جمع رزمندگان می خواند 🆔 Defa_Moqaddas
دفاع مقدس
🌴 سالروز رحلت عارف سالک و زاهد فرهیخته، شاعرِ مُحبّ اهل بیت علیهم السّلام و حماسه سرای جاودانِ هشت س
📃 متن نوحه "جای آن دارد جهان زین ماتم عظما بگرید..." 🙏 به دستخط حاج حبیب الله معلمی 🌴 دوران 🆔 @Defa_Moqaddas
14.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 بیان خاطراتی شیرین از زبان گویای حماسه سرای دوران زنده یاد حاج حبیب الله معلمی 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
باز، صبح آمد و من غرق نشاطم؛ یک روز دگر با شِکَرِ یاد شما چای بنوشم... 🆔 @defa_moqaddas ✔️JOIN ✅به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اقامه نمازجماعت به امامت سردارسرافرازسپاه اسلام،شهید محمود کاوه 💠مردم فکرمی‌کنند اولیاء خدا روزی هزار رکعت نماز می‌خوانده‌اند -خیر! 🌴برخورداری ازصفات عالیه،آنها را به این مقام رسانده @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
📷 شهید کاوه، فرمانده لشکر وسژه شهدا در ستون رزمندگان 💠 مناطق کوهستانی و برفی غرب کشور ⏳ دوران جنگ کردستان با ضدانقلاب @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
18.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم | بازدید #شهید_محمود_کاوه ، فرمانده #لشکر_ویژه_شهدا از نیروهای لشکر مستقر در نقطه مرزی ایران و عراق 💕 استقبال گرم رزمندگان از ایشان 🌴 دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas ✔️JOIN
هدایت شده از دفاع مقدس
18.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم | بازدید #شهید_محمود_کاوه ، فرمانده #لشکر_ویژه_شهدا از نیروهای لشکر مستقر در نقطه مرزی ایران و عراق 💕 استقبال گرم رزمندگان از ایشان 🌴 دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas ✔️JOIN
📷 گروهی از رزمندگان پیشمرگ کُرد مسلمان در ارتفاعات مرزی غرب کشور ⏳ ۲۹ تیرماه ۶۲ 🆔 @Defa_Moqaddas
🏋️♂️ گذران اوقات فراغت رزمنده‌ها در مناطق جنگی 📷 منطقه مهران - تیرماه ۶۲ 🆔 @Defa_Moqaddas