eitaa logo
دفاع مقدس
398 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
881 ویدیو
248 فایل
💠 نیم نگاهی به رویدادهای دفاع مقدس 🌼🌸🍀در قالب: متن، عکس، صوت، فیلم و کلیپ
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 شامگاه ۲۳ مرداد ۱۳۶۲ / چادر فرماندهی #لشکر۲۷ در #قلاجه (گردنه ای بین اسلام آباد و ایلام - مقر نیروهای لشکر در سال۶۲) 🌴 دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 هوای خواب ندارد 💕 دلی که کرده هوایت ... 🌗 🌷 ۳۱عاشورا 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 🌴 ۱ بهمن ۱۳۶۵ - سالروز شهادت سردار شجاع سپاه اسلام قائم مقام لشکر ۱۰ سیدالشهداء علیه السلام - ▫️متولد روستای باباسلمان شهریار(۱۳۳۳)- گذراندن دوران ابتدایی و دبیرستان با نبود امکانات کافی اعزام به خدمت در سال ۱۳۵۳ روی آوردن به کار آزاد ویژگی مهم و بارز او، کمک به همنوعان احساس مسئولیت در برابر فقر و تنگدستی مردم پیوستن به صف مبارزین انقلابی و مورد هدف قرار گرفتن اصابت گلوله نقش ویژه در ایجاد پایگاه های مردمی در مساجد و آگاهی بخشیدن به مردم در شهر خودش عضویت در سپاه تازه تأسیس کرج در سال ۱۳۵۸ ازدواج در سال ۱۳۵۹ جانشین عملیات سپاه کرج به خاطر شایستگی هایش سرپرستی نخستین گروه اعزامی از سپاه کرج به کردستان شرکت در آزادسازی شهر سنندج انتصاب به عنوان فرماندهی عملیات شهر تکاب بازگشتن به کرج و سازماندهی تعدادی از نیروهای رسمی و بسیجی جهت اعزام به جنوب و تشکیل جبهه فیاضیه در آبادان مسئولیت فرماندهی محور فیاضیه فرمانده یک گردان در عملیات انتصاب به جانشینی به دلیل نبوغ و رشادت های فراوان شرکت در عملیات ، و به عنوان مسئول محور در ۲۷ جانشین تیپ (ص) در عملیات : ۱ بهمن ۱۳۶۵ ، آخرین سمت: قائم مقام ۱۰_سید_الشهدا 🆔 @Defa_Moqaddas
می رویم . . . تا انتقام سیلی زهرا بگیریم می رویم تا شهادت ..! #مداح_گردان_عمار #شهید_سیدجعفر_بشیری #لشکر۲۷_حضرت‌رسولﷺ 🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 روستای ام نوشه - زمستان ۱۳٦٤ 💦 ساحل کارون ، نزدیک خرمشهر قبل از عملیات والفجر هشت #رزمندگان_گردان_قمربنی‌هاشم #لشکر۱۰سیدالشهداء 🆔 @Defa_Moqaddas
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم | خاطره ای کوتاه و شنیدنی از شهید همت، فرمانده ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) 🔹از زبان سید محمد مجتهدی، فرمانده اسبق 🆔 @Defa_Moqaddas✔️JOIN
🌴 ☀️ ظهر روز جمعه، پنجم اسفند ۱۳۶۲ حاشیۀ 🌷 (مسئول واحد اطلاعات-عملیات ۲۷ ) در حال بیرون کشیدن نوک خاری از انگشت مبارک 🆔 @Defa_Moqaddas
۷ اسفند ۱۳۶۲ #عملیات_خیبر سالروز #شهادت بزرگ گردان #مقداد #لشکر۲۷ سردار خستگی ناپذیر و شجاع #جانباز #شهید_ابراهیم_حسامی 🌷 ا▫️▪️▪️▫️▪️▫️ 💠دلاور مرد پاسدار، ابراهیم حسامی - پای راست او در جبهه گیلانغرب از قسمت بالای زانو قطع شد، با این حال در عملیاتها شرکت می‌‌‌‌کرد 🌷عکس بالا- لحظاتی بعد او و یارانش بر اثر بمباران هوایی بشهادت می رسند 🆔 @Defa_Moqaddas
۷ اسفند ۱۳۶۲ سالروز بزرگ گردان ۲۷ سردار خستگی ناپذیر و شجاع 🌷 . . عضویت در پس از پیروزی انقلاب اسلامی مجروحیت در سال ۱۳۶۰ در منطقه گیلان غرب از ناحیه پای راست منجر به قطع پا بازگشتن به جبهه بعد از مدتی کوتاه رفیق صمیمی نامزدی، ششم مرداد ۱۳۶۲ : یک هفته قبل از عروسی، هفتم اسفند ۱۳۶۲ ، منطقه بر اثر بمباران اردوگاه گردان توسط جنگنده های سوخوی دشمن و اصابت ترکش راکت مزار: گلزار شهدای ، قطعه ۲۸ ، ردیف ۱۶ او با وجود مجروحیت حضور در جبهه را دینی بر خود میدانست و در تمام عملیاتهای گردان شرکت نمود. حتی در کوهستانهای غرب نیز پا به پای دیگر رزمندگان بالا میرفت. هرگز برای تشکیل پرونده به بنیاد مراجعه نکرد. اهل محل بعد از آقا ابراهیم [هادی] عشقشان بود و به نیکی از آن دو یاد میکنند. شب وقتی «نوزاد» و «جزمانی» ، فرماندهان گردان از ابراهیم خواستند با نیروها به خط نرود دلش شکست و گفت: «حالا ما شدیم نیروی اضافه گردان...؟؟!» فردا صبح در حالی که تلاش میکرد خودش را به خط برساند گروه فیلمبرداری قصد تصویری برداری از او را داشت که با عصا آنها را دور میکرد و میگفت «بروید و از رزمندگان در خط فیلمبرداری کنید نه از پشت خط و من جانباز!» گفت: «ما هم خدایی داریم اگر قسمت باشد من هم میشوم». پنج دقیقه بعد هواپیمای دشمن محل گردان را بمبباران کرد که یکی از برادر جانباز حسامی بود.🌷 ..🆔 @Defa_Moqaddas
▫️فرمانده ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) بعدازظهر روز پنج شنبه ، ۱۱ اسفند ۱۳۶۲ پس از تجربۀ تلخ آخرین شکست در گشودن راهکار قفل شدۀ ، یک گمنام، فرماندۀ دریادل ۲۷ را عاشقانه در آغوش گرفته است. 🆔 @Defa_Moqaddas
دفاع مقدس
🌹۱۱ اسفند ۱۳۶۴-سالروز #شهادت سرادار دلاور و جانباز دفاع مقدس، اسدالله_پازوکی 🌴 #عملیات_والفجر_هشت
🌹۱۱ اسفند ۱۳۶۴-سالروز اسدالله_پازوکی - ۸ ▫️ولادت ۱۳۳۶ ، تهران زرنگ و در عین حال مهربان در همان اوان کودکی ادامه تحصیل تا مقطع سوم دبیرستان ترک تحصیل به خاطر مشکلات مادی و معیشتی خانواده مطالعه فراوان در فراگیری علوم دینی و مذهبی کمک کار پدر در کار کشاورزی جذب ارتش برای آموزش تکاوری و چتربازی طی مدتی کوتاه و استعفا از این کار به علت سازگار نبودن شرایط در ارتش شاهنشاهی عضویت در بعد از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی عزیمت به کردستان برای مبارزه با ضدانقلاب و ایفای نقش مؤثر در پاکسازی شهرهای کردستان ازدواج با دختری مؤمن و پاکدامن - خواندن خطبه عقد توسط حضرت امام (ره) محافظ بیت حضرت امام بمدتی کوتاه عزیمت به با شروع جنگ تحمیلی فرماندهی در عملیات - سال ۱۳۶۱ از دست دادن دست راستش در عملیات و دوباره بازگشتن به جبهه غرب بازگشت به لشکر۲۷ بدستور و شرکت در به عنوان فرمانده در سال ۱۳۶۲ مسئولیت آموزش نظامی ۲۷ پس از عملیات قائم مقام ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) در عملیات و بروز رشادت های فراوان در این عملیات : عملیات هنگام اذان ظهر ، در منطقة بر اثر اصابت تركش خمپازه به فوز شهادت نایل آمد. ا▫️▪️▫️▪️▫️ 💠 : او روزهای حفاظت از بیت امام را از شیرین ترین و بهترین دوران زندگیش یاد می كند . یك روز كه برای قدم زدن به حیاط منزل آمده بود ، به طرف می رود . او بی اختیار جلو رفته و بر دست های ایشان بوسه می زند و خود را با دستهای معظم له تبرك می نماید 🆔 @Defa_Moqaddas
دفاع مقدس
💠 جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان، فرمانده تیپ محمدرسول الله(ص) و فرمانده نیروهای اعزامی به لبنان به من
⁉️ 🔹 « هر بار که بچه ها به می رفتند، تا یکی، دو ساعت پیدایش نبود. بارها از خودم می پرسیدم که کجا ممکن است برود؟ یک بار که قرار بود بچه ها عملیات کنند، تصمیم گرفتم این بار تعقیبش کنم. ماشین تدارکات، گوشۀ ، رو به روی درِ خروجی توقف کرده بود. صبر کردم تا لحظۀ مناسب برسد، بعد رفتم و زیر آن دراز کشیدم. 🔸 حالا دیگر هر طرف می رفت، در دیدِ من بود. لحظۀ آخر، دورِ گردنِ تک تکِ بچه ها دست انداخت و با آنان کرد. صدایش می آمد که می گفت: «برادرا! یادتون باشه، هاتون نباید یه ساده و بی فایده باشه، سعی کنین هر تکبیرتون به اندازهی یک عمل کنه.» 🔻 بالاخره بچه ها حرکت کردند و رفتند. چشم از برنمی داشتم. داخل اتاق رفت و چند دقیقۀ بعد برگشت و پای پیاده از قرارگاه بیرون رفت. دنبالش راه افتادم، طوری که متوجه من نشود. از دامنۀ کوهی که مُشرِف به قرارگاه بود، بالا رفت و من متعجب به دنبال او می رفتم. ▪️ پشت صخره ای پنهان شدم٬ کنار جوی آبی که از سر کوه پایین می آمد، دو زانو نشست، آستین ها را بالا زد و گرفت. بعد یک سنگ کوچک از داخل آب برداشت و به داخل غار کوچکی که همان جا بود، رفت. منتظر ماندم تا ببینم چه کار می کند. بعد از چند لحظه، صدای و که با صوت حزینی به درگاه خدا التماس می کرد، بلند شد: ▫️ « ! تو درکمینِ ستمکارانی، از تو می خوام به حق آبروی مولایم، این عاشق رو در پناه خودت حفظ کنی. » —(منبع : کتاب ، صفحه ۶۵) 🆔 @Defa_Moqaddas