eitaa logo
دفاع مقدس
398 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
881 ویدیو
248 فایل
💠 نیم نگاهی به رویدادهای دفاع مقدس 🌼🌸🍀در قالب: متن، عکس، صوت، فیلم و کلیپ
مشاهده در ایتا
دانلود
❂○° خواب حاج همت برای محسن °○❂ 💠 محسن را خواست و به او گفت : 🔸محسن ، تو به شهادت می رسی . محسن کمی جا خورده بود ، گفت : چطور مگه حاجی؟ حاج همت گفت : من خواب دیدم که تو به شهادت میرسی ، شهادتت هم طوری است که اول اسیرت می کنن و بعد از اینکه آزار و شکنجه ات دادن و تو خواسته های اونها رو برآورده نکردی ، تو رو تیر باران می کنن و به شهادت میرسی . 🔹سه روز بعد خواب حاج همت تعبیر شد. غروب روز ٢١ مرداد ١٣٦٢ چند روز پیش از شروع عملیات ۴ ، محسن به همراه دو تن از همرزمانش از اسلام آباد غرب می آمدند که در بین راه کمین خورده و محاصره شدند . 🔺دشمن ابتدا به ماشین تیراندازی کرد و تمام سرنشینان ماشین بر اثر تیراندازی زخمی شدند. سپس بالای سر محسن که نیمه جان بود میروند و از او میخواهند که اطلاعات به آنها بدهد. اما محسن طفره رفته بود .ازش میخواهند که به امام توهین کند اما محسن به امام درود میفرستد. با مشاهده این صحنه تیری به پیشانی محسن زده و بدنش را تیرباران کرده بودند . 🌷 شهید فرمانده تیپ ذوالفقار لشکر ۲۷ محند رسول الله (ص) @Defa_Moqaddas
💠 داستان شهیدی که ضد انقلاب جگرش را درآورد و به دندان کشید‼️ ⚠️ افرادی که بیماری قلبی دارند نخوانند! 🔹 احمد وکیلی با پیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران درآمد و نام مستعار سعید را برای خود برگزید.او اهل قم بود. در آن زمان، گروهک های ضدانقلاب در کردستان دست به توطئه زده و بیشتر مناطق را به تصرف خود در آورده بودند. در چنین شراطی حضور در ، ایمانی قوی و دلی چون شیر می خواست و شهید وکیلی برای حراست از انقلاب راهی مناطق کردنشین شد. در اردیبهشت سال 59 و درجریان عملیات آزادسازی سنندج بعد از نبردی دلاورانه با گروه های معاند مجروح شد و توسط به درآمد. همان لباس پاسداری با آرم سپاه که بر تن داشت کفایت می کرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی بر سر او بیاورند که باور آن از یک انسان بسیار سخت است. بعد از مجروحیت و اسارت سعید، دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقودالاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت او خاطرات یکی از نیروهای ارتش است که از آن دوران دارد: ➖ حدود یك سال و چندی كه در دست کومله اسیر بودم همان اول اسارت كه به پایگاه منتقل شدم، گفتند هیچ اطمینانی در حفظ اینها نیست، به همین خاطر پاشنه‌های هر دو پایم را با مته و درل سوراخ كردند و برادران دیگر را هم نعل كوبیدند و با اراجیف و فحاشی بر این عملشان شادمانی می کردند. بعد از 18 روز قرار شد ما را به سبك دمكراتیك و آزادانه!! محاكمه و دادگاهی كنند. روز دادگاه رسید، رئیس دادگاه را شناختم، سرهنگ حقیقی بود، همان که همان اوایل انقلاب فرار كرده و به آنها ملحق شده بود. جلسه محاكمه بسیار سریع انجام شد. چون جرم محكومین مشخص بود - دفاع از انقلاب و ندادن اطلاعات- و بالطبع حكم هم مشخص، عده‌ای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محكوم شدیم. حكم ما كه اعداممان قسطی بود به صورت كشیدن ناخن‌ها، بریدن گوشت‌های بازو و پاها، زدن توسط كابل، نوشتن شعارهای انقلابی و ضدامپریالیستی! توسط هویه برقی و آتش سیگار به سینه و پشت ...و تمامی اینها بی چون و چرا اجراء می شد كه آثارش به بدنم مشخص است. مرسوم بود در مراسم ازدواج، جلوی پای عروس و داماد می کردند. این رسم را كومله نیز به اجرا در می آورد، با این تفاوت كه قربانی‌ها در اینجا اسرا بودند! عروسی دختر یكی از سرکرده های ضدانقلاب بود. پس از مراسم، آن عفریته گفت: باید برایم قربانی كنید تا به خانه شوهر بروم، دستور داده شد قربانی‌ها را بیاورند. ۱۶ نفر از مقاوم ترین بچه‌های سپاه و بسیج و ارتش و دو روحانی را كه همه جوان بودند، آوردند و تك تك از پشت، سربریدند!! این برادران عزیز مانند مرغ سر بریده پرپر می زدند و آن جنایتکارها شادی و هلهله می كردند. بزرگترین جرم همه آنها این بود كه می خواستند دست این جانی ها را از سر مردم مظلوم و مسلمان كُرد كوتاه کنند. 🆔 @Defa_Moqaddas 1⃣ پایان قسنت اول