فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم | اولین دیدارِ آزادگان سرافراز پس از بازگشت به میهن با رهبر انقلاب اسلامی- سال 1369
🆔 @Defa_Moqaddas
🔹شیربچه بسیجی !!!
🌷علی صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش، بسیجی نوجوان شهید محمد محسن روزی طلب را در جبهه دید. گفت: این پسر بچه را بفرستید عقب، اینجا خطرناک است!
🔸گفتیم: به قد و قواره کوچکش نگاه نکنید، این یک شیر بچه است، بی ترس و واهمه برای شناسایی مى رود در دل دشمن! صیاد وقتی نتیجه کار محسن را دید، گفت: درجه های من را بردارید روی دوش این پسر چهارده ساله بگذارید!
🆔 @Defa_Moqaddas
صادق_آهنگران_روضه_و_مناجات_در_مسجد.mp3
5.29M
⏳ دوران #دفاع_مقدس | #سال_64
📢 صوت| روضه و نجوای حاج #صادق_آهنگران
🌷شب جمعه و قبل از خواندن دعای کمیل در مسجد شهر #فاو
🔹 #عملیات_والفجر_8
🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم| لحظاتی با رزمندگان اسلام
⏳ دوران #دفاع_مقدس
🆔 @Defa_Moqaddas
🍉 ماجرای آن هندوانه
💠 خاطره ای از یک رزمنده قدیمی
⏳ تیر یا مرداد سال 60 در جبهه جنوب بودیم. بچههای گروه ما در روستای بردیه یا ده ماویه مستقر بودند و هوا هم به شدت گرم
به خصوص پشه ها که دائم نیش می زدند و امان را از ما بریده بودند. در آن زمان یکی از برادران اعزامی به نام فتاحیان بما ملحق شده بود. در یکی از روزهای گرم دم غروب بود که من و شهید نجم السادات دیدیم فتاحیان یک هندوانه تقریبا ده کیلویی را داخل تانکر آب در حیاط گذاشت و آجری هم رویش قرار داد که ته تانکر بماند و صبح که خنک شد بخورد.
ناگفته نماند ما شبها از بس پشه ها نیش می زدند بیدار می ماندیم و روزها در گرمای آفتاب می خوابیدیم. تقریبا نزدیک اذان صبح که همه خواب بودند، هوس کردیم شیطنتی بکنیم که یادگار بماند. من و نجم السادات به سراغ هندوانه رفتیم و دستی به سر و رویش کشیدیم.
هندوانه خنک شده بود و نمی شد ازش گذشت. آن را به دو قسمت مساوی تقسیم كردیم تا عدالت را هم رعایت کرده باشیم. مظلومانه و در تنهایی آن را خوردیم و به همان صورت قبل در تانکر قرار دادیم. 😅
فتاحیان برای نماز صبح بیدار شد و بعد از خواندن نماز با سرعت به طرف تانکر آب رفت و با عجله هندوانه را در آورد که آب تمام هیکلش را خیس کرد.
آنقدر عصبانی شده بود که ژ 3 را برداشت و شروع به تیراندازی هوایی کرد تا عصبانیتش فروکش کند. همه وحشت زده از خواب پریدند و فکر می کردند عراقی ها حمله کرده اند
فتاحیان تا دو هفته پیگیر قضیه بود و ما هم وقتی او را می دیدیم جرأت اعتراف پیدا نمی کردیم.
هیجده سال بعد، یعنی در سال 78 در سالن غذاخوری نیرو زمینی ناهار می خوردم که دیدم یک چهره آشنا توی صف ایستاده، او را شناختم. همان فتاحیان بود. جلو رفتم و برای باز کردن سر صحبت گفتم، شما فلانی نیستی؟
نگاهی به من کرد و گفت بله خودمم و بعد در آغوش گرفتم و کنار هم نشستیم.
بعد از احوالپرسی گفتم یادت هست 18 سال پیش در سوسنگرد هندونه تو را خوردند و دم برنیاوردند.
گفت راستش را بخواهی هنوز هم تو فکرم که چه کسی آن را خورد!
سر و سینه را بالا گرفته و نفس عمیقی کشیدم و با اعتماد به نفسی که کسب کردم، گفتم، راستش من بودم و شهید نجم السادات که این کار را کردیم.
ابتدا کمی نگاهم کرد و در حالی که منتظر هر عکس العملی بودم بلند بلند زد زیر خنده و گفت حلالتون، حلالتون
نفس راحتی کشیدم و بعد از 18 سال خواب آن شب راحتی رفتم.
@Defa_Moqaddas
💠 خاطره ای از حاج احمد متوسلیان، فرمانده تیپ27محمدرسول الله(ص)
🔹همه در میان میدان صبحگاه جمع بودند. مراسم صبحگاه را خیلی بی حال انجام می دادند. درهمین حین حاج احمد که از دور به بچه ها نگاه می کرد سری تکان داد و پشت تریبون رفت و گفت: "ببینید برادرا! من اینجور صبحگاه را قبول ندارم باید یه فکر اساسی کرد تا در تیپ ما یه صبحگاه درست و حسابی انجام بشه"
▫️بعد همه را به خط کرد و حاج همت را در راس ستون قرار داد و گفت: "حالا دور میدون صبحگاه بدوید تا من یه فکری به حالتون بکنم." همه با شناختی که از حاج احمد داشتیم می دانستیم که رس همه مان را می کشد.
🔸نیم ساعتی دویدیم. خسته که شدیم حاج احمد ما را کنار زمین گل آلودی نگه داشت. بعد به سراغ حسین قجه ای که نفس نفس می زد و عرق می ریخت رفت و بدون مقدمه او را بغل کرد و در میان گل ها انداخت. حسین هم شروع کرد در میان گل ها به سینه خیز رفتن.
🔺سپس سراغ رضا دستواره رفت و دستواره با دستپاچگی گفت: حاج آقا! اجازه بدید روی زمین صبحگاه سینه خیز برم. - هنوز جمله دستواره تمام نشده بود که حاج احمد او را به وسط گل ها پرت کرد. او هم شروع به سینه خیز رفتن کرد.
▪️بعد از آن به سراغ حاج همت رفت. یکی از بچه ها گفت: "اگه تونست اینو بخوابونه حسابه!" - زمزمه ها داشت بالا می گرفت که حاج احمد در برابر چشمان از حدقه بیرون زده ما او را روی زمین انداخت و پایش را روی شکم همت گذاشت و خیلی محکم گفت: "یالله برو!" همه حساب کار دستمان آمد.
🔹ناگهان دیدم که خود حاج احمد هم پرید وسط گل ها و شروع کرد به سینه خیز رفتن. بعد از این کار، حاجی همه نیروها به میان گل و لای رفتند و شروع کردن به سینه خیز رفتن!!
--(راوی: مجتبی احمد صالحی پور –برگرفته از کتاب: "می خواهم با تو باشم")
@Defa_Moqaddas
صادق آهنگران-روز رفتن به میدان جنگ است.mp3
6.34M
⏳ دوران #دفاع_مقدس
📢 صوت| شعر حماسی حاج #صادق_آهنگران
🌴 روز رفتن به میدان جنگ است
☘ ای دلیران نه گاه درنگ است
🆔 @Defa_Moqaddas
🌷شهید حاج اسماعیل فرجوانی، فرمانده گردان کربلا
🔹متولد سال ۱۳۴۱ در خانواده اي مؤمن و متعهد. کودکي را با تحصيل و انس با قرآن و جلسات مذهبي در کنار خانواده گذراند. دوران تحصيل متوسطه او همزمان بود با ماه هاي پاياني دوران ستم وخفقان پهلوي. عشق وعلاقه زياد اسماعيل به امام خميني و شناخت اهداف مقدس امام، او را به صحنه مبارزه با حکومت پهلوي کشاند. هجوم ساواک و نيروهاي نظامي شاه و فرار او به همراه کتابهاي مذهبي, اولين درگيري مستقيم او بود. با پيروزي انقلاب اسلامي به کردستان رفت و دوشادوش پاسداران و بسيجيان به مبارزه با اشرار و ضد انقلاب پرداخت تا آغاز جنگ تحميلي ارتش عراق بر عليه کشورمان باعث شد، خانواده فرجواني وارد جنگ شوند. او و برادرش در جبهه ها و حضور داشتند، د ر حاليکه مادر، پدر و خواهرش در پشت جبهه، فعاليتهاي زيادي را در کار پشتيباني از رزمندگان انجام مي دادند. سال ۱۳۶۰ در روز ولادت امام حسين (ع) و روز پاسدار ازدواج کرد. بعداز ازدواج به جبهه خرمشهر رفت او در عمليات گوناگون از شکست محاصره آبادان گرفته تا عمليات کربلاي ۴ که در سال ۱۳۶۵ انجام شد حماسه هاي بي نظيري به يادگار گذاشت. در اين مدت اسماعيل هشت بار مجروح شد. در عمليات بدر دست راستش قطع شد اما او باز هم پس از بهبودي در جبهه ماند. دي ماه سال ۱۳۶۵ موعد انجام عمليات کربلاي چهار بود، اسماعيل در اين عمليات با گردان کربلا کارهاي فوق العاده اي انجام داد که فقط از اسطوره ها ساخته است
.
🔸اسماعيل در اين عمليات، پس از سالها مجاهدت و تلاش در راه اعتلاي اسلام ناب محمدي و اقتدار ايران بزرگ، مورد اصابت تير دشمن قرار گرفت و پيکر مطهرش در آن سوي آبهاي اروند رود باقي ماند .
—فرازی از وصیت نامه شهید:
از شهادت من هيچ نگراني به خود راه ندهيد، و کاري به هيچ کس و هيچ چيز نداشته باشيد؛ اساس رضايت و خوشنودي خداست، هميشه در راه خدا قدم بگذاريد و توکلتان به توسلتان به ائمه اطهار (ع) باشد و به آينده اسلام فکر کنيد که اساس حفظ اسلام است، به همگي وخانواده توصيه ي اتحاد، دوستي و محبت بين يکديگر را مي کنم. در راه خدا حرکت کنيد.
🆔 @Defa_Moqaddas
خاطره گویی شهید اسماعیل فرجوانی.mp3
1.71M
⏳ دوران #دفاع_مقدس
📢 صوت| خاطره گویی شهید حاج اسماعیل فرجوانی، فرمانده گردان کربلا
🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم|دلخوشیهای شهید:
🌸دل گرفتن از مَنال و منزل و بستر خوش است
🍀عزم میدان کردن و لبیک بر رهبر خوش است
🌼های و هوی زندگانی را رهاندن، دل گرفتن
🌿 همرکاب کاروان عشق در سنگر خوش است
🆔 @defa_moqaddas
🗓امروز ۲۰ مرداد ۱۳۹۷ [ ۲۸ ذیالقعده ۱۴۳۹ ] مصادف است با:
💢 ۴۰۴۸۵۴ اُمین روز غیبت امام عصر (عج)
🔴 ۱۳۱۷۶ اُمین روز اسارت #حاج_احمد_متوسلیان بدست رژیم صهیونیستی..
❌ ۸۰۶۸🔻روز تا نابودی کامل #اسرائیل ✡
💠 و همچنین مصادف است با :
🔸شهادت امیر ابراهیم ذوالفقاری، سید محمد سیدباقری (۱۳۶۰ ه.ش)
🔹شهادت علیرضا رمضانی (۱۳۶۱ ه.ش)
🔸شهادت هاشم آل آقا (۱۳۶۳ ه.ش)
🔹شهادت علی سیفیان آرانی، مسلم کردرضایی (۱۳۶۵ ه.ش)
🔸شهادت مهدی دولتآبادی (۱۳۶۶ ه.ش)
🔹شهادت مدافع حرم موسی علیزاده (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۴ ه.ش)
🔸شهادت مدافع حرم ابوالفضل مرادی (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۵ ه.ش)
@Defa_Moqaddas
💠 کاک ناصر!
🔹 درگیریهای #پاوه به غائله ۲۶ مرداد ۱۳۵۹ ختم نشد. «شهید #ناصر_کاظمی» سال ۵۹ به پاوه آمد؛ او همزمان فرماندار و فرمانده سپاه شد. تازه گروهکها شروع به هدف قرار دادن شهر پاوه کرده بودند. هر روز عصرها از بالای کوه آتشکده شهر را خمپارهباران میکردند. شهید کاظمی به همراه تیمی از بچههای پاوه به کوه رفت و اکیپ خمپارهانداز را منهدم کرد.
🔸گروهکها همه شهرهای کردستان را گرفته بودند؛ تنها جای در امان مانده از دست آنها شهر پاوه بود. من با حکم شهید کاظمی شهردار پاوه بودم. شب هنگام نزد شهید کاظمی رفتم و از وضعیت #نوسود خبر دادم که مردم وضعیت بدی دارند. شهر در محاصره است و مردم گرسنگی میکشند و خیلی ناراحتند، فکری به حالشان کنید. شاید آذوقه و غذا و نانی به دستشان برسد.
▪️فاصله پاوه تا نوسود به دلیل نامساعد بودن جاده یک ساعت و نیم بود. شهید کاظمی بدون تامل گفت: " فردا به نوسود میروم." خواستم از این تصمیم منصرفش کنم، اما فایده نداشت. فردای آن روز خودش تک و تنها به نوسود رفت. شهید کاظمی به بچههای نوسود گفته بود: «جاده پاوه برای مردم نوسود باز است، هر کسی به شهر ما بیاید قدمش بر روی چشم، ما آماده پذیرایی هستیم؛ هر کسی نمیآید گلهمند نباشد، او هوادار ما نیست.» این حرکت شهید کاظمی موجب شد تعداد زیادی از مردم نوسود به پاوه بیایند.
🔺وقتی شهید کاظمی به نوسود رفت من دلهره داشتم. سعی میکردم نرود؛ چون کسی از نوسود جان سالم به در نمیبرد. شهید کاظمی با شهامت رفت و برگشت.
▫️ #نوسود سقوط کرده بود و شهر به کلی دست گروهکهای ضد انقلاب بود. حملهای به فرماندهی شهید #ناصر_کاظمی برای تصرف گروهکها در نوسود شروع شد. تعداد زیادی از پیشمرگان کُرد و پاسداران در منطقهای به اسم « #بیلد» هلیبرد کردند؛ شهید کاظمی نیروهای زیادی را پیاده کرد و مقداری در منطقه پیشروی کردند. در همین زمان هواپیماهای عراقی وارد عمل شده، منطقه را بمباران و در جنگ دخالت کردند. شهید کاظمی همانجا زخمی شد.
💢 منطقه نوسود خالی از نیروهای پاسدار بود. مردمی که خواهان انقلاب بودند به پاوه و سایر مناطق آمده بودند و کسانی هم که در آنجا بودند یا با گروهکها بودند و یا راهی جز همراهی با آنها نداشتند. شهید کاظمی همراه با شهید « #عزت_کریمی» یکی از بچههای پاوه که در همان حمله به شهادت رسید، زخمی شد. وقتی هواپیماها آمدند و تعداد زیادی از بچهها به شهادت رسیدند شهید کاظمی مجبور شد تعدادی از شهدا را در روستایی از همان منطقه خاکسپاری کند.
—( راوی: جمیل صافی پور از پیشمرگان مسلمان کرد و جانشین شهید ناصر کاظمی در پاوه)
🆔 @Defa_Moqaddas
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | مصاحبه تلویزیونی با شهید ناصرکاظمی
🔹فرماندۀ سپاه پاوه، سپاه کردستان و قرارگاه حمزه و موسس تیپ ویژه شهدا
🆔 @Defa_Moqaddas
🗓امروز ۲۱ مرداد ۱۳۹۷ [ ۲۹ ذیالقعده ۱۴۳۹ ] مصادف است با:
💢 ۴۰۴۸۵۵ اُمین روز غیبت امام عصر (عج)
🔴 ۱۳۱۷۷ اُمین روز اسارت#حاج_احمد_متوسلیان بدست رژیم صهیونیستی..
❌ ۸۰۶۷🔻روز تا نابودی کامل #اسرائیل ✡
💠 و همچنین مصادف است با :
🔸شکنجه و شهادت سه پاسدار کمیته انقلاب اسلامی به دست منافقین کوردل (۱۳۶۱ ه.ش)
🔹شهادت طالب طاهری، محسن میرجلیلی، شاهرخ طهماسبی (۱۳۶۱ ه.ش)
🔸شهادت سردار #محمدتقی_پکوک فرمانده دلاور توپخانه لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)، سردار #محسن_نورانی فرمانده تیپ ذوالفقار از لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)، ماشاالله انتهایی آرانی (۱۳۶۲ ه.ش)
🔹شهادت محمدحسین مهدویان (۱۳۶۵ ه.ش)
🔸شهادت ابراهیم نجاتی چقاسفیدی، محمد اسدی رحیمبیگی، وحید یداللهی، علی کسایی، فریدون حاتمی (۱۳۶۶ ه.ش)
@Defa_Moqaddas
سخنان شهیدنورانی درباره شهیدعلیرضا ناهیدی.mp3
5.7M
📢 صوت| سخنان شهید #محسن_نورانی درباره شهید #علیرضا_ناهیدی ، فرمانده تیپ ذوالفقار از لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)
@Defa_Moqaddas
🌷٢١ مرداد ١٣٦٢ - شهادت #محسن_نورانی فرمانده تیپ ذوالفقار لشکر ۲۷ محند رسول الله (ص)
🔹متولدتهران(۱۳۴۲)- 15ساله بود که انقلاب به پیروزی رسید و از آن زمان تا زمان شهادتش دست از جهاد و مبارزه نکشید. اوقات کمی پیش آمد که مجالی برای استراحت بیابد. با شروع تحرکات تجزیه طلبانِ ضد انقلاب در مناطق کردنشین، «محسن» درس و تحصیل را رها کرده و پس از گذرانیدن آموزش نظامی در «پادگان امام حسین(ع) به«مریوان» اعزام شد. او که برگِ ماموریتی سه ماهه در دست داشت، در #مریوان به جمع هم رزمانِ #حاج_احمد_متوسلیان پیوست و پس از مدتی به عضویت رسمی «سپاه پاسداران» درآمد و در رکابِ آن سردارِ خیبرشکن، ماندگار شد. مدتی بعد #حاج_احمد، چند قبضه خمپاره اندازِ «سپاهِ مریوان» را به #یوسف_کابلی، #علیرضا_ناهیدی و «محسن نورانی» سپرد و این گونه بود که هسته نخستینِ «واحد توپ خانه و ادوات» در نیروهای تحت امرِ #حاج_احمد_متوسلیان» ایجاد شد. هنگامی که «تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص)» پا گرفت، این واحد، به یگانِ توپ خانه ی تیپِ مذکور ارتقاء یافت و پس از آن که به «لشکر۲۷ محمد رسول الله(ص) » تبدیل و فرماندهی اش به #حاج_همت، واگذار شد، «علی رضا ناهیدی» ماموریت یافت که یک تیپِ توپ خانه و ادوات، با نام #ذوالفقار را تاسیس کند. ماموریت انجام و «محسن نورانی» هم جانشین فرماندهی «تیپ ذوالفقار» شد.
🔸پس از شهادت «علی رضا ناهیدی» در اسفند ۱۳۶۱ شمسی، «حاج همت»، فرماندهی «تیپ ذوالفقار» را به «محسن نورانی» سپرد. کم تر از شش ماه بعد، «محسن نورانی» در منطقه ی «اسلام آباد غرب» در کمین تروریست های ضدانقلاب افتاد و بال در بال ملائک گشود.
@Defa_Moqaddas