🎥 فیلم| نوحه‌خوانی غلامعلی کویتی‌پور در جمع رزمندگان اسلام ⏳ دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas

🌴 رزمندگان در پادگان آموزشی الغدیر سپاه - اصفهان 🏴 در حال عزاداری و سینه زنی ⏳ دوران #دفاع_مقدس - #دهه_60 🆔 @Defa_Moqaddas

📢 صوت | نو حه خوانی حسین فخری 🏴 ... و سینه زنی رزمندگان خرمشهر و آبادان 🌴 دوران #دفاع_مقدس - سال 1360 🆔 @Defa_Moqaddas

🌴 رزمندگان خطه جنوب - اوایل جنگ 📷 حسین فخری، مداح و شهید بهروز مرادی رزمنده هنرمند خرمشهری نیز در تصویر دیده می‌شوند ⏳ دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas

🎥 فیلم| روایت مقاومت، ایثار و فداکاری رزمندگان ارتش، سپاه و نیروهای مردمی در روزهای آغازین جنگ 🌷 به روایت شهید سید محمدعلی جهان‌آرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر 🆔 @Defa_Moqaddas

💠 خاطره‌ای خواندنی از آیت‌الله جوادی آملی، مفسر قرآن و استاد فلسفه و عرفان ؛ شاگرد امام خمینی و علامه طباطبایی ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️ ‼️ جوادی! فلسفه بخوان، جوادی! عرفان بخوان! 🔸در زمان جنگ، آیت الله جوادی آملی به جبهه آمده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند. به موقعیت ما که در منطقه ای کوهستانی واقع شده بود نیز آمدند. ایشان در سنگر ما کنار نیروها نشسته و آنها را مورد تفقّد قرار دادند و برایشان صحبت کردند. در این سنگر، از لحاظ آب در مضیقه بودیم و تأمین آن از طریق چشمه‌ای که در پایین ارتفاع جریان داشت امکان‌پذیر بود ولی این کار به آسانی انجام نمی‌شد زیرا منطقه اطراف آن در زیر آتش دشمن قرار داشت و تنها به قدر ضرورت و با قبول خطر مقداری آب برداشته و به سنگر می‌آوردیم. فرماندهان نیز تأکید می‌کردند که برای گرفتن وضو هم به آنجا نروید، همان بالا با تیمّم نماز خود را بخوانید. در میان رزمنده‌ها نوجوان باصفایی بود که بیشتر از ۱۴ سال سن نداشت. در آن هنگام که آیت الله جوادی در آنجا تشریف داشتند دیدند که آن رزمنده نوجوان قصد دارد برای گرفتن وضو به سمت پایین ارتفاع برود. برادران هر چه تلاش کردند نتوانستند او را از این کار منصرف کنند؛ لذا به این عالم بزرگوار متوسل شدند که: آقا! شما کاری بکنید. آیت الله جوادی نیز نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا می روی؟ ▫️گفت: می‌روم پایین وضو بگیرم. ▪️گفتند: پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرمانده مقر نیز ادامه داد: می توانی تیمّم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با تیمم کافی است. 🔹نوجوان نگاهی زیبا به چشمان این عالم وارسته انداخته و در حالی که لبخند بر چهره داشت، گفت: حاج آقا! بگذارید نماز آخرمان را با حال بخوانیم و ... سپس راه افتاد رفت وضویی گرفت و نمازی باتوجه و حضور قلب خواند. چیزی نگذشت که عده‌ای از نیروهای رزمنده را برپا دادند که برای رویارویی با دشمن آماده شوید، از جمله این افراد، همین بسیجی نوجوان بود. آنها سریع سلاح و مهمات خود را برداشته، به راه افتاده و عازم منطقه درگیری شدند. یکی دو ساعت بعد خبردار شدیم که پیکر شهیدی را آورده‌اند. به اتفاق آیت الله جوادی از ارتفاع پایین آمده و بر سر جنازه شهید حاضر شدیم. ایشان نشستند و دیدند همان نوجوان بسیجی است که اینک روحش به ملکوت پرکشیده🌷 🌿 سپس آیت الله جوادی آملی کنار جنازه روی خاک نشستند، عمامه از سر برداشته و خاک بر فرق سر می‌ریختند و می‌گفتند : ▫️جوادی! فلسفه بخوان. جوادی! عرفان بخوان. امام به اینها چه یاد داد که به ما یاد نداد؟! من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر توست؟! 🌴به فرمودتن امام: شهدا در جبهه یک شبه ره صد ساله را رفتند 🆔 @Defa_Moqaddas

📷 بازدید آیت الله خامنه ای از لشکر 8 نجف اشرف - شهید احمد کاظمی، فرمانده لشکر در معیت رئیس جمهور 🌴 دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas

🎥 فیلم کمتر دیده شده بازدید آیت الله خامنه ای از لشکر 8 نجف اشرف 🌴 دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas

🎥فیلم| موشک‌های بالستیک سپاه که بر سر سرکردگان جنایت تروریستی فرودآمد ▫️... روزی بیاید که این موشک‌ها بر فرق جنایتکاران صهیونیست فرود آید و غده سرطانی اسرائیل را از صجنه روزگار براندازد @yade_ayyaam

🔹 ویژگی‌های «موشک قیام» که به مقر تروریست‌ها را مورد هدف قرار داد. 🆔 @Defa_Moqaddas

🎥 فیلم| گزیده ای از مستند "روایت فتح" - ساخته شهید آوینی ⭕️ خدا بود که موشک ما رو رسوند ، ما فقط یک وسیله‌ایم... 🆔 @Defa_Moqaddas

🗓امروز ۱۰ مهر ۱۳۹۷ [ ۲۲ محرم ۱۴۴۰ ] مصادف است با: 💢 ۴۰۴۹۰۸ اُمین روز غیبت امام عصر (عج) 🔴 ۱۳۲۲۹ اُمین روز اسارت #حاج_احمد_متوسلیان بدست رژیم صهیونیستی.. ❌ ۸۰۱۶🔻روز تا نابودی کامل #اسرائیل ✡ 💠 و همچنین مصادف است با : 🔸وقوع درگیری شدید بین نیرو‌های بعثی و مدافعان خرمشهر (۱۳۵۹ ه.ش) 🔹 شهادت خلبان همایون شوقی، خلبان جواد عزیزی مقدم، خلبان حسین روزی طلب، سید علی حسینی، کامران گنجی (۱۳۵۹ ه.ش) 🔸شهادت حسین ناجیان مسئول ستاد پشتیبانی جنگ جنوب، داریوش ریزوندی (۱۳۶۱ ه.ش) 🔹شهادت جمال معتمدی (۱۳۶۳ ه.ش) 🔸شهادت علی اکبر میرزایی (۱۳۶۵ ه.ش) @Defa_Moqaddas

یاد مردان خطرکرده بخیر یاد یاران سفرکرده بخیر یاد کردستان و یاد کاوه ها که زما دفع خطر کرده بخیر یاد آن عشاق و خونین جامه ها یاد آن سوز و گداز وناله ها یاد یارانی که درپیکارها ترک پا وترک سر کرده بخیر 🆔 @Defa_Moqaddas

فیلمی تاریخی و نادر از شهید محمود کاوه و نیروهای لشکر ویژه شهدا 🔹پس از درگیری با ضدانقلاب و استقرار در یکی از روستاهای کُزدنشین ⏳ دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas

یا🗓 ۱۰ مهر ۱۳۶۱ - ساروز شهادت عبدالحسین ناجیان، از نام‌آوران ستاد پشتیبانی مهندسی جنگ جهاد در جبهه‌های جنگ - متولدتهران(۱۳۳۳) - در یك خانواده ای مذهبی رشد یافت. وی همزمان با طی دوران تحصیل در یك مدرسة اسلامی با شركت در جلسات مذهبی به فراگیری اصول اعتقادات و احكام اسلامی زیربنای فكری خویش را شكل می داد. پس از پایان تحصیل دبیرستانی وارد دانشگاه پلی تكنیك تهران شده و از همان ابتدا با تلاشی پیگیر و خستگی ناپذیر در محیط انجمن اسلامی و مسجد دانشگاه با همیاری برادران هم فكر خود باعث ایجاد جو سالمی در محیط دانشگاه شد. فعالیت های وی در برنامه های اسلامی دانشگاه چه در محیط انجمن اسلامی و چه در زمینة تهیة كتاب و چه در برنامه های كوهنوردی كم نظیر بود. پس از پایان دوران دانشگاه وی از رفتن به سربازی برای خدمت به رژیم پهلوی امتناع ورزید و بدین وسیله امكان استخدام در سیستم دولتی را از خود سلب نموده و با همكاری چند نفر از دوستانش به كار لوله كشی در یك شركت ساختمانی مشغول شد. با شروع نهضت به جمع انقلابیون پیوست و پس از پیروزی نیز دست از تلاش برنداشت. پس از آغاز جنگ تحمیلی در آبانماه سال ۵۹ به جبهه جنوب رفت و در كنار دوست دیرین خود شهید محمد طرحچی هسته های ایجاد ستاد پشتیبانی جنگ را فراهم ساخت. آنها چند تعمیرگاه خودروهای خراب شدة جنگی را ایجاد نمودند و سپس حسین با ارتباطی كه با كارخانجات داشت عده ای از كارگران از تخصص ها مختلف را به جبهه آورد. او در سمت مدیریت تعمیرگاه های جهاد، با برخورد و رفتار خود توانست كارگران مكانیك و راننده های ماشین های سنگین را كه كمتر در محیط های جمعی كار می کردند به دور شمع وجود خویش گرد آورد. او شبانه‌روزی تلاش می کرد از اینرو به «حسین فنی» مشهور شده بود. عشق به شهادت از کودکی در وجودش موج می‌زد و جبهه را بهترین فرصت برای رسیدن به آرزوی‌ دیرینه‌اش می‌دانست. شهادت «محمد طرحچی» دوست و همرزم دیرینه‌اش نیز او را بیش از پیش بی‌قرار پرواز ساخته بود. سرانجام ناجیان مزد ایثار و جهاد خود را گرفت. در عملیات مسلم بن عقیل(ع) همراه با شهید حاج اسدالله هاشمی عازم غرب كشور شد. شوق وصال در او شعله می کشید و برای دیدار محبوب لحظه شماری می کرد. آنها سوار بر خودرو در حال حرکت به طرف خط مقدم بودند که گلوله كاتیوشایی به ماشین اصابت كرد. ناجیان به بیرون پرت شد و هاشمی به طرف دیگر. او زنده بود. رفت سراغ ناجیان و دید که دیگر جان در بدن ندارد. به این ترتیب سومار، مقتل و محل عروج او به افلاک بود. 🆔 @Defa_Moqaddas

🗓 ۱۰ مهر ۱۳۶۱ - ساروز شهادت عبدالحسین ناجیان، از نام‌آوران ستاد پشتیبانی مهندسی جنگ جهاد در جبهه‌های جنگ 🆔 @Defa_Moqaddas

🌷شهید نوجوان، خدامراد توکلی، راننده لودر 🌴 #سنگرسازان_بی_سنگر ⏳ دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas

🎥 فیلم| شهید نوجوان، خدامراد توکلی، راننده لودر 🌴 #سنگرسازان_بی_سنگر ⏳ دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas

🌷شهید نوجوان، خدامراد توکلی متولد۱۳۴۸در گتوند،از توابع شهرستان شوشتر با شروع جنگ تحميلي بهمراه يكي از بستگانش در جهادسازندگي گتوند مشغول بكار شد . اوخيلي زود توانست كاركردن با دستگاههاي سنگين مثل لودر و بلدوزر را بياموزد . وقتي به جبهه ها اعزام شد ماموريت هاي سخت را بعهده مي گرفت و در زير آتش سنگين دشمن فعاليت مي كرد . وقتي پشت فرمان لودر يا بلدوزر مي نشست بخاطر كوچكي اندام ، انسان براي يك لحظه احساس مي كرد كه اين دستگاه سنگين بدون راننده است . او در عمليات هاي زيادي شركت نمود و بارها زخم هاي عميقي برداشت . در يكي از اين عمليات ها نام خدامراد را در ليست شهدا نوشته بودند . خدامراد وقتي اسم خود را در ليست مشاهده كرد ، قبل از اينكه اين خبر به خانواده اش برسد خود را به گتوند رساند و از انتشار خبر جلوگيري كرد . ▫️سرانجام این نیروی زبده و فعال جهاد سازندگی طی عملیات آزادسازی مهران بتاریخ ۱۲/تیر/۱۳۶۵ و در اثر اصابت ترکش ناشی از گلوله توپ در کنار لودر و در حین انجام ماموریت به شهادت رسید.. ا▫️🔹▫️🔹▫️ — فرازی از وصیت نامه شهید: آري دوست دارم در هنگام تشييع جنازه ام دستانم را از تابوت بيرون بياوريد تا اينكه دنيا پرستان و پول دوستان بدانندكه نه ماشيني را همراه خودبردم و نه پولي را. براستي دنياپرستان همانند عنكبوتي هستندكه دل به دنيابسته اند. خداوندا تو خود شاهد هستي كه چگونه با دلي آكنده ازمهر و محبت به تو وارد ميدان شدم. خداوندا، معبودا تو خود شاهد هستي كه مي روم تا با ريختن هر قطره اي از خون خود هزاران بنده دربند را آزاد سازم و با هر فرياد الله اكبر دشتي از صحراي كربلا را رنگين و آزاد سازم و حال كه مي روم تا با هربيلي از لودر و با احداث هرخاكريزي جان هزاران تن ازسربازان تو را نجات دهم و ازتوعاجزانه تقاضا مي كنم كه ابتدا مرا شهيدكن و بعد از مرگم مرا جزء شهداي صدر اسلام قرار بده . آري مي روم تا به نداي لبيك هل من ناصرينصرني حسين زمان لبيك بگويم و بگويم اگر در زمان امام حسين و عاشورا نبودم ولي الان در نبرد خميني با كفار در جبهه مهران هستم و مي توانم انتقام خون علي اصغر را بگيرم ومي توانم انتقام خون پسرعموي عزيزم خدامرادبختياري رابگيرم. 🆔 @Defa_Moqaddas

🌴 اوایل حضور شهید حسین خرازی در جبهه 🆔 @Defa_Moqaddas

🎥 فیلم| مصاحبه‌ای جالب با شهید حسین خرازی 🆔 @Defa_Moqaddas

چند نوع غذا داشتیم ... غذای عقبه، غذای خط مقدم، غذای منطقه عملیاتی؛ هر چی به خط نزدیکتر، غذا بهتر! ▫️دستور حاج حسین بود... 🌷شهید حاج حسین خرازی، فرمانده لشکر مقدس امام حسین(ع) 🆔 @Defa_Moqaddas

#فرمانده‌_شوخ_طبع عباس کمال‌پور فرمانده گردان امام حسین (ع) بود و من منشی گردان. مشکلی پیش آمد و مدت طولانی شد. ناچار شدیم برای حل مشکل به سراغ حاج حسین خرازی برویم. سوار موتور شدیم و به سمت شهرک دارخوین به راه افتادیم. آقای خرازی در سنگر فرماندهی بود. داخل سنگر شدیم و پس از احوالپرسی گفت:« اینجا چه ‌کار می‌کنید؟» عباس با ناراحتی شروع کرد، وضعیت گردان و مشکلات آنرا بیان کند. هر دو ناراحت بودیم، یکی عباس می‌گفت یکی من. حاج حسین بلند شد و گفت بنشینید روی زمین. حاجی دستور داده بود، ما هم نشستیم. آرام به سمت ما آمد و چفیه‌ی خودش را روی سر ما انداخت. زبانمان بند آمد. حاجی می‌خواهد چه کار کند؟! جرأت سوال کردن هم نداشتیم. یک وقت حاجی یک پارچ آب روی سر ما ریخت! پریدیم بالا. حاجی شروع کرد به خندیدن و ما هم به دنبال او! وقتی خنده را بر لبان ما دید گفت:« حالا آرام‌گزارش کنید تا ببینم چه شده و چه باید بکنیم.» —(راوی: رجبعلی کریمی) @Defa_Moqaddas

این خنده های مستانه .. از شوقِ وصالِ یار است؛ و چه سبکبال رسیدند به معشوق. 🌷 فرمانده لشکر۱۴ امام حسین(ع)، شهید حاج حسین خرازی @Defa_Moqaddas

#حاج_حسین آمد لب‌ استخر نشست‌ و لبخندی‌ زد. بچه‌ها يكي‌ يكي‌ آمدند دور او حلقه‌ زدند. با او صحبت‌ و شوخي‌ مي‌كردند. كار به‌ جايي‌ رسيد كه ‌ حاجي‌ را با لباس در استخر‌ انداختند شهيد عرب‌ هم‌ آنجا بود. . ولي‌ از دست‌ بچه‌ها فرار كرد. حاجي‌ از آب‌ بيرون‌ آمد، يك‌ چوب‌ برداشت‌ و به‌ دنبال‌ بچه‌ها دويد. . حسين‌ هنگام‌ كار و رزم‌ قاطع‌ بود و هنگام‌ شوخی‌ و صحبت‌ با نيروها، می‌گفت‌، مي‌شنيد و مي‌خنديد. #تبسم‌ می‌كرد ولي‌ قهقهه‌ نمي‌زد. اما مانع‌ خنده‌ كسي‌ هم‌ نمی‌شد. . @Defa_Moqaddas