eitaa logo
دفاع مقدس
4.4هزار دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
14هزار ویدیو
1.1هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
وفاداریم❤️ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
10.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 اخلاق در جنگ دوران "دفاع مقدس" ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
▫️تدابیر هوشمندانه شهید حاج حسین خرازی 🌴 صداهای رد وبدل در بیسیم وشرایط میدانی در میدان نبرد حکایت از نا موفق بودن عملیات کربلای ۴ در جزیره ام الرصاص و دیگر محور های عملیات را نشان می داد...شهید خرازی نیروهای زیادی را جهت تدارک وپشتیبانی عملیات در نخلستانهای حاشیه نهر عرائض مستقر کرده بود... ادامه عملیات غیره ممکن شده بود وحسین با تجربیات ارزشمند عملیاتی که داشت می دانست که درصورت روشن شدن هوا چه اتفاقاتی در کمین نیروهای پشتیبانی در نخلستانها حاشیه اروند می باشد.. در نیمه های شب که دیگر امید به ادامه عملیات صفر شده بود صدای حاج حسین در بیسیم شنیده شد که با رمز واصطلاحات که خودمان می دانستیم دستور داد.تمام خودروهای که قادر به حرکت هستند از قرارگاه پشتیبانی لشگر 14 که شهرک دارخوئین بود حرکت وکلیه نیروهای پشتیبانی واضافه را به حد اقل ممکن رسانده وبه قرارگاه برگردانند. دستور فرمانده سریع اجرا شده بود.و فردا با روشن شدن هوا عقبه لشگر زیر باران اتش دشمن از جمله حملات شیمیایی قرار گرفت که اگر تدابیر هوشمندانه حاج حسین نبود تلفات سنگینی به لشگر وارد می شد. کجایند مردان بی ادعا ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
به این میگن حق الناس، شهدایی که رفتند، خون و جان و پوست و گوشت شان را دادند،تا پوست، بدن، پا، دست برهنه و لخت دختری را نا محرما نبینند. حق الناس اینه،اینومتذکر شین،امربه معروف کنیدکه خون شهدا پای مال نشه... ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
به این میگن حق الناس، شهدایی که رفتند، خون و جان و پوست و گوشت شان را دادند،تا پوست، بدن، پا، دست بر
💠 حیا را از بیاموزیم سر کلاس در مدرسه جواب معلمش را نمیداد. میگفت: تا حجاب نداشته باشید ما با هم‌ هیچ صحبتی نداریم. 🌷 ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
💠 امام حسن عسکری علیه السلام : 🔹«نحن کهف لمن إلتجأ إلینا» ▫️ما،پناه کسی هستیم که به ما پناهنده شود! 📚رجال کشّی؛ص۵۳۳؛رقم۱۰۱۸ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
موسم ِ گل، با رخ یاران خوش است ... ✍️"هم اکنون که این چند سطر را می‌نویسم انتظار شب حمله را می‌کشم. انتظار شب نور، شب رحمت، شب گشایش، شب عصمت، شب نماز، شب بیداری، انتظار شب غلبه‌ نور بر ظلمت و سرنگونی کفر تا به ابد. به یاری حق و با امدادهای غیبی با دعاهای شما امت حزب الله و همیشه در صحنه، با رهنمودهای امام امت انتظار غیبت می‌یابد و چه سعادتی بیش از این که ما در این میدان کارزار، میدان آزمایش، نبرد، جهاد، دفاع، سهم اندکی داشته باشیم.." یاد و خاطره معاون دلاور و مظلوم گردان مسلم بن عقیل لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) شهید حمید رضا آجرپز از شهدای مسجد علی ابن ابیطالب (ع) محله نیرو هوایی تهران شهادت: ۱۲آبان ۱۳۶۲ پنجوین عملیات والفجر ۴ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
☀️ در طلوع ساحلِ چشم شهید .. آنچه بر دل می نشیند حرمت است ... در نگاه ِ چشمِ دل، آنچه رهاست طالع یار و دل و عشق و، وفاست... 🌷 شهید حمید رضا آجرپز معاون گردان میثم و مسلم بن عقیل (ع) لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) ▫️از شهدای مسجد علی ابن ابیطالب (ع) خیابان پیروزی تهران، محله نیرو هوایی 🌱 طلوع: ۱۳۴۲ 🕊 عروج: ۱۲ آبان ماه ۱۳۶۲ 🌿 عملیات والفجر ۴ - پنجوین ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
💠 ۱۲ آبان، روزی که پیرمرد عاشق پرکشید🕊🕊🕊 ❤️ اشتیاق روزافزون پیرمرد نام‌آشنای «تپه کرجی‌ها» به شهادت 🌷 🌿 در گیلانغرب تپه‌ای وجود داشت که به‌واسطه حضور بچه‌های رزمنده کرج به فرماندهی آقا مهدی شرع‌پسند به تپه کرجی‌ها معروف بود. مرداد سال ۱۳۶۰ روی محور تپه کرجی‌ها مستقر بودیم. بالای تپه فضای نسبتاً صافی داشت که برزنت پهن می‌کردیم و غروب هرروز همه آن‌جا جمع می‌شدیم و به رسم برادرانه‌ای که آقا مهدی گذاشته بود، کشتی می‌گرفتیم و خوش بودیم. در این میان پیرمردی حدوداً ۶۰ ساله به جمع ما اضافه شده و اسلحه برنو کشیده‌اش، او را شاخص کرده بود. وی در واحد تدارکات، نگهبانی می‌داد و آدم عجیبی بود. در این همه سال حضور در جبهه هیچ‌کس را مانند او مصمم و عاشق ندیده بودم. حضور و غیاب در گردان هر روز صبح هنگام صبحگاه انجام می‌شد. وقتی اسم کسی خوانده می‌شد، برای اعلام حضورش یا بلند می‌گفت: «الله» و یا می‌گفت: «شهید»؛ اما پیرمرد نام‌آشنای تپه کرجی‌ها می‌گفت: «ان‌شاءالله شهید». عشق به شهادت طوری در وجودش موج می‌زد که هیچ دعایی را از کسی قبول نمی‌کرد الا دعایی که در آن آرزوی شهادتش باشد. وقتی به او می‌گفتم: «حاجی خدا خیرت دهد» با عصبانیت به من نگاه می‌کرد و می‌گفت: «بگو خدا شهادت را نصیبت کند». غروب یکی از روز‌ها که آقا مهدی و تعدادی از بچه‌ها برای شناسایی عملیات رفته بودند، از جمع شدن و کشتی گرفتن خبری نبود، تعداد محدودی از بچه‌ها مانده بودند. عراق هم آتش سنگینی روی منطقه ریخت و از همان تعدادی که مانده بودند، چند نفری مجروح و شهید شدند. هرکسی می‌توانست کمک می‌کرد و آمبولانسی هم برای جمع‌کردن مجروحین آمده بود. از کنار چادر تدارکات رد می‌شدم که دیدم پیرمرد روی یک صندلی نشسته و به اطراف نگاه می‌کند. آرامشش مرا به تعجب وا‌داشت. نزدیک رفتم، سلام کردم و حالش را پرسیدم. نگاهی کرد و گفت: «خیلی خوبم». خواستم از کنارش رد شوم که لکه قرمزی روی زیرپیراهنی سفیدش توجهم را جلب کرد. برگشتم و گفتم: «حاجی زخمی شدی؟»، گفت: «چیز مهمی نیست». به طرفش رفتم، زیرپیراهنی سفیدش را بالا زدم، تعجبم بیشتر شد. ترکش بزرگی به پهلویش خورده و حدود ۱۵ سانتی‌متر شکاف عمیق در پشتش ایجاد کرده بود. وی انسان صبوری بود، برای اینکه به‌واسطه مجروحیت به عقب نرود، مجروحیتش را پنهان کرده بود. ناراحت شدم و گفتم: «پیرمرد زخم بزرگی داری». بعد داد زدم و امدادگر آمد و زخمش را پانسمان کرد و با آمبولانس به بیمارستان منتقل شد. وی بعد از انجام عمل جراحی، مدت کوتاهی در بیمارستان بستری شد؛ اما طاقت نیاورد و حدوداً آذرماه به جبهه بازگشت و در عملیات «محمد رسول‌الله (ص)» با فرماندهی جاویدالأثر حاج «احمد متوسلیان» در منطقه «مریوان» شرکت کرد. آبان سال ۱۳۶۲ شد و پیرمرد جبهه ما عشق به شهادتش روزافزون‌تر. تا اینکه در ۱۲ آبان در عملیات «والفجر ۴» در منطقه «پنجوین» (ارتفاعات «کانی مانگا») در حال دویدن بود که برخورد یک موشک آر.پی‌.جی به صخره‌ای، موجب آسیب‌دیدگی‌اش از ناحیه سر شد و به فیض شهادت نائل آمد. ➖(راوی: «علی کرمی» رزمنده دوران دفاع مقدس ) ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
◽️ "مراد"، اهل گیلانغرب پس از 40 سال از گذشت این حماسه: نه در کتابهای درسی، کنار "پطروس" و "دهقان فداکار" نام و یادی از او پیدا می کنید نه تا امروز برایش کنگره و پاسداشت گرفته و با فتوشاپ درجه روی شانه هایش چسبانده اند نه این بنیاد و آن سازمان و مجلس انقلابی، حقوق مادام العمر برایش تعیین کرده نه تا امروز نماینده ارزشی و انقلابی مجلس شده و نه هوس کرده و احساس تکلیف کرده که برای دفاع از خاک وطنش، کاندید ریاست جمهوری شود! دی ماه 1360 در منطقه گیلانغرب، جبهۀ آوزین، سمت راست ارتفاع چُغالوند، عملیات "مَطلَعُ الفجر" برای آزادسازی بخش هایی از خاک ایران اسلامی از اشغال متجاوزین بعثی، انجام شد. تپه ای را که بچه های کرج آزاد کردند، به تپه کرجیها معروف شد. مقابل آن، تپه ای بود که نیروهای عراقی 3 شبانه روز آن را محاصره کرده و حمله می کردند تا آن را مجددا اشغال کنند. اگر آن تپه را می گرفتند، می توانستند چغالوند را دور بزنند و فتوحات عملیات و حاصل خون شهدا را پایمال کنند. 3 شبانه روز، گردان های عراقی، کاملا آن جا را محاصره کرده بودند ولی نیروهای ایرانی چنان مقاومتی از خود نشان دادند که عراقی ها را دیوانه کردند. پس از 3 روز، بچه های اطلاعات عملیات به آنجا رفتند تا بتوانند راهی برای کمک به نیروها پیدا کنند. وقتی توانستند به بالای تپه برسند، صحنه ای دیدند که همه را شوکه کرد. پیکر شهدا داخل سنگرها افتاده بود. فقط یک جوان 20-30 ساله میان سنگرها می دوید و می جنگید. "مراد" از جوانان عشایر گیلانغرب، یکّه و تنها 3 شبانه روز مقابل عراقی ها ایستادگی کرده بود. درحالی که همه نیروها شهید شده بودند، مراد به جای اینکه کم بیاورد، زانوی غم در بغل بگیرد، از نیامدن نیروی کمکی غُر و نِق بزند، جا بزند، خسته شود و ... تیربار و آر.پی.جی شهدا داخل سنگرها به طرف دشمن کار گذاشته بود و یک تنه 3 شبانه روز بین سنگرها می دوید و با کماندوهای تا دندان مسلح عراقی جنگیده و خاک وطنش را از نگاه بدخواهان و اشغالگران حفظ کرده بود. وقتی بچه ها از او پرسیدند که چه اتفاقی افتاده، فقط خندید و گفت: - وقتی همه بچه ها شهید شدند، من دیدم الان است که عراقیها مرا اسیر کنند. یک آن خواستم بروم عقب پیش نیروهای خودی، ولی دیدم اگر بروم عقب دشمن این جا را اشغال می کند و منطقه را دور می زند و تپه های دیگر را هم می گیرد. با توکل به خدا و مدد شهدا، بسم الله گفتم و در همان سنگر شهدا با اسلحه آنها جلوی دشمن را سدّ کردم. تا امروز: نه به مراد مدال شجاعت دادند. نه برایش کنگره و تجلیل و ... گرفتند. مراد، بعدها در همان شهر خودش گیلانغرب زندگی کرد و به شغل کارگری ساختمان مشغول شد تا نان حلال برای خانواده اش فراهم کند. مراد، کارت جانبازی و سابقه جبهه و کارت عبور از خط ویژه و کارت بازرگانی و حقوق ویژه و کارت سبز و ... هم ندارد. شاید که همشهریانش بخصوص نسل امروز، یادشان نیاید چه کسی شهرشان را از اشغال دشمن نجات داد. و این بود و هست الگوی هر رزمنده و انقلابی امروز؛ مُراد اهل گیلانغرب ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس"
من مات ِ تو ام، مات همین خنده زیبا من مات من العشق شما، ماتِ شهیدا به یاد سردار شهید حاج سید محمد زینال حسینی فرمانده دلاور تخریب لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) دهکده فتح المبین ۱۳۶۴ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌴 کانال "دفاع مقدس" 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱