💠 خاطره ای از شهید ابراهیم هادی🌷
▫️ در عملیات مطلع الفجر - منطقه گیلانغرب
🌿 ۲۱ آذر ماه ۱۳۶۰ - سالروز عملیات مطلع الفجر — آزادسازی #شیاکوه (منطقه گیلانغرب)
ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
#خاطره 👇👇
🚩 معجزه اذان
یکی از بچه ها جلو آمد و گفت:حاجی ابراهیم را زدن! تیر خورده تو گردن ابراهیم! پرسیدم چطور ابراهیم را زدند.
کمی مکث کرد و گفت:برای نحوه حمله به تپه به هیچ نتیجه ای نرسیدیم. همان موقع ابراهیم جلو رفت.
رو به سمت دشمن با صدای بلند اذان صبح را گفت!با تعجب دیدیم صدای تیراندازی عراقی ها قطع شده.
آخر اذان بود که گلوله ای شلیک شد و به گردن او اصابت کرد! از این حرکت بچه گانه او تعجب کردم.
یعنی چرا این کار رو کرد!؟ساعتی بعد علت کار او را فهمیدم.زمانی که هجده نفر از نیروهای عراقی سمت ما آمدند و خودشان را تسلیم کردند!
یکی از آنها فرمانده بود.او را بازجویی کردم.می گفت:ما همگی شیعه و از تیپ احتیاط بصره هستیم.
بعد مکثی کرد و با حالت خاصی ادامه داد:به ما گفته بودند ایرانی ها مجوس و آتش پرست هستند!گفته بودند بخاطر اسلام به ایران حمله می کنیم.اما وقتی موذن شما اذان گفت بدن ما به لرزه درآمد! یکباره به یاد کربلا افتادیم!!
برای همین دوستان هم فکر خودم را جمع کردم و با آنها صحبت کردم.
آنها با من آمدند.بقیه نیروها را هم به عقب فرستادم.الان تپه خالی است.ماجرای عجیبی بود.
اما به هر حال اسرای عراقی را تحویل دادیم.عملیات ما در آن محور به اهداف خود دست یافت و به پایان رسید.
از این ماجرا پنج سال گذشت.زمستان سال 65 و در اوج عملیات کربلای پنج بودیم.
رزمنده ای جلو آمد و با لهجه عربی از من پرسید:حاجی شما تو عملیات مطلع الفجر نبودید؟ گفتم: بله،چطور مگه!گفت:آن هجده اسیر را به یاد دارید؟!با تعجب گفتم:بله!او خندید و ادامه داد:من یکی از آنها هستم! وقتی چهره متعجب مرا دید ادامه داد:ما با ضمانت آیت الله حکیم به جبهه آمدیم تا با دشمن بعثی بجنگیم.
این برخورد غیر منتظره برایم جالب بود.گفتم بعد از عملیات می آیم و شما را خواهم دید. آن رزمنده نام خود و دوستانش و نام گردانشان را روی کاغذ نوشت و به من داد.
بعد از عملیات به طور اتفاقی آن کاغذ را دیدم.به مقر لشگر بدر رفتم. اسم و مشخصات آنها را به مسئول پرسنلی دادم.
چند دقیقه بعد برگشت. با ناراحتی گفت: گردانی که اسمش اینجا نوشته شده منحل شده! پرسیدم: چرا! گفت: آنها جلوی سنگین ترین پاتک دشمن را در شلمچه گرفتند.
حماسه آنها خیلی عجیب بود.کسی از گردان آنها زنده برنگشت! بعد ادامه داد: این اسامی که روی این برگه است همه جزء شهدا هستند. جنازه های آنها هم ماند.
آنها جز شهدای مفقود و بی نشان هستند. نمی دانستم چه بگویم. آمدم بیرون.گوشه ای نشستم.
با خودم گفتم: ابراهیم، یک اذان گفت، یک تپه آزاد شد. یک عملیات پیروز شد.هجده نفر هم از جهنم به سوی بهشت راهی شدند.عجب آدمی بود این ابراهیم....
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
💠 خاطره ای از شهید ابراهیم هادی🌷 ▫️ در عملیات مطلع الفجر - منطقه گیلانغرب 🌿 ۲۱ آذر ماه ۱۳۶۰ - سال
امروز مصادف با شروع عملیات مطلع الفجر در منطقه گیلانغرب است. سال ۱۳۶۰
✅ عملیاتی که شهید ابراهیم هادی در سحرگاه آن اذان صبح گفت و با نوای ملکوتی خود، هجده نفر از نیروهای غافل دشمن را بیدار نمود. آنها بعدها به نیروهای ایرانی پیوسته و با شهادت به ملاقات خداوند رفتند. یادشان گرامی
💐هدیه نثار شهدای غریب این عملیات صلوات
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
جان را سپردند و رفتند
عقیده شان این بود:
از سر مَباد کم شودش
تارِ مویِ وطن ... 🇮🇷🇮🇷ا
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از اعزام رزمندگان سلحشور استان زنجان برای عملیات نصر هفت
➕ کلام دلنشین سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی🌷
🌿 عملیات نصر ۷ در تاریخ ۱۳۶۶/۵/۱۴ با رمز مبارک یا فاطمه الزهرا (س) در محور قلعه دیزه انجام شد که منجر ارتفاع - دوپازا و بخشی از بولفت شد که این دو بر منطقه سردشت دید و تیر مستقیم داشتند. با تصرف این بلندی ها، تردد اشرار و تجزیه طلبان کُرد (کومله وو دمکرات) با مشکل روبرو شد.
📡کانال دفاع مقدس 🕊🕊
💚 اینجا بیت الشهداست👆👆
🌱نشر مطالب، صدقه جاریه است
بہ پیرمردے گفتم:
روز بخیر...
در پاسخم گفٺ: عاقبتٺ بخیر
بہ وجد آمدم از پاسخش!
چہ دعایے!
من براے او خیرے خواستم بہ ڪوتاهے یڪ روز
و او خیرے براے من خواسٺ بہ بلنداے یڪ سرنوشٺ...
🌴 دوران #دفاع_مقدس
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
شهید نشیم، می میریم!
"عمر طولانی این عیب را دارد که هر روز عزیزی را از دست می دهد و به سوگ شخصیتی می نشیند و در غم برادری فرو می رود. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم."
امام خمینی (ره)
"دی ماه 1363
یکی از روزها دم غروب، به اندیمشک رفتیم. نماز را در مسجد خواندیم. مجید عتیقی نژاد گیر داد که برای شام برویم خانۀ آنها. من، عباس دائم الحضور، سعید طوقانی، اصغر بهارلویی، حسین رجبی، عباس منیری و سیداکبر موسوی رفتیم خانۀ پدر مجید.
ساعتی نگذشت که بچههای اندیمشک یکی یکی پیداشان شد. غلامرضا حسینزاده و صفر علیاکبری هم آمدند. وقتی منصور الیاسیپور و گودرز مرادی آمدند، صدای اندیمشکیها درآمد. آن دونفر که تنگ هم میخوردند، یک لشکر را به هم میریختند. هر دو جوان بودند و شاداب و بسیار شوخ. در عین حال که به هیچ وجه با شوخیهای خود، کسی را نمیرنجاندند و به قول معروف پایبند این بودند که «با هم بخندیم، ولی به هم نخندیم.»
منصور، همهیکل من بود و البته سنش بیشتر. گودرز و منصور، خورده بودند تنگ هم و برای سر کار گذاشتن من و اکبر تلاش میکردند."
نقل از کتاب "پهلوان سعید"
نوشته: حمید داودآبادی
چاپ: نشر نارگل
این اولین برخورد و آشنایی من با منصور الیاسی پور بود. تا آخر جنگ، در اندیمشک که بودم، می رفتم دم خانه شان. با آن چهره توپول و شاد با آن عینک کائوچویی که چشمان شیطنت بارش را درشت تر نشان می دادند، می گفتیم و می خندیدیم.
جنگ با آن چهره زشت و وحشتناکش، خوبیهایی هم داشت!
در جنگ، سریع با هم رفیق می شدیم، از رفاقت هم کیف می کردیم و لذت می بردیم و ...
صد حیف که گاهی این دوستی کوتاه مدت ولی محکم، با یک عملیات به جدایی می رسید.
یکی باید می رفت، یکی باید می ماند و می سوخت.
بدترینش این بود که بعد سی چهل سال رفتن رفقا را ببینی. مثل امشب من.
مهدی (برادر کوچکتر شهید سعید طوقانی) پیام داد:
منصور هم رفت ...
جنگ ما را از هم جدا کرد و دور انداخت. من در تهران و منصور که در کرج بود، رفت گیلان و در شرکت نفت مشغول شد.
10 سال پیش زنگ زد و کلی باهم خندیدیم و یاد اون دوران شیرین را کردیم. او که می دانست مشغول نوشتن خاطرات جنگ هستم، چند تایی عکسهای دوران جنگ و خاطراتش را از عملیات بیت المقدس با ایمیل برایم فرستاد.
اگر بگویم تا امشب آن ایمیل را ندیدم، فحشم می دهید؟!
آره حقّم است.
سایت شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی ایران، در خبری نوشت:
"منصور الیاسی پور ، همکار سابق و بازنشسته شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی منطقه گیلان که پس از تحمل یک دوره بیماری سخت تنفسی در بیمارستان صنعت نفت تهران صبح روز یکشنبه یازدهم اسفند ماه دارفانی را وداع گفت .
وی از یادگاران دفاع مقدس و جانباز 35 درصد جنگ تحمیلی بود که بیش از 26 ماه در میادین مبارزه حق علیه باطل حضور فعال داشت ."
چند سال پیش، تنها که می شدم، دلم می گرفت، دادهایی از عمق وجود می زدم وحشتناک.
امشب، تنهای تنها در خانه نشسته ام و دارم برای منصور می نویسم.
با همه قدرت، داد زدم، فریاد زدم ...
آنقدر کوتاه و بی صدا و مسخره بود که حتی خودم صدایم را نشنیدم!
ای وای به چه روزی افتاده ام!
و باز داغی دیگر و سوزی دیگر.
واقعا در دوران جنگ، چه خطایی کرده ام، چه حقی ضایع کرده ام و کجا کم گذاشته ام که این روزها، محکومم به ماندن و تحمل داغ دوستان.
خدایا
به لحظه لحظۀ بودنم با شهیدان، خطاها، کم کاریها، کوتاهیها و هرآنچه باعث این عاقبت سخت و سوزناکم شده، ببخش و بیامرزم.
امشب، شهیدان مجید عتیقی نژاد، سعید طوقانی، عباس دائم الحضور، حسین رجبی و حمید طوبی در آسمان، به منصور که مهمانشان است می خندند و به من هم که مانده ام!
حمید داودآبادی
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
صفای سفره های جبهه ها ...
سفره لاکچری گردان مقداد، لشکر ۲۷
چنانه ، دهکده حضرت رسول(ص)
از سمت راست
به یاد:
محمودباریکانی
جانباز سرفراز محمدگلشن
شهیدعلیرضا کلهر
داریوش نوری
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان عجیب یک جوان لات که به سرعت مجوز شهادت گرفت.
🔺سید مسعود رشیدی، جوانی که میگفتند حتی بلد نبود سلام کند!
📌 و اینگونه دل نزد خدا باشد؛ خداوند آن را میخرد...
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ #یــادشهداء
🌹 شهید حسن باقری: هرکسی که به خط نزدیکتر است، به #خطــر نزدیکتر است، ارزش بالاتری دارد."
#عند_ربهم_یرزقون
#یاد_شهداء_راه_شهداء_مکتب_شهداء
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
آیا تا بحال یاران خاکی دیده ای؟
همرنگ خاک شدن چو افلاکیان دیده ای؟
از مال دنیا بی تعلق، گشته رها وبی توقع دیده ای؟
اینان ز روز اول همه را گذاشتن حتی پدر، که همسر و فرزند ،تا مادر،
اینجور عاشق وصال دیده ای؟
اینان شاگردان مکتب حیدر اند،
به رسم انفاق یک جا بر نماز انگشتری
دیگر به بازار زره و شمشیر، دیده ای؟
خاکی تر از خاک، خونین بال گشته اند
تا این رسم عاشقی برجای بماند ، دیده ای؟
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
✳️ فتح اراده و تصمیم
🔻 سردار حاج قاسم سلیمانی می گفت:« در روزهای اول ورود به جبهه، دشمن را قادر به هر کاری میدانستم اما در اولین حملهای که انجام دادیم، موفق شدیم نیروهای دشمن را از کنار جادهی سوسنگرد تا حمیدیه به عقب برانیم و تلفاتی نیز بر آنها وارد کنیم که این امر باعث شد تصور غلطی که از دشمن داشتیم از بین برود.» او میگوید: «بالاترین فتح برای سپاه اسلام فتح زمین نبود، فتح اراده و تصمیم بود.»
📚 از کتاب حاج قاسم؛ جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی
📖 صفحه ۱۲۱
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید محراب آیت الله صدوقی و آیت الله مشکینی در جمع مسئولین و فرماندهان در قرارگاه کربلا
🎞 خواندن دعای توسل در سنگر فرماندهی قرارگاه مرکزی عملیات بیت المقدس - دهم اردیبهشت 61
با آغاز حمله و پس از اعلام رمز عملیات، آیت الله صدوقی و آیت الله مشکینی هر یک به طور جداگانه، پیام هایی را به وسیله بی سیم خطاب به رزمندگان اسلام شرکت کننده در عملیات قرائت کردند.
در طی عملیات بیت المقدس، 5038 کیلومتر مربع از اراضی اشغال شده از جمله شهرهای خرمشهر و هویزه و نیز پادگان حمید و جاده اهواز – خرمشهر آزاد شدند. علاوه بر این شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از تیررس توپخانه دشمن خارج گردیدند. هم چنین 180 کیلومتر از خط مرزی تامین شد.
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
🎥 شهید محراب آیت الله صدوقی و آیت الله مشکینی در جمع مسئولین و فرماندهان در قرارگاه کربلا 🎞 خواندن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 اعلام رمز عملیات بیت المقدس توسط شهید صیاد شیرازی (فرمانده نیروی زمینی ارتش) و محسن رضایی (فرمانده کل سپاه)
دهم اردیبهشت 61
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
🎥 شهید محراب آیت الله صدوقی و آیت الله مشکینی در جمع مسئولین و فرماندهان در قرارگاه کربلا 🎞 خواندن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ارتباط بی سیم شهید محراب آیت الله صدوقی با رزمندگان از قرارگاه کربلا
🌴 عملیات بیت المقدس - آزادسازی خرمشهر
دهم اردیبهشت 1361
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
مگر شما
جز برای خدا هم
کار میکردید !؟
دوران جنگ تحمیلی
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
💠 خاطره ای از شهید سعید زندی
▫️مربی عقیدتی لشکر بودم. دوره معاد را گذرانده بودم و ده ها کتاب در این زمینه خوانده بودم.
شبها برای رزمنده ها در این موضوع صحبت میکردم.
یک شب وقتی صحبتم تمام شد، سعید زندی در خلوت به من گفت: این مطالبی که از برزخ بیان کردی، درست بود اما کامل نبود!
بعد بسیار دقیق و با جزئیات، مسائل مربوط به بهشت و جهنم برزخ را بیان کرد
او ریزترین مسائل بهشت و جهنم برزخی را به طور دقیق برایم توضیح داد!
به او گفتم: سعید، توضیحات تو خیلی کامله. اینها رو تو کدام کتاب خوندی؟
جوابی نداد. اصرار کردم اما بی فایده بود.
تا اینکه گفت: من کتابی در این زمینه نخوانده ام. تمامی مواردی که برای شما بیان کردم را خودم مشاهده کردم
او تا سحر در مورد آنچه دیده بود برایم توضیح می داد و اصلا گذر زمان را حس نمی کردم
راوی:سردار حاج رضا یزدی
📙برگرفته از کتاب باباسعید
ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
پ.ن: هنوز چهره نورانی و خندان و نگاه زیبای شهید زندی را، زمانیکه در منطقه در یک گروهان بودیم، در ذهنم نقش بسته🌷
ا💕🖤💕
خواهم ز سوز دل به سوگ جان نشینم
در بستر تب با غم جانان نشینم
اندوه را با غمگنان در دل نشانم
افسوس را با غمگنان بر خوان نشینم
پیمانه در کف گیرم از خونابه دل
با یاد سرمستان هم پیمان نشینم
رفتند یاران چابک سواران
دشمن شکاران آن حق گزاران
شد کاروان عشق و بر جا مانده ام من
رفتند همراهان و تنها مانده ام من
ادمین 😭💦
ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
💠 خاطره ای از شهید سعید زندی ▫️مربی عقیدتی لشکر بودم. دوره معاد را گذرانده بودم و ده ها کتاب در این
عارف دلباخته، سالک الی الله، شهید والامقام سعید زندی، مسئول گروهان، گردان عمار، لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
دوران دفاع مقدس
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
عارف دلباخته، سالک الی الله، شهید والامقام سعید زندی، مسئول گروهان، گردان عمار، لشکر ۲۷ محمد رسول ا
▫️حاج آقا پروازی، در بخشی از خاطرات رزمندگان لشکر حضرت رسول (ص) در دوران دفاع مقدس چنین می گوید:
یکی از رزمندگان لشکر، بیشتر شبها سوالی را می نوشت و زیر سجاده من می گذاشت.‼️
✳️ من نمی دانستم که او کیست. اما سوالات عجیبی میپرسید. برای جواب برخی از آنها مجبور به تماس با قم بودم.
✅ تا اینکه شب عملیات بدر، در پایان سوالش نوشته بود: دیشب در حرم امام رضاع شما را دعا کردم.
نامه را که دیدم به فکر فرو رفتم. چون عملیات نزدیک بود هیچ نیرویی به مرخصی نرفته. در ثانی اگر دیشب هم مشهد باشد نمیتواند اینقدر سریع برگردد.‼️
آن شب در فکر این رزمنده بودم. به چادرهای گردان عمار رفتم. چهره و رفتار یک رزمنده حالت خاصی داشت.
کنارش نشستم و گفتم: شما دیشب مشهد نبودی؟
رنگ از چهره اش پرید. خوشحال شدم که پیدایش کردم.
یکباره مسئول گردان فریاد زد و نیروها را برای اعزام به عملیات جمع کرد♦️
بعد از عملیات به سراغ همان چادر رفتم. سراغش را گرفتم. گفتند: شهید شد. او کسی نبود جز پاسدار دلباخته و عارف، سالک الی الله، شهید والامقام سعید زندی، مسئول گروهان، گردان عمار، لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
او پس از سه بار مجروحیت، در اسفندماه سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر و در شرق دجله آسمانی شد🕊🕊🕊
مزار او در بهشت زهرای تهران: قطعه ۲۷ - ردیف ۱۰۹ - شماره ۱
سه ماه بعد از شهادتش، تنها فرزند او متولد می شود.
از شهید زندی خاطرات و کرامات عجیبی نقل می شود.
او تحت تاثیر شهید دیگری به نام مجید حشمتی به این درجات رسید!
مجید نیز یکی از قله های گمنام در عارفان دفاع مقدس ماست.
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
**حجت الاسلام پروازی، روحانی برجسته و محبوب بچه های لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) در دوران جنگ
📗 برگرفته از کتاب سوی دیار عاشقان. اثر گروه شهید ابراهیم هادی
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
▫️حاج آقا پروازی، در بخشی از خاطرات رزمندگان لشکر حضرت رسول (ص) در دوران دفاع مقدس چنین می گوید: یک
بسیجی عارف و دلسوخته، شهید حمیدرضا ملاحسنی
رزمنده دلاور گردان عمار لشکر ۲۷ محمد رسول اللهﷺ
.
🌷این شهید نیز همانند شهید سعید زندی تحت تاثیر و تربیت سردار شهید مجید حشمتی در گردان عمار بوده است.
🌴 دوران #دفاع_مقدس
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
بسیجی عارف و دلسوخته، شهید حمیدرضا ملاحسنی رزمنده دلاور گردان عمار لشکر ۲۷ محمد رسول اللهﷺ . 🌷این
به یاد بسیجی عارف و دلسوخته
#شهید_حمیدرضا_ملاحسنی
رزمنده دلاورگردان عمار لشکر ۲۷ محمد رسول اللهﷺ
.
شهادت= ۱۸ سالگی
آبان ۶۲/ پنجوین
#عملیات_والفجر_۴
بازگشت پیکر مطهر= ۲۷ سال بعد
مزار= تهران، بوستان نهج البلاغه
بخشی از #وصیتنامه_شهید :
« شهادت، راحت ترین و آسان ترین و بهترین راه برای رسیدن به خداوند می باشد
شهادت، بالاترین درجه کمال انسان است...
ای افرادیکه وصیتنامه این حقیر را می شنوند
زندگی این دنیا را خانه اصلی خود مپندارید
که زندگی در رفتن است و نه به قصد رسیدن
ما برای خوشی به این دنیا نیامده ایم
ما برای امتحان و آزمایش به این دنیا آمده ایم
اینقدر به فکر دنیای فانی نباشید
که چشم بر هم زنید، پیر شده اید
و پایتان لب گور است
و آن وقت دیگر خیلی دیر شده است
وما الحیاة الدنیا إلامتاع الغرور
و جز این نیست که دنیا مایه فریب و غرور است
ای حزب اللّهی ها!
۱۶ کلید بهشت (شرط خودسازی)
که فرموده امام عزیز است
خوب عمل کنید
قرآن را زیاد بخوانید
در روز قیامت قرآن درد ما را دوا می کند
پشیمانی به درد ما نمی خورد
و گفته قرآن را تا حد امکان عمل کنید
و به دیگران بیاموزید
آیة الکرسی را زیاد بخوانید
شب ها با وضو بخوابید
هر شب در موقع خواب
که مرگ کوتاه مدت است
سوره واقعه را بخوانید
ذکر خدا را فراموش نکنید
دعاها را زیاد بخوانید
ما غیر از دعا و نیایش چیز دیگری نداریم
.
مسائل نفسانی را که جهاد اکبر است
مواظب باشید که سرکش نباشد
برای خدا کار بکنید
اختلافات داخلی را کم کنید
مسائل اخلاقی را حتما مراعات کنید
در نماز جماعت و نماز جمعه حتما شرکت کنید
مساجد را خالی نکنید
.
در هر سنگری که هستید
آن را محکم حفاظت کنید
مبادا میدان را خالی کنید
تا کسانی که دشمن اسلام هستند
بر همه مسلمین تسلط پیدا کنند
سطح آگاهی بچه های مسلمان را بالا ببرید
و ریشه های عقیدتی آنها را محکم کنید
تا از اسلام منحرف نشوند
.
اگر شهادت نصیب من شد
که به آرزوی دیرینه خویش رسیده ام
و راه حسین{ع} که راه مبارزه و خون بود، تداوم داده ام
من این راه را با میل و علاقه قلبی خویش انتخاب کردم
و با آغوش باز به استقبال لقاءاللّه می شتابم
و ان شاءاللّه به هدفم می رسم
.
خدایا کمکم کن
تا این جسم ناتوان خویش را
در راه تو نثارش کنم
.
با سلام و درود به امام زمان{عج}
و نائب بر حقش امام خمینی
و روحانیت مبارز در سنگرهای مختلف
.
مرگ بر آمریکا، شوروی، فرانسه، انگلیس، اسرائیل
و تمامی دولت های ظالم روی کره زمین
والسلام علیکم ورحمة اللّه وبرکاته
خداحافظ
۶۲/۲/۲۹-حمیدرضا ملاحسنی »
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
پ.ن:👇👇👇
📌 *شهیدی که تماشاچی در تشییعاش را شفاعت میکند*
🔹 ۲۷ سال از شهادت و مفقودی حمیدرضا گذشته بود. خواهرش دیگر طاقت دوری نداشت؛ رفت کنار مزار شهید پلارک، همرزم برادرش، او را به حضرت زهرا (س) قسم داد که خبری از برادرش حمیدرضا به او بدهد.
◇ گفت: «به حمید بگو به خواب خواهرت بیا و خبری از خودت بده!»
◇ خواهرش با گریه تعریف میکرد: فردای آن روز خواب دیدم جمعیت زیادی در بلوار سردار جنگل در منطقه پونک تهران در حرکت هستند.
◇ صدای حمیدرضا را شنیدم؛ گفت: خواهر اینها همه برای تشییع پیکر من آمدهاند و به اذن خدا همهی آنها را شفاعت خواهم کرد.
◇ بعد اشاره به عابری کرد که در کنار جمعیت بود اما توجهی به آنها و شهدا نداشت، گفت: حتی او را هم شفاعت خواهم کرد...
◇ از خواب که بلند شدم فهمیدم در بوستان نهجالبلاغه تهران شهید گمنام تشییع و تدفین کردهاند.
◇ بعدها با پیگیری خانوادهی شهید و آزمایشات DNA هویت این شهید اثبات شد.
◇ اگر به بوستان نهجالبلاغه تهران رفتید، در کنار مزار شهیدِ وسط یادمانِ شهدای گمنام که متعلق به *شهید حمیدرضا ملاحسنی* است.
#شهید_حمیدرضا_ملاحسنی
#شفاعت_شهید
#التماس_شهادت 🤲🤲
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
#وقتی_به_کمین_دشمن_رسیدیم...!
🌷خدا، شهید مهدی خندان را رحمت کند. مرحله دوم عملیات والفجر چهار به عهده نیروهای تهران بود. ستون بچهها برای عملیات حرکت کرد که شهید خندان سر ستون بود. وقتی به کمین دشمن رسیدیم، همه عزا گرفته بودندکه چطور باید از این کمین رد شوند. فاصله ما تا نیروهای دشمن شش کیلومتر بود. «خدایا چه کنیم؟» تنها جمله ای بود که از دهان همه شنیده میشد.
🌷شهید خندان با یک اطمینان خاصی که فقط از دل او میتوانست بلند شود، گفت: «مگر آیه وجعلنا.... یادتان رفته، همه بخوانید. قول میدهم کسی شما را نبیند.» بعد از این درخواست سه کیلومتر ستون ما از زیر لوله دوشکا رد شد و کسانی که پشت دوشکا نشسته بودند ما را ندیدند. افراد این ستون از ۱ شب تا ۴ صبح این راه را طی کردند، بدون اینکه کوچکترین اتفاقی رخ دهد. همه اینها حاکی از اعتقاداتی است که در جنگ ما نیروهایمان به همراه داشتند.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید مهدی خندان ( تولد: روز عاشورای حسینی، شهادت: روز اربعین حسینی)
راوی: **حجت الاسلام پروازی، روحانی برجسته و محبوب بچه های لشکر ۲۷ در دوران جنگ
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
https://t.me/Defa_Moqaddas
دفاع مقدس
#وقتی_به_کمین_دشمن_رسیدیم...! 🌷خدا، شهید مهدی خندان را رحمت کند. مرحله دوم عملیات والفجر چهار به عه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی که بچه ها سینه کش خوابیده بودند و مهدی بلند شد و شروع کرد به رجز خواندن:
🇮🇷"منم "مهدی خندان" ، پسر امام قلی خان، معاون تیپ عمار آن ها که میخواهند با مهدی خندان بیایند به پیش"
(نقل از حاج آقا پروازی، روحانی گردان در عملیات)
یکی از حماسی ترین صحنه های نبرد دشوار و سنگین عملیات والفجر ۴ لحظه با شکوه به شهادت رسیدن شهید مهدی خندان فرمانده تیپ یکم عمار لشکر ۲۷ بر بلندای ارتفاعات کانی مانگا می باشد که بخش هایی از این شور آفرینی توسط شاهدان عینی حجت الاسلام پروازی و آقای منصور نامور بازروایی شده است که تقدیم حضورتان می گردد.
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
وقتی که بچه ها سینه کش خوابیده بودند و مهدی بلند شد و شروع کرد به رجز خواندن: 🇮🇷"منم "مهدی خندان"
"حاجی تو هم که اینجایی!!"
حاج آقا پروازیان از فرجام آن شب عاشورایی می گوید:
رفتم نزدیک مهدی دیدم همه بچه ها زیر آتش بی امان دشمن دراز کشیده اند،اما مهدی از شدت خستگی نشسته روی زمین و دراز نکشیده، تا مرا دید گفت:
"حاجی تو هم که اینجایی!"
گفتم :بله چرا تو باشی مانباشیم..
یک مقدار که نشست و نفسش تازه شد در جا بلند شد و با تمام قامت ایستاد، آتش هم سنگین بود من از جا نیم خیز شدم دستش را گرفتم و فریاد زدم: مرد به تو می گویم دراز بکش تا آتش سبک شود!
مهدی ابتدا دراز کشید ولی لحظه ای بعد به سرعت بلند شد و ایستاد
گفتم چرا دوباره بلند شدی؟
گفت:" حاجی من تا امروزدر مقابل تیر و تانک و توپ دشمن سر خم نکرده بودم این یک دقیقه هم که اینجا دراز کشیدم برای این بود که شما گفتید دراز بکش،
و گرنه من آدمی نبودم که زیر آتش این نامردهادراز بکشم"
مهدی بلافاصله بلند شدو رفت جلو، ۶_۵
دقیقه ای گذشت، من یک لحظه اورا ندیدم تا اینکه خودم را کشیدم توی خط الراس جغرافیایی، نگاه کردم به مهدی که حالا رسیده بود به سیم خار دار عراقیها، رفته بود وسط سیم های خاردار حلقوی که پر از مین بود، بدون هیچ سیم چین یا وسیله ای و بدون همراه داشتن تخریب چی (آخر تخریبچی ها یکی شهید شده بود و یکی مجروح )مشغول باز کردن معبر برای بچه ها شد.
من دیدم که مهدی دست هایش را انداخت توی کلاف سیم خاردار و فار داد و سیم خار دار را باز کرداما سیم خاردار از یکطرف دستش داخل و از طرف دیگر بیرون زده بودند از دست هایش شر شر خون می چکید توی همین وضعیت سرش را کرد داخل سیم خاردارها و رفت نشست وسط سیم ها و یکی یکی مین ها را برداشت و چید کنار سریع معبر را باز کرد و بعددست های خون آلودش را دوباره انداخت آنطرف سیم خاردارها و شانه هایش گیر کرد به سیم و تیغه های تیز سیم خاردار پیراهن و زیرپوش و پوست تنش را پاره کرد...
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
"حاجی تو هم که اینجایی!!" حاج آقا پروازیان از فرجام آن شب عاشورایی می گوید: رفتم نزدیک مهدی دیدم
"ان تنصر الله ینصرکم و یثبّت اقدامکم"
برادر بزرگوار حاج منصور نامور
پیک همراه شهید خندان در عملیات والفجر ۴:
در حالی که از شدت آتش دشمن کل نیروها به زمین چسبیده بودند، آقا مهدی از جایش بلند شد و به من گفت: منصور؛ تو هم بیا. همان جا مکثی کرد و بعد آیه "ان تنصر الله ینصرکم و یثبّت اقدامکم" را زیر لب زمزمه کرد.
آقا مهدی دوید سمت بالای تپه من هم پشت سرش دویدم تا رسیدیم به جایی که دو کلاف بزرگ سیم خاردار متصل به هم ،راه را بسته بود. آن جا، رو کرد به من و گفت:
"ببینم منصور؛ چیزی همراهت داری که بشود این سیم خاردارها را برید یا نه؟"
گفتم :من فقط اسلحه کلاش همراه خود دارم.
گفت: "حالا باید از این جا رد بشویم؟ دیگر منتظر پاسخ من نشد و ادامه داد:ببین! من این سیم خاردارها را باز میکنم. پاهایم را رویشان می گذارم، وقتی من پاهایم را برداشتم تو پاهایت را بگذار جای پای من. این طوری می توانیم از این سیم خاردارها رد بشویم."
حدود سه متر راه را بایستی این طوری طی می کردیم.
آقا مهدی قدم اول و دوم و سوم و چهارم را گذاشت و رفت جلو، من تازه دو قدم اولم را برداشته بودم که تیر بار دوشکای دشمن شروع کرد به شلیک درو، و من هم از ترس افتادم زمین. من سمت چپ آقا مهدی بودم و آن تیربارچی عراقی از همان طرف شلیک می کرد.
یکی از تیرها دوشکای دشمن خورد به آقا مهدی و او افتاد روی سیم خاردارها حلقوی. آقا مهدی هنوز نا امید نشده بود و با دست هایش داشت سیم خاردارها را جابجا می کرد. تیرهای بعدی هم آمدند و به سر تا پای مهدی او بوسه زدند و آقا مهدی افتاد روی سیم خاردارها. چند بار صدایش کردم، دیدم جوابی نمی دهد، همان طور رگبار تیر بود که می آمد ولی نمی دانم چرا هیچ کدامشان به من نمیخورد ،خواستم آقا مهدی را حرکت بدهم دیدم نمی شود.
نوار مصاحبه با برادر منصور نامور پیک همراه شهید مهدی خندان در عملیات والفجر ۴
(نقل از کانال "موقعیت شهید کسائیان(گردان میثم)"
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊