گامی به تولا زده بودم ای کاش
جامی ز می «لا» زده بودم ای کاش
آن شب که قراولان طوفان رفتند
چون موج به دریا زده بودم ای کاش
#سید_حسن_حسینی
🌷 شهید علی اکبر محمد حسینی
فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (ع)
لشگر41 ثارالله (ع) کرمان
🕊 شهادت: عملیات طریق القدس (فتح بستان) - پل سابله
▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️
مدّتها از عملیات سومار گذشته بود. یکروز نزد من آمد و گفت: «چند روز مرخّصی میخوام. باید برم کرمان.»
گفتم: «تو مدّت زیادی اونجا موندی؛ حتماً خسته شدی. من هم حرفی ندارم؛ میتونی بری.»
گفت: «موضوع خستگی نیست. کارهای دیگهای دارم.»
مرخّصی گرفت و رفت. چند روز بعد برگشت.
با خوشحالی گفتم: « چه زود برگشتی؟! کارهات تموم شد؟»
گفت: « حاج آقا! من دفعهی قبل از طرف سپاه اعزام شده بودم وا حساس میکردم بر حسب وظیفه اومدم اینجا؛ این برام عذابآور بود. لذا به کرمان رفتم و با سپاه تسویه حساب کردم و حالا آزادِ آزاد هستم و به میل و اختیار خودم اومدم.»
سکوت کرد و سپس ادامه داد: «میخوام حضورم در جبهه برای خدا باشه، نه به خاطر انجام وظیفه.»
نقل از کتاب📚 حماسه سابله
دفاع مقدس
🌷 شهید علی اکبر محمد حسینی فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (ع) لشگر41 ثارالله (ع) کرمان 🕊 شهادت: عملیا
شهید علی اکبر محمد حسینی
از یاران حاج قاسم سلیمانی در لشگر41 ثارالله (ع) کرمان
فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (ع)
در ۲۲مهرماه سال 1337شمسی در خانه ای کوچک ومحقر و گلی واقع در چهارراه طالقانی فعلی در کرمان به دنیا آمد. پدرش برای گذران زندگی خانواده بزرگ ده نفری خود شبانه روز کار می کرد با وجود این نمی توانست هزینه مخارج فرزندانش را تامین کند، علی اکبر در محرومیت وفقر و تنگدستی و با درد این طبقه از مردم کشورش بزرگ و آشنا شد. دوران ابتدایی را در دبستان امیرکبیر کرمان به پایان رساند . سپس به دلیل از کارافتادگی پدر ترک تحصیل کرد و راهی بازار کار شد تا در تامین مخارج خانواده نقشی داشته باشد. علی اکبر با شرکت در جلسات مذهبی و نماز جماعت بر اطلاعات دینی و مذهبی اش افزود و با مطالعه کتاب و حضور در مجالس سخنرانی، دانش سیاسی اش را افزایش داد بطوریکه در۱۷ سالگی درک عمیقی از جریانات سیاسی اجتماعی به دست آورد.. پنج سال بعد از ترک تحصیل با ثبت نام در مدرسه راهنمایی شبانه صفاری کرمان دوره تحصیل راهنمایی را آغاز کرد و در مدرسه راهنمایی شبانه مهر تحصیلات راهنمایی را به پایان رساند. سال ۱۳۵۵ تحول عظیمی در افکار علی اکبر به وقوع پیوست وی که با گوش سپردن به نوارهای ضبط شده سخنان و مطالعه اعلامیه های امام با آن بزرگوار آشنا شد و با تکثیر نوارها و اعلامیه ها و پخش و توزیع آنها تحت تعقیب ساواک قرار گرفت. با علنی شدن مبارزات مردم ایران علیه رژیم شاهنشاهی علی اکبر از عناصر اصلی سازمان مبارزات و اعتصابات در کرمان بود . در حوادث ۲۴ مهر مسجد جامع کرمان و ۲۴ آذر مسجد امام (ره) حضور فعال داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی وارد کمیته شد و کمی بعد به سپاه پاسداران پیوست. در آخرین روزهای سال ۱۳۵۸ همراه با عده ای دیگر عازم کامیاران شد و بعد از یک دوره نبرد با ضد انقلاب از همانجا به سومار رفت و در عملیات ظهر روز عاشورای سال ۱۳۵۹ (۲۷/۸/۵۹) شرکت کرد. پس از آن به جبهه های جنوب عزیمت نمود، و در آنجا فرماندهی نیروهای کرمانی را به عهده گرفت. در عملیات های ثامن الائمه (ع) و طریق القدس، فرماندهی گردان حضرت ابوالفضل (ع) را به عهده داشت و سرانجام در تاریخ ۱۲/۹/۶۰ در چهارمین روز عملیات پیروزمند طریق القدس (فتح بستان) از ناحیه پا مجروح شد ولی در حالیکه می توانست جان خودش را نجات دهد برای حفظ روحیه نیروهای تحت امرش در منطقه نبرد ماند و سرانجام زیر پل سابله مظلومانه به شهادت رسید.
مزار: گلزار شهدای کرمان
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷
بخشی از وصیتنامه شهید علی اکبر محمد حسینی:
« شکر می کنم خدای بزرگ را که به من شعوری عنایت کرده که راه حق را تشخیص بدهم
خدای را شکر که به من قدرتی داده است که در این راه گام بزرگی بردارم
و خدا را شکر می کنم که یک قدرت بزرگ و پر شکوهی را به رهبر کبیر انقلاب داده است
سلام و درود فراوان بر تمام کسانی که تقوی را پیشه کرده اند و فقط برای خدا قدم بر می دارند
سلام بر همیشه پویندگان راه حق و حقیقت و قیام گران، کسانی که در روزها مانند شیر خروشانند و شب ها عابدانی بیدار
از پدر و مادر خود خواهش می کنم که وقتی من شهید شدم برای من گریه نکنند
باید خوشحال باشند و شربت و شیرینی بدهند
من از خداوند تبارک و تعالی طلب می کنم که گناهان مرا ببخشد
هر چند می دانم که گناهان من زیاد است ولی خداوند آنها را می بخشد
پدر و مادر و خواهر و برادر
هر قطره اشک شما مانند یک سوزن است که بر کف پای من فرو می رود
والسلام
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
درود بر خمینی »
.
.
هدیه به ارواح مطهر شهدای عملیات طریق القدس
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و َعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
شهید علی اکبر محمد حسینی از یاران حاج قاسم سلیمانی در لشگر41 ثارالله (ع) کرمان فرمانده گردان حضرت ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید علی اکبر محمدحسینی
فرمانده گردان لشگر حاج قاسم (ل 41)
دفاع مقدس
شهید علی اکبر محمدحسینی فرمانده گردان لشگر حاج قاسم (ل 41)
🔵 خاطراتی از شهید علی اکبر محمد حسینی 👇👇
عملیات طریق القدس نزدیک بود و فرماند هان با جدیت نیروها را آموزش می دادند . فرمانده ما شخص خشن ، بی گذشت و غیرقابل انعطافی به نظر می رسید خیلی سخت گیری می کرد .
روز اول را به سختی پشت سر گذاشتیم ، بعد از نماز مغرب لباسها یمان را که گل آلود و کثیف شده بود بیرون چادر انداختیم و به محض ورود به چادر هر یک گوشه ای روی پتو افتادیم .
یکی از برادران گفت : « این دیگر چه آدم سخت گیری است ؟! به گمانم رحم و مروت ندارد .»
دیگری گفت : « ما به جبهه نیامده ایم که این سخت گیری ها را تحمل کنیم .»
و یک نفر دیگر گفت : « به نظر می رسد اصلا خندیدن را تا حالا تجربه نکرده است .»
خلاصه هرکسی حرفی زد و نهایتا تصمیم گرفتیم با ایشان حرف بزنیم ، من به نمایندگی از طرف بچه ها ازچادر بیرون آمدم .
درتاریکی فرمانده راکه کنار تانکر آب نشسته بود دیدم به سویش رفتم .
کوهی از لباس های کثیف و گل آلود مقابلش بود و به سرعت و با مهارت لباس می شست .
با تعجب به محلی که لباس های مان را روی هم ریخته بودیم چشم انداختم ، لباس ها سرجایشان نبود .
فرمانده لباسهای ما را می شست . متحیر و سرگردان پشت سرش ایستادم و چند لحظه بعد بدون آنکه حرفی بزنم به چادر برگشتم بچه ها پرسیدند :
« چی شد ؟! حرف زدی ؟ تغییر روش می دهد ؟ »
اشک به چشمهایم آمد وگفتم : « خودتان بیایید از نزدیک ببینید .»
همه از چادر بیرون آمدیم فرمانده هنوز کنار تانکر نشسته بود و لباس می شست .
بچه ها با دیدن آن صحنه بطرفش دویدند او را چون نگین در میان گرفتند سرو صورتش را غرق بوسه کردند ، فرمانده با صدای بلند می خندید و پشت سرهم سوال می کرد :
« چی شده ؟! چه اتفاقی افتاده ؟ »
آن شب شاهد صحنه هایی بودیم که نمی توانم آن را توصیف کنم فرمانده سخت گیر و خشن ما ، علی اکبر محمد حسینی بعد از پایان آموزش به فرد دیگری تبدیل می شد .
ا▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️
« تو نمی توانی بجنگی » :
من عضو یک گروه 11 نفری بودم ، وقتی به خط دهلاویه رسیدیم درسنگرهای برادران ارتش مستقر شدیم یک روز اکبر احضارم کرد و گفت :
« بروید برای خودتان یک سنگر درست کنید .»
تعدادی بیل وکلنگ تحویل گرفتیم و کار را شروع کردیم ، تقریبا یک هفته زحمت کشیدیم و نتیجه زحماتمان بصورت یک سنگر بزرگ و محکم و مقاوم در آمد .
با خوشحالی از اکبر خواستیم تا بیاید وسنگر را ببیند، آمد و نگاهی کرد وگفت : « سنگر خوبی است .آن را تحویل برادران ارتشی بدهید .»
با تعجب نگاهش کردم ، چطور ممکن بود سنگری را که برای آن یک هفته زحمت کشیده بودیم تحویل بدهیم ، ناراحت و دلخور گفتم : « یعنی چه ؟! ما یک هفته شبانه روز کار کرده ایم ، در این مدت اینقدر بیل وکلنگ زدیم که دستهایمان آبله زده است .»
آبله های دستم را نشانش دادم و دوباره سخنرانیم را شروع کردم ، بدون آنکه حرفی بزند به سخنانم گوش داد وقتی حرفهایم تمام شد گفت :
« برو تسویه حساب کن و برگرد کرمان »
دوباره ناراحت شدم و پرسیدم : « چرا تسویه حساب کنم ؟!»
گفت : « کسی که نمی تواند از یک سنگر بگذرد چطور می تواند از جانش بگذرد و بجنگد . تو به درد جنگیدن نمی خوری ، روحیه دیگران را خراب می کنی .»
با من که برادرش بودم اینگونه رفتار کرد .سنگر را تحویل برادران ارتشی دادم .
ا🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹
« حماسه سابله »
پاتک دشمن ساعت 4 بعدازظهر شروع شد ، عراقی ها قصد داشتند با عبور از پل سابله ، نیروهای خودی را دور بزنند و با محاصره حدود شش هزار نفرپرسنل سپاه و بسیج و ارتش سوسنگرد و بستان را تسخیر کنند.
اکبر که اوضاع را خطرناک دید بچه ها ی باقی مانده را جمع کرد ، اما بچه ها بعد از چهارشبانه روز جنگ ، دیگر رمقی در بچه ها نمانده بود.
تانک ها آرایش گرفتند تعداد ما به هفتاد نفر نمی رسید ، عده ای قصد عقب نشینی داشتند . اکبر التماس کرد ، قسم داد ، اشک ریخت ، فریاد زد ، تهدید کرد و عاقبت درگیری شروع شد کماندوهای عراقی در پناه تانک ها جلو می آمدند ، اکبر آرپی جی را به سوی اولین تانک نشانه رفت ، موشک که رها شد تانک در شعله های آتش فرو رفت ، تانک دوم را هم زد ، حرکت ستون تانک های دشمن به هم ریخت .
تعداد عراقی ها زیاد بود ، تانک ها هم زیاد بودند ، جانانه مقاومت کردیم از هر طرف صدای اکبر می آمد،
با بانک تکبیر بچه ها را تهییج و ترغیب می کرد تا وقتیکه صدایش را که می شنیدیم روحیه داشتیم .غروب روز ۱۲ آذر 1360 صدایش قطع شد.
دفاع مقدس
🔵 خاطراتی از شهید علی اکبر محمد حسینی 👇👇 عملیات طریق القدس نزدیک بود و فرماند هان با جدیت نیروها را
شهید علی اکبر محمدحسینی
یار حاج قاسم در لشگر 41
مزار: گلزار شهدای کرمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت اشکبار حاج قاسم سلیمانی
از فراق یارانش ....💦
❤️ سرداران شهید لشگر ثارالله (ع)
#شهید_حاجقاسم_میرحسینی
#شهید_حاجیونس_زنگیآبادی
#شهید_حاجعلی_محمدیپور
#شهید_ذبیحالله_دریجانی
#شهید_حاجعلی_عابدینی
#شهید_حسین_تاجیک
رفیقان رفتهاند نوبت به نوبت
خوش آن روزی که نوبت بَر من آید...
۴ فروردین سال ۱۳۶۱
پیکر قهرمان "شهید احمد هادی"
در مقابل همرزمانش،
چهار دوستی که در عملیاتهای بعد به شهادت رسیدند:
از راست: شهید محمدعلی موحدی،
شهید صالحی،
شهید ناصر شفیعی
و شهید علی ماندگاران
#وداع_یاران
#عملیات_فتح_المبین
#رزمندگان_لشکر۸_نجف
دورن #جنگ_تحمیلی
هیچ چیز گلوی تشنه مرا
سیراب نمی سازد
جز "شهادت"
#فروردین۱۳۶۷
#عملیات_بیتالمقدس۴
#اللهم_ارزقنا_شهادة_فیسبیلک
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
12.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید 👇
🌿 حال و هوای مردم در دهه شصت
📽 #فیلم | جمع آوری کمک های مردمی جهت ارسال به جبهه های نبرد حق علیه باطل
⏳ دوران جنگ تحمیلی
🔵 ببینید مردم زجرکشیده اون زمان چطور پای انقلابشون موندن
💕 . . . اونها در شرایط سخت و با زندگی کوپنی، از نون خودشون می زدن تا به جبهه های جنگ کمک کنن!
#دفاع_مقدس مردمی
#حضور_ملت_در_صحنه
-------------------------------------------
📡 کانال "دفاع مقدس"
(ایتا، روبیکا،تلگرام، واتساپ)
اینجا بیت شهداست☝️☝️
🌱 انتشار مطالب، صدقه جاریه است
8.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 نواهای ماندگار
🎤 حاج صادق آهنگران
فضای جبهه حق
شورشی افکنده بر جانم
دوران #دفاع_مقدس
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊