eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
10.2هزار ویدیو
840 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
📷بمناسبت روز خبرنگار 💢 کردستان - مریوان - دی ماه سال60 🌷شهیدامیرحلم‌زاده،خبرنگارنشریه ‌پیام‌انقلاب(ارگان‌سپاه‌پاسداران) درحال‌مصاحبه‌با‌حاج‌احمد متوسلیان برای‌تهیه گزارش ازعملیات‌محمدرسول‌ الله-ص
دفاع مقدس
شهید حلم زاده در حال مصاحبه با شهید همت
شهید حلم زاده در حال مصاحبه با شهید همت - منطقه غرب
💠 بخشی از کتاب «احمد متوسلیان هستم» شامل سخنرانی ها و مصاحبه راوی دفتر سیاسی سپاه با حاج احمد متوسلیان، فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) @DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
💠 بخشی از کتاب «احمد متوسلیان هستم» شامل سخنرانی ها و مصاحبه راوی دفتر سیاسی سپاه با حاج احمد مت
📄 بخشی از متن کناب: 👇 ▫️سئوال: راجع به شهادت برادر قجه ای توضیح بفرمایید. ▪️احمد متوسلیان: برادر قجه ای در اوایل ورود ما به مریوان به آن جا آمد و در تمام عملیات هایی که در مریوان انجام شد، نقش مؤثر داشت. عامل باز شدن جبهه ای علیه عراق در منطقه مریوان و همینطور عامل پاک سازی قسمت های زیادی از مریوان ایشان بود. همه جا شجاعت، ایمان، بردباری، فکر و اندیشه خوب و حسن خلق او، زبانزد برادرها بود. وقتی به جنوب آمدیم، در عملیات فتح المبین مسئولیت همین گردان را به عهده داشت و موفق شد که ارتفاعات سوق الجیشی «علی گره زد» را به تصرف دربیاورد و تلفات سنگینی را به دشمن وارد کند. در این عملیات هم تا آخرین نفر در مقابل پاتک های عراق ایستادگی کرد و حماسه ها آفرید. باعث افسوس است که تعدادی از افراد «انجمن حجتیه» که داخل سپاه زرین شهر نفوذ کردند و عوامل نفوذی دیگری که در فرمانداری و شهر وجود دارند، باعث سرخوردگی و دلسردی ایشان شده بودند و او همیشه با این ایادی انجمن حجتیه که در سپاه بودند، درگیری شدید داشت و آنها هنوز هم در سپاه هستند! 🎤 مصاحبه با فرمانده تیپ محمدرسول الله(ص) پس از عملیات بیت المقدس(آزادسازی خرمشهر)-خرداد1361 @DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
📷بمناسبت روز خبرنگار 💢 کردستان - مریوان - دی ماه سال60 🌷شهیدامیرحلم‌زاده،خبرنگارنشریه ‌پیام‌انقلا
🎤 خبرنگار و راوی دفتر سیاسی سپاه، امیر حلم زاده متولد تهران ۱۳۳۹/۰۵/۲۶ تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. سال۱۳۵۸ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. هفدهم آبان ۱۳۶۲، با سمت خبرنگار در مریوان بر اثر بمباران هوایی توسط نیروهای عراقی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. @DefaeMoqaddas
⏳ 16 مرداد 🎤 روز خبرنگار 📷 خبرنگار جنگ در حال مصاحبه با یک رزمنده 🌴 دوران @DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
#روز_خبرنگار_مبارک #خبرنگار_تخریبچی #شهید_علی_اکبر_طحانی تخریبچی لشگر10
💠 خاطره ای از اون اهل شهریار بود و معلم آموزش و پرورش. متاهل هم بود. دوتا فرزند داشت روزنانه هم بود همیشه یه ساک کوچولو دنبالش بود که توش یه دفترچه چهل برگ کاهی و یک عدد دوربین 135 میلمتری بود که روش برچسب موسسه کیهان خورده بود. عکس هم که میگرفت سیاه سفید بود هرکجا میرفتیم آخر روز مینشست و خاطراتش رو مینوشت. مثل خیلی تند و خرچنگ قورباغه مینوشت که حتی بعد از نوشتن، خط خودش رو به سختی میخوند. سال 67 داشت تحویل میشد و ما داشتیم ازمنطقه وارد عراق میشدیم که کنار آبشاری ساکش رو باز کرد و دفترچه کاهیش رو درآورد و شروع کرد تند تند نوشتن. "الان وارد بیاره عراق شدیم و کنار آبشاری توقف کردیم تا هم ناهار بخوریم و هم دعای سال تحویل رو بخونیم". گفتم برادر بگذار غروب مینوسی. گفت معلوم نیست تا غروب باشیم.. آخه توی مسیر که میومدیم وارد خاک عراق بشیم یه چوپان با گوسفنداش وارد کنار جاده شده بودن و گوسفندان روی مین های رفته بودند وتکه های بدنشون در اطراف جاده پراکنده بود . منظره عجیبی بود و عجیب به هم ریخت. چند روز به مونده بود که دیدم اخم هاش توهمه.. گفتم برادر چی شده. مگه کشتی هات غرق شده. با عصبانیت گفت : دوربینم توی ساک نیست. گفتم شاید اشتباهی جابجا شده. گفت: برای بیت المال بود از این عصبانیم که در نگهداریش سهل انگاری کردم. گفتم انشاءالله پیدا میشه. مواظب دفترچه ات باش. روز 11فروردین 67 یه تعداد برای مین گذاری مقابل دشمن وارد شدند. و ایشون هم همراهشون بود. اونجا هم دنبال خبر و گزارش بود و خیلی از مسائلی که برای ما عادی بود و از کنارش بی توجه رد میشدیم اون به دقت بررسی میکرد. دشمن از صبح علی الطلوع آتش سنگینی برای پس گرفتن مواضعش از ما میریخت و همه رو کلافه کرده بود به طوریکه جرات خارج شدن از سنگر رو نداشتیم. احتمال تلفات بالا بود و فرمانده هان تصمیم گرفتند بچه های تخریب عقب بیان ودر یک فرصت دیگه ماموریتشون رو انجام بدهند. تازه به مقر عقبه اومده بودند. وقت ظهر بود که هواپیماهای دشمن سر و کله شون پیدا شد. برای بمباران عقبه واحد ها و گردان ها اومده بودند که یه هم نصیب چادرهای لشگر10سیدالشهداء(ع) شد و و. شهید دوم خانواده طحانی پرکشید. بعد از شهادت علی اکبر نه دوربین پیدا شد و نه دفترچه ها چهل برگ که گزارش ها و خاطراتش رو نوشته بود هرکسی از اون دفترچه و دوربین خبر داره اطلاع بده ✍️✍️✍️ راوی: @DefaeMoqaddas
مــا عقب ماندگـان عصــر هـوس چیزی از عاشقانہ هایت نمیفهمیم اینجا هرچیزی بــے رنگ از یـــاد خـــدا بــاشـــد روشــــنفکـری اســــت ... 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
⏳ دوران 🌴 عید غدیر در جبهه ا▫️🔹▫️🔹▫️ 💐عيدالله الاكبر "غديرخم" روز نصب اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام بر پیروان واقعی حضرتش مبارک باد☘️🌼🌸 @DefaeMoqaddas
اصل و نسب و مذهـب ما را چو بخواهـید آغاز مسلمانی ما عید غدیر است . . . 🌸🌼☘️مولودی خوانی در جبهه @DefaeMoqaddas
در جبهه ها و عقد برادری محبت و مودتي كه بين بچه های جبهه حاكم بود، كار را به جايي مي رساند كه لحظه اي طاقت دوري از يكديگر را نداشتند و همه سعي شان اين بود كه حتي دم آخر هم ديده به ديده هم بدوزند و كنار هم باشند. به همين علت بود كه صيغه برادري خواندن رونق گرفته بود. بعضي براي تحكيم بيشتر اين روابط، مزيد بر برادر صيغه ايِ هم بودن و برخورداري از شفاعت و دعاي خير و گذشتن از حقوق برادري، بين خودشان، عهدنامه اي مي نوشتند كه در صحنه نبرد و تا شليك آخرين گلوله و چكيدن آخرين قطره خونشان بر خاك، پشتيبان هم باشند و در مواقع فشار دشمن و هجوم مشكلات، دوشادوش همديگر پايداري كنند و سرسختي نشان بدهند، در خط پدافندي تا آخر بمانند. اگر يكي مجروح شد ديگري او را به عقب ببرد و چنانچه به شهادت رسيد به پشت خط برساند؛ كه گاهي اين مسائل را در دفتر يادگاري يكديگر مي نوشتند و امضا عقد اخوت به معني اجتماعي و عمومي آن معمولاً در روز عيد غدير خم و به مناسبت تجديد بيعت حضرت رسول(ص) با مردم صورت مي گرفت. ممكن بود يك نفر در آنِ واحد با بيش از 20، 30 نفر عهد اخوت داشته باشد و بسا همه يا بعضي از آنها به شهادت رسيده باشند. در اين مراسم از فرماندهان لشكر و مسئولان نيز دعوت مي شد كه در مراسم حضور به هم رسانند. براي خواندن يا نوشتن صيغه عقد اخوت، بچه ها به دو صورت عمل مي كردند؛ بعضي دو تايي به گوشه اي خلوت مي رفتند و آرام به نحوي كه غير از خودشان فقط خدا مطلع باشد صيغه اخوت مي خواندند، عده اي ديگر هم براي محكم كاري از روحاني گردان خواهش مي كردند بين آنها صيغه جاري كند. برادران صيغه اي، محرم اسرار هم بودند. با هم شرط مي كردند كه خدا دست هر كدام را گرفت و پيش خود برد، بگويد كه برادري هم دارد؛ بگويد با هم هستيم و تنها نرود؛ يا در صورت شهادت، به اذن خدا از هم شفاعت كنند. مهم تر از همه آنكه، در خواندن صيغه برادري با هم قرار مي گذاشتند و حتي اين قرار را مكتوب مي كردند كه از همه حقوقي كه يك برادر نسبت به برادر خود دارد، صرف نظر كنند و آن را ببخشند؛ جز حق شفاعت را. @DefaeMoqaddas
کاش همچون شما باشیم دست بیعت‌مان با علی زمان از جنس حجةالوداعیان نباشد که غدیر را گذاشتند در همان برکه .. کاش! داعیۀ علوی بودن ما چون عمار، علوی بماند ، نه ننگ نامردی کوفی بگیرد .. @DefaeMoqaddas
😊خاطرات روحانی شوخ طبعی روز به گردان اومد. تو نمازخونه که چادری پشت پادگان کرخه بود نشست و هر بار چند نفر میومدن و صیغه برادری می خوندبراشون و میرفتن. شب بعد از نماز مغرب ایستاد و گفت: می گم اینجا چه خبره! از صبح نشستم هر کی دست یه نفر رو گرفته میاد پیشم می گه حاج آقا اینو برام صیغه کن 😢😂..... و شلیک😂😂😂 خنده بچه ها که تا دقایقی همانطور ادامه داشت. ‍ @DefaeMoqaddas
😊 شوخ طبعی رزمنده ها 🌷عید غدیر که می شد خیلی ها عزا می گرفتند. لابد می پرسید چرا...؟ به همین سادگی که چند تا از بچه ها با هم قرار می گذاشتند، به یکی بگویند؛ سید ...البته کار که به همین جا ختم نمی شد. 🌷ایستاده بودیم بیرون چادر، یک دفعه دیدیدم چند نفر دارند دنبال یکی از برادر ها می دوند. می گفتند: وایسا سید علی کاریت نداریم! و او مرتب قسم می خورد که من سید نیستم ولم کنید. تا بالاخره می گرفتندش و می پریدند به سر و کله اش و به بهانه بوسیدنش آش و لاشش می کردند. 🌷بعد هم هر چی داشت، از انگشتر، تسبیح، پول، مهر نماز تا چفیه و گاهی هم لباس، همه را می گرفتند و از تنش به بهانه متبرک بودن در می آوردند ... 🌷جالب اینجاست که به قدری جدی می گفتند؛ سید که خود طرف هم بعد که ولش می کردند، شک می کرد و می گفت: راستی راستی نکند ما هم سید هستیم و خودمان خبر نداریم، گاهی اوقات کسی هم پا پیش می گذاشت و ضمانتش را می کرد: قول می دهد وقتی آمد تو چادر، عیدی بچه ها یادش نرود؛ حتی اگر سکه ٢٠ ریالی باشد و او هم سکه را می داد و غر می زد که: عجب گیری افتادیم، بابا ما به کی بگیم ما سید نیستیم ...؟ @DefaeMoqaddas
💠 لوح اهدایی تبریک 🔹از سوی شهید احمد کاظمی ‌به شهید طهرانی مقدم(مسئول موشکی سپاه): ▫️برادر ارجمند سردار سرتیپ پاسدار حسن مقدم افتخار دارم بهترین تبریکات و تهنیت خود را به مناسبت فرا رسیدن اعیاد بزرگ و با سعادت قربان و غدیر خم سالروز جشن فرخنده شیفتگان امامت و ولایت حضورتان تقدیم کنم. امید است با استعانت از درگاه خداوند لیاقت پاسداری از کران میراث غدیر ، نظام مقدس جمهوری اسلامی‌ایران که سیمای حکومت علوی است به ما عطا فرماید و توفیق قدرشناسی از نعمت ولایت به همه ما ارزانی فرماید. (ان شاالله) — فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی *سرتیپ پاسدار احمد کاظمی @DefaMoqaddas
🌴 دوران 📷 شهید صیاد شیرازی، در جمع بسیجی ها
🗓 ۱۸ مرداد ۱۳۹۷ - مصادف است با : 🔸شهادت علی اصغر پاریزی خبر (۱۳۶۰ ه.ش) 🔹شهادت ناصر علوانی، احمد عارفی (۱۳۶۱ ه.ش) 🔸شهادت محمدرضا فرزانگان، یوسف براهنی‌فر، سید اکبر سیدرضائی خورمیزی (۱۳۶۲ ه.ش) 🔹شهادت مهدی سعادت‌آبادی (۱۳۶۶ ه.ش) 🔸اجرای عملیات فتح ۹ در منطقه عملیاتی خورمال از استان سلیمانیه عراق – شمال کردستان (۱۳۶۶ ه.ش) 🔹شهادت غلامرضا عزیزی‌نژاد (۱۳۷۲ ه.ش) 🔸شهادت مدافع حرم محسن حججی (۱۳۹۶ ه.ش) @DefaeMoqaddas
🍉 ماجرای آن هندوانه 💠 خاطره ای از یک رزمنده قدیمی ⏳ تیر یا مرداد سال 60 در جبهه جنوب بودیم. بچه‌های گروه ما در روستای بردیه یا ده ماویه مستقر بودند و هوا هم به شدت گرم به خصوص پشه ها که دائم نیش می زدند و امان را از ما بریده بودند. در آن زمان یکی از برادران اعزامی به نام فتاحیان بما ملحق شده بود. در یکی از روزهای گرم دم غروب بود که من و شهید نجم السادات دیدیم فتاحیان یک هندوانه تقریبا ده کیلویی را داخل تانکر آب در حیاط گذاشت و آجری هم رویش قرار داد که ته تانکر بماند و صبح که خنک شد بخورد. ناگفته نماند ما شبها از بس پشه ها نیش می زدند بیدار می ماندیم و روزها در گرمای آفتاب می خوابیدیم. تقریبا نزدیک اذان صبح که همه خواب بودند، هوس کردیم شیطنتی بکنیم که یادگار بماند. من و نجم السادات به سراغ هندوانه رفتیم و دستی به سر و رویش کشیدیم. هندوانه خنک شده بود و نمی شد ازش گذشت. آن را به دو قسمت مساوی تقسیم كردیم تا عدالت را هم رعایت کرده باشیم. مظلومانه و در تنهایی آن را خوردیم و به همان صورت قبل در تانکر قرار دادیم. 😅 فتاحیان برای نماز صبح بیدار شد و بعد از خواندن نماز با سرعت به طرف تانکر آب رفت و با عجله هندوانه را در آورد که آب تمام هیکلش را خیس کرد. آنقدر عصبانی شده بود که ژ 3 را برداشت و شروع به تیراندازی هوایی کرد تا عصبانیتش فروکش کند. همه وحشت زده از خواب پریدند و فکر می کردند عراقی ها حمله کرده اند فتاحیان تا دو هفته پیگیر قضیه بود و ما هم وقتی او را می دیدیم جرأت اعتراف پیدا نمی کردیم. هیجده سال بعد، یعنی در سال 78 در سالن غذاخوری نیروی زمینی ناهار می خوردم که دیدم یک چهره آشنا توی صف ایستاده، او را شناختم. همان فتاحیان بود. جلو رفتم و برای باز کردن سر صحبت گفتم، شما فلانی نیستی؟ نگاهی به من کرد و گفت بله خودمم و بعد در آغوش گرفتم و کنار هم نشستیم. بعد از احوالپرسی گفتم یادت هست 18 سال پیش در سوسنگرد هندونه تو را خوردند و دم برنیاوردند. گفت راستش را بخواهی هنوز هم تو فکرم که چه کسی آن را خورد!🤔 سر و سینه را بالا گرفته و نفس عمیقی کشیدم و با اعتماد به نفسی که کسب کردم، گفتم، راستش من بودم و شهید نجم السادات که این کار را کردیم. ابتدا کمی نگاهم کرد و در حالی که منتظر هر عکس العملی بودم بلند بلند زد زیر خنده و گفت حلالتون، حلالتون نفس راحتی کشیدم و بعد از 18 سال خواب آن شب راحتی رفتم. @DefaeMoqaddas
💠 شاعر: محمدرضا آقاسی ساقی امشب باده از بالا بریز باده از خم خانه مولا بریز باده ای بی رنگ و آتش گون بده زان که دوشم داده ای افزون بده ای انیس خلوت شبهای من می چکد نام تو از لب های من محو کن در باده ات جام مرا کربلایی کن سرانجام مرا یا علی درویش و صوفی نیستم فاش می گویم که کوفی نیستم لیک می دانم که جز دندان تو هیچ دندان لب نزد بر نان جو یا علی لعل عقیقی جز تو نیست هیچ درویشی حقیقی جز تو نیست لنگ لنگان طریقت را ببین مردم دور از حقیقت را ببین مست مینای ولایت نیستند سرخوش از شهد ولایت نیستند خیل درویشان دکان آراستند کام خود را تحت نامت خواستند خلق را در اشتباه انداختند یوسف ما را به چاه انداختند کیستند اینان رفیق نیمه راه وقت جان بازی به کنج خانقاه فصل جنگ آمد تما شا گر شدند صلح آمد لاله ی پرپر شدند دل به کشکول و تبرزین بسته اند بهر قتلت تیغ زرین بسته اند موج ها از بس تلاطم کرده اند راه اقیانوس را گم کرده اند موجها را می شناسی مو به مو شرحی از زلف پریشانت بگو بازکن دیباچه ی توحید را تا بجوید ذره ای خورشید را یا علی بار دگر اعجاز کن مشت های کوفیان را باز کن باز کن چشمان نازآلوده را بنگر این چشم نیاز آلوده را باز گو شعب ابی طالب کجاست آن بیابان عطش غالب کجاست تا ز جور پیروان بوالحکم سنگ طاقت زا ببندم بر شکم تشنگی در ساغرم لب ریز شد زخم تنهایی فساد انگیز شد آتشی افکند بر جان و تنم کین چنین بر آب و آتش می زنم تاول ناسور را مرحم کجاست مرحم زخم بنی آدم کجاست مرحم ما جز تولای تو نیست یوسفی اما زلیخای تو کیست شاهد اقبال در آغوش کیست کیسه ی نان و رطب بر دوش کیست کیست آن کس کز علی یادی کند بر یتیمان من امدادی کند دست گیرد کودکان درد را گرم سازد خانه های سرد را ای جوان مردان جوان مردی چه شد شیوه ی رندی و شب گردی چه شد شیعگی تنها نماز و روزه نیست آب تنها در میان کوزه نیست کوزه را پر کن ز آب معرفت تا در او جوشد شراب معرفت حرف حق را ازمحقق گوش کن وز لب قرآن ناطق گوش کن گوش کن آواز راز شاه را صوت اوصیکم به تقوی الله را بعد از او بشنو و نظم امرکم تا شوی آگاه بر اسرار خم خم تو را سر شار مستی می کند بی نیاز از هر چه هستی می کند هر چه هستی جان مولا مرد باش گر قلندر نیستی شب گرد باش سیر کن در کوچه های بی کسی دور کن از بی کسان دل واپسی ای خروس بی محل آواز کن چشم خود بر بند و بالی باز کن شد زمین لبریز مسکین و یتیم ما گرفتار کدامین هیئتیم با یتیمان چاره لا تقهر بود پاسخ سائل و لا تنهر بود دست بردار از تکبر وز خطا شیعه یعنی جود و انفاق و عطا باده ی مما رزقناهم بنوش ینفقون بنیوش و در انفاق کوش هم بنوش و هم بنوشان زین سبو لن تنال البر مما تنفقوا یا علی امروز تنها مانده ایم در هجوم اهرمن ها مانده ایم یا علی شام غریبان را ببین مردم سر در گریبان را ببین گردش گردونه را بر هم بزن زخم های کهنه را مر حم بزن مشک ها در راه سنگین می روند اشک ها از دیده رنگین می روند مشکها ی خسته را بر دوش گیر اشکها را گرم در آغوش گیر حیدرا یک جلوه محتاج توام دار بر پا کن که حلاج توام جلوه ای کن تا که موسایی کنم یا به رقص آیم مسیحایی کنم یک دوگام از خویشتن بیرون زنم گام دیگر بر سر گردون زنم گام بردارم ولی با یاد تو سر نهم بر دامن اولاد تو شیعه یعنی شرح منظوم طلب از حجاز و کوفه تا شام وطلب شیعه یعنی یک بیابان بی کسی غربت صد ساله بی دلواپسی شیعه یعنی صد بیابان جستجو شیعه یعنی هجرت از من تا به او شیعه یعنی دست بیعت با غدیر بارش ابر کرامت بر کویر شیعه یعنی عدل و احسان و وقار شیعه یعنی انحنای ذوالفقار از عدالت گر تو می خواهی دلیل یاد کن از آتش و دست عقیل جان مولا حرف حق را گوش کن شمع بیت المال را خاموش کن این تجمل ها که بر خوان شماست زنگ مرگ و قاتل جان شماست می سزد کز خشم حق پروا کنید در مسیر چشم حق پروا کنید این دو روز عمر مولایی شویم مرغ اما مرغ دریایی شویم مرغ دریایی به دریا می رود موج بر خیزد به بالا می رود آسمان را نور باران می کند خاک را غرق بهاران می کند لیک مرغ خانگی در خانه است روز و شب در بند مشتی دانه است تا به کی در بند آب و دانه اید غافل از قصاب صاحب خانه اید شیعه یعنی وعده ای با نان جو کشت صد آیینه تا فصل درو شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر بین نان خشک خود با یک اسیر چیست حاصل زین همه سیر و سلوک پا و تاول چهره و چین وچروک سالها صورت ز صورت بافتیم تا ز صورت ها کدورت یافتیم یک نظر بر قامتی رعنا نبود یک رسوخ از لفظ بر معنا نبود گر چه قرآن را مرتب خوانده ایم از قلم نقش مرکب خوانده ایم سوره ها خواندیم بی وقف و سکون کس نشد واقف به سر یسطرون سر حق مستور مانده در کتاب عالمان علم صورت در حجاب ادامه👇👇👇
دفاع مقدس
💠 شاعر: محمدرضا آقاسی ساقی امشب باده از بالا بریز باده از خم خانه مولا بریز باده ای بی رنگ و آتش
ای برادر عالمان بی عمل همچو زنبورند لیکن بی عسل علمها مصروف هیچ و پوچ شد جان من برخیز وقت کوچ شد از نفوذ نفس خود امداد گیر سیر معنا را ز مجنون یاد گیر ای خوش آن جهلی که لیلایی شویم هر نفس لا گوی الایی شویم تا به کی در لفظ مانی همچو من سیر معنا کن چو هفتاد و دو تن همچو یحیی گر نهی سر در طبق می شود عریان به چشمت سر حق شیعه یعنی عشق بازی با خدا یک نیستان تک نوازی با خدا شیعه یعنی هفت خطی در جنون شیعه طوفان می کند در کاف و نون شیعه یعنی تندر آتش فروز شیعه یعنی زاهد شب شیر روز شیعه یعنی شیر یعنی شیرمرد شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد شیعه یعنی تیغ تیغ مو شکاف شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف شیعه یعنی سابققون السابقون شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون شیعه باید آب ها را گل کند خط سوم را به خون کامل کند خط سوم خط سرخ اولیاست کربلا بارز ترین منظور ماست شیعه یعنی بازتاب آسمان بر سر نی جلوه رنگین کمان از لب نی بشنوم صوت تو را صوت انی لا اری الموت تو را یا حسین ، پرچم زلفت رها در باد شد وز شمیمش کربلا ایجاد شد آنچه شرح حال خویشان تو بود تاب گیسوی پریشان تو بود می سزد نی نکته پردازی کند در نیستان آتش اندازی کند صبر کن نی از نفس افتاده است ناله بر دوش جرس افتاده است کاروان بی میر و بی پشت و پناه در غل و زنجیر می افتد به راه می رود منزل به منزل در کویر تا بگوید سر بیعت با غدیر شیعه یعنی امتزاج نار و نور شیعه یعنی رأس خونین در تنور شیعه یعنی هفت وادی اظطراب شیعه یعنی تشنگی در شط آب شیعه یعنی دعبل چشم انتظار می کشد بر دوش خود چهل سال دار شیعه باید همچو اشعار کمیت سر نهد برخاک پای اهل بیت یافرزدق وار در پیش هشام ترک جان گوید به تصدیق امام مادر موسی که خود اهل ولاست جرعه نوش از باده جام بلاست در تب پژواک بانگ الرحیل می نهد فرزند بر دامان نیل نیل هم خود شیعه ی مولای ماست اکبر اوییم و او لیلای ماست این سخن کوتاه کردم والسلام شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام @DefaeMoqaddas 🎤 اجرا شده توسط صادق آهنگران👇👇
دفاع مقدس
ای برادر عالمان بی عمل همچو زنبورند لیکن بی عسل علمها مصروف هیچ و پوچ شد جان من برخیز وقت کوچ شد ا
شیعه نامه_آهنگران.mp3
12.56M
📢 صوت | شعرخوانی حاج صادق آهنگران ▫️ شاعر: محمدرضا آقاسی 🎤 اجرا شده در اصفهان (منزل سردار مرتضی قربانی - فرمانده لشکر 25 کربلا در دوران دفاع مقدس) ⏳ سال 1372 📡 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN ✅ کانال "دفاع مقدس"
هدایت شده از دفاع مقدس
صادق آهنگران-جشن عید غدیر.mp3
7.13M
📢 صوت| جشن عید غدیر - با نوای حاج صادق آهنگران 🆔 @DefaeMoqaddas✔️JOIN ✅ کانال "دفاع مقدس"