eitaa logo
دفاع مقدس
4.4هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
13.9هزار ویدیو
1.1هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
خالی بندان جبهه توی جبهه، همه جور آدمی و همه چی داشتیم: شجاع و دلیر و نترس و مومن بود، ترسو مثل من و
خالی بندان جبهه 2 رزمنده خالی بند من خودم بعضی جاها توی جنگ خیلی ترسیدم. یکی دو بار هم وسط عملیات در رفتم. خب هرکول نبودم که، منم آدم بودم و یک جاهایی می ترسیدم و کم می آوردم. اینها رو گفتم تا بگم: ترسو بودم، ولی هیچ وقت خالی بند نبودم! نیمه های شب توی عملیات، می خواستیم وارد خط شویم. در عقبه که بودیم، یکی از بچه ها با خودش "نانچوکا" (وسیله ورزشهای رزمی که دو چوب با یک زنجیر به هم متصل شده اند ولی او بجای چوب از دو لوله فلزی استفاده کرده بود) از زیر پیراهن درآورد و شروع کرد به ادا و اطوار رزمی. گفتم: این مسخره بازی ها چیه درمیاری؟! گفت: می خوام مثل شهید صفا مظفری با نانچوکا برم به جنگ دشمن. صفا مظفری فرمانده گردان سلمان بود که در عملیات والفجر 8 در فاو، با یک نانچوکای آهنی و بدون اسلحه، زد به دل دشمن و چند نفر را هم ناکار کرد و در نهایت به شهادت رسید. خندیدم و گفتم: ان شاءالله که مثل صفا مظفری بشی. شبی که قرار شد برویم جلو، در تاریکی سنگر اجتماعی متوجه شدم یک نفر گوشه سنگر پنهان شده است. در آن تاریکی رفتم جلو و پرسیدم تو کی هستی؟ همان جوان نانچوکا به دست بود که بدجور ترسیده بود. خیلی بیشتر از من! گفتم: این جا چی کار می کنی؟ آرام در گوشم گفت: تو رو خدا جلوی بچه ها چیزی نگو. گفتم: خب تو می خواستی با نانچوکا بیایی جلو و با عراقی ها بجنگی. ملتمسانه گفت: حون مادرت هیچی نگو. من یه غلطی کردم و یه چیزی گفتم. صداش رو درنیار. گفتم: خب باشه. همین جا توی تاریکی بشین، وقتی ما رفتیم جلو، بیا برون. کسی هم نیست که بفهمه. ما رفتیم و او ماند. (داودآبادی) @DefaeMoqaddas
تربت قتله گاه امام حسین علیه السلام،هدیه شهید به مادرش... محرم حدود 20 سال پيش بود كه تو يه اتفاق، پام ضربه ي شديدي خورد؛ به طوري كه قدرت حركت نداشتم. پام رو آتل بسته بودند. نزديك هاي صبح بود كه گفتم يه مقدار بخوابم، تا صبح با دوستان به مسجد بِرَم. توی خواب ديدم تو مسجد المهدي هستم و با دوتا عصا راه میروم. پسرم محمد هم که شهید شده بود آنجا بود. عصا زنان رفتم قسمت زنونه و داشتم اين ها رو نگاه مي كردم كه ديدم محمد سراغم اومد و دستش را انداخت دور گردنم. بهش گفتم: مامان، چه قدر بزرگ شدي! گفت: آره از موقعي كه اومديم اين جا، كلي بزرگ شديم بعد گفت: مامان! چيه؟ گفتم: چيزي نيست؛ پاهام يه كم درد مي كرد، با عصا اومدم. محمد گفت: ما چند روز پيش رفتيم كربلا. از ضريح برات يه شال سبز آوردم. مي خواستم زودتر بيام كه شهید آزاديان گفت: صبر كن با هم بريم. بعد تو راه رفته بوديم مرقد امام (ره). گفتيم امروز كه روز عاشوراست، اول بريم مسجد، زيارت بخونيم بعد بيايم پيش شما. بعد دستاشو باز كرد و كشيد از سر تا مچ پاهام. بعد آتل و باندها رو باز كرد و شال سبز را بست به پام و بعدش هم گفت: از استخونت نيست؛ يه كم به خاطر عضله ات است كه اون هم خوب مي شه. از خواب بيدار شدم ديدم واقعيت داره؛ باندها همه باز شده بودند و شال سبزي به پاهام بسته شده بود... آروم بلند شدم و يواش يواش راه رفتم. پدر محمد از خواب بيدار شده؛ به من گفت: چرا بلند شدي؟ چيزي نمي تونستم بگم. زبونم بند اومده بود، فقط گفتم: حاجي! محمد اومده بود. اونم اومد پاهام رو كه ديد، زد زير گريه. اين شال يه بويي داشت كه كلّ فضاي خونه رو پر كرده بود. مسجدي ها هم موضوع را فهميده بودند. واقعاً عاشورايي به پا شده بود. بعدها اين جريان به گوش آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) رسيد. ايشون هم فرموده بودند: كه اين ها رو پيش من بياريد. پيش ايشون رفتم، كنار تختشون نشستم و شال رو بهشون دادم. شال رو روي دو چشم و قلبشون گذاشتند و گفتند: به جدّم قسم، بوي حسين (علیه السلام) رو مي ده. بعد به آقازاده شون فرمودند: اون تربت رو بياريد، مي خوام با هم مقايسه شون كنم. وقتي تربت رو كنار شال گذاشتند، گفتند كه اين شال و تربت از يك جا اومده. بعد آقا فرمودند: فكر نكنيد اين يه تربت معموليه. اين تربت از زير بدن امام حسين (علیه السلام) برداشته شده، مال قتل گاه ست؛ دست به دستِ علما گشته تا به دست ما رسيده... بعد ادامه دادند: شما نيم سانت از اين شال رو به ما بديد، من هم به جاش بهتون از اين تربت مي دهم. بهشون گفتم: آقا بفرماييد تمام شال براي خودتان. ايشون فرمودند: اگه قرار بود اين شال به من برسه، خدا شما رو انتخاب نمي كرد؛ خداوند خانواده ي شهدا رو انتخاب كرد تا مقامشون رو به همه يادآور بشه ... اگه روزي ارزش خون شهداي كربلا از بين رفت، ارزش خون شهداي شما هم از بين مي ره. بعد هم نيم سانت از شال بهشون دادم و يه مقدار از اون تربت ازشون گرفتم.... 🌹صلی الله علیک یا سید و سالار شهیدان،یا اباعبدالله الحسین علیه السلام...🌹 📘به نقل از مادرشهيد محمد معماريان 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
📝 روایتی داستانی برای لحظه ثبت این تصویر: آقایون فرمانده دل بدید دیگه یه عکسِ ها! برادر همت دقت کن برادر _من حواسم هستT هادی منو میخندونه برادر خرازی دل بده حواست کجاست؟ _احمد متوسلیانم تو عکس بود خوب بودا, صبر می‌کردیم یِکم ایشالا عکس بعدی برادر رشید بیا تو کادر آقا جان _باشه باشه برادرا اون پایین دل بدید بعدا میشه بحث کرد _باشه آقا شما عکستو بگیر جونم احمد کاظمی با این لبخند، بقیه هم مثل شما دل داده بودن الان عکسو گرفته بودیم _عزیزی؛ اینا جنبه ندارن بگیر شما [خنده] بردار باقری لبخند بزن آقا عکسه‌ها.. _اقا بگیر عکستو کار داریم عملیات رو زمینه باکری:_آقا برای تلوزیونِ یا رادیو؟! [خنده جمع] شما امر کن آقا مهدی _میذاشتیم حمیدم میومد تو راه بود... می‌گیریم بازم حاجی می‌گیریم آقا گرفتما, برادر رشید, آقا رحیم و... یک دو سه 📷 عکس یادگاری فرماندهان سال ۱۳۶۲ قبل از عملیات خیبر 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
3.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 شهید احمد کاظمی: 🌿 ما اهل اینجا نیستیم، ما اهل جایی دیگه هستیم! ▫️ . . . باید برای اونجا خیلی تلاش بکنیم 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
📷 تصویری دیده نشده از سرداران ⚪️ از چپ: شهیدان احمد کاظمی، مهدی باکری، حسن شفیع زاده، حسن طهرانی مقدم . . . ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 💠 توانمندی همه را وارد کار می‌کرد 🔹 سردار کاظمی مثل بقیه نبود فکر نمی‌کرد این چپی است، این راستی. از پتانسیل همه استفاده می‌کرد، توانمندی همه را وارد کار می‌کرد، در برخورد با آدم‌ها سعه صدر داشت؛ درست مثل آنچه یک شیعه باید باشد. مدیر شیعه که دیگر جای خود دارد. پس مدیر باید بتواند پتانسیل نیروهایش را ببیند، با نگاه کریمانه نگاهشان کند و از آنها بهترین استفاده را بکند. 🎤 به روایت شهید طهرانی مقدم 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
📷 تصویری دیده نشده از سرداران #دفاع_مقدس ⚪️ از چپ: شهیدان احمد کاظمی، مهدی باکری، حسن شفیع زاده، حس
شهید حسن شفیع زاده (همراه و هم سنگر شهید تهرانی مقدم) فرمانده توپخانه قرارگاه خاتم الانبیا (ص) تاریخ ولادت: ۱۳۳۶/۰۵/۲۸ محل ولادت: تبریز تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۲/۰۸ محل شهادت: ماووت عملیات : کربلای ۱۰ فرازی از وصیٺ نامہ شهید خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جهان من تو باشی، نه کس دگر. ... دلم می خواهد که در آخرین لحظه های زندگیم، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر. ... سلام بر امت شهیدپرور و نمونه که با حضور همیشگی خود در همه صحنه های حق علیه باطل، اسلام و امام را یاری کرده و قدرت نفس کشیدن و خواب راحت را از دشمن سلب کرده است. شهید شفیع زاده در سمت فرمانده توپخانه سپاه در عملیات‌های بیت‌المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر ۲، والفجر ۴، خیبر، بدر، والفجر ۸، کربلای۴، کربلای۵، کربلای ۸ شرکت داشت. وی در کنار شهیدحسن تهرانی مقدم از جمله فرماندهانی بودند که در بنیان‌گذاری یگان موشکی سپاه نقش اصلی را ایفا کردند. 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
آنچه در آيين جانبازان ايران ديده ام ديده اول، روشن از آيينه جان ديده ام دست و پا گم گشتگان را تا به معراج حضور درمنای عشق وسرمستی، سرافشان دیده ام 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
💠 چهار سردار در یک قاب 🌷 شهیدان: بهمن نجفی، علی اکبر حاجی پور، محمود ثابت نیا 🌿 دلاوران لشگر سیدالشهدا(ع) 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
15.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مصاحبه با رزمندها در جبهه 🌴 دوران 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
11.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 تخریبچی برگرد 🎤 با صدای حاج صادق آهنگران 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
📆 ۲۷ تیر ۱۳۶۷ - سالروز پذیرش رسمی قطعنامه 598 شورای امنیت از سوی جمهوری اسلامی ایران ا▫️▪️▫️▪️▫️
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 🎥 کلیپ ویژه / گوشه ای از حقایق پذیرش قطعنامه ۵۹۸ 🔺اصرار هاشمی رفسنجانی برای شکست در جنگ و تحمیل جام زهر به امام‼️ 📄 قطعنامه ۵۹۸ ، خدمت یا خیانت⁉️ 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
🗓 ۲۴ شهریور مصادف است با : 🔹شهادت رحمت‌الله زکی‌پور (۱۳۶۰ ه.ش) 🔸شهادت حسن ثقفی، پرویز دیوسالار، علی زندی (۱۳۶۱ ه.ش) 🔹شهادت موسی آهنگر دارابی، محمدحسین کلانتری (۱۳۶۲ ه.ش) 🔸شهادت بهرام قلی‌پور، علی جعفری‌نیا (۱۳۶۶ ه.ش) 🔹شهادت اسدالله سعدی (۱۳۶۹ ه.ش)