13.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 #حزب_الله
📽 برشی از مستند #روایت_فتح (عملیات فتحالمبین)
🎙با گفتاری زیبا و شنیدنی از #شهید_مرتضی_آوینی :
✊ مشت گره كردهی حضرت امام (خمینی «ره») ، دلیل راه ما و تمثیلی است كه به خوبی از عهدهی بیان راه آیندهی ما بر می آید. تمامیت انقلاب اسلامی ، به عنوان تنها مظهر حق در سراسر كرهی زمین ، در رو در رویی كامل با مظاهر شیطان است و این همان راهی است كه انبیاء و پیروان آنها از آغاز تاریخ زندگی انسان بر سیارهی زمین تاكنون پیمودهاند.
حزبالله كیست ؟ حزبالله مؤمنی است كه در پیوند با حبل المتین ولایت معصوم قرار داشته باشد. حزبالله مؤمنی است كه در ظل ولایت معصوم ، خود اهلیت خلیفةاللهی یافته و برای اقامهی عدل در كرهی زمین قیام كرده است. تولا و تبرا صفتی اصلی است كه خداوند حزبالله را بدان ستوده است : « اشدأ علی الكفار رحمأ بینهم. » حزبالله مؤمنی اهل اطاعت است ، به امام (خمینی «ره») عشق می ورزد و از دشمن او بیزار است و همهی عمر خویش را وقف جهاد فی سبیل الله كرده است....
⚪️ #طنز_جبهه
🤔 پوتینای من کو !!
▫️رمضانعلی رفیع زاده از رزمندگان دفاع مقدس در کتاب «زبون دراز» به بیان خاطرهای طنزآمیز از ماجرای گمشدن پوتین خود در جریان عملیات خیبر پرداخته که به مناسبت ایام نوروز منتشر میشود:
دو سه روز از عملیات خیبر در جزیره مجنون گذشته بود. منطقه عملیاتی خیبر وسط آب و نیزار بود. سنگرهایمان را در حاشیه جادههای خاکی موجود، بناکرده بودیم.
هنوز آفتابنزده بود که برای انجام کاری از سنگر خودمان به سنگر اطلاعات عملیات رفتم. سنگر، وسط یک زمین مسطح نیمدایره بود.
کارم که تمام شد، وضو گرفتم و کنار سنگر نماز صبحم را خواندم. سلام نماز را که دادم، هرچه به اطراف که نگاه کردم، پوتینهایم نبود. عه! پس پوتینام کو! آیا افتاده توی آب؟ نکنه کسی باهام شوخی کرده، اونا رو برداشته.
هرچه دنبال پوتین هایم گشتم، پیدایشان نکردم. یکی دو ساعت بعد، سروکله حسن سرباز، معاون اطلاعاتی لشکر نجف اشرف سوار بر یک موتور تریل پیدا شد. پرسید: دنبال چیزی میگردی؟ آره پوتینام نیست. دنبالش گشتی؟ دوساعته دارم میگردم؛ اما انگار آبشده رفته توی زمین.
گفت: یه پیشنهاد بهت بدم؟ گفتم: آره. گفت: بیا با موتور من برو معراج شهدا؛ یه جفت پوتین از پاهای یه شهید در بیار پات کن!
گفتم: آخه این کار درست نیست. گفت: برای چی؟ شهید رو که با پوتین دفن نمی کنن. گفتم: معراج شهدا کجاست؟
گفت: برو تو جاده اصلی، دویست سیصد متر جلوتر، سمت چپ، بپیچ توی یه جاده فرعی. دو سه کیلومترم که توی اون جاده رفتی، به سنگر معراج شهدا میرسی.
با پایبرهنه سوار موتور شدم و حرکت کردم. کنار جاده فرعی، یک خاکریز هم احداث کرده بودند. پشت خاکریز تا چشم کار میکرد آب بود و نیزار.
برای خودم آواز میخواندم و میرفتم که یکدفعه هواپیماهای دشمن در آسمان منطقه ظاهر شدند. خلبان یکی از هواپیماها که فکر کرده بود من آدمحسابی هستم، به سمت پایین شیرجه زد و بمبهایش را رها کرد.
بلافاصله خودم را با موتور سینه خاکریز پرت کردم. به چند ثانیه نکشید که بمبها چند متر آنطرفتر توی هور منفجر شد. سر و لباسم خیس و پر از لجن شد. زخمی نشدم؛ اما قیافهام مثل موش آبکشیده شده بود! موتور هنوز روشن بود و چرخ عقبش میتابید! دوباره سوار شدم و حرکت کردم.
چند دقیقه بعد به سنگر معراج رسیدم. پیکر حدود بیست شهید را در انتهای گودی یک سنگر تانک گذاشته بودند. همانطور که برایشان فاتحه میخواندم، نگاه خریدارانه ای هم به پوتینهایشان میانداختم.
قد من از همه شهدا بلندتر بود. مطمئن بودم پوتین هیچکدامشان اندازه پاهای من نمیشود. در شیب سنگر، پیکری چهارشانه، قدبلند، حدود سیساله با لباسهای خونی و دستهای روی سینه، توجهم را جلب کرد. ته ریش زیبایی هم داشت.
حدس زدم پوتینهایش اندازهام باشد. پیش خودم گفتم این همینه که میخوام. پایین پایش نشستم و شروع کردم بند پوتینهایش را بازکنم. یکهو بلند شد؛ نشست و گفت: چی کار میکنی برادر؟
از ترس یک متر پریدم بالا و بهصورت نشسته، عقب عقب رفتم. زانوهایم داشت میلرزید و میخواستم فرار کنم که خندید و گفت: نترس رزمنده شجاع! چرا پوتینای منو در می آری؟
گفتم: باور کن فکر کردم تو شهید شدی. گفت: بهت حق میدم. از بس صبح تا حالا پیکر شهدا رو توی قایق گذاشتم تا ببرن عقب، خودم شدم مثل جنازه. داشتم استراحت میکردم که تو اومدی، نذاشتی!
ماجرای مفقود شدن پوتینهایم را که برایش تعریف کردم، گفت: همراه من بیا. همراهش رفتم. یک جفت پوتین از پای یکی از شهدای قدبلندی که من به آن توجه نکرده بودم درآورد. پوتینها را به من داد و گفت: بپوش و برو؛ خدا به همرات. پوتینها را پوشیدم و به مقر خودمان برگشتم.
منبع:
کاوسی، رمضانعلی، زبون دراز (مجموعه خاطرات طنز رزمندگان دفاع مقدس)، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۶۹، ۷۰، ۷۱
با بهاران روزی نو میرسد
و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو
اکنون که جهان و جهانیان مُردهاند،
آیا وقت آن نرسیده است
که مسیحای موعود سر رسد؟
وَ يُحْیی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا.....
«شهید آوینی»
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حول_حالنا_بظهور_الحجة
🌴 رحمةالله به عشاق اباعبدالله
به همرزمانش میگفت :
«من شرم دارم كه در محضر آقايم
اباعبدالله(ع) سَر در بدن داشته باشم»
شاید او میدانست كه مولایش
شرمنده اش نخواهد كرد!
تا عاقبت در عملیات فتح المبین
در شوش خمپارهای از جبهه دشمن
سرش را از بدنش جدا میکند.
و او به آرزویش میرسد..!
#شهید_حاجشیرعلی_سلطانی
#مسئولتبلیغات_تیپامامسجاد_فارس
#روحششاد_با_ذکر_یاحسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 راه، روشن است، وقتی شهدا را چراغ هدایت می دانیم ....
🎞 اين پنجاه و چند ثانيه فيلم، برشهايى از تاريخِ سربلندى است كه نامشان در قلب ايران ما تا ابد مىدرخشد.
🔆 این اسمها و چهرهها را بخاطر بسپارید، شاید تا هزار سال دیگر ایران فرزندانی به این کیفیت به خود نبیند.
🌴 خوب نگاه کنید: چشمهای درخشان «محمدابراهيم همت» و نگاهی که آدم را در خود نگه میدارد.
🌱صورت هميشه خندان «محمد بروجردى» مسیح کردستان.
🌿قاطعيت دلنشين «ولىالله فلاحى».
🌟 نماز و نجواى «مهدى زينالدين».
☀️ دستهاى الهامبخش «مصطفى چمران».
🌼سخن گفتن «يوسف كلاهدوز».
✴️ سربهزيرى و سربلندى «جواد فكورى».
🥀 زانو بغل گرفتنِ «احمد متوسليان» يار ناپيداى تمام اين سالهاى ما.
🌹 «مهدى باكرى» كه پاى تخته حرف مىزند و باد مىوزد و قلبم آرام مىشود.
🌷 حرف و خنده «عليرضا موحد دانش».
🌺سر برگرداندنِ« حسين خرازى» و جاى خالى دست راستش كه در جزيره مجنون جا گذاشت.
🌸 «داود كريمى» و تمام زخمهاى مقدسِ تناش.
🌻 خواب كوتاه «حميد باكرى» كه مىارزد به يك عمر بيدارى من.
🍀 كلمات «محمد جهان آراء» نام الصاقى به خرمشهر.
🍃«على صياد شيرازى» و نقش و نشان سرزمين ما و ...
✅ این شهدا رفتند تا مسیر راه را به ما نشان بدهند.
💫 این شهدا نور و چراغ هدایت هستند که در مسیر باقی بمانیم.
🌙 این شهدا الان چشم بر مسیر و جاده دارند که راه را گم نکنیم.
🚩🌷🌷 #راه_شهیدان_ادامه_دارد ...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
19.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قهرمان شهید استاد محمد قورچانی
درجه كمربند تكواندو: مشكي دان٣
بنیانگذار تکواندو در اصفهان
محل تولد: خميني شهر اصفهان
تاريخ تولد: ١٣٣١/٠١/٠٢
تاريخ شهادت: ١٣٦١/٠١/٠٣
محل شهادت:دشت عباس-جبهه شوش
نام عمليات: فتح المبين
محل مزار شهيد: گلزارشهداي سيد محمد شهر