هدایت شده از دفاع مقدس
😄 #خاکریز_طنز
اصطلاحات جبهه
در پشت خاکریزها به اصطلاحاتی برخورد می کردیم که به قول خودمان تکیه کلام دلاوران روز و پارسایان شب بود. عبارت های آشنایی که در ضمن ظاهر طنز آلود مفهوم تذکر دهنده به همراه داشت. تعدادی از این اصطلاحات و تعبیرات جنگ را با هم مرور می کنیم.
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
۱- اهل دل: به طعنه و کنایه یعنی: شکمو و شکم چران.
کسی از هر چه بگذرد و برای هر چه به اصطلاح کوتاه بیاید، از شکمش (دلش) نمی گذرد. از آنهایی است که وقتی پای سفره زانو می زنند، کارشان در خوردن بجایی می رسد که می گویند: شهردار بیا منو برادر. همانها که همیشه از دست «شهردار» دلشان پر است! یعنی مثل گل و آجر، همینطور لقمه ها را روی هم می چینند و می آیند بالا، همه درز و دوزهایش را هم بند کاری می کنند و راه نفس کشی باقی نمیگذارند.
۲-احمدجاسم ده بالا عروسی دارد:
توپخانه دشمن مزدور دوباره کار می کند.
فراوانی نسبت جاسم به دنبال اسامی نیروهای بعثی باعث شده بود تا رزمندگان ما، همه اسرایی را که عملیات و مواقع پیشروی می گرفتند، به همین نام بخوانند، که فی الواقع جسیم و هیکل مند هم بودند. تشبیه گلوله باران دشمن به عروسی در ده، از یک طرف کنایه از رغبت تمام دشمن به تجاوز بود که در حال وجد و از خود بیخودی بروز می داد. و از طرف دیگر تحقیر و ناچیز شمردن این پایکوبی و تنزل آن در محدودیت یک ده را به همراه داشت.
۳-عملیات دشمن:
مگسهای فراوان و پشه های لجوجی که به هیچ قیمتی دست بردار نبودند؛ خصوصاً در مناطق جنوب و فصل گرما. هر کجا سرو کله شان پیدا می شد، بچه ها بشوخی می گفتند: نیروهای اطلاعات عملیات دشمن آمدند، مواظب باشید؛ که تشبیهی بود تحقیر آمیز و موجب تخفیف این مزاحمت و تحمل بیشتر و ضمناً انبساط خاطر برادران
۴-امانتی را رد کن برود:
با دست بزن به پشت (یا) روی پای بغل دستی خودت.
وقتی نیروی جدیدی به جمع برادران وارد می شد و طبعاً تا مدتها می خواست احساس غریبی کند، بچه ها برایش نقشه می کشیدند. به این ترتیب که صبر می کردند تا به بهانه ای مثل غذا خوردن یا جلسه قرآن و امثال آن دور هم جمع بشوند، آنوقت یکی از برادران شروع میکرد و با دست روی پا یا کمر کسی که کنارش نشسته بود می زد و می گفت: امانتی را رد کن برود. و او روی پای نفر بعد از خودش می زد و همین طور ادامه پیدا می کرد تابه نفر مورد نظر برسد؛ آنجا بود که با لبخندی او هم به مجموعه دوستان می پیوست.
۵-آمپر جبهه:
چیزی که با آن اخلاص و اتصال با خدا را در جبهه اندازه گیری می کنند. وقتی توجه و توسل به ائمه علیهم به اوج خود – نقطه جوش و خروش – می رسید، می گفتند: آمپر جبهه به ۱۰۰ رسیده است. «آمپر چسبید به صد» هم می گفتند، خصوصاً بعد از زیارت عاشورا که در حال برگشتن به چادرهای اجتماعی خود بودند.
۶- آمپول معنویت:
فرد بسیار مخلص و متقی. کسی که تزریق چند سی سی از اخلاص او کافی است تا به اصطلاح یک «مریض قلبی» را از مرگ حتمی نجات دهد. همه سعی می کنند با واسطه و بی واسطه از او برخوردار باشند، با او غذا بخورند، راه بروند، مصاحبت داشته باشند، در صف نماز کنار او بایستند، بسترشان را کنار او بیندازند و خلاصه مریض او باشند.
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
منبع: کتاب فرهنگ جبهه
سید مهدی فهیمی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
😀 تعارف شیشه شیر به صدام حسین در خط مقدم توسط مرحوم حاجی بخشی
رجزخوانی // عملیات والفجر ۱۰
شوخ طبعی رزمندهها
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
شهید آوینی:
«باز هم برای هزارمين بار آرامش و اطمينان و يقين لشكريان اسلام تو را به حيرت می اندازد. اين آرامش و اطمينان، بخشش خداست بر متقين و عاقبت نيز از آنِ متقين است.»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 بیان ویژگیهای جذاب شهید آوینی از سوی دوست نزدیک او، یوسفعلی میرشکاک
🔸این فقط بخشی از واقعیت شخصیتی شهید آوینی است!
دفاع مقدس
🔷 بیان ویژگیهای جذاب شهید آوینی از سوی دوست نزدیک او، یوسفعلی میرشکاک 🔸این فقط بخشی از واقعیت شخصی
▫️سید رفت تا ما بیدار شویم.
🚩 کیستم من!
کیستم من بنده ای از بندگانِ مرتضی
قطره ای از بَحرِ ناپیدا کرانِ مرتضی
سایه وار افتاده ام بر آستانِ مرتضی
مُدَّعی هرگز نمی فهمد زبانِ مرتضی
باطنِ دین محمد بود جانِ مرتضی
بر زمین افتاده دیدم آسمان خویش را
رقص مرگ جان و پایانِ جهان خویش را
در کف طوفان رها کردم عنانِ خویش را
گُم شدم اندر نشانِ بی نشانِ مرتضی
آخرین دِژ نیز ویران شد کجا پنهان شوم
در کدامین دره تاریک سر گردان شوم
با چه امیدی حریف مرگ در میدان شوم
مردگان را بعد ازو چون بر در فرمان شوم
کیست بردارد درفشِ کاویان مرتضی
جز منافق را ندیدم منکرِ مردان مرد
کاه اجمال حصولی کی شناسد کوهِ درد
دَرنگُنجَد در ضمیر صوفی سودا نَوَرد
آنکه سر تا پا حضور آمد به میدان نبرد
در مسلمانی ندیدم همعَنان مرتضی
شاهِ شطرنج سیاست ماتِ خون مرتضاست
درکفِ جن و مَلَک رایاتِ خونِ مرتضاست
بر زبان جبرئل آیات خونِ مرتضاست
نشر دین در انتشار ذاتِ خونِ مرتضاست
دین ما شد تازه با خونِ جوانِ مرتضی
از من بیچاره تا درماندگانِ جام جم
در جفا با مرتضی پروا نکردیم از ستم
چون علی او در صمد افتاده و ما در صَنَم
زین میان، شیر خدا او بود ما شیر الم
در میان شاعران یک جان آگاه کو؟
در میان اهل حکمت یک شهادت خواه کو؟
ای دریغا مقتدای خویش را نشناختم
والی صاحب ولایِ خویش را نشناختم
آشنایان! آشنایِ خویش را نشناختم
فاش می گویم خدایِ خویش را
نشناختم
(استاد یوسفعلی میرشکاک)
👇👇👇
14.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 با پسر من چهکار داری؟!
یک بار سر چند قسمت از مطالب نشریهٔ «سوره»، نامهٔ تندی به سید نوشتم که یعنی من رفتم. حالم خیلی خراب بود و حسابی شاکی بودم. پلک که روی هم گذاشتم، «حضرت زهرا» (س) را در عالم رؤیا دیدم و شروع به شکایت از سید کردم. ایشان فرمودند: «با پسر من چهکار داری؟»
اما من باز هم از دست حوزه و سید نالیدم؛ باز ایشان فرمودند: «با پسر من چهکار داری؟» بار سوم که این جمله را از زبان خانم شنیدم، از خواب پریدم. وحشت سراپای وجودم را فرا گرفته بود.
⚪️ مدتی گذشت؛ تا اینکه نامهٔ سید به دستم رسید: «یوسف جان! دوستت دارم! هر جا میخواهی بروی برو، ولی بدان برای من پارتیبازی شده و اجدادم هوایم را دارند.»
🎙 راوی: یوسفعلی میرشکاک
📚 از کتاب #آوینی | خاطرات و روایتهای کوتاهی از سید شهیدان اهل قلم
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
🌴 کانال #دفاع_مقدس :
روایتگر رویدادهای جنگ
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
ما را نسیم پرچم تو زنده میکند ...
🚩 "یا اباعبدالله الحسین"
#صبح_بخیر
#پادگان_دوکوهه
#لشکر۲۷حضرترسولﷺ
#کاروان_حضرت_زینب_سلاماللهعلیها...
▪️بعد از شهادت مظلومانه سیدحسین و یارانش در هویزه، رفتوآمدها به خانه شهید علمالهدی زیاد شد. چون سیدحسین شاگردان زیادی داشت و نهجالبلاغه، قرآن و دروس تاریخ اسلام آموزش میداد، هر روز خواهران بسیجی به صورت دستهجمعی با اتوبوس به خانه آنها میآمدند و مراسم زیارت عاشورا و نوحهخوانی برگزار میکردند. شبها هم بعد از نماز مغرب و عشاء برادران بسیجی مراسم تلاوت قرآن و ختم انعام داشتند.
▪️روزی مادر شهید از خانمهایی که در این مدت مرتب به او سر می زدند پرسید شما این برنامه سرکشی و دلجویی را برای همه خانوادههای شهدا اجرا میکنید؟ گفتند نه، چون پسر شما حق استادی به گردن ما دارد ما وظیفه خود میدانیم که به شما سر بزنیم. همانجا مادر شهید از آنها خواست تا این برنامه را برای همه خانوادههای شهدا اجرا کنند.
▪️از فردای آن روز مادر شهید علمالهدی با خانمهای هیئت در آن شرایطسخت زیر آتش توپوخمپاره برای همدردی با خانوادههای شهدا از این خانهی شهید به آن خانه شهید میرفتند. رفته رفته تعداد مادران شهدا زیاد شده و تبدیل به یک کاروان شدند. و اسم این حرکتشان را هم کاروان حضرت زینب (س) گذاشتند. مادر شهید علمالهدی درباره انتخاب این نام میگفت: "پسران ما کار حسینی کردند و ما هم باید کار زینبی کنیم" اغلب خانوادههای شهدا در اهواز مادر شهید را میشناختند و منتظر آمدن کاروان این بانوان بودند.
هدیه به روح تمام مادران زینبی شهدا
بالاخص مادر شهید سیدحسین علمالهدی
"مرحومه سیده بتول جزایری» صلوات